شیخ درتهذیب و مصباح روایت كرده از حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام كه فرموده علامات مؤ من پنج چیز است پنجاه و یك ركعت نماز گذاشتن كه مراد هفده ركعت فریضه و سى و چهار ركعت نافله است در هر شب و روز و زیارت اربعین كردن و انگشتر در دست راست كردن و جبین را در سجده بر خاك گذاشتن و بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمن الرَّحیمِ را بلند گفتن و كیفیّت زیارت حضرت امام حسین علیه السلام كه شیخ در تهذیب و مصباح روایت كرده از صفوان جمّال كه گفت فرمود به من مولایم حضرت صادق علیه السلام در زیارت اربعین كه زیارت مى كنى در هنگامى كه روز بلند شده باشد و مى گوئى :

اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَحَبیبِهِ اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللَّهِ

 سلام بر ولى خدا و دوست او سلام بر خلیل خدا

 وَنَجیبِهِ اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ

 و بنده نجیب او سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیده اش سلام بر حسین

الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْكُرُباتِ وَقَتیلِ الْعَبَراتِ

مظلوم و شهید سلام بر آن بزرگوارى كه به گرفتاریها اسیر بود و كشته اشكِ روان گردید

اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّكَ وَابْنُ وَلِیِّكَ وَصَفِیُّكَ وَابْنُ صَفِیِّكَ الْفاَّئِزُ

خدایا من براستى گواهى دهم كه آن حضرت ولىّ (و نماینده ) تو و فرزند ولىّ تو بود و برگزیده ات و فرزند برگزیده ات بود كه كامیاب شد

بِكَرامَتِكَ اَكْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَحَبَوْتَهُبِالسَّعادَةِ وَاَجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ

به بزرگداشت تو، گرامیش كردى بوسیله شهادت و مخصوصش داشتى به سعادت و برگزیدى او را به پاكزادى

الْوِلادَةِ وَجَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السّادَةِ وَ قآئِداً مِنَ الْقادَةِ وَذآئِداً مِنْ

و قرارش دادى یكى از آقایان (بزرگ ) و از رهروان پیشرو و یكى از كسانى كه از حق دفاع كردند

الْذادَةِ وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاَْنْبِیاَّءِ وَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِكَ مِنَ

 و میراثهاى پیمبران را به او دادى و از اوصیائى كه حجت تو بر خلقت هستند قرارش دادى او نیز

 الاَْوْصِیاَّءِ فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعآءِ وَمَنَحَ النُّصْحَ وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فیكَ

 در دعوت مردم جاى عذر و بهانه اى (براى كسى ) نگذارد و بیدریغ خیرخواهى كرد و جان خود را در راه تو داد

 لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَقَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ

 تا برهاند بندگانت را از (گرداب ) جهالت و نادانى و سرگردانى (در وادى ) گمراهى و چنان شد كه همدست شدند بر علیه 

غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَباعَ حَظَّهُ بِالاَْرْذَلِ الاَْدْنى وَشَرى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ

آن حضرت كسانى كه دنیا فریبشان داد و فروختند بهره (كامل و سعادت خود را) به بهاى پست ناچیزى و بداد آخرتش رادرمقابل بهائى

الاَْوْكَسِ وَتَغَطْرَسَ وَتَرَدّى فى هَواهُ وَاَسْخَطَكَ وَاَسْخَطَ نَبِیَّكَ

اندك و بى مقدار و بزرگى كردند و خود را در چاه هوا و هوس سرنگون كردند، و تو و پیامبرت را بخشم

وَاَطاعَ مِنْ عِبادِكَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ وَحَمَلَةَ الاَْوْزارِ

آوردند و پیروى كردند از میان بندگانت آنانى را كه اهل دو دستگى و نفاق بودند و كسانى را كه بارهاى سنگین

الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ فَجاهَدَهُمْ فیكَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِكَ فى

گناه بدوش مى كشیدند و بدین جهت مستوجب دوزخ گشته بودند آن حضرت (كه چنان دید) با شكیبائى و پاداش جوئى با

طاعَتِكَ دَمُهُ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَعَذِّبْهُمْ

آنها جهاد كرد تا خونش در راه پیروى تو ریخت و حریم مقدسش شكسته شد خدایا آنان را لعنت كن به لعنتى و بال دار و

عَذاباً اَلیماً اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ سَیِّدِ

عذابشان كن به عذابى دردناك سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى فرزند آقاى

  الاَْوْصِیاَّءِ اَشْهَدُ اَنَّكَ اَمینُ اللَّهِ وَابْنُ اَمینِهِ عِشْتَ سَعیداً وَمَضَیْتَ

 اوصیاء گواهى دهم كه براستى تو امانتدار خدا و فرزند امانت دار اوئى سعادتمند زیستى و ستوده از دنیا

 حَمیداً وَمُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً وَاَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَكَ

 رفتى و گمگشته و ستمدیده و شهید درگذشتى و نیز گواهى دهم كه خدا براستى وفا كند بدان وعده اى كه به تو داده

 وَمُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ وَمُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ وَاَشْهَدُ اَنَّكَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ

 وبه هلاكت رساند هركه را كه دست از یاریت برداشت و عذاب كند كسى كه تو را كشت و گواهم دهم كه تو بخوبى وفا كردى

 وَجاهَدْتَ فى سَبیلِهِ حَتّى اَتیكَ الْیَقینُ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَلَعَنَ اللَّهُ

 به عهد خدا و جهاد كردى در راه او تا مرگت فرا رسید خدا لعنت كند كسى كه تو را كشت و خدا لعنت كند

 مَنْ ظَلَمَكَ وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِیَتْ بِهِ اَللّهُمَّ اِنّى

 كسى كه به تو ستم كرد و خدا لعنت كند مردمى كه شنیدند جریان كشتن و ستم تو را و بدان راضى بودند خدایا من تو را

 اُشْهِدُكَ اَنّى وَلِىُّ لِمَنْ والاهُ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى یَا بْنَ

 گواه مى گیرم كه من دوست دارم هر كه او را دوست دارد و دشمنم با هر كه او را دشمن دارد پدرم و مادرم بفدایت اى فرزند

