درباره وبلاگ مطالب اخیر آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها نویسندگان آمار وبلاگ
صبح نزدیک است خیلی وقتها از مرد بودنم متنفر میشم و گاهی اوقات مفتخرم که یک مرد
هستم. وقتایی که از مرد بودنم متنفرم: 1- وقتی می شنوم یک زن توسط چند مرد مورد تجاوز قرار گرفته، من خجالت
میکشم و از مرد بودنم متنفر میشم. 2- وقتی مردی روی زنش دست بلند میکنه از مرد بودنم بدم میاد. چرا هرکی که زورش بیشتره ظالم تر میشه؟ 3- وقتی زنی مردها رو هوس باز و بلهوس خطاب میکنه از مرد بودنم متنفر
میشم. مثل شادی که چند وقت پیش توی یکی از پستهاش گفته بود از نظر من مردها
هوس بازند. 4- وقتی مردی برای یک زن مزاحمت ایجاد میکنه از مرد بودنم خجالت میکشم
و دلم میخواد که من به جای اون مزاحم ازش معذرت خواهی کنم. 5- وقتی مردی از روی هوس به همسر و خانوادش خیانت میکنه و مثل یک نوکر
جلو یه زن غریبه گردن کج میکنه، از مرد بودنم متنفر میشم. 6- وقتی مردی، مرد بودن رو در بی عاطفه بودن و محبت نکردن میدونه از
مرد بودنم بدم میاد و وقتی زنان، مردان رو سرد و بی عاطفه میدونند از مرد بودنم
متنفر میشم. از مرد بودنم متنفر میشم... از مرد بودنم متنفر میشم... از مرد بودنم متنفر میشم... همه این ناپسندیها و زشتیها ناشی از بیمنطقی، بیعدالتی و فقر فرهنگی است. فقر، سر را گرسنه به بالین گذاشتن نیست. فقر، صورت را با سیلی سرخ نگه داشتن نیست. فقر، لباس مندرس و کفشهای کهنه پوشیدن نیست. بلکه فقر، کتابهای خاک گرفته در کتابفروشی هاست. فقر، نوشتن یادگاری روی مجسمه 2500 ساله در تخت جمشید است. فقر واقعی؛ فقر فرهنگی ست. و اما وقتایی که به مرد بودنم افتخار میکنم: 1- وقتی میبینم مردترین مرد عالم کسی است به نام علی(علیه السلام) به
مرد بودنم افتخار میکنم. 2- وقتی توی سختیها و مشکلات همه خونواده چشمشون به مردشونه؛ به مرد
بودنم افتخار میکنم. 3- وقتی مردی دست پدرانهاش رو به سر یتیمی میکشه؛ به مرد بودنم
افتخار میکنم. 4- دستهای پینه بسته یک مرد بهم دلگرمی میده و اینکه یک مرد فقط برای
آسایش خونوادش سختیها رو تحمل میکنه، به مرد بودنم افتخار میکنم. ای کاش جنسیت سومی وجود داشت تا در زمره آن قرار میگرفتم. نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : وقتی هاشمی
نامنویسی میکند هنوز انتخابات سال۸۴ و
۸۸ از یاد کسی نرفته است؛ آنجا که حرف درگوشی و شایعات کوچهبازاری نوید یک اقتصاد
روان و پررونق را میداد. شنیدهها از این موضوع حکایت میکرد که اگر به هاشمی در
سال ۸۴ و موسوی(تحت حمایت هاشمی) در سال۸۸ رأی داده میشد، اقتصاد به چرخش افتاده
و چرخهای زنگزدهاش شروع به حرکت میکرد. سیاستهای اقتصادی دولت هاشمی که بخشی از آن را
واقعی سازی(بهمعنای آزادسازی) قیمتها تشکیل میداد را عموم کارشناسان با نام
«تعدیلاقتصادی» میشناسند. پدیدهای بهنام
تورم طی دوره فعالیت دولت
هاشمی که به دولت سازندگی معروف بود؛ اجرای سیاستهای تعدیل اقتصادی با دستور
مستقیم شخص هاشمی رفسنجانی بر اجرای کامل برنامه توسعه کشور ارجح دانسته شد. این
امر باعث بروز پدیده تورم بیسابقهای شد که حاصل نگاه خاص تیم اقتصادی رییسجمهور
