مُضحک tag:http://comic.mihanblog.com 2020-12-12T23:41:57+01:00 mihanblog.com پایان× 2019-11-23T06:39:43+01:00 2019-11-23T06:39:43+01:00 tag:http://comic.mihanblog.com/post/713 مهرداد اشک9 حرف ها را در یکفایل ویدیویی گفتم!این که اون فایل چقدر مهم استیا چقدر مهم نیست را شما مشخص می کنید! حرف ها را در یک
فایل ویدیویی گفتم!

این که اون فایل چقدر مهم است
یا چقدر مهم نیست را شما مشخص می کنید!


]]>
فیلم 2019-11-20T13:54:28+01:00 2019-11-20T13:54:28+01:00 tag:http://comic.mihanblog.com/post/706 مهرداد اشک9 به نظر من فیلم ساختنکار خیلی سختیه! به نظر من فیلم ساختن
کار خیلی سختیه!


]]>
چنِلِ مضحک 2019-09-27T09:41:16+01:00 2019-09-27T09:41:16+01:00 tag:http://comic.mihanblog.com/post/694 مهرداد اشک9 شاید یکی از بهترین تصمیم های کوچکی کهدر چند ماه اخیر گرفتم و عملی کردم،تعطیل کردنِ چنِلِ تلگرامِ مُضحک باشه!خُب حدوداً هفت سالِ پیش وقتی کاربریِ فیس بوکو به طور کلی دسترسی به اینترنت برای همه اقشارجامعه راحت و دمِ دستی شد،یه جورایی بساط ما وبلاگ نویسا هم جمع شد(البته وبلاگ نویس های حرفه ای به کار خود با قدرت ادامه دادند!)و چند سال بعد تلگرام و اینستاگرام دیگه یه جورایی دست و پایفضای وبلاگ نویسی رو زد!منم فکر کردم تلگرام دمِ دستی تره و میشه بهتر اونجا فعالیت کنم!تصمیم گرفتم چنل مضحک رو ب شاید یکی از بهترین تصمیم های کوچکی که
در چند ماه اخیر گرفتم و عملی کردم،
تعطیل کردنِ چنِلِ تلگرامِ مُضحک باشه!
خُب حدوداً هفت سالِ پیش وقتی کاربریِ فیس بوک
و به طور کلی دسترسی به اینترنت برای همه اقشار
جامعه راحت و دمِ دستی شد،
یه جورایی بساط ما وبلاگ نویسا هم جمع شد
(البته وبلاگ نویس های حرفه ای به کار خود با قدرت ادامه دادند!)
و چند سال بعد تلگرام و اینستاگرام دیگه یه جورایی دست و پای
فضای وبلاگ نویسی رو زد!
منم فکر کردم تلگرام دمِ دستی تره و میشه بهتر اونجا فعالیت کنم!
تصمیم گرفتم چنل مضحک رو بسازم.
و در ابتدا خیلی خوب پیش رفتم و همه چی ملایم و خوب بود!
حتی بازدید های هر پست به 
سیصد، چهارصد نفر می رسید و کافی بود.
امّا به مرور و با گذشت بیش از سه سال، 
کم کم فکر کردم که این کار رو به ابتذال رفته!
کم کم از نوشتن در چنلِ مُضحک نه تنها حس خوبی نداشتم
بلکه حس می کردم این اواخر حرفام با کنایه است و گاهی 
می نویسم که کسی بخواند و بفهمد!
این آزار دهنده بود، چون اغلب این مدلی نیستم!

به هر حال فکر می کنم تصمیم خوبی گرفتم 
و اگر حرفی باشد اینجا خواهم نوشت. 
و در انتها و در غیبت طولانی یاران همیشگی مُضحک 
خودم به خودم بازگشتم را تبریک می گویم

چاکرم!
]]>
گذشته 2019-08-28T14:10:16+01:00 2019-08-28T14:10:16+01:00 tag:http://comic.mihanblog.com/post/693 مهرداد اشک9 می دونی چرا حسمون به وبلاگمون خوبه؟!می دونی چرا انقدر اینجا برامون با محبته؟شاید واسه اینکه اینجا بخشی از گذشته ماست!خیلی از اتفاقایی که در این 3-4 سال گذشته برامون افتاده رو اینجا ننوشتیم!و هنوز وقتی بهش سر می زنیم ما رو یاد اون قدیما می اندازه!مثلا یاد قبل از خدمت! روزگار بلاتکلیف امّا ...نمی دونم چجوری بگم!اما اگه توو اینو خوندی و اگه تونستی بهتر از من بگی،بگو لطفاً... می دونی چرا حسمون به وبلاگمون خوبه؟!
می دونی چرا انقدر اینجا برامون با محبته؟
شاید واسه اینکه اینجا بخشی از گذشته ماست!
خیلی از اتفاقایی که در این 3-4 سال گذشته برامون افتاده رو اینجا ننوشتیم!
و هنوز وقتی بهش سر می زنیم ما رو یاد اون قدیما می اندازه!
مثلا یاد قبل از خدمت! روزگار بلاتکلیف امّا ...
نمی دونم چجوری بگم!
اما اگه توو اینو خوندی و 
اگه تونستی بهتر از من بگی،
بگو لطفاً...
]]>
لبخند می‌زنم، یاد می‌گیرم! 2018-08-10T06:44:13+01:00 2018-08-10T06:44:13+01:00 tag:http://comic.mihanblog.com/post/692 مهرداد اشک9 هر آدمی كه با من آشنا شد،به من یاد داد.پیر و جوان، همه برای من آمده بودند؛تا یاد بگیرم!یادم میآید به یكی كه برایم عزیز است، بسیار ابراز علاقه كردم، بسیار او را بزرگ شمردمبه او گفتم: جهانم با تو تغییر كرد.گفت: تو مرا خیلی دستِ بالا گرفتی.شاید، شاید هم برای خودش اینقدر با ارزش نبودكه برای من هست.شاید سكوت كنم، دلخور نمی‌شوم.لبخند می‌زنم، یاد می‌گیرم... . Download Mp3  13 Corner Dweller - Heartbroken Innocence      هر آدمی كه با من آشنا شد،
به من یاد داد.
پیر و جوان، همه برای من آمده بودند؛
تا یاد بگیرم!
یادم میآید به یكی كه برایم عزیز است، 
بسیار ابراز علاقه كردم، بسیار او را بزرگ شمردم
به او گفتم: جهانم با تو تغییر كرد.
گفت: تو مرا خیلی دستِ بالا گرفتی.
شاید، شاید هم برای خودش اینقدر با ارزش نبود
كه برای من هست.
شاید سكوت كنم، دلخور نمی‌شوم.
لبخند می‌زنم، یاد می‌گیرم... .

 Download Mp3  13 Corner Dweller - Heartbroken Innocence     

]]>
سرچشمه 2018-08-10T06:29:47+01:00 2018-08-10T06:29:47+01:00 tag:http://comic.mihanblog.com/post/691 مهرداد اشک9 هفده سالم بود. از خانه كه بیرون می‌رفتم،با خودم می‌گفتم: اولین آدمی كه می‌بینم تا آخرین آدم،اولین اتفاقی كه می‌افتد تا آخرین اتفاق،باید ببینم و باید بیافتد!سخت نگیر!با آدم‌های زیادی برخورد داشتم، مخصوصاً از زمانیكه جامعه مرا فراخواند و من شبیهِ آدمی بودم كه رویسرازیریِ آبشار قرار دارد و عده‌ای دستانش را گرفته‌اند و می‌گویند: چیزی نیست، بیا بپر.پریدم و بعد در عمقی قرار گرفتم كه فقط باید خودم را نجات می‌دادم؛منِ به دنبالِ سرچشمه، باید از جبری عمیق بالا می‌آمدمو بر خلاف جهت رودخانه حركت می‌ك هفده سالم بود. از خانه كه بیرون می‌رفتم،
با خودم می‌گفتم: اولین آدمی كه می‌بینم تا آخرین آدم،
اولین اتفاقی كه می‌افتد تا آخرین اتفاق،
باید ببینم و باید بیافتد!
سخت نگیر!
با آدم‌های زیادی برخورد داشتم، مخصوصاً از زمانی
كه جامعه مرا فراخواند و من شبیهِ آدمی بودم كه روی
سرازیریِ آبشار قرار دارد و عده‌ای دستانش را گرفته‌اند 
و می‌گویند: چیزی نیست، بیا بپر.
پریدم و بعد در عمقی قرار گرفتم كه فقط باید خودم را نجات می‌دادم؛
منِ به دنبالِ سرچشمه، باید از جبری عمیق بالا می‌آمدم
و بر خلاف جهت رودخانه حركت می‌كردم.
سرچشمه فكر مرا برد. و من شبیه دست و پا چلفتی‌ها
میان شناگرانی ماهر، فقط از غرق شدن فرار كردم.
سرچشمه مرا می‌خواند.

 Doenload Mp3 03 Alicks abandoned


]]>
پول نیست و این مرگ است! 2018-06-21T17:45:25+01:00 2018-06-21T17:45:25+01:00 tag:http://comic.mihanblog.com/post/689 مهرداد اشک9 ........این روز ها ناراحتم از اینکه نمی توانم به خودم برسمو شرایط نمیذاره که به فکر خودم باشم!شاید اینگونه فکر کردن اشتباه باشد اما فکر می کنم در خیابان ها، اماکن و همه جا که آدم های آشنا و نا آشنابا من روبرو می شوند، من را فردی خسته کننده، تکراری، به درد نخور و ... می بینند!شاید گاهی که با پلیس روبرو می شوم، نگران می شوم که به اندام لاغر و چهره خشنم شک نکنند!کسی که عاشقش شدم؛ به او حق میدهم که هرگز عاشقم نشودو بدم نمی آمد لااقل از صورت و تنِ من خوشش بیاید؛ یک هوس رانیِ تمام و ک ........
این روز ها ناراحتم از اینکه نمی توانم به خودم برسم
و شرایط نمیذاره که به فکر خودم باشم!
شاید اینگونه فکر کردن اشتباه باشد اما فکر می کنم 
در خیابان ها، اماکن و همه جا که آدم های آشنا و نا آشنا
با من روبرو می شوند، من را فردی خسته کننده، تکراری، به درد نخور و ... می بینند!
شاید گاهی که با پلیس روبرو می شوم، 
نگران می شوم که به اندام لاغر و چهره خشنم شک نکنند!
کسی که عاشقش شدم؛ به او حق میدهم که هرگز عاشقم نشود
و بدم نمی آمد لااقل از صورت و تنِ من خوشش بیاید؛ یک هوس رانیِ تمام و کمال!
اما هیچ شانسی ندارم. بنابراین اینبار خودم رهایش می کنم!
....
پ.ن: بخشی از دفتر خاطراتم!

]]>
جمله (حرص نخور2) 2018-06-21T17:26:39+01:00 2018-06-21T17:26:39+01:00 tag:http://comic.mihanblog.com/post/688 مهرداد اشک9 جمله،جمله،جمله!اینکه فلان جمله را فلان دانشمند، فلان فیلسوف، فلان ستاره شناس،فلان پزشک، فلان جنگجو، فلان شاه، فلان وزیر، فلان معلم، فلان ورزشکار،فلان اسطوره، فلان امام، فلان کتاب و ... گفته باشد؛ لزوماً چیزی نیست که ما باید از آن سرمشق بگیریم!فضای مجازی پر شده از جملات کوتاه که مخاطب را به جهات مضحکیسوق می دهد؛ اصلاً بیایید به جملات بها ندهیم!× حرص نخور جمله،
جمله،
جمله!
اینکه فلان جمله را فلان دانشمند، فلان فیلسوف، فلان ستاره شناس،
فلان پزشک، فلان جنگجو، فلان شاه، فلان وزیر، فلان معلم، فلان ورزشکار،
فلان اسطوره، فلان امام، فلان کتاب و ... گفته باشد؛
 لزوماً چیزی نیست که ما باید از آن سرمشق بگیریم!

فضای مجازی پر شده از جملات کوتاه که مخاطب را به جهات مضحکی
سوق می دهد؛ اصلاً بیایید به جملات بها ندهیم!



× حرص نخور
]]>
همرنگ جماعت شو 2018-06-21T16:58:54+01:00 2018-06-21T16:58:54+01:00 tag:http://comic.mihanblog.com/post/687 مهرداد اشک9 نمی دونستم یه روزی انقدر درگیر چرت و پرت های زندگی بشم که..... .ننالم براتون! اینو میخواستم بگم:انقدر درگیری دارم که تا به خودم میام میبینمفلان دوست ازم ناراحته!نمی دونمم چرا! با خودم میگم شاید جدیداً توو خواب راه میرم!پا میشم میرم یه چک میزنم زیر گوشش یا جیبشو میزنم یا... .امّا خب مم بعد سعی میکنم بی اهمیت باشم نسبت به این مسئله!صحبت تلافی نیست فقط یه نوع منطق رایج بین همۀ آدمای این روزگاره!اینکه تا تونستند دلِ منو شُکوندند و هر حرفی و هر شوخی و ...من اومدم تو خلوتم و گفتم: مهرداد جنبه داشت نمی دونستم یه روزی انقدر درگیر چرت و پرت های زندگی بشم که..... .
ننالم براتون! اینو میخواستم بگم:
انقدر درگیری دارم که تا به خودم میام میبینم
فلان دوست ازم ناراحته!
نمی دونمم چرا! با خودم میگم شاید جدیداً توو خواب راه میرم!
پا میشم میرم یه چک میزنم زیر گوشش یا جیبشو میزنم یا... .
امّا خب مم بعد سعی میکنم بی اهمیت باشم نسبت به این مسئله!
صحبت تلافی نیست فقط یه نوع منطق رایج بین همۀ آدمای این روزگاره!
اینکه تا تونستند دلِ منو شُکوندند و هر حرفی و هر شوخی و ...
من اومدم تو خلوتم و گفتم: مهرداد جنبه داشته باش؛ فلانی حواسش نبوده؛
اصلا راست گفته، اصلا حق با اونه!
حالا هم طبق همون منطق رفتار می کنم! اونا هم فکر کنن حق با منه!
کابوسه که منم پا به عرصۀ نه چندان تمیزِ همرنگ جماعت شو بذارم!

پ.ن: عجب منطقِ مسخره ای!


]]>
ماهی سیاهِ کوچولو 2018-06-16T10:46:18+01:00 2018-06-16T10:46:18+01:00 tag:http://comic.mihanblog.com/post/686 مهرداد اشک9 استاد عزیزمان آقای دکتر افزونتر1 نکتۀ بسیار جالبی را بیان کردند:کتابفروشیِ معروفی در شهر قزوین بود؛ یک روز مردِ کتابفروش به شاگردِ خودش میگه که:فلانی یادت باشد، ماهی سیاه کوچولو2 فروختن، هنر نیست! این هنره که بتونی کتابی که خودت میخوای رو بفروشی!و این صحبت جالبی است! از جهات گوناگون و با نگرش گوناگون!اما طبق معمول و البته به طبع من با توجه به خط فکری خودم برداشت کردم:تا چند سال پیش به این فکر می کردم که چجوری میشه مثل فلانی آهنگسازی کنم؟!چجوری میشه مثل فلانی ت استاد عزیزمان آقای دکتر افزونتر1 نکتۀ بسیار جالبی را بیان کردند:
کتابفروشیِ معروفی در شهر قزوین بود؛ یک روز مردِ کتابفروش
 به شاگردِ خودش میگه که:
فلانی یادت باشد، ماهی سیاه کوچولو2 فروختن، هنر نیست! 
این هنره که بتونی کتابی که خودت میخوای رو بفروشی!

و این صحبت جالبی است! از جهات گوناگون و با نگرش گوناگون!
اما طبق معمول و البته به طبع من با توجه به خط فکری خودم برداشت کردم:
تا چند سال پیش به این فکر می کردم که چجوری میشه مثل فلانی آهنگسازی کنم؟!
چجوری میشه مثل فلانی تنظیم کنم و کلا چجوری میشه مثل فلانی کارام شنیده بشه!؟

ممکنه فکر کنید ژست گرفتم و البته بهتون حق میدم، چرا که تا چند وقت پیش 
ممکن بود گاهی چنین ژستی بگیرم؛ 
اما در واقع به تازگی نگرشی بر  پندار و کردار من غالب شده 
که با این مثال استاد افزونتر، قوی تر شد!

هر چقدر بی پول تر می شوم و روزگار مرا پیر تر می کند و با تجربه تر می شوم،
حس می کنم در مسیرِ ناهموارم تنها می شوم و در این حوالی کسی 
حتی مرا نمی بیند!
این دیده نشدن، ترسناک نیست! البته بی پول ماندن آزار دهنده است
اما آزار دهنده تر از آن کاری است که بر خلاف اندیشه ام و بر خلاف یافته هایم
و بر خلاف خواسته هایم انجام می دهم!

فکر می کنم؛ بس است!

.....
1: تنها استاد موسیقی دانشگاه قزوین که مدرک دکتری دارد!
اما جالب است بدانید وقتی حرف می زند هنور لهجه قزوینی را حس میکنید!
شعار در حرف هایش نیست!  در چیزی که یافته است اغراق نمی کند!

2: عنوان کتاب داستانی است که صمد بهرنگی آن را در سال 1346 نوشته است!


]]>
تصمیم در دستشویی 2018-06-10T13:28:10+01:00 2018-06-10T13:28:10+01:00 tag:http://comic.mihanblog.com/post/684 مهرداد اشک9 من هر بار توو دستشویی راجع به هر کاری فکر کردمو تصمیم گرفتم؛ در عمل گند زدم!یعنی اینجوریه که وقتی تو دستشویی هستمو یهو یه چیز مهم میاد توو ذهنم، با خودم میگم:نه! خواهش میکنم به این یکی دیگه فکر نکن!به نظر من:تصمیم گیری در دستشویی = خرابکاریِ صد در صدی!من یه دوست دارم، (اسمشو نمیارم) توو دستشویی شعر می نوشت!خب باید بگم شعر های "توو دستشوییت" رو دوست نداشتم محسن جان!حالا یه چیزم بگم تا یادم نرفته: (اما بهتره شما یادتون بره)من الان چند وقته فکر میکنم اون موقع هایکی توو دستشویی واسه س من هر بار توو دستشویی راجع به هر کاری فکر کردم
و تصمیم گرفتم؛ در عمل گند زدم!

یعنی اینجوریه که وقتی تو دستشویی هستم
و یهو یه چیز مهم میاد توو ذهنم، با خودم میگم:
نه! خواهش میکنم به این یکی دیگه فکر نکن!

به نظر من:
تصمیم گیری در دستشویی = خرابکاریِ صد در صدی!

من یه دوست دارم، (اسمشو نمیارم) توو دستشویی شعر می نوشت!
خب باید بگم شعر های "توو دستشوییت" رو دوست نداشتم محسن جان!

حالا یه چیزم بگم تا یادم نرفته: (اما بهتره شما یادتون بره)
من الان چند وقته فکر میکنم اون موقع ها
یکی توو دستشویی واسه سیستم این مملکت تصمیم گیری کرده!



]]>
نا آمدگان 2018-06-03T00:49:00+01:00 2018-06-03T00:49:00+01:00 tag:http://comic.mihanblog.com/post/683 مهرداد اشک9 متنِ "نا آمدگان" از صفحۀ بیست و نهِ کتابِ" ترانه های خیام"با مقدمه نویسیِ "صادق هدایت"  و موسیقیِ آن در سبک Ambient است."ممنون""Download NaAmadegan"× بیشتر از دو بار گوش ندهید!

متنِ "نا آمدگان" از صفحۀ بیست و نهِ

 کتابِ" ترانه های خیام"

با مقدمه نویسیِ "صادق هدایت

 و موسیقیِ آن در سبک Ambient است.

"ممنون"


"Download NaAmadegan"


× بیشتر از دو بار گوش ندهید!

]]>
پنهان خوری!؟ 2018-05-24T01:21:00+01:00 2018-05-24T01:21:00+01:00 tag:http://comic.mihanblog.com/post/682 مهرداد اشک9 مضحک است اگر در خیابان شما را در حال آشامیدن ببینند، میگیرنتان و مجازات می کنند. به این ترتیب اگر قرار باشد دارو هم استفاده کنید، باید کوچه ای پیدا کنید و از خلوتی آن اطمینان حاصل کنید و دارو مصرف کنید تا خدای نکرده فوت نکنید. شما یک شهروند هستید که برای برطرف کردن نیاز اولیه خود باید حتما به لانه ای بروید. و طوری بیاشامید و بخورید که استرس دیده شدن داشته باشید. گویا واقعا جرمی مرتکب شده اید. و همواره از این #پنهان_خوری عذاب وجدان داشته باشید. می گویند این روز ها در ش مضحک است اگر در خیابان شما را در حال آشامیدن ببینند، میگیرنتان و مجازات می کنند.

به این ترتیب اگر قرار باشد دارو هم استفاده کنید، باید کوچه ای پیدا کنید 

و از خلوتی آن اطمینان حاصل کنید و دارو مصرف کنید تا خدای نکرده فوت نکنید.

شما یک شهروند هستید که برای برطرف کردن نیاز اولیه خود باید حتما به لانه ای بروید.

 و طوری بیاشامید و بخورید که استرس دیده شدن داشته باشید. گویا واقعا جرمی مرتکب شده اید.

 و همواره از این #پنهان_خوری عذاب وجدان داشته باشید.

می گویند این روز ها در شهر مامورانی هستند که روزه خواران را مچ می گیرند!

 من شک ندارم روزه داری که ایمان و خلوص نیت دارد

 هرگز از اینکه کسی جلوی او بنوشد و بخورد نمی رنجد،

 دلخور نمی شود و نمی میرد. به نظر می رسد آنکه می میرد

 همان قانون گذاران و اجرا کنندگان هستند نه کس دیگری!


این هم پاسخگو ندارد!

]]>
از شلوغی بیزارم! 2018-05-21T09:19:40+01:00 2018-05-21T09:19:40+01:00 tag:http://comic.mihanblog.com/post/681 مهرداد اشک9 احساسِ تنهاییم، روز به روز بیشتر می شود!می توانم به شما که دوستان من هستید؛و به شما که یک وبگرد هستید بگویم: خوبم!اینطوری حداقل شاید حس خوبی به شما منتقل کنم!امّا اگر حسِّ خوب می خواهید، می توانید از مضحک خارج بشوید،شاید- امیدوارم چیز هایی باشد که حالتان را خوب کند!اما من حالم خوب نیست!به هزار و یک دلیل که نمی توانم به کسی بگویم!امروز خسته به خانه برگشتم! مادرم به راحتی فهمید!* چرا خسته ای؟  کمی برایش گفتم (فقط امروزم را)عذر خواهی کردم! گفتم ببخشید نالیدم!گفت: نه! خوب کاری کردی! «خیلی سخت احساسِ تنهاییم، روز به روز بیشتر می شود!
می توانم به شما که دوستان من هستید؛
و به شما که یک وبگرد هستید بگویم: خوبم!
اینطوری حداقل شاید حس خوبی به شما منتقل کنم!
امّا اگر حسِّ خوب می خواهید، می توانید از مضحک خارج بشوید،
شاید- امیدوارم چیز هایی باشد که حالتان را خوب کند!
اما من حالم خوب نیست!
به هزار و یک دلیل که نمی توانم به کسی بگویم!
امروز خسته به خانه برگشتم! مادرم به راحتی فهمید!
* چرا خسته ای؟  کمی برایش گفتم (فقط امروزم را)
عذر خواهی کردم! گفتم ببخشید نالیدم!
گفت: نه! خوب کاری کردی! «خیلی سخته کسی حرف آدمو نمی فهمه» 
-
..... آره همۀ حرفم در این پست، همین یک جملۀ کوتاه مادرم بود!
کسی حرفم را نمی فهمد!
و این گلایه از دیگران نیست و یا یک توهین به فهم دیگران! نه!
من فقط احساس می کنم کسی من را نمی فهمد!
از شلوغی بیزارم!
]]>
پاسخگو 2018-05-16T12:54:51+01:00 2018-05-16T12:54:51+01:00 tag:http://comic.mihanblog.com/post/680 مهرداد اشک9 چه کسی پاسخگو خواهد بود؟!این جملۀ سوالیِ جالبی است. گویا طلب دارد! فکر کنید کجا می شود از این سوال استفاده کرد؟!من یکی را خودم می گویم (همین الان به ذهنم رسید)آن ساختمان های مسکنِ مهر؛ وقتی خیلی راحت با یک زلزلهروی سر همزادِ من و تو آوار شد! چه کسی پاسخگو خواهد بود؟پرایدی که جانمان را گرفت! چه کسی پاسخگو خواهد بود؟نسلمان، نسلی که زندگی را نفهمید!از دبستان ما را جدا کردند! دبستان دخترانه و دبستان پسرانه!کسی به این فکر نمی کند انسان ها در کودکی ممکن است عاشق شوند!و دوستان من در 10 چه کسی پاسخگو خواهد بود؟!
این جملۀ سوالیِ جالبی است. 
گویا طلب دارد! 
فکر کنید کجا می شود از این سوال استفاده کرد؟!
من یکی را خودم می گویم (همین الان به ذهنم رسید)
آن ساختمان های مسکنِ مهر؛ وقتی خیلی راحت با یک زلزله
روی سر همزادِ من و تو آوار شد! چه کسی پاسخگو خواهد بود؟
پرایدی که جانمان را گرفت! چه کسی پاسخگو خواهد بود؟
نسلمان، نسلی که زندگی را نفهمید!
از دبستان ما را جدا کردند! دبستان دخترانه و دبستان پسرانه!
کسی به این فکر نمی کند انسان ها در کودکی ممکن است عاشق شوند!
و دوستان من در 10 سالگی، بیرون از مدرسه دختر بازی می کردند!
این همه عقدۀ جنسی! (ببخشید) چه کسی پاسخگو خواهد بود؟

ترس از معلّم قرآن که شک ندارم او یک فرد عقده ای بود 
که اصلا صلاحیتِ معاشرت با بچه ها را نداشت!
 (خندۀ تلخ به خاطر به یاد آوردنِ یک خاطره از سربازی):
هفتۀ آخر خدمتم؛ وقتی که از نگهبانی معاف شده بودیم، یک شب
بدون هماهنگی به جای یک نفر نگهبانی دادم (این کار خلاف مقررات است)
افسر نگهبانمان فهمید! بامداد سرِ من فریاد زد و سحر هم همانطور داد می کشید!
گفتم: جناب سروان چیزی نشده؛ من بهتر از هر کسی نگهبانی دادم، بیا و بگذر!
گفت: یعنی چی چیزی نشده؟! 
این استرسی که به من وارد شده را چه کسی پاسخگو خواهد بود؟!

الهی... چه پسر نازی هم بود!
 
]]>