 رَسُولِ اللَّهِ اَشْهَدُ اَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فىِالاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ

 رسول خدا گواهى دهم كه تو براستى نورى بودى در پشت پدرانى بلند مرتبه و رحمهائى

 الْمُطَهَّرَةِ لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِیَّةُ بِاَنْجاسِها وَلَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمّاتُ

 پاكیزه كه آلوده ات نكرد اوضاع زمان جاهلیت به آلودگیهایش و در برت نكرد از لباسهاى چركینش

 مِنْ ثِیابِها وَاَشْهَدُ اَنَّكَ مِنْ دَعاَّئِمِ الدّینِ وَاَرْكانِ الْمُسْلِمینَ وَمَعْقِلِ

 و گواهى دهم كه براستى تو از پایه هاى دین و ستونهاى محكم مسلمانان و پناهگاه

 الْمُؤْمِنینَ وَاَشْهَدُ اَنَّكَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّكِىُّ الْهادِى

 مردمان با ایمانى و گواهى دهم كه تو براستى پیشواى نیكوكار با تقوا و پسندیده و پاكیزه و راهنماى

الْمَهْدِىُّ وَاَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوى وَاَعْلامُ الْهُدى

 راه یافته اى و گواهى دهم كه همانا امامان از فرزندانت روح و حقیقت تقوى و نشانه هاى هدایت

 وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى وَالْحُجَّةُ على اَهْلِ الدُّنْیا وَاَشْهَدُ اَنّى بِكُمْ مُؤْمِنٌ

 و رشته هاى محكم (حق و فضیلت ) و حجتهائى بر مردم دنیا هستند و گواهى دهم كه من به شما ایمان دارم

 وَبِاِیابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینى وَخَواتیمِ عَمَلى وَقَلْبى لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ

و به بازگشتتان یقین دارم با قوانین دینم و عواقب كردارم و دلم تسلیم دل شما است

وَاَمْرى لاَِمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَنُصْرَتى لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتّى یَاْذَنَ اللَّهُ لَكُمْ

 و كارم پیرو كار شما است و یاریم برایتان آماده است تا آنكه خدا در ظهورتان اجازه دهد

 فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لامَعَ عَدُوِّكُمْ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْكُمْ وَعلى اَرْواحِكُمْ

پس با شمایم نه با دشمنان شما درودهاى خدا بر شما و بر روانهاى شما

 وَاَجْسادِكُمْ وَشاهِدِكُمْ وَغاَّئِبِكُمْ وَظاهِرِكُمْ وَباطِنِكُمْ آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ

 و پیكرهایتان و حاضرتان و غائبتان و آشكارتان و نهانتان آمین اى پروردگار جهانیان

 پس دو ركعت نماز مى كنى و دعا مى كنى به آنچه مى خواهى و برمى گردى

 برای دانلود زیارات فوق، روی آیکون

  کلیک راست نموده

و  گزینه ...Save Target As را انتخاب نمایید.

 شرحی بر زیارت اربعین

 روز بیستم ماه صفر، روز اربعین  و به قول شیخین -  شیخ مفید و شیخ طوسی-  بازگشت اهل حرم امام حسین علیه السلام از شام به مدینه، و روز ورود اولین زائر آن حضرت جابربن عبدالله انصاری به کربلا، جهت زیارت امام حسین علیه السلام است . زیارت آن حضرت در این روز مستحب است. که به فرموده امام حسن عسکری علیه السلام از نشانه های مؤمن است

 قال العسکری علیه السلام: علامات المؤمنین خمس : صلاةُ الاحدی و الخمسین و زیارةُ الاربعین والتـَختم فی الیَمین و تـَعفیرُ الجـَبین و الجَهر ببسم الله الرحمن الرحیم."(1)

از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام روایت شده که فرمودند: علامات مؤمن پنج چیز است:

 1- اقامه پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شبانه روز.

 2-زیارت اربعین.

3- انگشتر به دست راست کردن.

4-جبین را در سجده بر خاک گذاشتن.

5- در نماز بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.

شیخ طوسی در تهذیب و مصباح ، زیارت مخصوصه روز اربعین را از حضرت امام صادق علیه السلام نقل کرده است.

 فراز اول:

 سلام های توصیفی

 - السلامُ علی وَلیِّ الله و حبیبه؛ سلام بر ولی و حبیب - دوست - خدا.

 - السلامُ عـَلی خلیلِ اللهِ وَ نجیبه؛ سلام و درود بر خلیل و گزیده خدا.

 - السلامُ علی صَفیِّ اللهِ و ابن ِ صَفیّـه؛ درود بر برگزیده خدا و پسر انتخاب شده خدا.

- السلامُ علی الحُسین ِ المظلوم الشهید؛ درود بر حسین مظلوم شهید.

- السلامُ علی اسیرِ الکربات و قـَتیلِ العـَبرات؛ سلام بر کسی که اسیر و گرفتار بلایا و اندوه ها شد و کشته برای اشک ها.

 در سلام های اولیه زیارت، امام صادق علیه السلام به نوعی اصالت خانوادگی امام حسین علیه السلام را بیان می نماید که ایشان فرزند رسول خدا که حبیب خداست، می باشد .برخی از انبیاء در درگاه الهی با نام خاصی توصیف و معروف شده اند. حضرت ابراهیم(علیه السلام) با عنوان خلیل الله ، حضرت موسی(علیه السلام) با عنوان کلیم الله ، حضرت عیسی(علیه السلام) با عنوان کلمة الله ، حضرت نوح(علیه السلام) با عنوان نبی الله - که البته ایشان اولین پیامبری بودند که مقام نبوت را به دوش کشیدند- حضرت آدم(علیه السلام) با عنوان صفوة الله و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) با عنوان حبیب الله مطرح هستند.در سلام های اولیه زیارت، امام صادق علیه السلام به نوعی اصالت خانوادگی امام حسین علیه السلام را بیان می نماید که ایشان فرزند رسول خدا که حبیب خداست، می باشد .برخی از انبیاء در درگاه الهی با نام خاصی توصیف و معروف شده اند. حضرت ابراهیم(علیه السلام) با عنوان خلیل الله ، حضرت موسی(علیه السلام) با عنوان کلیم الله ، حضرت عیسی(علیه السلام) با عنوان کلمة الله، حضرت نوح(علیه السلام) با عنوان نبی الله - که البته ایشان اولین پیامبری بودند که مقام نبوت را به دوش کشیدند- حضرت آدم(علیه السلام) با عنوان صفوة الله و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) با عنوان حبیب الله مطرح هستند.برای سلام معانی مختلف ذکر کرده اند، که به اختصار نام می بریم.

