درباره وبلاگ


اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
خدایا
خوش به حال آنکه قلبش مال توست
حال و روزش هر نفس، احوال توست
خوش به حال آنکه چشمانش تویی
آرزوهایش همه آمال توست

********
دور باشی و" تپنده"!!! بهتر است از اینکه نزدیک باشی و "زننده".
************
خدایا ! به هرکه دوست میداری بیاموز که : عشق از زندگی کردن بهتر است

و به هر که دوست تر میداری بچشان که : دوست داشتن از عشق برتر

مدیر وبلاگ : hani
نویسندگان
جستجو

آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :
گریه های بی بهانه
خدایا ...خدایا ...یگانه تویی همه گریه ها را بهانه تویی




الو ... الو... سلام
کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟
مگه اونجا خونه خدا نیست؟؟؟؟
پس چرا کسی جواب نمیده؟
یهو یه صدای مهربون! مثل اینکه صدای یه فرشتس ، بله با کی کار داری کوچولو؟
خدا هست؟ امشب باهاش قرار داشتم... قول داده امشب جوابمو بده.
بگو من میشنوم . کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟ من با خدا کار دارم ...
هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .
صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟
فرشته ساکت بود ، بعد از مکثی نه چندان طولانی : نه خدا خیلی دوستت داره مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟؟
بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست و بر روی گونه اش غلطید و با همان بغض گفت :اصلا اگه نگی خدا باهام حرف بزنه گریه میکنما...
بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛
بگو زیبا بگو، هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..
دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت:خدا جون خدای مهربون، خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...
چرا؟این مخالف تقدیره چرا دوست نداری بزرگ بشی؟
آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ، ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟
نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟ نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟ مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.
مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم مگه ما باهم دوست نیستیم؟ پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه؟ خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟ مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد...
خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:آدم ، محبوب ترین مخلوق من ... چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه... کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت
کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند . دنیا برای تو کوچک است ...
بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی ...
کودک کنار گوشی تلفن، درحالی که لبخند برلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت.

https://telegram.me/joinchat/BxpoEz0_jlFjpVmfn4rqoA




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


پنجشنبه 15 بهمن 1394 :: نویسنده : hani
نظرات ()


✍️حضرت #صادق ( علیه السّلام ) فرمود: روزى على بن ابیطالب ( علیه السّلام ) مردى را مشاهده كرد كه همانند كلاغ، منقار به زمین مى زند و نماز مى خواند، به او فرمود: چند وقت است كه اینگونه نماز مى خوانى؟ عرض كرد: از فلان زمان.

حضرت فرمود: عمل تو نزد خدا مانند كلاغى است كه منقار بر زمین مى زند، اگر با همین وضع بمیرى ، بر غیر آئین حضرت محمد ( صلّى اللّه علیه و آله) خواهى مرد
 آنگاه فرمود :دزدترین مردم كسى است كه از نمازش بدزدد.





نوع مطلب :
برچسب ها : دزد، نماز، کلاغ، نماز تند،
لینک های مرتبط :


شنبه 15 آذر 1399 :: نویسنده : hani
نظرات ()
طلبه‌ای خدمت آیت‌الله بهجت رحمة‌الله‌علیه رسید و گفت :

_آقا! درس‌های حوزه را شروع کنم؛ یک دعایی بفرمایید.
+خب حالا می‌خواهی چه کار کنی؟
_می‌خواهم صرف‌ونحو بخوانم دیگر!
+بعدش می‌خواهی چه کار کنی؟
_خب بعدش لمعه و این‌ها.
+بعد می‌خواهی چه کار کنی؟
_خب آقا، مثل بقیه، مکاسب و رسائل و کفایه را شروع می‌کنم.
+بعد می‌خواهی چه کار کنی؟
-درس خارج بخوانم.
+بعدش می‌خواهی چه کار کنی؟
-می‌خواهم مجتهد بشوم آقا.
+یعنی در قرآن نوشته:«قد افلح من له قوة الاستنباط»؟  یا نوشته«قَدْ اَفْلَحَ مَنْ تَزَکّی»؟!

 نوشته هر کس می‌خواهد رستگار شود، برود قدرت استنباط یاد بگیرد یا برود خودش را تزکیه کند؟!




نوع مطلب :
برچسب ها : طلبه، روحانی، آخوند، فقیه، استنباط، تزکیه، تهذیب،
لینک های مرتبط :


دوشنبه 26 آبان 1399 :: نویسنده : hani
نظرات ()
میرزاى شیرازى(قدس سره)، که حبیب بن مظاهر را در خواب دیدند بر تختى نشسته، میرزاى شیرازى(قدس سره) از حبیب بن مظاهر سؤال کرد، آیا مى خواهى به دنیا برگردى؟ حبیب گفت: بله! براى سه چیز:

۱ـ اینکه صلوات بر محمد و آل محمد(صلى الله علیه وآله) بفرستم.
۲ـ تشنه ها را آب دهم.
۳ـ در مجالس ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) گریه کنم.




نوع مطلب :
برچسب ها : حسین، اباعبدالله، میرزای شیرازی، حبیب، حبیب بن مظاهر، صلوات، اب،
لینک های مرتبط :


سه شنبه 20 آبان 1399 :: نویسنده : hani
نظرات ()
✨شده یک بار پیامک به خدایت بزنی
ناله ای از ته دل تا به نهایت بزنی

✨شده یک باربگویی که خدا ناظر ماست
گر گره گشت به کارت تو بگی فاطر ماست

✨شده یک بار خدا را به خدایی نظری
جمله الطاف خدا را بر چشمت ببری

✨شده یک بار فرستی به خدایت نه گمان
یک نمازی ز سرعشق و رضایت نه گمان

✨شده بی وقت بگویی که خدا عاشقتم
فکر مزدش به کنار و نه جدا عاشقتم

✨شده یک بار بگویی که چه نعمت به تو داد
این همه لطف و کرم بی غر و منت به تو داد

✨شده یک بار بگویی که خدا دستم گیر
آنچه را بودم و هستم هر چه را هستم گیر

✨شده یک بار بگویی که خدا خسته شدم
هر چه را درب زدم پشت در بسته شدم

✨شده یک بار بگویی که خدا ماندم و تو
چاره درد تو باشی و تو را خواندم و تو

✨شده یک بار پیامک به خدایت بزنی
دوست دارد که سراغش به رضایت بزنی...

https://telegram.me/joinchat/BxpoEz0_jlFjpVmfn4rqoA




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 :: نویسنده : hani
نظرات ()
این علی کیست که محبوب پیامبرشده است
بردخت نبی فاطمه همسرشده است
دنیای حسین وزینب وعشق حسن
ازاذن خداساقی کوثرشده است

علی باقلب بی کین مهربان است
علی درهرسخن لپ بیان است
اگرروشن بودروزوشب اینک
علی خورشیدوماه آسمان است

بزن مستانه دستی یاعلی گو
چوهوشیاروچومستی یاعلی گو
علی گفتندتمام کهکشانها
توهم چون کل هستی یاعلی گو

علی گفتم جهانی جابه جاشد
همه حاجات پنهانم رواشد
دل پژمرده ی من غنچه هاداد
نفس گرم ودلم غرق صفاشد
میلادحضرت علی(ع)مبارک باد




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 :: نویسنده : hani
نظرات ()

اشك را گفتم: چرا می ریزی ای دیوانه؟   گفت: روزن امیدی از این گوشه پیدا كرده ام !   



این گریه‌ی بی‌بهانه از توست

آن بانگ بلند صبح گاهی
وین زمزمه‌ی شبانه از توست

افسون شده‌ی تو را زبان نیست
ور هست همه فسانه از توست

ای آتش جان پاکبازان
در خرمن من زبانه از توست

من می گذرم خموش و گمنام
آوازه‌ی جاودانه از توست
چون سایه مرا ز خاک برگیر
کاینجا سر و آستانه از توست

ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم،این ترانه از توست

من انده خویش را ندانم ندانم

این گریه‌ی بی‌بهانه از توست





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


یکشنبه 1 فروردین 1395 :: نویسنده : hani
نظرات ()
زیارة فاطمة الزهراء علیها السلام :

اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ نَبِىِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ حَبیبِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ خَلیلِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ صَفىِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ اَمینِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ خَیْرِ خَلْقِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ اَفْضَلِ اَنْبِیاءِ اللهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ خَیْرِ الْبَرِّیَةِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا سِیِّدَةَ نِساءِ الْعالَمینَ مِنَ الاَْوَّلینَ وَالاْخِرینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا زَوْجَةَ وَلِیِّ اللهِ وَخَیْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا اُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ سَیِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَةُ ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ ، اَلسـَّلامُ عـَلَیْكِ اَیَّتـُهَا الْفاضِلـَةُ الزَّكِیـَّةُ ، اَلسـَّلامُ عـَلَیْكِ اَیَّتـُهَا الْحَوْراءُ الاِْنْسِیَّة





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


شنبه 22 اسفند 1394 :: نویسنده : hani
نظرات ()
کاش روزی بنویسند به دیواربقیع : کارگران مشغولند،کار احداث ضریح
کاش روزی بنویسند به دیوار بقیع : چند روزی مانده به اتمام ضریح
کاش روزی بنویسند به دیواربقیع : مهدی فاطمه آید، به تماشای ضریح
کاش روزی بنویسند به دیواربقیع : عید امسال، نماز، صحن بقیع
کاش روزی بنویسند به دیواربقیع : فلش راهنما ،مرقد زهرای شفیع
https://telegram.me/joinchat/BxpoEz0_jlENgfz1MzM0nQ
 اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سِرِ المُستَودع   فیها بِعَدد ما احاطَ به عِلمُک
تسلیت میگم ایام فاطمیه رو به همه ی دوستان...




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


شنبه 8 اسفند 1394 :: نویسنده : hani
نظرات ()

خدایا ...خدایا ...یگانه تویی همه گریه ها را بهانه تویی



صدای باران زیباترین ترانه خداست که طنینش زندگی را برای ما

 

تکرار می کند؛ نکند فقط به گل آلودگی کفشهایمان بیندیشیم!؟

 

باز باران...

بی ترانه ...

گریه های بی بهانه...

می خورد بر سقف قلبم...

باورت شاید نباشد...

خسته است این قلب تنگم

...





نوع مطلب :
برچسب ها : دلتنگی، باران، گریه، یگانه، تپش، قلب، باور،
لینک های مرتبط :


پنجشنبه 1 بهمن 1394 :: نویسنده : hani
نظرات ()
زنی زیبا که صاحب فرزندنمی شد پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه.
پیامبر وقتی دعا میکند و وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم.
زن میگویدخدا رحیم است و میرود.
سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید  که بدون فرزند است.زن اینبار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود.
سال سوم پیامبر وقت زن را با کودکی در آغوش میبیند.
با تعجب از خدا میپرسد :بارالها،چگونه کودکی دارد اوکه بدون فرزندخلق شده بود!!!؟
وحی میرسد:هر بار گفتم فرزندی نخواهدداشت ،او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت.
با دعا سرنوشت تغییر میکند...
از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود...
 این نوشته رو خیلی دوست دارم
میان آرزوی تو و معجزه خداوند، دیواری است به نام اعتماد.
پس اگر دوست داری به آرزویت برسی با تمام وجود به او اعتماد کن.
هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست
زیرا به مهربانی مادرش ایمان دارد.
ایکاش ایمانی از جنس کودکانه داشته باشیم به خدا...
رحمت خداممکن است کمی تاخیرداشته باشداماحتمی است.





نوع مطلب :
برچسب ها : رحمت خدا، ایمان، مادر، رحیم، سرنوشت،
لینک های مرتبط :


پنجشنبه 1 بهمن 1394 :: نویسنده : hani
نظرات ()
زن نابینا کنار تخت پسرش در بیمارستان نشسته بود و می گریست. فرشته ایی فرود آمد و رو به زن گفت: ای زن من از جانب خدا آمده ام

رحمت خدا برآن است که تنها یکی از آرزوهای تو را برآورده سازد, بگو از خدا چه می خواهی؟
زن رو به فرشته کرد و گفت: از خدا می خوام پسرم رو شفا بده.
فرشته گفت: پشیمان نمی شوی؟
زن پاسخ داد: نه!
فرشته گفت: پسرت اینک شفا یافت ولی تو می توانستی بینایی چشمان خود را از خدا بخواهی!
زن لبخندی زد و گفت: تو درک نمی کنی!
سالها گذشت و پسر بزرگ شد. او آدم موفقی شده بود و مادر موفقیت های فرزندش را با عشق جشن می گرفت.
پسر ازدواج کرد و همسرش را بسیار دوست داشت. روزی رو به مادرش کرد و گفت: مادر نمی دونم چطور بهت بگم ولی زنم نمی تونه
با شما یه جا زندگی کنه می خوام یه خونه برات بگیرم تا شما برید اونجا.
مادر رو به پسرش گفت: نه پسرم من می خوام برم خونه ی سالمندان زندگی کنم , آخه اونجا با هم سن و سالای خودم زندگی می کنم و راحت ترم.
و زن از خانه بیرون آمد , کناری نشست و مشغول گریستن شد.
فرشته بار دیگر فرود آمد و گفت: ای زن دیدی پسرت با تو چه کرد؟ حال پشیمان شده ایی؟ می خواهی او را نفرین کنی؟
مادر گفت : نه پشیمانم و نه نفرینش می کنم. آخه تو چی می دونی؟
فرشته گفت: ولی باز هم رحمت خداوند شامل حال تو شده است و می توانی آرزویی بکنی. حال بگو؟ می دانم که بینایی چشمانت را از
خدا می خواهی , درست است؟
زن با اطمینان پاسخ داد: نه!
فرشته با تعجب بسیار پرسید: پس چه؟
زن جواب داد: از خدا می خوام عروسم زن خوب و مادر مهربونی باشه و بتونه پسرم رو خوشبخت کنه آخه من دیگه نیستم تا مراقب پسرم باشم.
اشک از چشمان فرشته سرازیر شد و از اشک هایش دو قطره در چشمان زن ریخت و زن بینا شد.
هنگامی که زن اشک های فرشته را دید از او پرسید: تو گریه کردی؟ مگه فرشته ها هم گریه می کنن؟
فرشته گفت: بله , ولی تنها زمانی اشک می ریزیم که خدا گریسته باشد!
زن پرسید: مگه خدا هم گریه می کنه؟!
فرشته پاسخ داد: خدا اینک از شوق آفرینش موجودی به نام مادر در حال گریستن است...





نوع مطلب :
برچسب ها : اشک خدا،
لینک های مرتبط :


دوشنبه 14 دی 1394 :: نویسنده : hani
نظرات ()
هرگاه که در نمازت عجله کردی

و خواستی آن را زودتر به پایان برسانی

بیاد بیاور

همه ی آنچه که می خواهی

بعد از نماز به آنها برسی

و همه ی آنچه که می ترسی از دست بدهی

بدست همان کسی است

که در مقابلش ایستاده ای!!!




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


شنبه 5 دی 1394 :: نویسنده : hani
نظرات ()
ای که هردم دم زمهدی میزنی
پس چراوقت عمل جامیزنی
ای که گو یی درپناه مهدی ام
مستحق یک نگاه مهدی ام
 نام مهدی جان من بازیچه نیست
عاشق مهدی خداداند که کیست
ای که اظهار إرادت میکنی
درخفاصدهاجنایت میکنی
عاشق مهدی نموداروفاست
قلب اوآیینه ی مهروصفاست
نام مهدی زهرنامی نکوست
دوستی بااوجوازآبروست
مانه اندرعشق بازی جاهلیم
مابرای عشق حرمت قائلیم
هرکسی چشم انتظارمهدی است
بی تکلف ریزه خوارمهدی است
دل گلستان است ومهدی یاس اوست






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


جمعه 4 دی 1394 :: نویسنده : hani
نظرات ()



من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم
از آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم!

همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس
من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم!

رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند
من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم!

همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن
از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم!

سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست
من از بی مهری این ابرهای تار میترسم!

تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم
از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم!

طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است
از آن شرمی که دارم از رخ عطار میترسم!

شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد
من از بیماری آن دیده خونبار میترسم!

به وقت ترس و تنهایی، تو هستی تکیه گاه من
مرا تنها میان قبر خود نگذار، میترسم!

دلت بشکسته از من، لکن ای دلدار رحمی کن
که از نفرین و از عاق پدر بسیار میترسم!

هزاران بار من رفتم، ولی شرمنده برگشتم
ز هجرانت نترسیدم ولی این بار میترسم!
               
اللهم عجل لولیک الفرج




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


سه شنبه 24 آذر 1394 :: نویسنده : hani
نظرات ()


( کل صفحات : 9 )    1   2   3   4   5   6   7   ...   
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات