گنجینه شعر فارسیپایگاه شعر و ادبیات فارسیtag:http://farsipoem.mihanblog.com2020-12-11T11:33:51+01:00mihanblog.comبه چه مانند کنم؟2016-03-09T12:41:49+01:002016-03-09T12:41:49+01:00tag:http://farsipoem.mihanblog.com/post/479
به چه مانند کنم موی پریشان تو را؟
به دل تیره شب؟
به یکی هاله دود؟
یا به یک ابر سیاه
که پریشان شده و ریخته بر چهره ماه؟
به نوازشگر جان؟
یا به لطفی که نهد گرم نوازی در سیم؟
یا بدان شعله شمعی که بلرزد ز نسیم؟
به دل تیره شب؟
به یکی هاله دود؟
یا به یک ابر سیاه
که پریشان شده و ریخته بر چهره ماه؟
به نوازشگر جان؟
یا به لطفی که نهد گرم نوازی در سیم؟
یا بدان شعله شمعی که بلرزد ز نسیم؟
]]>من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران2016-02-10T06:43:18+01:002016-02-10T06:43:18+01:00tag:http://farsipoem.mihanblog.com/post/478
من گرفتار و تو در بند رضای دگرانمن ز درد تو هلاک و تو دوای دگرانگنج حسن دگران را چه کنم بی رخ تو؟من برای تو خرابم، تو برای دگرانخلوت وصل تو جای دگرانست، دریغ!کاش بودم من دل خسته به جای دگران
من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران
گنج حسن دگران را چه کنم بی رخ تو؟ من برای تو خرابم، تو برای دگران
خلوت وصل تو جای دگرانست، دریغ! کاش بودم من دل خسته به جای دگران
]]>معاهده نوشیدن چای2015-10-14T09:09:14+01:002015-10-14T09:09:14+01:00tag:http://farsipoem.mihanblog.com/post/477
معاهدهی ماترکمنچای نبودعهد سادهی نوشیدن چای بوددر عصرهایی که حسابش از تاریخ معاصر جداستهرچند خورشید همیشه به دامان غرب پناهنده میشوداما روشنایی خانهچشمان تو و گردسوزی ساده بودکه شب را به صبح میرساند
ترکمنچای نبود عهد سادهی نوشیدن چای بود در عصرهایی که حسابش از تاریخ معاصر جداست هرچند خورشید همیشه به دامان غرب پناهنده میشود اما روشنایی خانه چشمان تو و گردسوزی ساده بود که شب را به صبح میرساند
]]>به خاطر خودت میگویم2015-10-14T09:07:18+01:002015-10-14T09:07:18+01:00tag:http://farsipoem.mihanblog.com/post/476
به خاطر خودت میگویم که سردت نشود که دلت نلرزد که ترس برت ندارد که دستت خالی نماند
به خاطر خودت میگویم که سردت نشود که دلت نلرزد که ترس برت ندارد که دستت خالی نماند
]]>هیچ سربازی زنده از جنگ برنگشته است ...2015-04-26T09:48:12+01:002015-04-26T09:48:12+01:00tag:http://farsipoem.mihanblog.com/post/475
با لوله تفنگ چای را هم میزندبا لوله تفنگ جدول را حل میکندبا لوله تفنگ فکرهایش را میخاراندگاهی همروبهروی خودش مینشیندو ترکشهای خاطره رااز مغزش بیرون میکشد
با لوله تفنگ جدول را حل میکند با لوله تفنگ فکرهایش را میخاراند
گاهی هم روبهروی خودش مینشیند و ترکشهای خاطره را از مغزش بیرون میکشد
]]>تنها تر از شمعی که از کبریت می ترسد2015-04-26T09:43:54+01:002015-04-26T09:43:54+01:00tag:http://farsipoem.mihanblog.com/post/474
تنها تر از شمعی که از کبریت می ترسدغمگین تر از دزدی که از دیوار افتادهبی اعتنا پاکت کنند از زندگی ، مثل ِخاکستر سردی که از سیگار افتاده ...بی تو دلم می افتد از من ... باز می خشکدمثل کلاغی مرده که از سیم می افتداین روزها هر بار که یاد تو می افتمیک خطّ دیگر روی پیشانیم می افتد ...
غمگین تر از دزدی که از دیوار افتاده
بی اعتنا پاکت کنند از زندگی ، مثل ِ خاکستر سردی که از سیگار افتاده ...
بی تو دلم می افتد از من ... باز می خشکد مثل کلاغی مرده که از سیم می افتد
این روزها هر بار که یاد تو می افتم یک خطّ دیگر روی پیشانیم می افتد ...
]]>ای به فدایت همه دنیای من2015-04-10T05:51:51+01:002015-04-10T05:51:51+01:00tag:http://farsipoem.mihanblog.com/post/473
ای به فدایت همه دنیای منماه دو هفته شده لیلای منای خم ابروی تو محراب منپیش سجودت نبرد خواب مندست به این زخم ترکخورده زنپای به این آتش دلمرده زن
ماه دو هفته شده لیلای من
ای خم ابروی تو محراب من پیش سجودت نبرد خواب من
دست به این زخم ترکخورده زن پای به این آتش دلمرده زن
]]>خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی2015-03-08T03:11:50+01:002015-03-08T03:11:50+01:00tag:http://farsipoem.mihanblog.com/post/472
خستهام مثل جوانی که پس از سربازیبِشنود یک نفر از نامزدش دل بُردهمثل یک افسر تحقیق شرافتمندیکه به پرونده جرم پسرش برخورده
بِشنود یک نفر از نامزدش دل بُرده مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی که به پرونده جرم پسرش برخورده
]]>دیگر نخواهد مرد حتی روز رستاخیز2014-12-09T05:15:56+01:002014-12-09T05:15:56+01:00tag:http://farsipoem.mihanblog.com/post/470
دیگر نخواهد مرد حتی روز رستاخیزشوری که در سر دارم از تو عشق بی پرهیز!هرجا دیارت می شود دنیای من آنجاستدر چشم مولانا جهان یعنی همان تبریزامشب که فرهادت در آغوش اجل خواب استراحت بگیر آری ! تو هم در بستر پرویز
شوری که در سر دارم از تو عشق بی پرهیز!
هرجا دیارت می شود دنیای من آنجاست در چشم مولانا جهان یعنی همان تبریز
امشب که فرهادت در آغوش اجل خواب است راحت بگیر آری ! تو هم در بستر پرویز
]]>به جهنم2014-12-09T05:12:06+01:002014-12-09T05:12:06+01:00tag:http://farsipoem.mihanblog.com/post/469
گریه هم بر غم این فاصله مرهم نشودمثل یک قهوه که از تلخی آن کم نشودروز و شب پیش همه روی لبم لبخند استتا حواس احدی جمع به بغضم نشودآرزو میکنم ای کاش دلش چون مویشپیش چشم کسی آشفته و درهم نشود
مثل یک قهوه که از تلخی آن کم نشود
روز و شب پیش همه روی لبم لبخند است تا حواس احدی جمع به بغضم نشود
آرزو میکنم ای کاش دلش چون مویش پیش چشم کسی آشفته و درهم نشود
]]>حقّ النّاس2014-12-07T04:50:38+01:002014-12-07T04:50:38+01:00tag:http://farsipoem.mihanblog.com/post/468
عشق، دعوای میان خِرَد و احساس استسرنوشت همه عشّاق جهان حسّاس استلااقل عاشق معشوقه مردم نشویدکه به فتوای همه ، مظهر حقّ الناس استشاعر: نفیسه سادات موسوی
سرنوشت همه عشّاق جهان حسّاس است
لااقل عاشق معشوقه مردم نشوید که به فتوای همه ، مظهر حقّ الناس است
شاعر: نفیسه سادات موسوی
]]>بی پایان2014-10-02T03:43:25+01:002014-10-02T03:43:25+01:00tag:http://farsipoem.mihanblog.com/post/467
ما چند نفر بودیمکه با یک گلوله کشته شدیمگلوله ای که هرگز شلیک نشد
که با یک گلوله کشته شدیم گلوله ای که هرگز شلیک نشد