1- سلام، یکی از نام های خدای عزوجّل است و مراد آن است که خداوند حافظ تو باشد.

 2- سلام به معنای تسلیم.

 3- سلام به معنای سلامتی.

 امام حسین(علیه السلام)

 حال که معنای سلام مشخص شد که به معنای آسایش، امنیت و سلامتی است، به تفسیر سلام بر امام حسین علیه السلام می پردازیم.

 سلام بر امام به این صورت است که شخص زائر در حالی که حضور امام ایستاده یا از دور ایشان را در ذهن حاضر نموده و به حضرت سلام می نماید و در دل می گذراند که هیچ آزاری و آسیبی از ناحیه من به آن امام، نه در آن وقت و نه پس از آن نخواهد رسید؛ زیرا هدف تمامی آن بزرگواران جز هدایت و اصلاح مردم و اعلای کلمه توحید و شیوع طاعت خداوند در مردم نیست، لذا آنها از معصیت خدا و تخلف از اوامر و نواهی او، از اخلاق ناپسند مردم از قبیل خودبزرگ بینی، حرص، ریا، بخل، حّب قدرت، غیبت، آزار رساندن و ... اذیت خواهند شد.زائر باید حال خود را به گونه ای قرار دهد که مورد رضایت امام باشد، نه مایه اذیت آن حضرت. آن وقت است که در گفتن کلام سلام، صادق است. لذا باید دل را با آب توبه شستشو داده، و اشک پشیمانی از دیده فرو ریزد، و پس از آن به امام عرض سلام داشته باشد.

زائر با عرض سلام، خود را به آن حضرت نزدیک نموده و با تکرار واژه ادب، روح و روان خود را به لحاظ نزدیکی به ایشان از پستی ها و رذایل و آلودگی ها پاک می نماید و سلام را چنان با ادب و خلوص و اشک و آه بر دل القا می نماید، تا سلامتی کامل حاصل گردد و موجب جواب سلام آن بزرگوار گردد.

در واقع زائر با عرض سلام بر آن حضرت و یارانش چهره اجتماعی - سیاسی خود را نمایان ساخته و اعلان می دارد که نه تنها با بت درون مبارزه می کند، بلکه همانند خود آن بزرگوار، با طاغوتیان، ظالمان، مستبدان و خائنین به مردم، مبارزه کرده و با شعار سلام، خود را در زمره یاران آن حضرت قرار می دهد.

فراز دوم: 

شهادت و گواهی امام صادق علیه السلام به عظمت و برتری امام حسین علیه السلام

 - اللهم انی اَشهَدُ  أنـَّهُ وَلیـُّکَ وَ ابنُ وَلیِّک؛ بار خدایا گواهی می دهم که ( امام حسین) ولی تو و فرزند ولی تو است .

 - وَ صَفیـُّکَ وَ ابنُ صَفیـِّک، الفائزُ بِکـَرامـَتـِک ؛ و نیز گواهی می دهم که او برگزیده ی تو و پسر برگزیده ی تو است که به کرم تو رستگار است.

- اَکرَمتـَهُ بالشَّهادة ؛ خدایا گواهی می دهم که او را به وسیله شهادت گرامی داشتی .

 - و حَبوتـَهُ بالسـَّعادة ؛ و به او سعادت عطا فرمودی.

 سلام بر امام به این صورت است که شخص زائر در حالی که حضور امام ایستاده یا از دور ایشان را در ذهن حاضر نموده و به حضرت سلام می نماید و در دل می گذراند که هیچ آزاری و آسیبی از ناحیه من به آن امام، نه در آن وقت و نه پس از آن نخواهد رسید؛ زیرا هدف تمامی آن بزرگواران جز هدایت و اصلاح مردم و اعلای کلمه توحید و شیوع طاعت خداوند در مردم نیست، لذا آنها از معصیت خدا و تخلف از اوامر و نواهی او، از اخلاق ناپسند مردم از قبیل خودبزرگ بینی، حرص، ریا، بخل، حّب قدرت، غیبت، آزار رساندن و ... اذیت خواهند شد.

 - و اجتـَبـیتـَه بطیبِ الولادة ؛ و او را از اصل و نسب ، پاکی ولادت بخشیدی.

 - و جَعَلتـَه سیداً من السادة و قائِداً من القادة ؛ او را آقایی از آقایان و رهبری از رهبران قرار دادی.

 - و ذائدً مِنَ الذادة و اَعطیتـَهُ مَواریثَ الانبیاء ؛ و او را مدافعی از مدافعان قرار داده و ارث تمام انبیاء را به ایشان عطا فرمودی.

 - و جعلته حُجَة ًعلی خـَلقِک مِنَ الاوصِیاء ؛ و شهادت می دهم که او را حجت بر خلق خود از اوصیاء قرار دادی.

 - فـَاَعذَرَ فی الدُعاءِ وَ مَنَحَ النُصح ؛ پس امام حسین علیه السلام نیز در دعوت ، عذری باقی نگذاشت و خیر خواهی نمود.

