دوستانه
به سراغ من اگر می آیید ، نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من
مادربزرگم دو سال پیش میخواست ختم انعام بگیره و تمام خانمای فامیلو و یک خانم جلسه ای حرفه ای هم دعوت کرده بود. از صبح همه داشتیم کمکشون میکردیم که یهو ، یک ساعت مونده به مراسم برق رفت . مادر بزرگم به پدرم گفت سریع زنگ بزن اداره برق بگو برقمون رفته. بابای ما هم زنگ زدو گفت برق ما رفته..
یهو مادر بزرگم از اونور گفت ، بگو خانم آوردیم ، کلی پول دادیم ، حالا برق رفته شما خسارت مارو ...میدی...
بابای ما ه...
م هول شد و با عصبانیت به مامور برق گفتم : کلی پول دادم خانم آوردم ، حالا که برق نیست چه خاکی تو سرم بکنم..شما خسارت میدی؟...
مامور برق اونور تلفن داشت زمینو گاز میزدو میگفت دوست عزیز 2 تا شمع روشن کن شاعرانه تره......من اینور از خنده خودمو به درو دیوار میکوبیدم...
بابامم که تازه فهمیده بود چه سوتی داده سریع گوشی رو قطع کرد....
و از همه جالب تر مادر بزرگم بود که میگفت چرا الکی دارین میخندین :))



نوشته شده در تاریخ جمعه 1 اردیبهشت 1391 توسط H@na

من عاشقانه دوستش دارم
و او عاقلانه طردم می کند
منطق او، حتی از حماقت من هم احمقانه تر است .
 

                                                   " شاملو "




برچسب ها: شاملو، عاشقانه،
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 28 فروردین 1391 توسط H@na

پنجره را باز کن
و از این هوای مطبوع بارانی لذت ببر ...
خوشبختانه
باران ارث پدر هیچکس نیست ...

 

 




برچسب ها: هوای مطبوع، هوای بارانی، ارث پدر، باران،
نوشته شده در تاریخ جمعه 25 فروردین 1391 توسط H@na
مهندس به كى میگن؟!؟؟؟!!
در واقع "مهندس" به کسی میگن:
که تو کاری تخصص داره و کاری رو به خوبی انجام میده.

... همین کلمه ی "مهندس" با حفظ سمت,
به کسایی که تو یه کاری گند میزنن هم گفته میشه.

بعد در جای دیگه ممکنه "مهندس" در قالب یک اسم اشاره,
به کسی که اسمشو نمی دونیم هم استفاده بشه.

همچنین اگه همین کلمه ی "مهندس" خوب ادا شه,
میتونه در حکم فحش هم باشه !!!!!





برچسب ها: مهندس، روز مهندس،
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 20 فروردین 1391 توسط H@na
مردی به استخدام یک شرکت بزرگ درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یک فنجان قهوه برای من بیاورید.»
*
صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می ‌زنی؟»
*
کارمند تازه وارد گفت: «نه»
...
*
صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق.»
*
مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره.»
*
مدیر اجرایی گفت: «نه»
*
کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت...



برچسب ها: داستان، داستان کوتاه، شعر، عکس، عشق،
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 21 دی 1390 توسط H@na

 

 

 

مازندران - شهسوار - چشمه کیله

 




برچسب ها: عکس منظره، عکس زیبا، شهسوار، مازندران، چشمه کیله، دریا،
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 21 دی 1390 توسط H@na

 

 

کفش هایت را به من می دهی ؟! .............
می خواهم ببینم تنها گذاشتنم چه طعمی دارد..........




برچسب ها: خیانت، عشق، تنهایی، غربت، عاشقی، کفش، عکس، دوستانه،
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 21 دی 1390 توسط H@na
غمگین نباش! تو کار درستی کردی... درستش همینه که هرچی تو دلت هست بهش بگی. چه خوب چه بد! تا وقتی که دلخوری هایت رو ازش پنهان کنی. اون این امکان رو پیدا نمی کنه که دلایل خودش رو برایت توضیح بده و اگه این فرصت رو پیدا نکنه. همیشه این امکان وجود داره که تو توی دلت حکمی درباره اش صادر کنی و بدون اینکه فرصت دفاع بهش داده باشی محکومش بکنی و این خلاف قاعده دوست داشتنه.
زندگی زوجین مانند یک بازی است که مهره های آن دائم در حال جابه جایی هستند. در بهترین حالت آن دو نفر مانند چراغ مه شکن هستند و راه یکدیگر را روشن می کنند. همچنین نقاط ضعف هم را آشکار می نمایند که موجب رشد دو طرف و پایداری علاقه می شود.
اینکه دیگران دوستمان داشته باشند یا نه کاملاً به خود ما بستگی دارد به اینکه چگونه رفتار می کنیم و چگونه با دیگران کنار می آییم.
اکثر ما دوست داریم دیگران دوستمان داشته باشند. انگار زندگی بهتر می شود. اینکه دیگران دوستمان داشته باشند یا نه کاملاً به خود ما بستگی دارد به اینکه چگونه رفتار می کنیم و چگونه با دیگران کنار می آییم. خیلی وقت ها آن طور که باید با مردم برخورد صحیح نداریم. ما می گوییم می خواهیم دیگران ما را همین طور که هستیم دوستمان داشته باشند.
این بدان معناست که ما کارهایی را که باید انجام بدهیم نمی دهیم و قصد تغییر دادن راه و روش خود را نیز نداریم. خیلی راحت می گوییم چرا نمی توانند من را همین طور که هستم بپذیرند و دوست داشته باشند؟
واقعیت این است برای اینکه دوستمان بدارند. باید دوست داشتنی باشیم.
دشمنی
دوست داشتنی شدن کار زیاد سختی نیست. برای شروع بهتر است وقتی با دیگران روبه رو می شوید. لبخند بزنید و با روی باز با آنها صحبت کنید. رفتاری دوستانه و صمیمی داشته باشید. از مشکلات آنها با خبر شوید و سعی کنید درکشان نمایید و به احساساتشان توجه کنید. وقتی با دیگران روبه رو می شوید بلافاصله سلام کنید. منتظر نمانید آنها سلام کنند. آنها را به اسم کوچک صدا بزنید. نشان دهید که از دیدنشان خوشحال هستید. طوری رفتار کنید که انگار از زندگی حسابی لذت می برید. همیشه به خوبی ها فکر کنید. حتی اگر زیاد هم مایل نیستید خود را مثبت نشان دهید هرگز شکایت نکنید.
مهم ترین قواعد دوست داشتن
هنگام صحبت با همسر خود توجه داشته باشید که زمان و مکان صحیحی را انتخاب کرده اید. نباید با طعنه یا خشونت صحبت کرد. احساسات خود را هنگام گفتگوهای منطقی زیاد به بازی نگیرید. از گله کردن بپرهیزید. به یک توافق برسید. تشویق و تحسین در زندگی های موفق نقش بسیار مهمی برعهده دارند.
حضرت امام حسن عسکری (ع) : دوستی نیكان به نیكان ثواب است برای نیكان ، و دوستی بدان به نیكان بزرگواری است برای نیكان ، و دشمنی بدان با نیكان زینتی است برای نیكان ، و دشمنی خوبان با بدان رسوایی است برای بدان .
"تحف العقول ، ص 517"
اثرات مثبت اندیشی در بهداشت روان
در دنیای لجام گسیخته کنونی که مادیات همه چیز را تحت الشعاع قرار داده است، عواطف، احساسات، بشردوستی و نوع پرستی می رود که به فراموشی سپرده شود. در دنیایی که فقر و تندگستی، جنگ و خونریزی، فساد و تباهی هر روز رو به افزایش است؛ چیزی جز پشتوانه معنوی، مثبت اندیشی، و جز تغییر و تحول درونی نمی تواند بشر را از این همه نابسامانی و از هم گسیختگی های روحی و از هم پاشیدگی های روانی نجات دهد. بنابراین:
دیگران را دوست داشته باشیم تا دوست داشتنی شویم.



برچسب ها: اثرات مثبت اندیشی، عشق، عاشق، دوست داشتن، دانستنی ها، دشمنی، جالب،
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 5 دی 1390 توسط H@na
سخت آشفته و غمگین بودم…
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
درس ومشق خود را…
...
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند…
خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

اولی کامل بود،

دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...

سومی می لرزید...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید...
” پاک تنبل شده ای بچه بد ”
" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
” ما نوشتیم آقا ”

بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کردو سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ……

گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید …..

صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من می آیند...

خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید

سخت در اندیشه ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما ”

گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا …….

چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم

منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ….

من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم

عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
***
یا چرا اصلا من
عصبانی باشم
با محبت شاید،
گرهی بگشایم

با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...



برچسب ها: شعر، معلم، عاشقونه، داستان کوتاه، عکس، عکس جالب، عکس بامزه،
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 9 آبان 1390 توسط H@na
نوشته شده در تاریخ شنبه 7 آبان 1390 توسط H@na
(تعداد کل صفحات:16)      1   2   3   4   5   6   7   ...