سی روز به امید وصالت سپری شد
خم شد کمرم در رمضان همچو یکی دال
گرچه رمضان نیست فراتر زسه ده روز
از بهر من این ماه بُود بیشتر از سال
افطار و سحر گرچه خودم را خفه کردم
اما وسط روز شدم ضایع و بیحال
لاغر شدم و زرد مثال نی قلیان
رخسار من اکنون شده چون خربزۀ کال
یک چیز مرا مایه امید و توان بود
آن عید سعیدی که رسد باز به هر حال
ممنونتم ای ماه شب اول شوال
در آمدنت چون که نفرموده ای اهمال
زیبا تری ای ماه هلالی تو برایم
از ماه شب چارده آن بدرک رمّال
در فطر ببین باز چه سوری بچرانم
هرچند شود این حرکت باعث اسهال
از کنکور و خوندیم از درسا ,
میخواستیم مهندس جامعه بشیم
باعث افتخار خانواده بشیم
اومدیم دل رو به کتابخونه بزنیم
رنگ درسا رو تو ذهنا بزنیم
اما اینجا سراب درس خوناس سهم ما یه کوله بار از
رویاهاست....!!!
]]>هر دانشجویی بلااستثناء بعد از فارغ التحصیلی به تمامی مبانی کامپیوتر مسلط خواهد شد. می پرسید چرا؟!
چون...
*تفریحات و یللّی تللّی هاش به محض قبولی در کنکور خودبخود cancel میشه!
*دوستانی اعم از مذکر و مؤنث مثلvirus دور و برش تکثیر می شن و اون بیچاره هر روز ناچاره update شه!!
*معمولاً یک هفته مونده به امتحانات (یعنی زمان فرجه) در حال search جزوه از این و اونه!!
*در زمان کارآموزی ها دنبال یک shortcut می گرده تا از سختی و مخمسه رها شه!
*به طور خودکار ارتباطش با دوستان پشت کنکورش cut میشه!
*تمام ریز ودرشت حرکاتش توسط کمیته ا ن ض ب ا ط ی scan میشه!!
*پول های اندک جیبش توسط سارقین ناشناس خوابگاه delete میشه!
*روزانه صدها صفحه ی جدید از عرائض استاد مربوطه توی دفترش paste می کنه!
*نیم ساعت آخر هر کلاسی هم هی مغزش هنگ می کنه!!!
]]>
تا به کی تست چند منظوره ؟
تا به کی التهاب و دلشوره ؟
شوخی و طعن این و آن تا چند ؟
ترس و کابوس امتحان تا چند ؟
غرق بحر تفکرید که چی ؟
بی خودی غصه میخورید که چی ؟
گیرم اصلاً شما به طور مثال
کشکی، از بخت خوش، به فرض محال
زد و شایسته دخول شدید
توی کنکور هم قبول شدید
یا گرفتید با درایت و شانس
مدرک فوق دیپلم، لیسانس
گیرم این نحسی است، سعدش چی ؟
اصلاً این هم گذشت، بعدش چی ؟
تازه از بعد آن گرفتاری
نوبت رخوت است و بیکاری
بعد مستی، خمار باید بود
هی به دنبال کار باید بود
آنچه داروی دردمندی هاست
صفحات نیازمندی هاست
گر رضایت دهی تو آخر سر
گه شوی منشی فلان دفتر
به تو گویند : بعله، دفتر ما
هست محتاج آدمی دانا
آشنا با اتوکد و اکسل
و فری هند و آوت لوک و کورل
باید البته لطف هم بکند
چای هم، بین تایپ، دم بکند
بکشد وانگهی به خوش رویی
هفته ایی یک دوبار جارویی
این که از این، حقوق هم فعلاً
ماهیانه چهل هزار تومن!
پس بیایید و عز و جز نکنید
بی خودی هی جلز ولز نکنید
شاعر، خواسته از ابتدای کار بگه کنکور بدردتون نمیخوره بابا ! اما انتهای کار به این نتیجه میرسه که چاره ای بجز درس خوندن ندارید! پس درساتونو بخونید تا یه رشته خوب تو یه دانشگاه عالی قبول بشید و ارباب خودتون، خودتون باشید . ]]>
انسانها در اواسط فصل امتحانات به دلیل فشار درس خواندن (نه که من یکسره خوندم و اصن نیومدم اینجا!) فکرهایی به سرشون میزنه که واقعاً عجیبه!
اما من امسال که تقریبا سال آخر بود تصمین گرفتم فکرهای جالبم رو روی کاغذ استیکر یادداشت کنم. و اکنون که فصل عزیز امتحانات به پایان رسیده در خدمت شما میدهم:
◄ زنگ بزنی آژانس بین المللی انرژی اتمی، بگی یه ماشین میخوام!