بود. ثبت رکورد 50 درصدی در
میزان تورم از دیگر نتایج این دوره خاص بود که فراموش شدنی نیست.(۱) رکوردی که تا
آن روز دور از دسترس محسوب میشد. قربانیهای
تعدیل اقتصادی معروف است که هاشمی
رفسنجانی طی دوران ریاست جمهوری خود معتقد بود که سیاستهای تعدیل اقتصادی، قربانیهای
خاص خودش را دارد و نمیشود برای آنها کاری کرد.(۲) یقیناً این موضوع میتواند
برای هر جامعهای حکم یک سمّ مهلک و مرگبار را داشته باشد. سمی که با گسترش تبعیض،
لایههای ضعیف جامعه را دچار بسیاری از مشکلات میکند. مجموعهای از آثار منفی
اقتصادی دولت هاشمی الف) بالا رفتن نرخ بیکاری. ب) قیمت مسکن افزایش یافت و شوک بزرگی به بازار
وارد شد. ج) کاهش ارزش
پول ایران بهعنوان آخرین حلقه باعث افزایش نرخ تورم و میزان بیکاری شد و نهایتاً
بر اقشار کم درآمد و حقوقبگیر کشور، فشارهای زیادی وارد آمد. این فشارها کاهش قدرت خرید مردم
را به همراه داشت. اگرچه کاهش ارزش ریال به لحاظ منطق اقتصادی، ضروری بود اما
نهایتاً منجر به افزایش هزینه واردات شد. د) از ابتدای اجرای طرح
تعدیل اقتصادی در اوایل دوران استقرار دولت سازندگی، دولت از بانک جهانی و سایر
نهادهای خارجی وام دریافت کرد. همزمان و به دلیل مشکلات خاص دوران پس از پایان
دفاع مقدس، بازپرداخت آن وامها به تعویق افتاد و بهرههای مربوطه نیز روز به روز
افزایش یافت. از سوی دیگر دولت وقت بهمنظور اجرای برنامههای خود، نیازمند
اعتبارات بسیار بیشتری بود و کاهش ارزش ریال بر میزان این نیاز میافزود. البته
گفتنی است که استقراض خارجی نیز خود به خود باعث کاهش یافتن ارزش پول ملی و در
نتیجه رشد بیشتر شاخصهای تورم و بیکاری کشور شد. جناب هاشمی ظاهرا زمانی که حضرتعالی رییس هیات دولت
در کشور بودید را فراموش کرده اید که چه بر سر این مردم آمد. جناب هاشمی در ابتدای
دولت فخیمه شما دلار 96
تومان بود و در سال تحویل
دولت شما به دولت بعدی به قیمت 478 تومان افزایش یافت این را که فراموش
نکردید؟ یعنی افزایش 5 برابری قیمت دلار و سایر اجناس! نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : بیانیه بسیج دانشجویی دانشگاه امام
صادق(ع) در بیانیه ای خطاب به روسا و مسئولین احزاب اصلاحطلب و کارگزارانی تاکید
کرد: جریانی
که تا دیروز دم از تقلب در انتخابات میزد، امروز بر سر آمدن یا نیامدن آتش
افروزان و سران فتنه 88 مسابقه رسانهای گذاشتهاند. «بسمالله الرحمن
الرحیم» نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : از خونه زد بیرون. حوصله هیچکس و هیچ چیز رو نداشت. خیلی دلش گرفته بود. دلش میخواست با یکی حرف بزنه اما هیچکس رو نداشت که واسش همدم باشه. سوار ماشینش شد و به اولین پارکی که رسید توقف کرد و رفت توی پارک. پارک خلوت بود. یه نیمکت پیدا کرد و نشست. اسمش دل آرام بود اما دلش خیلی ناآرام بود. طبق معمول همیشه فریبرز (دوست پسرش) بهش زنگ زد تا چکش کنه و ببینه کجاست و چیکار میکنه؟ دیگه بریده بود. واسه اولین بار تو عمرش گوشی رو قطع کرد و بعدش فورا گوشی رو خاموش کرد. - بذار هرچی میخواد بشه، بشه. سرش رو پایین انداخته بود و داشت به دوست و آشنا و دور و بریهاش فکر میکرد. اون از پدر و مادرش که اصلا به بچشون اهمیت نمیدن. یه پدر بی احساس که کاری نداره دخترش چیکار میکنه و دردش چیه و به فکر کار خودشه. فقط پول و رفاه رو واسه دخترش فراهم کنه اما چیزای دیگه وقت نداره. و یه مادر بی احساس که اونم سرگرم کارهای خودشه و از بچه داری فقط به دنیا آوردنش رو بلده. اما نمیدونه که دخترش نیاز داره که بهش توجه بشه. که دیده بشه. اونم از فریبرز با اون گیرهای الکیش. (کجا بودی؟ با کی بودی؟ چیکار میکردی؟) نه بویی از محبت برده و نه ذرهای عاطفه داره و نه حتی یه تکیهگاهه که بتونه بهش تکیه کنه و باهاش درد دل کنه. دوستای صمیمیش هم فقط واسه عشق و حال پایهاند. آگه بخوای خوش بگذرونی تا آخرش باهاتن. اگه بخوای پا به پاشون برقصی، پا به پات میرقصن. اما اگه بخوای دو کلمه باهاشون حرف بزنی یا حوصله ندارن یا مهمونی دعوتن یا با دوست پسرشون قرار دارن. دل آرام دنبال یه همدم بود. کسی که وقتی باهاش حرف میزنه بفهمتش. کسی که اگه باهاش درد دل میکنه مسخرش نکنه. که اگه سفرهی دلش رو واسش پهن میکنه تو ذقش نزنه و بهش نخنده. که واسش ارزش قائل باشه. که به خاطر خودش دوستش داشته باشه. اما کیه که همه این چیزا رو داشته باشه؟
انگار یه وحی درونی توی دلش گفت کی بهتر از خدا؟ در همین حین که چشماش خیس شده بود سرش رو بالا آورد و به آسمون نگاه کرد. پهنهی پهن آسمون که یه تعداده کم ستاره توش میدرخشید. انگار که اونی رو که دنبالش میگشت پیدا کرده بود. بی اختیار شروع کرد به حرف زدن: خستم. خیلی خسته.... تنهام. خیلی تنها.... اما حرف دلم رو به کی بزنم که مونسم باشه؟ سرم رو روی شونههای کی بذارم و گریه کنم که آرومم کنه؟ اشک از گوشه و کنار چشمانش میریخت و دل آرام نمیتونست جلو خودش رو بگیره. اشک همه صورتش رو گرفته بود. زیپ کیفش رو باز کرد تا یه دستمال کاغذی برداره. یهو چشمش افتاد به فال حافظی که ظهر سر چهار راه از یه پیرمرد خریده بود. دلش واسه پیرمرد سوخت و یه فال خرید اما چون حوصله نداشت نخوندش و همینجوری گذاشت توی کیفش. فال رو برداشت و باز کرد که ببینه توش چی نوشته؟ اما قالب شعر غزل نبود و از شعر هم مشخص بود که شعر حافظ نیست. انگار که یکی عمدا این شعر رو بین اشعار حافظ گذاشته تا فقط به دست یه شخص خاص یعنی دل آرام برسه. شروع کرد به خوندن شعر: بازم هیچ راهی به مقصد نرسید، من هزار و یک شبه معطلم تا ته جاده دنیا رفتم و بازم انگار سرجای اولم پشت خندههای مصنوعی ما، دل به این بغض گلوشکن بده روزگار سردمو ورق بزن، دست مهربونتو به من بده گم شدم توی شبی که خودمم، شبی که خطهای فانوس نداره منو باخودت ببر به روشنی، آخه هیشکی مثه تو منو دوست نداره چرا دنیا با تمام وسعتش مرهمی برای زخم من نداشت پای هرچی که دویدم آخرش، حسرت داشتنشو تو دلم گذاشت سر رو شونههای سنگ روزگار، قد این فاصله هق هق میکنم دارم از ثانیهها سیر میشم، دارم از دوری تو دق میکنم لک زده دلم واسه یه همزبون، شیشهی دل همه سنگ شده میدونی دلیل گریههام چیه؟ آی خدا دلم واست تنگ شده
و دل آرام دوباره به آسمون نگاه کرد و زیر لب گفت: آی خدا، دلم برات تنگ شده...!
نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : |