جایی برای شعر . . . بــی شــــکـــــ . . . جهان را به عـشـق کسی آفریده اند چون من که آفریده ام از عشق جهـــانی بـــرای تـــــو . . . حسین پناهی tag:http://alisate.mihanblog.com 2020-12-11T09:36:10+01:00 mihanblog.com یک روز میاید و بماند که چه دیر است 2020-12-10T06:11:15+01:00 2020-12-10T06:11:15+01:00 tag:http://alisate.mihanblog.com/post/2642 علی ساطع از درد ترک خورده و از زخم کبودیم کوهیم و تماشاگر رقصیدن رودیم   او می رود و هر قدمش لاله و نسرین ما سنگ تر از قبل همانیم که بودیم   ما شهرتمان بسته به این است بسوزیم با داغ عزیزیم که خاکستر عودیم   تن رعشه گرفتیم که با غیر نشسته ست از غیرتمان بود، نوشتند حسودیم   جو گندمی از داغ غمش تار به تاریم در حسرت پیراهن او پود به پودیم   پیگیر پریشانی ما دیر به دیر است دلتنگ به یک خنده ی او زود به زودیم   بر سقف اگر

از درد ترک خورده و از زخم کبودیم

کوهیم و تماشاگر رقصیدن رودیم

 

او می رود و هر قدمش لاله و نسرین

ما سنگ تر از قبل همانیم که بودیم

 

ما شهرتمان بسته به این است بسوزیم

با داغ عزیزیم که خاکستر عودیم

 

تن رعشه گرفتیم که با غیر نشسته ست

از غیرتمان بود، نوشتند حسودیم

 

جو گندمی از داغ غمش تار به تاریم

در حسرت پیراهن او پود به پودیم

 

پیگیر پریشانی ما دیر به دیر است

دلتنگ به یک خنده ی او زود به زودیم

 

بر سقف اگر رستن قندیل فراز است

ما نیز همانیم، فرازیم و فرودیم

 

یک روز میاید و بماند که چه دیر است

روزی که نفهمد که چه گفتیم و که بودیم

 

بعد از تو اگر هم کسی آمد به سراغم

آمد ببرد آنچه ز تو تازه سرودیم


 

حامد عسکری

 

]]>
جان منی تو 2020-11-23T04:05:14+01:00 2020-11-23T04:05:14+01:00 tag:http://alisate.mihanblog.com/post/2640 علی ساطع من شوق قدم های رسیدن به تو هستم یک شهر دلش رفت که من دل به تو بستم آرامش لبخند تو اعجاز تو این است زیبایی تو خانه براندازترین است مستم نه از آن دست که میخانه بخواهد وای از دل دیوانه که دیوانه بخواهد میخواهمت ای هرچه مرا خواستنی تو تو جان منی جان منی جان منی تو مستم نه از آن دست که میخانه بخواهد وای از دل دیوانه که دیوانه بخواهد میخواهمت ای هرچه مرا خواستنی تو تو جان منی جان منی جان منی تو   من بودم و غم ، تا که رسیدم به تو غم رفت من آمدم از

من شوق قدم های رسیدن به تو هستم
یک شهر دلش رفت که من دل به تو بستم

آرامش لبخند تو اعجاز تو این است
زیبایی تو خانه براندازترین است

مستم نه از آن دست که میخانه بخواهد
وای از دل دیوانه که دیوانه بخواهد

میخواهمت ای هرچه مرا خواستنی تو
تو جان منی جان منی جان منی تو

مستم نه از آن دست که میخانه بخواهد
وای از دل دیوانه که دیوانه بخواهد

میخواهمت ای هرچه مرا خواستنی تو
تو جان منی جان منی جان منی تو

 

من بودم و غم ، تا که رسیدم به تو غم رفت
من آمدم از تو بنویسم که دلم رفت

این بار نشستم که تو را خوب ببینم
ای خوب تر از خوب تر از خوب ترینم

مستم نه از آن دست که میخانه بخواهد
وای از دل دیوانه که دیوانه بخواهد

میخواهمت ای هرچه مرا خواستنی تو
تو جان منی جان منی جان منی تو

 

احمد امیرخلیلی

]]>
درگیر تـــو بودم که نمازم به قضا رفت 2020-09-05T00:47:52+01:00 2020-09-05T00:47:52+01:00 tag:http://alisate.mihanblog.com/post/2639 علی ساطع درگیر تـــو بودم که نمازم به قضا رفت در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت سجاده گشودم که بخوانم غزلم را سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ... من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند نا

درگیر تـــو بودم که نمازم به قضا رفت

در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت


سجاده گشودم که بخوانم غزلم را

سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت


در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد

آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت


بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت

این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت


من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم

من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت


با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...