◄ آخر شبا رفتگرا سوار جاروهاشون بشن برن خونه!
◄ موهات فر باشه، روش پیتزا بپزی!
◄ خانواده مذهبی باشه اسم دخترو بذاره سیندر الله!
◄ شب خواب ببینی که 1 ماهه داری میری سرکار، صبح که بیدار شدی حقوقــشو بگیری!
◄ پشه ها به جای اینکه خونمون رو بمکن، میومدن چربیهای اضافهی بدنمون رو میمکیدن!
◄ ماهی از آب در بیاد تو ساحل سیگارشو بکشه برگرده تو آب!
◄ همسر دلخواهت رو از بین گزینههای موجود دانلود کنی!
◄ بوق زدن ممنوع باشه ماشینتو بذاری رو ویبره
◄ هر پشه ای وارد خونهت شه درجا تبدیل شه به یه تراول 50 تومنی!
◄ رو مانیتورت مگس بشینه، با موس بگیریش، بندازیش تو ریسایکل بین!!
◄ سایه ات سفید باشه!!!!
◄ تو گوگل سرچ می کردی نیمهی گمشدهی من عکساشو واست می آورد راحت پیداش می کردی!
◄ شامپو ضدِ شوره بخوری، دلشورههات تموم بشه!
و خوشبختانه اینجا بود که فصل امتحانات تموم شد!!
آیا شما هم از این فکرا کردین!؟ راستی! امتحانات خوب بود؟!
سالها پیش در یکی از مدارس، پسربچهای بود به نام جعفر که همیشه با لباسهای چرک در مدرسه حاضر میشد. هیچکدام از معلمان او را دوست نداشتند.
روزی خانم احمدی مادرش را به مدرسه خواند و درباره وضعیت پسرش با وی صحبت
کرد. اما مادر بجای اصلاح فرزندش تصمیم گرفت که به شهر دیگری مهاجرت کند،
بیست سال بعد خانم احمدی بعلت ناراحتی قلبی دربیمارستان بستری شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت.
عمل خوب بود. هنگام به هوش آمدن، دکترجوان رعنایی
را در مقابل خود دید که به وی لبخند میزد. میخواست از وی تشکرکند اما
بعلت تأثیر داروهای بیهوشی توان حرف زدن نداشت. با دست به طرف دکتر اشاره
میکرد و لبان خود را به حرکت در میآورد. انگار دارد تشکر میکند اما رنگ
صورتش در حال تغییر بود و در حال کبود شدن بود. تا اینکه با کمال ناباوری
در مقابل دکتر جان باخت.
دکتر ناباورانه و با تعجب ایستاده بود که چه اتفاقی افتاده است! وقتی به عقب برگشت «جعفر» نظافتچی بیمارستان را دید که دو شاخه دستگاه بیماران قلبی را درآورده و شارژر گوشی خود را به جای آن زده است!
آ.ن: نکنه یه موقع فکر کردین جعفر دکتر شده و از این حرفا!؟ نه بابا اون ... رو چه به این حرفا
? میدانستید خرچنگها در عروسیهایشان نمیتوانند دست بزنند!؟ فقط بشکن ریز میزنند! برید حال کنید با این اطلاعاتی که قرار است در اختیارتان بگذارم!!
? بعد از ۱۰ سال فهمیدم مرحوم زیزیگولو نمیگفته دراکولا تا به تا ، بلکه میگفته
[زیزیگولو آسی پاسی، دراز کوتاه تا به تا]
? آیا میدانستید وقتی لبهایتان را غنچه کنید دماغتان گشاد میشود؟
حالا بشه یا نشه دلیل نداره تو الان اونجوری کنی ضایع!
? دوستان هیچ میدانستید اکثر تصادفات هنگام رانندگی رخ میدهند؟
:| میدونستید؟ پس بیخیال! برین بعدی!
? آیا میدانستید، با شمردن حلقههای تن ماهی میتوان به سن کنسرو پی برد!؟
این روش در مورد درخت که کار میکرد. فک کنم اینجا هم بشه!
? آیا میدانید، سر هر موضوعی که در خانهی ما بحث میشود نتیجهاش این است که
من کی میخوام این وبلاگ کوفتی رو بیخیال بشم!؟
? آیا میدانید، که در فیلمها شخص گروگانگیر همیشه اصرار دارد پلیس همراهتان نباشد و همیشه هم هست؟
? میدانستید که دکمه enter کیبورد هم پیر و فرسوده می شود و اصطلاحا به آن پیرینتر گفته می شود!؟
? میدانید که چرا فیل از سوراخ سوزن رد نمیشود؟ برای اینکه ته دمش گره دارد!