یا علی

:درباره وبلاگ

:آرشیو

:پیوندها

:پیوندهای روزانه

:نویسندگان

:آخرین پستها

:ابر برچسبها

آماروبلاگ

چهارشنبه 28 آبان 1399-11:16 ب.ظ



داستان خواندنی مادر شوهر

داستان خواندنی مادر شوهر

مادر شوهر یکی از جالب ترین و خواندنی ترین داستان های موجود می باشد.دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند.عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد

 

تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به تو شک نکند.

 

دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در غـذای مادر شوهـر می ریخت و با مهربانی به او می داد.هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس،اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: آقای دکتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم.

 

حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند.داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم ، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادر شوهرت از بین رفته است.





نظرات() 

تاریخ آخرین ویرایش:چهارشنبه 28 آبان 1399 11:19 ب.ظ
چهارشنبه 28 آبان 1399-10:57 ب.ظ



ملکه زیبایی مادربزرگ ها را ببینید (عکس)

ملکه زیبایی مادربزرگ ها را ببینید (عکس)

ملکه زیبایی مادربزرگ ها را ببینید (عکس)

 

به گزارش ایران ناز , درپی برگزاری مسابقه ی بین المللی زیبایی در کشور بلغارستان , یک مادربزرگ روسی ه عنوان ملکه زیبایی مادر بزرگها انتخاب شد ! یک زن روسی لقب زیباترین مادربزرگ اروپا را پس از مشارکت در مسابقه زیبایی بین المللی که در بلغارستان برگزار شد، از آن خود کرد. اکانت “mrs_world_russia” در اینستاگرام تصاویری از ایوجینیا یجینا ۵۰ ساله را منتشر و اعلام کرد که او در مسابقه‌ای با مشارکت ۳۰ زن که از چهل سال به بالا سن دارند، رتبه نخست را کسب کرده است.

 

ملکه زیبایی مادربزرگ ها را ببینید (عکس)

 

این گزارش همچنین افزود از میان شرکت کنندگان مادربزرگ‌هایی از فیلیپین، سنگاپور، کره، هند، اوکراین، استونی و سایر کشور‌ها نیز وجود داشتند که مسن‌ترین فرد حاضر در این مسابقه ۷۶ سال داشته است.

 

ملکه زیبایی مادربزرگ ها را ببینید (عکس)

 

زیباترین مادر بزرگ دنیا که ایوجینیا نام دارد مادر دو فرزند است، و با وجود اینکه مادربزرگ شده همچنان به استایل خود اهمیّت می‌دهد، او تأکید کرد که سن و فرزندان مانع توجه او به خودش نیست و اشاره کرد که سلامتی و ورزش از امور اساسی زندگی او به شمار می‌روند.

 

ملکه زیبایی مادربزرگ ها را ببینید (عکس)

 

این مادربزرگ خوش‌استایل از برگزاری مسابقه در بلغارستان تمجید کرد و همه زنان همسن و سال خود را به شرکت در چنین مسابقاتی فراخواند.

 

به تازگی نیز نیز یک زن روسی به نام کسینیا ویبیتسکایا ۴۳ ساله و مادر چهار فرزند در مسابقه ملکه زیبایی زنان جهان ۲۰۲۰ در رقابت با زنانی از سراسر جهان حائز رتبه نخست شد، و “زوزیبینی‌تونزی” نیز در شهر آتلانتای آمریکا لقب ملکه زیبایی جهان را در آغاز ماه دسامبر به دست آورد.

 




نظرات() 

تاریخ آخرین ویرایش:چهارشنبه 28 آبان 1399 10:58 ب.ظ
سه شنبه 18 شهریور 1399-12:56 ب.ظ



      
کارناوال - به صورت کلی ۱۰،۰۰۰ گونه از پرندگان درسطح جهان وجود دارد و قطعا ۱۰ گونه ای که ما در این مطلب معرفی خواهیم کرد شامل همه پرندگان زیبا نخواهد شد؛ اما موضوع جالب این است که اغلب زیباترین گونه های پرندگان نر هستند

۱) طوطی لوری | Lorievye parrots:::::::::: در رنگ آمیزی بال های این گونه زیبا، تمام رنگ های رنگین کمان دیده می شود. زیستگاه آن اندونزی، استرلیا، و گینه نو می باشد.

10 گونه از زیباترین پرنده های جهان (+عکس)

۲) دلیجه آمریکایی | American Kestrel:::::::::: این پرنده یکی از زیباترین و کوچک ترین پرنده های شکاری دنیا است و زیستگاه آن کانادا و جزایر فالکلند است.

10 گونه از زیباترین پرنده های جهان (+عکس)


۳) طوطی دریای اطلس | Atlantic Puffin:::::::::: قسمت های شمالی دریای اطلس متعلق به طوطی دریای اطلس است. این پرنده از نرم تنان دریایی تغذیه می کند و متاسفانه بسیاری از گونه های آن ها توسط انسان ها نابود شده است.