من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت


در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند

ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت


میخواست بکوشد به فراموشی ات این شعر

سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت ...

 


 محمد سلمانی

 

]]>
یک لحظه دلم خواست ... 2020-08-01T05:04:26+01:00 2020-08-01T05:04:26+01:00 tag:http://alisate.mihanblog.com/post/2638 علی ساطع یک لحظه دلم خواست که پهلوی تو باشم بی‌محکمه زندانی بازوی تو باشم پیچیده به پای دل من پیچش مویت تا باز زمین‌خورده‌ی گیسوی تو باشم کم بودن اسپند در این شهر سبب شد دلواپس رؤیت شدن روی تو باشم طعم عسل عالی لب‌هات دلیلی‌ست تا مشتری دائم کندوی تو باشم تو نصف جهانی و همین عامل شُکر است من رفتگری در پل خاجوی تو باشم   امیر سهرابی  

یک لحظه دلم خواست که پهلوی تو باشم
بی‌محکمه زندانی بازوی تو باشم

پیچیده به پای دل من پیچش مویت
تا باز زمین‌خورده‌ی گیسوی تو باشم

کم بودن اسپند در این شهر سبب شد
دلواپس رؤیت شدن روی تو باشم

طعم عسل عالی لب‌هات دلیلی‌ست
تا مشتری دائم کندوی تو باشم

تو نصف جهانی و همین عامل شُکر است
من رفتگری در پل خاجوی تو باشم

 

امیر سهرابی

 

]]>
شکوفه انار 2020-07-29T01:10:18+01:00 2020-07-29T01:10:18+01:00 tag:http://alisate.mihanblog.com/post/2637 علی ساطع رژ قرمز بزن و برو میان شکوفه‌های انار پنهان شو   من هم چشمهایم را می‌بندم و برای پیدا کردنت تمام شکوفه‌های باغ را می‌بوسم!     رحمان نقی زاده گرمی

رژ قرمز بزن

و برو میان شکوفه‌های انار پنهان شو

 

من هم چشمهایم را می‌بندم

و برای پیدا کردنت

تمام شکوفه‌های باغ را می‌بوسم!

 

 

رحمان نقی زاده گرمی


]]>
چای عصر یک مرداد 2020-07-22T08:17:17+01:00 2020-07-22T08:17:17+01:00 tag:http://alisate.mihanblog.com/post/2635 علی ساطع بیایی آرام توی فکرم ، ریز ریز از توی سرم بیاورمت پای قندان روی میز پشت به پنجره ی اتاق   بریزیمت توی استکان چایم مثل دانه های هل  مثل تکه های دارچین  مثل لیمو های امانی که بمانی    بریزم و سربکشم تمام تو را که مثل مزه ی خوب چای عصر یک مرداد بمانی برای روزهای سرد بهمن ماه ...     حمید جدیدی

بیایی آرام توی فکرم ، ریز ریز

از توی سرم بیاورمت پای قندان روی میز

پشت به پنجره ی اتاق

 

بریزیمت توی استکان چایم

مثل دانه های هل 

مثل تکه های دارچین 

مثل لیمو های امانی

که بمانی 

 

بریزم و سربکشم تمام تو را

که مثل مزه ی خوب چای عصر یک مرداد

بمانی برای روزهای سرد بهمن ماه ...

 

 

حمید جدیدی




]]>
سمت آبی آتش 2020-07-09T02:23:27+01:00 2020-07-09T02:23:27+01:00 tag:http://alisate.mihanblog.com/post/2636 علی ساطع گفتن دوستت دارم همیشه شبیه دل به دریا زدن است رها کردن تیری که دیگر هرگز به کمان باز نمی گردد . دوستت دارم هر سرانجامی که بیابد ، این تیر که رها شود ، دیگر هیچکس آن آدم قبلی نخواهد بود.    می دانی ؛ با هربار گفتن دوستت دارم ما سپر زمین می گذاریم ، زره از تن بیرون می کنیم  و راضی می شویم به رضای روزگار به خواهی بیا ببخشا ، خواهی برو جفا کن .   بی دفاع برابر آنکه دوستش داریم می ایستیم در حالی که تنها پناهگاه مان همان دوستت

گفتن دوستت دارم

همیشه شبیه دل به دریا زدن است


رها کردن تیری که دیگر هرگز به کمان باز نمی گردد .

دوستت دارم هر سرانجامی که بیابد ،

این تیر که رها شود ، دیگر هیچکس آن آدم قبلی نخواهد بود

 

می دانی ؛

با هربار گفتن دوستت دارم

ما سپر زمین می گذاریم ، زره از تن بیرون می کنیم

 و راضی می شویم به رضای روزگار

به خواهی بیا ببخشا ، خواهی برو جفا کن .

 

بی دفاع برابر آنکه دوستش داریم می ایستیم

در حالی که تنها پناهگاه مان همان دوستت دارم است

 

و اگر این سنگر سقوط کند … آخ که اگر این سنگر سقوط کند .

 

 

امیرحسین کامیار | سمت آبی آتش

 

]]>
راز اردیبهشت 2020-05-14T01:31:24+01:00 2020-05-14T01:31:24+01:00 tag:http://alisate.mihanblog.com/post/2634 علی ساطع اردیبهشت رازی را به من گفت  که من با شما در میانش می گذارم ؛ اینکه هیچ زمستانی ابدی نیست ، همان گونه که هیچ شکوفه ای اما هر شکوفه قبل از اینکه بمیرد ، اول می رقصد بعد بر خاک می افتد   اردیبهشت به من گفت : تنها کسانی به بهشت می روند که آفریدن بهشت را در دنیا تمرین کنند ‌ وگرنه با پیراهنی از آتش و غضب هرگز نمی توان به ملاقات فرشتگان رفت   با دامنی از هیزم خشم و خشونت هرگز کسی را به بهشت راه نخواهند داد  پس من به قدر عمر شکوفه ای شادمانم

اردیبهشت رازی را به من گفت

 که من با شما در میانش می گذارم ؛

اینکه هیچ زمستانی ابدی نیست ، همان گونه که هیچ شکوفه ای

اما هر شکوفه قبل از اینکه بمیرد ، اول می رقصد بعد بر خاک می افتد

 

اردیبهشت به من گفت :

تنها کسانی به بهشت می روند که آفریدن بهشت را در دنیا تمرین کنند ‌

وگرنه با پیراهنی از آتش و غضب هرگز نمی توان به ملاقات فرشتگان رفت

 

با دامنی از هیزم خشم و خشونت هرگز کسی را به بهشت راه نخواهند داد

 پس من به قدر عمر شکوفه ای شادمانم

و به اندازه توان شکوفه ای در آفریدن بهشت می کوشم

 

 

عرفان نظر آهاری

]]>
دلتنگی 2020-03-12T03:10:10+01:00 2020-03-12T03:10:10+01:00 tag:http://alisate.mihanblog.com/post/2633 علی ساطع می‌دانی ... در تنهایی نیست که دلتنگ تو می‌شوم بلکه در جمع این‌چنین‌ترم   دلتنگی محصول غیبت نیست ، محصول حضور است حضور هر کس غیر از تو   بودن با دیگران ، نبودن تو را بیشتر می‌کند دیوارها و صندلی‌ها و تخت‌ها و اتاق‌ها و خانه‌ها و خیابان‌های خالی نیستند که جای خالی تو را باز می‌تابانند بلکه آدم‌ها هستند   آدم‌ها ، آخ آدم‌ها ... آخ از آدم‌هایی که هستند ، اما تـــو نیستند     حسین وحدانی  

می‌دانی ...

در تنهایی نیست که دلتنگ تو می‌شوم

بلکه در جمع این‌چنین‌ترم

 

دلتنگی محصول غیبت نیست ، محصول حضور است

حضور هر کس غیر از تو

 

بودن با دیگران ، نبودن تو را بیشتر می‌کند

دیوارها و صندلی‌ها و تخت‌ها و

اتاق‌ها و خانه‌ها و خیابان‌های خالی نیستند که جای خالی تو را باز می‌تابانند

بلکه آدم‌ها هستند

 

آدم‌ها ، آخ آدم‌ها ...

آخ از آدم‌هایی که هستند ، اما تـــو نیستند

 

 

حسین وحدانی

 

]]>
شعر محال 2020-02-29T06:00:00+01:00 2020-02-29T06:00:00+01:00 tag:http://alisate.mihanblog.com/post/2632 علی ساطع و تـــو آن شعر محالی که هنوز با دو صد دلهره در حسرت آغاز توام   چشم بگشای و مرا باز صدا کن ای عشق ! که من از لهجه ی چشمان تو شاعر بشوم   و تو را سطر به سطر و تو را بیت به بیت و تو را عشق به عشق  ...   شاید این بار تو را پیش تو  با مرگ خود آغاز کنم !   حمید مصدق

و تـــو

آن شعر محالی که هنوز

با دو صد دلهره در حسرت آغاز توام

 

چشم بگشای و مرا باز صدا کن ای عشق !

که من از لهجه ی چشمان تو شاعر بشوم

 

و تو را سطر به سطر

و تو را بیت به بیت

و تو را عشق به عشق  ...

 

شاید این بار تو را پیش تو 

با مرگ خود آغاز کنم !

 


حمید مصدق

]]>
مادر 2020-02-15T03:10:10+01:00 2020-02-15T03:10:10+01:00 tag:http://alisate.mihanblog.com/post/2631 علی ساطع گاهی دلم  هیچ چیز نمی‌خواهد جز گپ ریز ریز با مادرم  هی من حرف بزنم هی او چای تازه دم بریزد هی چای‌ام سرد بشود هی دلم گرم   آنجا که چای‌ات سرد می‌شود و دلت گرم ، خانه مادر است ! نسرین بهجتی

گاهی دلم

 هیچ چیز نمی‌خواهد

جز گپ ریز ریز با مادرم 

هی من حرف بزنم

هی او چای تازه دم بریزد

هی چای‌ام سرد بشود

هی دلم گرم

 

آنجا که چای‌ات سرد می‌شود

و دلت گرم ، خانه مادر است !


نسرین بهجتی

]]>
آن‌ که عاشق است به هیچ چیز نمی‌ اندیشد 2020-02-06T03:24:03+01:00 2020-02-06T03:24:03+01:00 tag:http://alisate.mihanblog.com/post/2630 علی ساطع عشق‌ ات ، محبوب من ! همچون هوا مرا در بر می‌ گیرد بی آن‌ که دریابم   جزیره‌ ای‌ ست عشق تو که خیال را به آن دسترس نیست   خوابی‌ست ناگفتنی ... تعبیرناکردنی ...   به‌ راستی عشق تو چیست ؟ گل است یا خنجر ؟ یا شمع روشنگر ؟ یا توفان ویرانگر ؟ یا اراده‌ ی شکست‌ ناپذیر خداوند ؟   تمام آن‌ چه دانسته‌ ام همین است ؛ تـــو عشق منی و آن‌ که عاشق است به هیچ چیز نمی‌ اندیشد     نزار قبانی &

عشق‌ ات ، محبوب من !

همچون هوا مرا در بر می‌ گیرد

بی آن‌ که دریابم

 

جزیره‌ ای‌ ست عشق تو

که خیال را به آن دسترس نیست

 

خوابی‌ست ناگفتنی ...

تعبیرناکردنی ...

 

به‌ راستی عشق تو چیست ؟

گل است یا خنجر ؟

یا شمع روشنگر ؟

یا توفان ویرانگر ؟

یا اراده‌ ی شکست‌ ناپذیر خداوند ؟

 

تمام آن‌ چه دانسته‌ ام همین است ؛

تـــو عشق منی

و آن‌ که عاشق است

به هیچ چیز نمی‌ اندیشد

 

 

نزار قبانی



 

]]>
نمی دانم چرا ؟ 2020-01-30T01:08:34+01:00 2020-01-30T01:08:34+01:00 tag:http://alisate.mihanblog.com/post/965 علی ساطع نمی دانم چرا ؟ اما تُرا هرجا که می بینم                         کسی انگار می خواهد ز من تا با تو بنشینم تن یخ کرده ، آتش را که می بیند ، چه می خواهد؟                         همانی را که می خواهم ، تُرا وقتی که می بینم تو تنها می توانی آخرین درمان Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA


نمی دانم چرا ؟ اما تُرا هرجا که می بینم

                        کسی انگار می خواهد ز من تا با تو بنشینم


تن یخ کرده ، آتش را که می بیند ، چه می خواهد؟

                        همانی را که می خواهم ، تُرا وقتی که می بینم


تو تنها می توانی آخرین درمان من باشی

                        و بی شک دیگران ، بیهوده می جویند تسکینم


تـــو آن شعری که من جایی نمی خوانم که می ترسم

                        به جان ات چشم زخم آید چو می گویند تحسینم


زبان ام لال ! اگر روزی نباشی ، من چه خواهم کرد؟

                        چه خواهد رفت آیا بر من و دنیای رنگینم؟


نباشی تو اگر ، ناباوران ِ عشق می بینند

                        که این من ، این منِ آرام ، در مُردن به جز این ام



محمدعلی بهمنی



]]>