 حرم امام حسین علیه السلام در این دنیا هر کس توسط چیزی و یا عملی به عزت می رسد. امام صادق علیه السلام در این فراز از زیارت، امام حسین علیه السلام را توصیف می نماید که خدایا او ولی تو و فرزند ولی توست، او برگزیده و پسر برگزیده توست. یعنی با تمام عزت و احترامی که برای ایشان قائل بودی ولی به وسیله شهادت به او عزت بخشیدی.تو خواستی که امام به وسیله شهادت، آن هم چنین شهادتی به عزت برسد. خدا به وسیله شهات، امام حسین علیه السلام را به سعادت رسانید.طوری که یزید و وزرایش به دنبال دنیا و کسب مقامات دنیوی بودند و به نوعی به دنبال کسب اعتبار بودند ولی امام حسین علیه السلام که هیچ چشم داشتی به دنیا نداشت و حکومت را هم صرفاً به عنوان ابزاری برای برافراشتن اسلام و اقامه عدالت می دانست.امام حسین علیه السلام و اهل بیت ایشان در فجیع ترین وقایع و جنایت ها، قرار گرفته بودند. اگر چه مدت زمان جنگ کم بوده؛ اما در این مدت کم، انواع و اقسام جنایت ها و پستی ها دیده می شود که البته بزرگترین چهره این جنایات اینست که بر امام معصوم وارده شده است.شهید مطهری(ره) می فرماید: " یک وقت حساب کردم و ظاهراً در حدود بیست و یک نوع پستی و لئامت در این جنایت دیدم و خیال نمی کنم در دنیا چنین جنایتی پیدا بشود، که تا این اندازه تنوع داشته باشد.(2) و به امام با گذراندن چنین وضعیتی کرامت و شرافت داده شد.

فراز سوم:

 اهداف قیام امام حسین علیه السلام

 - و بَذلَ مُهجَتـَهُ فیکَ لیَستـَنقـِذَ عِبادکَ مِنَ الجَهالةِ وَ حَیرَةِ الضـَلالة َ؛ -  خدایا- جانش را در راه تو بخشید تا بندگانت را از نادانی،  سرگردانی و گمراهی نجات دهد.امام حسین علیه السلام قبل از خروج از مکه خطاب به برادرش محمد حنفیه وصیت نامه ای نوشتند که ضمن آن اهداف خود را از قیام اعلام می دارند. در آنجا می فرماید: من برای اصلاح دین جدّم رسول الله و امر به معروف و نهی از منکر قیام می نمایم.با مطالعه تاریخ زمان امام حسین علیه السلام در می یابیم که در دین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تغییرات بسیاری ایجاد شده و بدعت های فراوانی نهاده شده بود. امام برای این که حقیقت دین رسول اکرم حفظ شود و دینی سالم به نسل های بعدی رسانده شود هیچ راهی نداشت جز این که قیام نماید و بدین وسیله اعلام کند که حقیقت دین اسلام به یغما برده شده و دین کنونی، دینی است تحریف شده که خلفا به واسطه آن راهی برای حکومت نامشروع خود یافته اند.پس امام قیام می کند تا پیام دین واقعی را به گوش افرادی که خواهان شنیدن حقیقت هستند برساند.با مطالعه تاریخ زمان امام حسین علیه السلام در می یابیم که در دین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تغییرات بسیاری ایجاد شده و بدعت های فراوانی نهاده شده بود. امام برای این که حقیقت دین رسول اکرم حفظ شود و دینی سالم به نسل های بعدی رسانده شود هیچ راهی نداشت جز این که قیام نماید و بدین وسیله اعلام کند که حقیقت دین اسلام به یغما برده شده و دین کنونی، دینی است تحریف شده که خلفا به واسطه آن راهی برای حکومت نامشروع خود یافته اند.پس امام قیام می کند تا پیام دین واقعی را به گوش افرادی که خواهان شنیدن حقیقت هستند برساند.

 فراز چهارم:

 قاتلان امام حسین علیه السلام

 - وَ قـَد تـَوازَرَ عـَلـَیه مَن غـَرَّته الدُنیا؛ کسانی  بر علیه او( امام) همدست شدند که دنیا آنها را فریب داد.

 - و باعَ حـَظـَّهُ بالاَرذَلِ الاَدنی وشَری اخِرَتـَهُ بالثـَّمَنِ الاَوکـَس ِ؛ و بهره هستی خود را به بهای ناچیز و پستی فروختند و آخرت خود را به بهای کمی دادند.

- و تـَغـَطرَسَ وتـَرَدّی فی هواه؛ گردن فرازی کرده و خود را در پرتگاه هوس انداختند.

- و اَسخَطَکَ و اَسخَطَ نـَبیکَ ؛ و تو و پیغمبر تو را به خشم آوردند .

- و اَطاعَ مِن عِبادِکَ اهلَ الشـِّقاق ِ وَ النفاق؛ و آن( دنیا پرستان) پیروان بنده هایت شدند که خلاف انگیز و نفاق انگیز بودند.

- و حـَمـَلـَة َ الاوزارِ المـُستوجبینَ النار؛ و بار گناه به دوش کشیده و به آتش سزاوار شدند.

- فـَجاهدهُم فیکَ صابراً مُحتـَسـباً؛ پس ( امام) جهاد کرد با آنها درحالی که شکیبا بود.

 - حتی سُفـِکَ فی طاعـَتِکَ دمه؛ تا این که در ( راه) طاعت تو خونش ریخته شد. 

- وَ استـُبیحَ حَریمَهُ ؛ هتک حرمت به حرم امام مباح شد.

امام صادق علیه السلام در این فراز از زیارت به توصیف قاتلان می پردازد که ما در این اینجا به عرض از آنان را معرفی می نماییم.

"عمر بن سعد بن ابی وقاص" یکی از افرادی از که در جریان حادثه کربلا نقش بسزایی را ایفا می نماید. سعد پدر عمر از مسلمانانی است که در سالهای نخست بعثت رسول اکرم صلوات الله علیه مسلمان شد و در راه دین، شکنجه و محرومیت دیده بود که فتح ایران و بنای کوفه به دست او انجام شد؛ ولی مانند بسیاری از یاران رسول خدا(صلی الله علیه و آله) علاقه به دنیا بر او غالب گشته و در ماجرای خلافت حضرت علی علیه السلام با آن حضرت بیعت نکرد و در سال 55 یا 58 از دنیا برفت . عمربن سعد؛ اگرچه به خاطر شخصیت معروف پدرش نام درخشانی داشت؛ اما مرد دنیاپرست و بُزدلی بود که بر طبق روایات رسیده، رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین علیه السلام او را مذمت کردند، به همین جهت پدرش هم از او راضی نبود، به طوری که او را از ارث محروم نمود.نقش عمربن سعد در کربلا، بسیار اساسی بود؛ زیرا او فرمانده کل و جنگ در کربلا، از طرف ابن زیاد بود که پیش از ورود امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلا، مأموریت یافته بود که با چهار هزار نفر از مردم کوفه برای بازپس گرفتن یکی از شهرهای استان همدان برود و فرمان حکومت "ری" را نیز به نام او صادر کرده بود.