10 گونه از زیباترین پرنده های جهان (+عکس)


۴) درنای تاجدار | Crowned Crane:::::::::: درنای تاجدار هم یکی دیگر از زیباترین گونه های پرندگان به شمار می آید و زیستگاه آن قسمت های غربی و شرقی آفریقا است. این پرنده در هنگام جفت گیری حرکاتی زیبا و رقصی منحصر به فرد دارد که باعث متمایز شدن آن با گونه های دیگر می شود.

10 گونه از زیباترین پرنده های جهان (+عکس)


۵) کاردینال تاج قرمز | Red Cardinal:::::::::: این گونه جذاب در جنوب شرقی کانادا و شرق آمریکا و مکزیک یافت می شود. گونه نر دارای رنگ قرمز روشن و لکه هایی سیاه در صورت می باشد و گونه ماده از این پرنده دارای رنگ قهوه ای مایل به قرمز در بال ها و سینه است.

10 گونه از زیباترین پرنده های جهان (+عکس)


۶) مرغ ماهیخوار | Kingfisher :::::::::: مرغ ماهیخوار گونه ای دیگر در لیست زیباترین پرندگان است. این پرنده به سختی دیده می شود زیرا علاقه مند به تنهایی است؛ حتی اگر هم بتوانید آن را ببینید سریعا پرواز کرده و از شما دور می شوند. بر روی بال های آن نقطه هایی سفید رنگ وجود دارد که در تابش نور خورشید انعکاسی زیبا از آنها را می توان دید.

10 گونه از زیباترین پرنده های جهان (+عکس)


۷) طوطی قرمز | Red Macaw:::::::::: این گونه زیبا از دیر باز توسط سرخپوستان شکار می گردیده و از گوشت آن به عنوان وعده های غذایی مصرف می شده است. از بال های رنگی آن هم کاربرد تزیینی داشته است.

10 گونه از زیباترین پرنده های جهان (+عکس)


۸) اردک ماندارین | Mandarin :::::::::: این اردک بر روی صخره ها و شاخه های درختان دیده می شود و از آن جایی که بسیار زیبا است گونه ای محافظت شده است که در پارک های ملی از آن مراقبت می شود.

10 گونه از زیباترین پرنده های جهان (+عکس)


۹) تاناجر بهشتی | Paradise tanager:::::::::: زیستگاه این پرنده زیبا در شرق بولیوی، کلمبیا، گویان و برزیل گزارش شده است. این پرنده زیبا ترکیب رنگی بسیار چشم نوازی دارد و می تواند در دسته زیباترین پرنده های جهای گیرد.

10 گونه از زیباترین پرنده های جهان (+عکس)


۱۰) طاووس | Peacock :::::::::: طاووس تنها گونه ای است که توسط انسان ها اهلی شده است. این پرنده افسانه ای در داستان های بومی هندو ها از جمله کریشنا و رادها دیده می شود و جزء پرنده هایی است که هم مورد احترام شرقی ها و هم غربی هاست. ویژگی منحصر به فرد این پرنده پرهای زیبای آن است که مانند چتری رنگین کمانی باز می شود، این چتر اغلب اوقات با دم آن اشتباه گرفته می شود.

10 گونه از زیباترین پرنده های جهان (+عکس)




نظرات() 

تاریخ آخرین ویرایش:سه شنبه 18 شهریور 1399 12:57 ب.ظ
چهارشنبه 25 تیر 1399-11:04 ب.ظ



صفحه اصلی نظرات() 

تاریخ آخرین ویرایش:- -
چهارشنبه 25 تیر 1399-11:03 ب.ظ



صفحه اصلی نظرات() 

تاریخ آخرین ویرایش:چهارشنبه 25 تیر 1399 11:03 ب.ظ
چهارشنبه 25 تیر 1399-11:01 ب.ظ



صفحه اصلی نظرات() 

تاریخ آخرین ویرایش:چهارشنبه 25 تیر 1399 11:02 ب.ظ
چهارشنبه 25 تیر 1399-10:59 ب.ظ



صفحه اصلی نظرات() 

تاریخ آخرین ویرایش:- -
شنبه 16 فروردین 1399-11:06 ب.ظ



کرواسی
کرواسی
ایسلند
ایسلند
کرواسی
کرواسی
کنیا
کنیا
ترکیه
ترکیه
اسپانیا
اسپانیا



نظرات() 

تاریخ آخرین ویرایش:شنبه 16 فروردین 1399 11:13 ب.ظ
چهارشنبه 14 اسفند 1398-11:52 ب.ظ



هایی از مناظر زیبا و رویایی طبیعت سراسر جهان

عکس های زیبا و دیدنی از مناظر طبیعی و رویایی سراسر دنیا

مناظر زیبا و رویایی طبیعت سراسر جهان

مناظر زیبا و رویایی طبیعت سراسر جهان

مناظر زیبا و رویایی طبیعت سراسر جهان

مناظر زیبا و رویایی طبیعت سراسر جهان

مناظر زیبا و رویایی طبیعت سراسر جهان

مناظر زیبا و رویایی طبیعت سراسر جهان

مناظر زیبا و رویایی طبیعت سراسر جهان

مناظر زیبا و رویایی طبیعت سراسر جهان

مناظر زیبا و رویایی طبیعت سراسر جهان

مناظر زیبا و رویایی طبیعت سراسر جهان

مناظر زیبا و رویایی طبیعت سراسر جهان

مناظر زیبا و رویایی طبیعت سراسر جهان

مناظر زیبا و رویایی طبیعت سراسر جهان

مناظر زیبا و رویایی طبیعت سراسر جهان

مناظر زیبا و رویایی طبیعت سراسر جهان

مناظر زیبا و رویایی طبیعت سراسر جهان

عکس مناظر قشنگ و با کیفیت جهان

مناظر زیبا و رویایی طبیعت سراسر جهان

مناظر زیبا و رویایی طبیعت سراسر جهان

مناظر زیبا و رویایی طبیعت سراسر جهان

مناظر زیبا و رویایی طبیعت سراسر جهان




نظرات() 

تاریخ آخرین ویرایش:- -
دوشنبه 25 آذر 1398-05:29 ب.ظ



افسانه شاه و طوطی

نوشته شده  توسط بهرام |

 

یکی بود  یکی نبود یک پادشاه بود که سه پسر داشت و یک طوطی روزی چند تا طوطی به قصر شاه امدند و با طوطی شاه لحظه ای صحبت کردند و رفتند بعد از رفتن انها طوطی پیش شاه امد و گفت اگر اجازه بدهی میخواهم به عروسی خواهرم بروم شاه هم اجازه داد و طوطی رفت بعد از چند روز که امد مقداری تخم سیب اورد شاه هم دستور داد تا در باغ بکارند بعد از مدتی یک درخت سیب از زمین در امد و هر روز بزرگ و بزرگتر میشد شاه و پسرانش هر روز سری به درخت میزدند تا اینکه شکوفه زد بعد از شکوفه ده تا سیب داشت باز هم شاه و پسرانش هر روز میامدند و سیبهارا میشمردند تا اینکه سیبها بزرگ شدند شاه گفت دست نزنید ببینیم تا چقدر بزرگ میشوند یک روز که سیبهارا شمارش کردند دیدند که یکی نیست گفتند حتما دزدیده اند قرار شد به نوبت کشیک بدهند شب اول شاه کشیک میداد که نزدیک صبح خوابش گرفت وقتی چشمهایش را باز کرد دید یکی از سیبها ناپدید شده است شب دوم پسر بزرگ انهم نزدیک صبح خوابش گرفت و یکی دیگرهم گم شد و شب سوم پسر دوم کشیک داد انهم خوابش برد و از سیبها هفت تا مانده بود شب چهارم پسر کوچک شاه کشیک میداد نزدیکیهای صبح دید خیلی خوابش میاید با چاقو دستش را برید و مقداری رویش نمک پاشید دیگر خواب از سرش پرید همینطور که زیر درخت قدم میزد دید یک دست از اسمان در امد و یکی از سیبهارا چید و رفت پسر سوم شاه که اسمش ملک محمد است با یک تیر ان دست را زد هوا که روشن شد پیش برادرها امد و گفت بیایید برویم دنبال دزد سیبها برادران گفتند کجا دنبالشلن بگردیم ملک محمد گفت من انرا زده ام  برادران وسایل برداشتندورفتند حالا ملک محمد از جلو و برادران پشت سر او امدند و رسیدند به پشت دیوار باغ ملک محمد گفت این خون  رادنبال میکنیم رفتندو رفتند تا بیک چاه رسیدند دیدند که خون دیگر نیست مثل اینکه زخمی وارد چاه شده است ملک محمد گفت باید یکی برود به چاه ببیند چه خبر است برادر بزرگ گفت من میروم طناب را به کمر او بستند و به چاه فرستادند مقداری که رفت داد زد بکشید که سوختم انرا بیرون کشیدند برادر وسطی گفت من میروم انهم رفت یکمی که پایین رفت داد زد که سوختم منو بکشید بیرون انهم بیرون کشیدند ملک محمد گفت من میروم هر چقدر داد کشیدم بیرون نکشید طناب را به کمرش بست و برادران اورا با طناب به چاه فرستادند ملکمحمد دید مثل تنور سوزنده است هر چقدر داد کشید که سوختم بیرون نکشیدند یکمی که پایین رفت دید که از سرما یخ میزند هر چقدر داد کشید که یخ زدم برادران گوش نکردند باز هم پایین رفت تا رسید به ته چاه طناب را از کمرش باز کرد دید یک محوطه بزرگی است کمی که جلو رفت دید در یک اطاق یک دختر را ازموهایش اویزان کرده اند داخل اطاق رفت و دختررا ازاد کرد دختر گفت ملکمحمد تو اینجا چکارمیکنی گفت مگر اینجا کجاست گفت اینجا مکان دیو است ولی نترس من کمکت میکنم با هم راه افتادند بیک اطاق رسیدند دیدند یک دختر هم انجا زندانی است انرا هم ازاد کردند دوباره راه افتادند بیک اطاق رسیدند پر از طلا بود یک دختر هم انجا زندانی است اما این دختر بقدری زیباست که نظیر ندارد انرا هم ازاد کردند وبه اطاقهای دیگر هم سرزدند یکجا یک مرغ طلایی بود که مروارید میخورد در اطاق دیگر اسیاب که کار میکرد وطلا ارد میکرد همه جای ان مکان را دیدند ملکمحمد گفت حالا دیو کجاست دختر زیبا گفت زخمی شده و العان خواب است گفت بروم انرا بکشم دخترگفت کشتن ان به این اسانی نیست گفت پس چطور است گفت دیو شیشه عمر دارد باید انرا بشکنی گفت کجاست شیشه عمر ان گفت در اطاقی که خوابیده انجاست ملکمحمد گفت حالا چکار کنیم دختر گفت باید تمرین کنی که بتوانی انقدر بپری که دستت به ان برسد خلاصه دختر راهنمایی کرد یکوقت دیدند نعره دیو بلند شد دختر گفت اگر تورا ببیند امانت نمیدهد تورا بشکل جارو در میاورم در گوشه ای میگذارم دختر وردی خواند ملکمحمد جارو شد دیو امد گفت بوی ادمیزاد میاید دختر گفت حتما از لای دندانهایت میاید نگاه کرد دید لای دندان چقدرگوشت ادمیزاد هست رفت دوباره گرفت خوابید دختر باز وردی خواند ملکمحمد ظاهر شد گفت عجب هیولایی بود ملکمحمد روزانه تمرین میکرد تا چهل روز دید که میتواند به اندازه ای بپرد که شیشه را بردارد به دختر گفت دختر گفت فقط یادت باشد شیشه را که زمین زدی  باپایت یکبارهم رویش بزنی هرچقدر التماس کرد که یک بار هم بزن مبادا به حرفش گوش کنی ملکمحمد به اطاقی که شیشه عمر دیو انجا بود رفت و با یک پرش شیشه عمر دیو را از بالای رف برداشت و بزمین زد و با پایش هم محکم رویش زد دیو التماس کرد که یکبار هم بزن قبول نکرد و دیو کشته شد ملکمحمد گفت برویم پایین چاه با هم امدند اول دو تا دختر را به بالا فرستاد بعد به دختر زیبا گفت بیا برو بالا دختر گفت اول تو برو گفت نه تو اول برو دختر گفت اگر برادرات مرا ببینند تو را بالا نمیکشند ملکمحمد گفت همچون کاری نمیکنند دختر گفت حالا که قبول نمیکنی بدان روزهای شنبه هر هفته دو تا قوچ میایند یکی سفید و یکی سیاه سعی کن روی قوچ سفید بپری که میاندازد به بالا ولی اگر روی قوچ سیاه بپری میاندازد زیر هفتمین طبقه زمین وقتیکه دختر زیبا را کشیدند هر دو برادر مات و مبهوت ماندند طناب را انداختند که ملکمحمد را بکشند یکمی که کشیدند برادر بزرگ طناب را برید ملکمحمد به ته چاه افتاد ملکمحمد به دختر زیبا افرین گفت دید کاریست شده بلند شد قدم میزد دید طبق گفته دختر دو تا قوچ امدند باهم بازی میکردند ملکمحمد به نزد قوچها امد پرید روی قوچ سفید ولی بروی قوچ سیاه افتاد قوچ سیاه خودش را تکان داد و ملکمحمد را به طبقه هفتم زمین انداخت ملکمحمد دید یکجایی افتاده که در نزدیکی ان یک کلبه هست بطرف کلبه رفت دروزد یک پیر زن دررا باز کرد ملکمحمد سلام کرد و گفت یکمی بمن اب بدهید پیر زن رفت با یک کاسه امد کاسه را بدست ملک داد ملک دید ته کاسه یکذره اب یکمی خورد دید که شور است گفت مادر اب چرا شور است پیر زن سرش را پایین انداخت و گفت پسرم شرمنده ام چون در خانه اب نداشتم و خجالت کشیدم بگویم اب ندارم مقداری در کاسه ادرار کردم به دست تو دادم ملک گفت مگر در اینجا اب پیدا نمیشود پیر زن گفت مدتی است که یک اژدها پیدا شده جلو اب را گرفته و مردم هر هفته یکنفر قربانی میدهند اژدها برای خوردن قربانی که میرود اب از چشمه میاید مردم ظرفهارا پر میکنند و امروز هم نوبت دختر شاه است ملک گفت مرا ببر انجا پیر زن ملک را به چشمه برد یکمی بعد دختر شاه را اوردند در جلو یک سینی پراز غذا پشت سرش هم دختر شاه بود ملک از پیرزن پرسید سینی غذا برای چیست گفت انرا به کسی  میدهند که به جلو اژدها برود ملک گفت من حاظرم غذا را بخورم وبه جلو اژدها بروم شاه دید یک پسری است مثل ماه تابان گفت بخودت رحم کن ملک گفت میخواهم بروم هرچه باداباد این را گفت سینی غذا را گرفت شروع کرد به خوردن چند روز بود که غذا نخورده بود وقتیکه غذا تمام شد گفت من اماده ام بزرگان هرچه در باره اژدها میدانستند به ملک گفتند ملک یک شمشیر گرفت و یک خنجر وارد چشمه شد همه افسوس میخوردند که بیچاره جوان که طعمه اژدها شد یکمی گذشت دیدند اب خون الود شد همه گفتند خون جوان است بعداز مدتی مردم دیدند که ملک از چشمه در امد و شمشیر خون الود در دستش بود مردم گفتند چطور شد ملک گفت اژدها را کشتم همه شادی کردند شاه گفت دختر مرا تو نجات داده ای میخواهم دخترم را بتو بدهم ملک گفت من کار دارم و متعلق به اینجا نیستم از شاه و مردم خداحافظی کرد رفت بیک جنگل رسید در سایه درختی میخواست استراحت کند دید یک مار بزرگ از درخت بالا میرود از بالای درخت جوجه های سیمرغ داد و هوار میکردند ملک بلند شد با یک ضربت مار را کشت و گوشتش را هم جلو جوجه سیمرغها انداخت خودش هم زیر همان درخت خوابید بعداز مدتی سیمرغ میاید و میبیند که یکنفر زیر درخت خوابیده فکر میکند حتما این به دنبال جوجه های من امده است برای این منظور رفت با یک سنگ بزرگ برگشت میخواست که سنگ را به سر ملک بزند جوجه ها فریاد زدند که چکار میکنی این ادمیزاد مارا از چنگال مار بزرگ نجات داد و گوشتش را هم بما داده تا بخوریم سیمرغ رفت سنگ را به کوه انداخت و برگشت دید افتاب افتاده بروی جوان دلش نیامد بیدارش کند یکی از پرهایش را طوری قرار داد که جلو افتاب را گرفت و به روی جوان سایه افکند کمی بعد ملک چشمهایش را باز کرد دید یک پر بزرگ بالای سرش قرار دارد وقتیکه بلند شد سیمرغ گفت جوان خوب خوابیدی ملک گفت بلی سیمرغ گفت جوان تو جوجه های منو نجات داده ای هر ارزو که داشته باشی به ارزویت میرسانم ملک گفت من احتیاج به مال دنیا ندارم فقط دلم میخواهد بروی زمین بروم سیمرغ گفت این خیلی سخت است ولی بخاطر تو اشکالی ندارد فقط هفت شقه گوشت وهفت خیک اب تهیه کنی انوقت برویم ملک بلند شد رفت پیش شاه گفت قربان من احتیاج به هفت شقه گوشت و هفت خیک اب دارم شاه دستور داد حاظر کردند ملک به سیمرغ اطلاع داد سیمرغ امد از بچه هایش خداحافظی کرد و اب وگوشت را گذاشت پشتش و به ملک گفت سوار شو هر وقت اب خواستم گوشت بده و هر وقت گوشت خواستم اب بده اینو گفت روی هوا بلند شد هفت شبانه روز رفتند ملک دید گوشت تمام شد سیمرغ گفت اب بده ملک هم با چاقو از رانش برید و به سیمرغ داد بعداز مدتی سیمرغ روی زمین نشست گفت بلند شو برو ملک خواست بلند شود سیمرغ دید که ملک میلنگد گفت بیا اینجا وقتیکه امد گوشت رانش را سر جایش گذاشت گفت حالا برو دید از اولش هم بهتر شده است سیمرغ از پرهایش به ملک داد و گفت هر موقع که بمن احتیاج داشتی یکی از پرهایم را اتش بزنی من حاظر میشوم این را گفت ورفت ملک هم راه افتاد مقداری که رفت بیک مغازه زرگری رسید گفت شاگرد نمیخواهی زرگر گفت چرا بیک جوان فعال احتیاج دارم پس ملک از ان روز شاگرد زرگر شد مدتی گذشت از انطرف برادر بزرگ ملک میخواست ان دختر زیبا که ملک نجات داده بود به همسری بگیرد ولی دختر شرایطی داشت گفته بود یک مرغ طلا میخواهم که جوجه های طلایی دارد ومروارید میخورند برادر بزرگ به سفارش مرغ طلا به زرگری رفت و سفارش داد زرگر گفت من نمیتوانم همچون چیزی درست کنم ملک گفت من درست میکنم زرگر گفت پسرم اگر نتوانستی مارا میکشند گفت خیالت راحت باشد برادر ملک رفت ولی ملک را نشناخت بعداز رفتن شاهزاده زرگر گفت من چهل سال است که زرگر هستم تا بحال چنین چیزی نه  دیده ام و نه شنیده ام ملک گفت نگران نباش فردا صبح مرغ طلایی را تحویل بگیر شب زرگر بخانه اش رفت و ملک در مغازه میخوابید ملک هم مقداری بادام و گردو خرید شروع کرد به شکستن گردو و بادام زرگر هم گاهگاهی گوش میداد میدید صدای چکش میاید میگفت حتما درست میکند نزدیکی های صبح ملک یکی از پرهای سیمرغ را اتش زد سیمرغ فورا حاظر شد گفت در خدمتم شاهزاده گفت میروی از قصر دیو ان مرغ و جوجه هایش را برایم میاوری سیمرغ گفت اطاعت میشود در عرض چند دقیقه حاظر کرد ملک در مغازه را باز کرد درمغازه را اب و جارو کرد بعد مرغ طلایی را با جوجه هایش   جلومغازه گذاشت مرغ و جوجه هایش از زمین مروارید جمع میکردند و میخوردند مردم که از جلو مغازه رد میشدند با دیدن مرغ طلا با جوجه های طلایی که خودشان هم مروارید میخوردند تعجب میکردند و به تماشا می ایستادند از انطرف زرگر امد دید حقیقت دارد مرغ و جوجه طلایی انهم خوشحال شد یکمی بعدشاهزاده امد گفت مرغ طلایی حاظر است ملک گفت حاظر است شاهزاده گفت پولش چقدر میشود گفت چهل کیسه طلا شاهزاده طلاهارا داد و مرغ و جوجه هارا برداشت و برد وقتی دختر زیبا مرغ طلایی را دید یقین کرد که ملک نجات یافته است شاهزاده گفت حالا چی میگویی دختر زیبا گفت یک دانه اسیاب طلایی است بخودی خود میگردد و طلا اسیاب میکند اگر منو دوست داری انهم برایم بیار شاهزاده بسراغ زرگر رفت و گفت یک اسیاب طلا میخواهم که بخودی خود بچرخد وطلا ارد کند زرگر خواست بگوید که نمیشود باز ملک گفت من درست میکنم فردا صبح بیا ببرشاهزاده رفت زرگر بازشروع کرد به غر و غر کردن که اخر تو سرمارا بباد میدهی ملک گفت اصلا ناراحت نشو اگر من نمیتوانستم هیچوقت قبول نمیکردم تو خیالت راحت باشد فردا صبح بیا ببین بازملک مقداری گردو و بادام خرید شب دوباره انهارا میشکست و میخورد زرگر هم فکر میکرد که اسیاب را درست میکند باز صبح شد ملک پر سیمرغ را اتش زد سیمرغ بلافاصله حاظر شد و گفت شاهزاده در خدمتم ملک گفت میروی قصر دیو ان اسیاب طلا را بر میداری میاوری سیمرغ اطاعت کرد و رفت بعداز چند دقیقه اسیاب را حاظر کرد ملک در مغازه را باز کرد جلو مغازه را اب و جارو کرد بعد اسیاب را جلو مغازه گذاشت انهم خود بخود میگردید و طلا اسیاب میکرد مردم که از جلو مغازه عبور میکردند وقتی این منظره را میدیدند به تماشا می ایستادند و بهم دیگر خبر میکردند که جلو مغازه زرگر ازدحام جمعیت بود لحظه به لحظه هم بیشتر میشد از انطرف شاهزاده به در مغازه زرگر رسید دید جمعیت زیادی به تماشا ایستاده اند پرسید چه خبر شده گفتند زرگر یک اسیاب اورده که خود بخود میگردد و طلا ارد میکند شاهزاده به ماموران دستور داد که مردم را متفرق سازند بعد شاهزاده جلو امد انهم خیلی تعجب کرد ولی زیاد معطل نکرد گفت این چقدر میشود ملک گفت اینهم شست کیسه طلا شاهزاده طلاهارا داد وبه کمک ماموران اسیاب را برداشت و برد شاهزاده اسیاب را پیش دختر زیبا برد و گفت حالا چه میگویی گفت من در اختیار شما هستم و دختر زیبا یقین کرد که ملک در این شهر است شاهزاده دستور داد جار بزنند که شاهزاده با دختر زیبا عروسی میکند مردم هفت شبانه روز شادی کنند روز هفتم بود که شاه و دو شاهزاده در جلو قصر به مردم خوش امد میگفتند و مردم هم شادی میکردند دختران زیبا ی شهر میرقصیدند ازان طرف ملک پر سیمرغ را اتش زد سیمرغ حاظر شد گفت شاهزاده در خدمتم ملک گفت یک اسب و یکدست لباس جنگی و یک شمشیر برایم حاظر کن بلا فاصله حاظر کرد ملک لباس را پوشید شمشیر را حمایل کرد و سوار اسب شد بطرف قصر حرکت کرد وقتی رسید که شاه میخواست سخنرانی کند ملک به اسبش نهیب زد اسب به سرعت شروع به دویدن کرد ملک یک دور میدان را دور زد وقتی به برادر بزرک رسید با یک شمشیر سرش را از بدنش جدا کرد همین طور اسب دوانی میکرد که به برادر وسطی رسید سر انرا هم از بدنش جدا کرد شاه و اطرافیان که این حال را دیدند حیران بودند که این کیست که در مقابل همه دو شاهزاده را کشت ملک در برابر شاه که رسید از اسب پیاده شد کلاه که از سرش بر داشت شاه و اطرافیان دیدند که ملک محمد است پدر و پسر همدیگر را بغل کردند بوسیدند شاه گفت پسرم اول بگو ببینم چرا برادرانت را کشتی شاهزاده گفت اینها به خاطر یک دختر مرا به چاه انداختند بعد همه سرگذشت خود را به پدر تعریف کرد پدرش افرین گفت و دستور داد سران مملکت جمع شوند در حضورانها ملک محمد را بجای خود نشانید گفت پسرم از امروز تو شاه این مملکت هستی شاهزاده دست پدر را بوسید و به قصر رفت اول مادرش را دید باان روبوسی کرد وقتی از مادرش جدا شد پیش دختر زیبا رفت دختر وقتیکه شاهزاده را دید گفت دیدی گفتم برادرات بتو خیانت میکنند شاهزاده گفت حالا که گذشته ها گذشت خودت را برای عروسی اماده کن دختر زیبا گفت شرط دارم گفت چه شرطی گفت قصر دیو را میخواهم شاهزاده گفت این که کاری ندارد ولی من میخواهم از ان بهتر برایت درست کنم دختر گفت شوخی میکنم من برای اینکه عروسی برادرت را به تاخیر بیاندازم ان شرطهارا کردم شاهزاده گفت دیدی که منهم همه اش را برایت اوردم بعد شاهزاده از پرهای سیمرغ یکی را اتش زد بلافاصله سیمرغ حاظر شد گفت در خدمتم شاهزاده گفت یک قصری میخواهم که در دنیا بی نظیر باشد گفت اطاعت میشود بعداز چند دقیقه سیمرغ به حضور شاهزاده رسید گفت قصر حاظر است گفت کجاست گفت بیرون شهر باتفاق به بیرون شهر رفتند دیدند یک قصری است که ادم از تماشایش سیر نمیشود شاهزاده بنای عروسی را گذاشت هفت شبانه روز بزن بکوب و شادی بود  بعد شب زفاف رسید شاهزاده با دختر زیبا عروسی کرد و با خوشی و خرمی زندگی کردند *****  

 این بود داستان شاه و طوطی   ** شاد و خرم باشید ********  

 




نظرات() 

تاریخ آخرین ویرایش:دوشنبه 25 آذر 1398 05:31 ب.ظ
یکشنبه 17 آذر 1398-06:04 ب.ظ



عکس هایی زیبا و دیدنی از زمستانی پر برف
عکس هایی زیبا و دیدنی از زمستانی پر برف
عکس هایی زیبا و دیدنی از زمستانی پر برف
 
عکس هایی زیبا و دیدنی از زمستانی پر برف
 
عکس هایی زیبا و دیدنی از زمستانی پر برف
 
عکس هایی زیبا و دیدنی از زمستانی پر برف
 
عکس هایی زیبا و دیدنی از زمستانی پر برف
 
عکس هایی زیبا و دیدنی از زمستانی پر برف
 
عکس هایی زیبا و دیدنی از زمستانی پر برف
 
عکس هایی زیبا و دیدنی از زمستانی پر برف
 
عکس هایی زیبا و دیدنی از زمستانی پر برف
 



نظرات() 

تاریخ آخرین ویرایش:- -
دوشنبه 27 آبان 1398-05:18 ب.ظ



عکسهای بسیار دیدنی و از حیوانات
عکسهای بسیار دیدنی و از حیوانات
عکسهای بسیار دیدنی و از حیوانات
 
عکسهای بسیار دیدنی و از حیوانات
 
عکسهای بسیار دیدنی و از حیوانات
 
عکسهای بسیار دیدنی و از حیوانات
 
عکسهای بسیار دیدنی و از حیوانات
 
عکسهای بسیار دیدنی و از حیوانات
 
عکسهای بسیار دیدنی و از حیوانات
 
عکسهای بسیار دیدنی و از حیوانات
 
عکسهای بسیار دیدنی و از حیوانات
تعداد نمایش ۲۳۰۸۸ بار
ارسال شده در ۰۰۰۰/۰۰/۰۰ ۰۰:۰۰:۰۰



نظرات() 

تاریخ آخرین ویرایش:دوشنبه 27 آبان 1398 05:18 ب.ظ
شنبه 25 آبان 1398-10:37 ب.ظ



مجموعه : عکس های پرندگان و حیوانات
گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت -سری جدید

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت

عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت -سری جدید

گالری عکسهای جدید پرندگان زیبا در طبیعت

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت -سری جدید

جدیدترین عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت -سری جدید

گالری عکسهای پرندگان

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت -سری جدید

عکسهای پرندگان

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت -سری جدید

گالری تصاویر پرندگان زیبا در طبیعت

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت -سری جدید

گالری عکسهای پرندگان زیبا

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت -سری جدید

پرندگان زیبا در طبیعت

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت -سری جدید

عکس های پرندگان

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت -سری جدید

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت -سری جدید

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت -سری جدید

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت -سری جدید

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت -سری جدید

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت -سری جدید

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت -سری جدید

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت -سری جدید

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت -سری جدید

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت -سری جدید

گالری عکسهای پرندگان زیبا در طبیعت -سری جدید

 

 




نظرات() 

تاریخ آخرین ویرایش:شنبه 25 آبان 1398 10:43 ب.ظ
یکشنبه 9 تیر 1398-02:20 ب.ظ



عکس هایی از بره های زیبا و دوست داشتنی

عکس های بسیار زیبا از بره های کوچولو و بسیار دوست داشتنی

عکس هایی از بره های زیبا و دوست داشتنی

عکس هایی از بره های زیبا و دوست داشتنی

عکس هایی از بره های زیبا و دوست داشتنی

عکس هایی از بره های زیبا و دوست داشتنی

عکس هایی از بره های زیبا و دوست داشتنی

عکس هایی از بره های زیبا و دوست داشتنی

عکس هایی از بره های زیبا و دوست داشتنی

عکس هایی از بره های زیبا و دوست داشتنی

عکس هایی از بره های زیبا و دوست داشتنی

عکس هایی از بره های زیبا و دوست داشتنی

عکس هایی از بره های زیبا و دوست داشتنی

عکس هایی از بره های زیبا و دوست داشتنی

عکس هایی از بره های زیبا و دوست داشتنی




نظرات() 

تاریخ آخرین ویرایش:یکشنبه 9 تیر 1398 02:21 ب.ظ
دوشنبه 13 خرداد 1398-10:26 ب.ظ



عکس‌های زیبا از دنیای پرندگان
خبرگزاری میزان- لحظه‌های زیبا از دنیای پرندگان را مرور کنید.
به گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی خبرگزاری میزان، تصاویری را از دنیای زیبای پرندگان ببینید که عکاسان طبیعت در سراسر جهان با دوربین‌های خود شکار کرده‌اند.

عکس‌های زیبا از دنیای پرندگان

عکس‌های زیبا از دنیای پرندگان

عکس‌های زیبا از دنیای پرندگان

عکس‌های زیبا از دنیای پرندگان

عکس‌های زیبا از دنیای پرندگان

عکس‌های زیبا از دنیای پرندگان

عکس‌های زیبا از دنیای پرندگان

عکس‌های زیبا از دنیای پرندگان

عکس‌های زیبا از دنیای پرندگان

عکس‌های زیبا از دنیای پرندگان

عکس‌های زیبا از دنیای پرندگان

عکس‌های زیبا از دنیای پرندگان

عکس‌های زیبا از دنیای پرندگان

عکس‌های زیبا از دنیای پرندگان

عکس‌های زیبا از دنیای پرندگان

عکس‌های زیبا از دنیای پرندگان

عکس‌های زیبا از دنیای پرندگان

انتهای پیام/



نظرات() 

تاریخ آخرین ویرایش:دوشنبه 13 خرداد 1398 10:27 ب.ظ






  • تعداد صفحات :75
  • 1  
  • 2  
  • 3  
  • 4  
  • 5  
  • 6  
  • 7  
  • ...