"شمربن ذی الجوشن" یکی دیگر از سران و فرماندهان در حادثه کربلا بود. وی در زمان حضرت علی علیه السلام جزو شیعیان و طرفداران حضرت به شمار می آمد، او در جنگ صفین از افراد تحت فرمان امیرمؤمنان بود و در جنگ با معاویه شرکت داشت و شجاعت زیادی از خود نشان داد.وی علی رغم این که در زمره یاران حضرت علی علیه السلام بود؛ ولی همانند بسیاری از دوستان حضرت، عاقبت به خیر نشد؛ چرا که بر اثر گرفتاری نفسانی، در ردیف دشمنان حضرت و وطرفداران بنی امیه قرار گرفت. "شمربن ذی الجوشن" یکی دیگر از سران و فرماندهان در حادثه کربلا بود. وی در زمان حضرت علی علیه السلام جزو شیعیان و طرفداران حضرت به شمار می آمد، او در جنگ صفین از افراد تحت فرمان امیرمؤمنان بود و در جنگ با معاویه شرکت داشت و شجاعت زیادی از خود نشان داد.اینها نمونه هایی از قاتلان امام حسین علیه السلام بودند که به وسیله حبّ دنیا و مقام وسوسه شده و با فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جنگیدند و امام را به شهادت رساندند.دلائلی نقلی و تاریخی متذکر این نکته است که عامل دنیاپرستی و منفعت طلبی در حادثه کربلا نقش اساسی داشته است. فرزدق شاعر می گوید: من در سال شصت هجری که با مادرم از کوفه عازم مکه و انجام مراسم حج بودم با امام حسین علیه السلام ملاقات نمودم، حضرت از من سؤال کرد: از کوفه چه خبر داری؟ گفتم: قلوب النّاس معک و سیوفهم مع بنی امیّه و ...؛ مردم دلهاشان با توست، ولی شمشیرهاشان با بنی امیه است و ... سپس حضرت امام حسین علیه السلام در طی بیان مطالبی فرمودند: "انّ النّاس عبید الدّنیا و الدّین لعقٌ علی السنتهم یحوطونه مادرّت معائشهم فاذا محصوا باالبلاء قلّ الدّیّانون؛ به راستی که مردم، بندگان دنیا هستند و دین و دینداری بر سر زبان و لقلقه آنهاست و دین را فقط زمانی می خواهند که وسیله ای برای تأمین دنیای آنان شود؛ اما وقتی که به گرفتاری و بلا مورد آزمایش قرار می گیرند، دینداران حقیقی، بسیار اندک هستند"همیشه در طول تاریخ انسان، دنیا پرستی و قدرت خواهی، عامل انحراف بشر بوده و هست. بعضی از قاتلین حسین علیه السلام نیز گرفتار دنیا و خواسته های آن شدند. آنچه را به طور قطع می توان گفت این است که عامل دنیاخواهی در رؤسا و فرماندهان لشکرها همانند عمر سعد و شمر و عاملان اصلی جنگ (یزید و ابن زیاد) نقش اساسی داشته است؛ زیرا آنها به طور یقین به مقام حسین علیه السلام و حقانیت او آگاهی داشتند؛ ولیکن به خاطر منافع دنیوی و رسیدن به قدرت، راضی به قتل آن حضرت شدند، چنانکه عامربن مجمع بعیدی به امام گفت: "امّا رؤساؤهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائزهم؛ اما رؤسای آنها که رشوه فراوان به آنان داده شده و خورجین هاشان پر شده است، لذا همه یکدست علیه تواند.علاوه بر رؤسا تعدادی دیگر در لشکر دشمن بودند، علی رغم آگاهی به حقانیت و مظلومیت حسین علیه السلام، به خاطر از دست ندادن دنیا و زن و بچه در قتل حسین شرکت نمودند؛ البته آنها کسانی بودند  که واقعاً نماز می خواندند و شهادتین می گفتند؛ ولیکن به خاطر شکم و ریاست یا ترس از دادن جان و دنیای خود، برخلاف اعتقاد خود با حسین علیه السلام جنگیدند، به همین جهت جنگ اصحاب ابن زیاد در راه عقیده و ایمان نبوده؛ بلکه جنگ با عقیده و خود بوده است؛ یعنی آنها کسانی بودند که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگیدند، به همین دلیل یعنی آنها کسانی بودن که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگیدند، به همین دلیل آنها از کفّاری که در راه عقیده خود می جنگیدند، پست ترند، عقاد در همین باره می گوید: "در پستی یاوران یزید همین بس که در کربلا به جهت اعتقادی به کرامت و حق آن حضرت داشتند از مقابله  رو در رو با وی می هراسیدند؛ ولی پس از شهادت، لباس او و اهل بیتش را در میان اموال غارت شده بیرون می آوردند و اینان اگر به دین او و رسالت جدّش هم کافر بودند این عمل آنها در مذهب مردانگی پست ترین کار بود". مگر ممکن است پیرو حقیقی، در صلح و آرامش با اهل بیت بوده و در جنگ و محاربه، بی تفاوت و یا رو در روی آنها باشد و مگر ممکن است شیعه راستین، در جنگ با آن بزرگواران بوده و در صلح به مخالفت با آنان برخیزد، هرگز این چنین نیست؛ زیرا معنای حقیقی شیعه، پیروی در تمام چهره ها است و پیرو واقعی، روحش با امام خود، یکی می شود.البته خیانت و فاجعه به این بزرگی را نمی توان با عامل دنیا طلبی فرموله کرد؛ زیرا غریزه منفعت خواهی، کم و بیش عامل انحراف بیشتر انسان ها می شود؛ ولیکن در بعضی از اعمال همانند قتل و کشتار باید خبث باطن و اسارت کامل دنیوی، غرق شدن در شهوات و از خود بیگانگی کامل را عامل داشت، چنانکه عقاد می گوید: "آنان مسخ شدگان زشت رویی بودند که سینه هایشان از کینه فرزندان آدم آکنده بود، به ویژه از کسانی که اخلاق استوار و آثار نیکو داشته اند و به همین دلیل تمامی کینه های خود را از روی دشمنی با وی بر سر آنان ریختند، هر چند که از این کار پاداش و غنیمتی نصیبشان نشد."پس در کربلا، دنیا چشم و دل یزید، ابن زیاد، شمر، عمر سعد و امثال آنها را کور کرده بود، به طوری که با فجیع ترین وضع ممکن، فرزند پیغمبر صلی الله علیه وآله و نور چشم فاطمه (س) را به شهادت رساندند که لعنت خداوند بر تمام آنها باد.

 فراز پنجم:

عبرت آموزی از سالار شهیدان

- اشهَدُ انـَّکَ اَمینُ الله وابنُ امینهِ؛ گواهی می دهم که تو امانت دار خدا و پسر امانت دار او هستی.

- عِشتَ سَعیداً وَ مَضَیتَ حَمیداً وَ متَّ فـَقیداً مـَظلوُماً شهیداً؛ گواهی می دهم که سعادتمند زندگی کردی و ستوده در گذشتی، و هنگامی که رحلت کردی از وطن خود دور بودی و در حالی که ستم دیده بودی، به شهادت رسیدی.

- و اشهـَدُ انَّ الله مـُنجـِزٌ ما وَعـَدَکَ ؛ و گواهم که خدا وفا کند بدان چه تو را وعده داد.

 - و مُهلِکٌ مَن خـَذلـَکَ و مُعـَذبٌ مَن قتلکَ؛ و (خدا) هلاک کند هر آن کس که تو را رها کرده و ترک گفته وعذاب کند کسی که تو را کشت.

- و اشهـَدُ انـَّکَ وَفیتَ بِعَهدِ الله؛ و گواهی می دهم که به عهد خدا وفا کردی .

- و جاهـَدتَ فی سـَبیلِهِ حتی اتیکَ الیـَقینُ ؛ و در راه (خدا) ، تا رسیدن لحظه مرگ جهاد کردی .

 آن حضرت به دلیل موقعیت خاصّی که برایش پیش آمده، درس های زیادی به طور عملی به تمام انسان های تاریخ و جوامع بشری داده است که به اختصار بیان می کنیم:

 الف - فضایل شخصی و فردی:

 و دیگر ویژگی های فردی که در کتب دیگر مطرح است

 ب - اجتماعی و سیاسی:

جمله "بابی انت و امی" در اصل برای دعای تفدیه آمده است، معنای آن چنین است: اگر بلایی یا آفتی بر تو وارد شود، خداوند، جان پدر و مادر مرا فدیه و نگهدار تو کند و در حقیقت این دعا برای احترام به جلالت و بزرگی طرف مقابل است، همانند الفاضی که در زمان ما برای احترام بیان می شود ، مثل فدای تو شوم، قربانت گردم، دورت بگردم و ... در آن زمان نیز این لفظ را برای احترام و ادب به کار می بردند والا چه بسا پدر و مادر ما زنده نباشند.این درس ها و پیام ها، قطره ای است از دریای بی کران از عالی ترین نمونه انسانیّت. حال چگونه می شود، کسی خود را هماهنگ آن امام کرده باشد، وجیه و آبرومند نزد خداوند نبوده و عاقبت به خیر نشده باشد. و چگونه ممکن است، انسانی در دنیا با آن حضرت، همگون و هم عقیده و هم جهت (فردی، اجتماعی، سیاسی) باشد و در آخرت از مقام قرب، رحمت و مغفرت به دور باشد، اصولاً تضمین آخرت و سعادت در آنجا بستگی، به سعادت در دنیا دارد، پس حال که دانستیم در همراهی با حسین علیه السلام چه ارزشی نهفته است، جای آن دارد که با تمام خضوع و خشوع از خدای متعال خواستار وجاهت و مقبولیت نزد خودش به واسطه همراهی با حسین علیه السلام باشیم.

 فراز ششم:

 تجدید بیعت با سرور شهیدان حسین بن علی علیهم ا السلام

 - اللهم انّی اُشهـِدُکَ اَنّی وَلیٌ لِمَن والاهُ ؛ خدایا! من تو را گواه می گیرم که  هر آن که حسین(ع) را دوست دارد، دوست می دارم .

- و عـَدُوٌ لـِمَن عاداهُ ؛ و دشمنم با هر کسی که دشمن اوست.

 - بِابی انتَ وَ اُمّی یابنَ رَسولِ الله ؛ پدر و مادرم به فدایت ای فرزند پیغمبر اکرم.

 این اذکار یعنی پیروی ما از آن بزرگواران در حدی است که در مقابل دوستان آنان، حقیقت "صلح" و در برابر دشمنان آنان حقیقت "جنگ و محاربه" هستیم و در حقیقت این مطلب است، که در تمام شداید و سختی ها و گرفتاری ها و همچنین در تمام شادی ها و آرامش ها با شما، بلکه عین شما هستیم.مگر ممکن است پیرو حقیقی، در صلح و آرامش با اهل بیت بوده و در جنگ و محاربه، بی تفاوت و یا رو در روی آنها باشد و مگر ممکن است شیعه راستین، در جنگ با آن بزرگواران بوده و در صلح به مخالفت با آنان برخیزد، هرگز این چنین نیست؛ زیرا معنای حقیقی شیعه، پیروی در تمام چهره ها است و پیرو واقعی، روحش با امام خود، یکی می شود، لذا صلح امام صلح او، جنگ امام، جنگ او می شود، چنانکه پیغمبر صلی الله علیه و آله پس از آن که خامس آل عبا را تحت کساء جمع نمود، فرمود: "اللّهم انّ هؤلاء اهل بیتی و خاصّتی و حامّتی، لحمهم لحمی و دمهم دمی، یؤلمنی ما یؤلمهم و یُحرجنی ما یُحرجهم، انا حربٌ لمن حاربهم و سلمٌ لمن سالمهم و عدوٌّ لمن عاداهم و محبٌّ لمن احبّهم، انّهم منی و انا منهم... ؛ پس آن زمانی که تمامی آنان (پنج تن) گرد آمدند و تعداد کامل شد، رسول خدا طرفین عبا را گرفتند و با دست راست خود به سوی آسمان اشاره فرمودند: پروردگارا اینان اهل بیت و خاصان و یاوران منند، گوشت آنان گوشت من و خون آنان خون من است، آنچه که ایشان را بیازارد مرا آزرده است و آنچه که آنان را به زحمت افکند، مرا به زحمت افکنده، هر که با آن بجنگد، با من جنگیده و هر که با آنان در سلم و صلح باشد با من در سلم و صلح است و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی ورزیده و هر که آنان را دوست بدارد مرا دوست داشته است. من از آنانم و آنان از من. پس پروردگارا صلوات و برکات و رحمت و آمرزش خود را بر من و آنان قرار بده و پلیدی را از آنان زدوده، و پاکشان گردان... ."یعنی نتیجه را بیان می داریم، که نزدیکی و اتصال من در حدی است که گویی حقیقت سازش شده ام با کسانی که با شما در صلحند و حقیقت جنگ و دشمنی شده ام با کسانی که با شما در جنگند. بابی انت و امّی پدر و مادر من فدای تو باد.  باء، در "بابی" برای تفدیه (فدا و قربانی شدن) است. و ابی، به معنای پدر من و امی، مادر من است. این جمله "بابی انت و امی" در اصل برای دعای تفدیه آمده است، معنای آن چنین است: اگر بلایی یا آفتی بر تو وارد شود، خداوند، جان پدر و مادر مرا فدیه و نگهدار تو کند و در حقیقت این دعا برای احترام به جلالت و بزرگی طرف مقابل است، همانند الفاضی که در زمان ما برای احترام بیان می شود ، مثل فدای تو شوم، قربانت گردم، دورت بگردم و ... در آن زمان نیز این لفظ را برای احترام و ادب به کار می بردند والا چه بسا پدر و مادر ما زنده نباشند.از طرفی این لفظ در مورد مخاطب زنده استعمال می گردد، در حالی که ظاهرا "امام" از دنیا رفته است؛ ولی به نظر ما اولا امام حداقل زنده به حیات ابدی، همانند اموات است، ثانیاً، در بسیار از موارد فدا شوند مرده است، چنانکه گاهی ما در مورد فلان کس که از دنیا رفته می گوییم، فدایش گردم، پس استعمال این لفظ در این مقام اشکالی نداشته و معنای آن چنین است که: تو چنان هستی که اگر پدر و مادرم زنده بودند فدای تو می کردم.از طرف دیگر، به کار بردن این لفظ در مورد امام می تواند، معنای بالاتری داشته باشد و آن این که ما نهایت اتصال وحدت خود را با حضرت بیان می داریم تا حدّی که کشته شدن آن حضرت، مردن ما و پدر و مادر ما است. یعنی وقتی آن بزرگوار کشته شد؛ من و پدر و مادرم و هر کس که با من است، هزاران مرتبه کشته و زنده شدیم، چنانکه خود ابی عبدالله فرمود: الیوم مات جدّی رسول الله، امروز، جدم رسول خدا کشته شده است و این در حالی است که در عالم ظاهر پیغمبر صلی الله علیه وآله مدتها قبل، از دنیا رفته است؛ ولیکن همه معانی بیانگر این نکته است، که سلسله خداپرستان در رضا و غضب، مردن و زندگی، خوشحالی و ناراحتی، صلح و جنگ و ... یکی هستند.

فراز هفتم:

اصالت خاندان امام حسین علیه السلام  

- اشهَدُ انـَّکَ کـُنتَ نوراً فی الاَصلابِ الشـّامِخة و الارحامِ المـَطهَّرة؛ گواهی می دهم که تو نوری بودی در اصلاب پدران بزرگوارت و ارحام مادران پاک.

- لم تـُنَجـِّسک الجاهلیة ُ بانجاسِها؛ دوران جاهلیت تو را به پلیدی های خود، آلوده نکرد.

 - و لم تـُلبـِسکَ المُدلَهمـّاتُ مِن ثیابـِها ؛ و( دوران جاهلیت) جامه های درهم و برهم خود را بر تن تو نکرد.

 - و اشهـَدُ انـَّکَ مِن دَعائم ِ الدّین ِ وَ ارکان ِ المـُسلمین ومَعقــِلِ المـَؤمنین؛ و گواهم که تو از ستون های دین، ارکان مسلمین و دژ محکم مؤمنین هستی.

 - و اشهـَدُ انـَّکَ الامامُ البـِرُّ التـَّقی ِ الرَّضی الزَّکی ِالهادی المهدی ؛ و شهادت می دهم که تو پیشوایی نیکو رفتار، پرهیزکار، پسندیده و پاک، هدایت گر و هدایت شده هستی.

فراز هشتم:

 توصیف فرزندان امام حسین علیه السلام

- و اشهـَدُ انَّ الائِمَة َ مِن وُلدِکَ کـَلِمَة ُ التـَّقوی ؛ و گواهی می دهم که امامانی که از اولاد و ذریه تو می باشند، کلمه تقوا هستند.

 - و اعلامُ الهُدی وَ العـُروَة ُ الوثـقی وَ الحُجَّة ُعلی اَهلِ الدُّنیا؛ و نشانه های هدایت و حلقه محکم تر و حجت، بر همه اهل دنیا هستند.

 فراز نهم:

اعتقادات شیعه

- و اشهـَدُ انّی بـِکُم مؤمِنٌ وَ بایابِکُم مُوقن بـِشرایع ِ دینی و خـَواتیم ِ عَمـََلی؛ شهادت می دهم که من به شما و رجعت شما یقین دارم و در انجام کارهایم بر طبق دستورات دین عمل می کنم .

- وَ قـَلبی لـِقـَلبـِکـُم سـِلم ؛ و قلبم با قلب شما آمیخته است .

- و اَمری لامرِکـُم مـُتـَّبـِع وَ نُصرَتی لـَکُم مُعدَّة ، حتی یاذنَ اللهُ لـَکـُم ؛ و در هر کارِ خود پیرو دستورات شما هستم و آماده یاری و نصرت شما می باشم، تا این که خدا به شما اجازه ظهور دهد.

- فمعکم لا مع عدوکم؛  و من با شما هستم نه با دشمنان شما.

فراز دهم:

صلوات بر اهل بیت علیهم السلام

- صلواتُ اللهِ علـَیکـُم و علی ارواحِکـُم وَ اجسادِکُم؛ صلوات خدا بر شما، بر ارواح مقدستان، بر پیکر پاک شما.

- وَ شاهـِدِکـُم و غائبـِکـُم وَ ظاهـِرِکـُم و باطنکم؛ و حاضر شما و غائب شما و آشکار شما و نهانتان .

- امینَ ربَّ العالمین؛ به اجابت رسان، ای پروردگار جهانیان .

سرّ عدد چهل

اعداد نه تنها در زندگی مادی که در زندگی معنوی ما نیز حائزاهمیت فراوانند  ، تعدا رکعات نماز ، تعداد تسبیحات اربعه ، تعداد تسبیحات حضرت فاطمه (س) و امثال اینها نشان می دهند که زندگی معنوی جدا از اعداد نیست . منزلت اعداد منحصر به اعدادی نظیر پنج ، هفت ، دوازده وچهارده و چهل می شود که برای هریک دلیل یا دلایلی را ذکر کرده اند :عدد پنج به دلیل 5 تن پیامبر اولوالعزم و 5 تن آل عبا،عدد هفت به واسطه 7 آسمان و 7شهر عشق و 7 مرحله سلوک عارفان ، 7 دور طواف خانه خدا.عدد دوازده به دلیل 12 معصوم و12 چشمه ایی که به معجزه حضرت موسی از دل سنگ جوشید ،وعدد چهارده به دلیل 14 معصوم تقدس یافته اند ؛ به همین قیاس برای عدد چهل نیز باید دلایلی موجود باشد :عقل آدمی در چهل سالگی به بالاترین کمال خود در حد استعداد هر فرد می رسد ،حضرت رسول در سن چهل سالگی به رسالت مبعوث شدند ،حضرت موسی چهل روز در کوه معتکف بود تا الواح  هفتگانه را دریافت داشت ،قوم بنی اسراییل به دلیل کفران نعمت و پرستش گوساله به سرگردانی چهل ساله محکوم شدند ،و تخمیر طینت آدم ابوالبشر در 40 روز به اتمام رسید . عارفان وسالکان طریق حق چله نشینی را از همین آفرینش چهل روزه حضرت آدم اقتباس کردند ، سهروردی بیان می کند که : خداوند انسان را در چهل روز آفرید و هر روز صفتی به او اعطا کرد که هریک حجابی ومایه تعلق وی به دنیا بود تا اینکه در روز چهلم حجاب ها کامل و متراکم شد . در چله نشینی سالک یک به یک حجاب ها را می درد تا در روز چهلم انوار حق در وی تجلی می یابد . " هرچند اربعین از اعداد و کمیات است ولی در فرهنگ عرفان اسلامی این واژه کمّی در ارتباط با کیفیات مطرح می شود و لذا تکرار عمل تا چهل مرتبه تکمیل کننده ابعاد روحانی و عرفانی انسان را باعث می گردد ."(1)سید مهدى بحرالعلوم  در زمینه جایگاه عدد چهل فرموده است :" خود به عیان دیده ام و به بیان دانسته ام که این مرحله شریفه ، از مراحل عدد را خاصیتى خاص و تاثیرى مخصوص است ، در ظهور استعداد(ها) و تتمیم ملکات ، در طى منازل و قطع مراحل ."(2) خاصیت اربعین در ظهور فعلیت و بروزاستعداد و حصول صفات ملکه ،امرى است که  در آیات واخبار بر آن تصریح شده است ، و در سلوک و خودسازى ، براى جلب فیوضات وانوارالهى ، چنانچه در قرآن و گفتار معصومین(ع ) و سیره اولیاء آمده است ، عدد اربعین دارای  جایگاه ویژه و بلنداست ." در حقیقت عدد چهل سمبل آغازین تکامل ، مظهر کمال ، جلوه پختگی ، اعلام پشت سر گذاشتن مرحله خامی و نادانی ، نخستین مرحله هوشیاری ... می باشد "(3) به هر روی مثالهای فراوانی را می توان در اهمیت عدد چهل در آیات و روایات یافت ولی در نهایت همانند بسیاری موارد که برای انسان نامکشوف است سّر عدد چهل نیز برای ما نامشخص است . چه فلسفه وحکمتی در این نهفته است که چهل روز بعداز در گذشت فردی ،خویشان وی  گرد هم آمده و به عزاداری می پردازند ؟ اگر هدف تنها یادآوری نام آن تازه گذشته است ، چرا 30 روز یا 50 روز یا هرعدد دیگری را برای این امر اختصاص نداده اند ؟ در عدد چهل چه سری نهفته است وبعد از گذشت این چهل روز چه روی می دهد و بایستی روی می داده است ؟ شاید پس از گذشت این مدت انسان  به روشن بینی نسبت به آن رویداد دست می یابد ، غبار اندوه اندکی برخاسته وقدرت تحلیل سربرمی آورد وبه انسان مجال می دهد به بازبینی آنچه گذشته بپردازد . شاید  برگزاری مراسم اربعین برای امام حسین برای بازبینی وتحلیل واقعه عاشورا و زنده نگاه داشتن آن معمول شده است تا با روشن بینی وقدرت تحلیل واقعه عاشورا بررسی و تشریح گردد ، واقعه ایی که اگر بگوییم همانند قرآن دارای لایه های متعدد وبیشمار است گزافه نگفته ایم و به بیراهه نرفته ایم . به هر روی اربعین خورشید آسمان شهادت و راه منیر هدایت در راه است ، در این روز وایام بکوشیم تا به دور از تحریفات واحساساتی گری های افراطی آن امام راستین را بشناسیم و به مدد نفس قدسی اش بر هدف انسانی آن بزرگمرد همه دورانها آگاهی یابیم

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات