ادبیات عریان
 
 
شنبه 23 آبان 1394 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
دیر وقتیست که می انگارم
همچون نگاره های خویش 
در حکاکی ذهن وهم انگیز
ودرجاری زبان تلخ
ونقش هایی که به جان تلنگری 
وبرخیال ،دلبری
ای نامت در طواف لبانم
وای سازت میعادگاه گذر عمر
چون بنگری همه را نیست باد
هر آنچه که باشد
چون دودی در دمی
وآهی در نفسی
نقش خیالت نگارخانه فکر
وزیبا کده ذکر
در شهری که تو نیستی.




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


یکشنبه 3 آبان 1394 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
اسمان ،ابری است دیگر

دل نمی بندی به من یار شیرین همچون شکر؟

صبحدم آن روز که خواندی بار سفر

من تورا بغض کردم مثل ناله های دربه در 

چون توی اخموی خوش بر و  رو

راه خود را کج بکردی و گذشتی از همان آدم دورو 

آب و آتش شدی و زدی بر سر من 
 تا که رام بکردی آن درون، خر من

بعداز آن دیگر مرا راهی نیست

همچون مستان سفره و عقل حسابی نیست

چون نو گلان دیگر موی سیاهی نیست
 دل و مو چون رنگ بباختند هرکدام جایش نیست

دل سیاه و مو سفید شد

دست کوتاه و پاه هم هر چی تو می گی شد

روزها همه در کنارهم همهمه شد
تا که رفتن من بر زبان گل زمزمه شد




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


شنبه 3 اسفند 1392 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
همه چی که می خواستم

همیناس که  دارم
یه زندگی مونده فقط
که ساده باشه حاشیه اش
تو باشی 
من باشم
هردوتامون فدای بقیه اش
 یه درخت باشه اونجاش
علف هم باشد 
بوی گل ها چاشنی باشد برای لمس لبانمان 
یه کتاب باشه 
که توش فلسفه است
حکمت نوشته کاتب
بی حکمت بخوانیمش
فقط  به جای نهارمان
چیزی نداشته باشیم برای خوردن
اندک نانی باشد فقط
اونم برای مهمانمان
که فقط غصه باشد
بخورد وبرود




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


شنبه 3 اسفند 1392 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
امشب می خوام صادقانه برای خدا غزل بخونم
ارزوی تو فریادم باشه
تو بگو
هرچی که باشد
پنجره باز خواهم کرد
به سوی خدا




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


دوشنبه 11 آذر 1392 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
قصه بگو بامن از شهر
از وحشی فریاد 
از صدای تابش خورشید 
بر پیشانی سوخته مردی که کمر درد دارد
تب دارد
واز مناجاتاتش با خدا
سخن از قیمت  عشق
از جدل با جنس
تا ولع در خوردن همدیگر
در جردادن
در بی اعتمادی به صدای ناله  پیرزنی که فراموش کرده مردش را
بیوه ای که ندارد
و پسر ی که گم شده است در میان ارتباط با خود   




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


شنبه 22 تیر 1392 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
بیا فانوس دستم باش
گنه کردم تو دردم باش
بیا تا غروبم ،
نقشم باش
سپید را سیه کردم،
 تو رنگم باش
سینه ها به سرد دادم 
توگرمم باش
آدما را من آدمک خواندم
بیا و خطم باش
تن به تن دادم
بیا خنجر باش
مرگ تنم باش
غمم باش
تا یه لحظه بگریزم
تو رهایم باش
راهم باش
جهنمم باش
توماه شبم باش
ناله سر داده ام 
اندوهی به سر داده ام
خنده ها از سر برده ام
آب رویی سرازیر بکرده ام
بیا ویرونه من باش
خونه من باش
من باش
بامن باش


شمع طلایی






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


دوشنبه 10 تیر 1392 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY

شمعی که بی پروانه شد

و چون ابری که بی دشت 

در کنار آهویی که مادرش با دام صیاد درجنگ

وناخدایی که کشتی اش تا گلو آب می خورد

و تو که بی خویش در هیاهوی هوس مانده ای

در قابی میبینم

که شیشه ای است ،در حصار آن

و خش هایی که  ولع  دارند

در چنگ زدن به آن ها

وچشم هایم که رنگ سرخ می گیرند

از اجبار

و اشک را

و هدیه می دهند فقط
 
و حرفی  که به جز این ندارند.








نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


سه شنبه 24 اردیبهشت 1392 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
سلام پاییز 
سلام زرد وخسته
میدونی تو کی هستی؟
دخترک پائیزی: کی؟
یه اشنا زیر اون درخت های کاج اون خیابون
آنطرفتر از خانه ما
خسته و بی رمق نشسته
دخترک پائیزی: واااا
اما من کی ام؟
یه پنجره بان
که پنجره اش شکسته
رو به آنسوی خیابان
حکمت و فلسفه در دست
تا بی انتها سرخورده ومست
باز ببار ای ابر پائیزی
دخترک پائیزی:تو شاعری؟
شعرهایم رنگ زرد بگرفت در پس این درد اجتماعی
و معضلی که شخصی بود
آنسوتر زنی را میبینم
که چادری بر دوش و دردهان
وعقده دارد تا بخندد 
گرچه نهان وپنهان
دخترک پائیزی: تو منو میشناسی؟
هرآنچه باشی در دلت رنگی هست از احساس. 
نیست؟
یک آدم که دیگر هیچ ندارد به جز تفسیر و سیاست و 45 هزار
وعلی اکبر که تازه آمده به کارزار
و حرف و حدیث هست از نجات بازار
دخترک پائیزی: ممنون
وای بردوستان من
که اینگونه مینگرند
ساده و بی ریا
تو برمن لحظه ای فایق آ
دخترک پاییزی فصل بهار




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
توای باور زشت من
توای رنگین کمان نفرت
تاکی میخوانی
ازاین نمیدانمت
ازاین کوری رفتنت
برخیز از آن تن گمگشته ام
صدای را درمانده شد
در پیچ وتاب صدها آرزوی سرگشته ام
تو ای باور زشت من
توای رنگین کمان حسرت
تا کی می مانی
از این رفتن های ز یاد رفته ات
برخیز و برو
سودایی در دل مانده است
در تب وتاب گیج زمانه ام
توای باور زشت من
توای رنگین کمان الفت
تا کی بدانی
از این بد شدن
همچون من ِ گمشد ه ات
توای باور زشت من




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


چهارشنبه 14 فروردین 1392 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
درد،تو
فقر ،تو
غم و هجرت ،تو
دف و سه تار و چنگ ،تو
خارو پایان و بی هم آغوش ،تو
تیرو خون و غروب ،تو
بازنده  این سرود،تو
در چشم همه، گرگ ،تو
توبه و شکست و معتادو افق ،تو
درخت بی سایه ،تو
دست وجیب بی مایه،تو
رود گل آلود ،تو
بی عطر و عود ،تو
اتانول و پورن ،تو
سیما ریز و مدرن ،تو
نیاز به مشاوره ،تو
نت و ماهواره ،تو
بی سواد و نفهم ،تو
ساده و پراز وهم ،تو
بیمار ،تو
سزاوار ،تو
کمبود ویتامین ،تو
سوسول واحسان و بنیامین ،تو
بی خواب و بی حوصله ،تو
رد شده از آخرین مرحله ،تو
بلاگ و چت و فیس تو فیس و کمبود و کبود ،تو
حسرت لمس و تاچ و ماچ وقاچ ،تو
مانده در صف ،تو
سرخورده و متاسف ،تو
بی سفر و دربه در ،تو
زخمی هر خطر ،تو
روستا ،تو
بی کلاس و کج  وکوتا،تو
 کج دهن ،تو
شبیه من،تو








نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


دوشنبه 15 آبان 1391 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY

دیدگان تجلی گاه توست

چشم اندازی به سوی رخت تن بر بسته تو ست

تا من از من سوا شد دیگر بار

اینک از جان خسته باید گفت

از سبوی بی می

از آتشین گرمای نیستن

دیدگان تجلی گاه توست

تا همانجا که بسته دارد این نهان

تا خود از نو شکفتن

تا من از بی تو

وتو بی خوداز نو رستن

نغمه ای اهنگین خواهد ماند

بی نت و بی ساز

دیدگان تجلی گاه توست

این شب زده رسوای حقیقت

با تو در جریان است

از من ها گریزان

تا خانه ای اینچنین

بی پنجره نشکسته باشد خلوت در ان

 





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


جمعه 24 شهریور 1391 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
صدای دلگیر فغان
صدای  معصومیت درگمرهی
برای اندیشه
در عبور از قلب زمان
گشته چاک و فراغ
زین تجلی 
زین آرمان
تو گمگشته در شهر
ای حوری مکتب
اصل است
باور است
در طرب زمان
در ظلمت این دکان
عشوه بیداد دهر است
از سخن
از تلخ قدح
از گذر از چشمان من
صدا،صدای من است
صدای لرزش باده در دستان ساقی حکم است
در باد 
در پیچش و گرد
در طرب 
با خویش از من گذشتن است
شوریده دریدن است
در رسیدن است






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


شنبه 4 شهریور 1391 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY

بسیاری از ما هنگامی که با مشکلی برخورد میکنیم پس از نتیجه نگرفتن از به کار بردن یک یا دو روش برای حل آن نا امید میشویم و نمی دانیم باید چگونه با این مساله برخورد کنیم.

از بعضی از معلمین راجب این مورد پرسیدم :

آقای بحری:  با آدم های باتجربه مشورت می کنم.

آقای رهسپار:سعی میکنم راه حلی برای مشکل پیدا کنم مگر مشکلی که ارزش حل کردن رو نداشته باشه وکمک گرفتن از دیگران رو عار نمیدونم.

آقای آبین: با عزم واراده قوی وبا توکل به پروردگار در پی حل آن  بر می آیم

آقای بیگناهی :  مشورت کردن با افراد مجرب گره گشای مشکلات است.

آقای شفاهی: سعی میکنم مطالعه کنم و راه حل را از کتاب هایم جستجو کنم.

و تعدادی دانش آموز:

ماهان: با پدرم در میان می گذارم.

لقمان: به معلم پرورشی مان می گویم.

دانیال: با امام جماعت مسجدمان در میان می گذارم.

هرگاه برایتان مشکلی پیش می آید که به نظر بسیار مشکل، ناامید کننده و غیر قابل حل می رسد آنچه شما را تا حصول پیروزی یاری خواهد کرد اصل تسلیم پذیری است.

تسلیم شدن یعنی شکست را پذیرفتن به شخصیت خود آسیب رساندن و برای شکست های پیاپی آماده شدن وقتی با مشکلی مواجه می گردید و به طریقی با آن برخورد می کنید که موفق به حل آن نمی شوید راه حل خود را عوض کنید. پس با جستجوی مداوم، علاقه و تفکر در نهایت به پیروزی خواهید رسید.

 

 

 

چگونه می توانیم تسلیم نشویم و رها نکنیم ؟

هرگز کلمه نمی شود را به کار نبرید زیرا کاربرد آن یعنی قبول آن ،کلمه های امید بخش و دلگرم کننده در گفتار مان به کار ببریم مانند اعتماد بنفس، ایمان به خدا، پیروزی و تقویت این اندیشه که من قادر به حل مشکل خود خواهم بود به شرطی که «ایمان داشته باشم من می خواهم و می توانم » فیلیپس سیمولک در مقاله ای نوشت «بکاربردن و نوشتن کلمات منفی، ویرانگر و مخرب است. این کلمات قفل هایی هستند که بر درهای ورودی هر راه حلی زده می شود تا ما را برای شکست آماده کند و برعکس کلمه آری به هیجان مان می آورد تحرک می بخشد و چنان فعال می شویم که مشکل مان را حل خواهیم کرد.

 

 

 

در برخورد با مشکلات همیشه مثبت فکر کنید و از یاد نبرید که ایمان به اصل «تسلیم پذیری» ضامن پیروزی خواهد بود.»

گوته می گوید: «پایداری و استقامت مداوم ناتوان ترین افراد را تا حصول پیروزی یاری می دهد زیرا نیروی نهفته و ناپیدای آن سرانجام خود را نشان خواهد داد و ثابت خواهد کرد که پیروزی به دست نمی آید مگر با استقامت و تسلیم نشدن».

بزرگان عالم آنان که راز و رمز زندگی را دریافته اند همواره بر این اصل تکیه داشته اند.

حضرت محمد (ص) فرموده اند: خداوند با کسانی است که در مشکلات پایداری می کنند.

شکسپیر گفته است: باران مداوم، سنگ خارا را می شوید و از هم می پاشد سنگ سخت است اما قطره های باران مداوم فرود می آید و این مداومت است که دل خار را می شکافد.





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


یکشنبه 22 مرداد 1391 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
مگذار شانه هایت ، تنهایی  را  خویشتن داری کنند 
آبی نیلوفری من
نقره ای داغ ماه را در لرزان پیشانی دریاچه با هم بودن 
نظاره بنشین
و عمری که بیهوده به کام کشیدند
و به چنگ رفت ، به تنبور و عود رسید
مگذار دستانت ، خالی من را بر دوش کشند
ای پرنده آوازه خوان سکوت من
سبد سبد مرگ من مرگ احساس
و بی هیچ رد ونشانه
بی تقصیر 
همه را دانه دانه به فروش رفت
مگذار ترانه هایت، رنگ  بگیرد تیره شود،بمیرد
پری شب های من
ناله و شب گیر وشب بو 
هیاهوی شب آن شهر
قصه کن
 بفروش
مگذار من ات ، پریشان باشم در زلفان یاد
در تاریک خاطره
بی هیچ سمت و سو 
پی یه مشت هرزه گرد و پیاده
آبی نیلوفری من







نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


سه شنبه 17 مرداد 1391 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
  من در میان زیبایی می شکفم
عریان و بی کلام
ساده می زیم 
  عنکبوت و تار هم نهراسد از من
صدای پژمرده ای را آب خواهم نوشاند 
در خانه مان
و سنگلاخی از میان خواهم برداشت
پای مسافر صدارا نخراشد
من عریانم
من بی پروا از سکوت
خواهش ها نهفته مانده است
به سنگینی آن
من در میان زیبایی می شکنم
و تملک را می بخشم
به قصیده ای که شاید ناتمام بماند
از تابلوی ممنوع احساس می گذرم
 خویش رد شده ام  
در خشکسار 
امیدی نخواهد بوته زد
قفس قفس گذاشته اند
یک به یک 
هراس است
من در زیبایی می شکفم
عریان و بی کلام










نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


جمعه 13 مرداد 1391 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
لحظه ای که خُرد خُرد زرد و قرمز، رنگ خورشید
چشمان مرا 
و ساحل 
 کوههای آبی  غروری که ساده و ساکت غرِید
تا باران همین باشد یک بار با آن و هیج  با تو
یک رویا
یک قصه 
و محو می شوی در رو بیدن خویشت
در جاروب کردنت کُپ کردنت
لایی لا لالایی لا
تاب می خورد این مایع درون سرت از شمال تا جنوب
تا سر از کار خورشید دم بر نیاورند این کوته دستان
از زنجیر تا یک طناب زرد
فاصله ای است
میان گلویت تا دست او
تا فصل زمستان
تا غروبی که طعم دهانت را مزه می کنی
و تلخ تلخ در خود به تنیدن می مانی 
در تکرار
و اینک رنگ قهوه ای تنه درخت کنار خانه مان می مانی
که پو سته اش را بز هم نخواهد خورد
به راستی این لای کدام برگ من مانده بود
نمی دانم
نمی دانم





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


جمعه 30 تیر 1391 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
دریغا که شبها
در بسترمن هم خوابگی می کنند
واز سر حد خود تا مرز من می گذرند
در آغوش می کشند
می پوشانند ونم می دهند
و همچون مخملی دروغین
رنگ بر چشمانم می زنند
و خاطره ای را 
تا بی شمار به باورم
به رخ می کشانند
رنگ مرا به قهر
به بی حوصلگی آرامش
و بامداد را تا سر آغاز
تا خود صبح
به هاشور می کشانند
دریغا که دره سبز امید
نگاه خشکیده مرا
به باطل
به جستن سوق می دهد
وچون شاپرکی
در خشن دستان باد
شرق به غرب می شوم
تا بودن همین باشد
همین گذر ،همین تاق 




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


دوشنبه 19 تیر 1391 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
 وچنانم که نگو
همچو سایه در دامانم می رقصم
سر به فلک می کشم 
می چرخم و می چرخانم
عشوه دیگر دارد این 
تا مرز تحمل می رود
و چنانم که نگو
همچو بید در ولع زمانه می لرزم
سر به کاغذ می کشم
می خورندم و خورده میشوم
شکنجه دیگر دارد این
تا مرز تهمت ها می رود
و چنانم که نگو
همچو آب در سرازیری وحشت می ریزم
سر به سقوط می کشم
می پاشم و هدر می شوم
رودی دیگر دارد این
تا مرز خشک شدنم می رود
و چنانم که نگو




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


پنجشنبه 15 تیر 1391 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
نیست باد
آنکه مرا از تو جدا فکند
و مرا غرق در باد مواج زمانه برهاند
نیست باد
هر آنکه چشید اشکای مرا
وتورا در به در جاده ها برهاند
نیست باد
آنکه مرا در گوشه ای به فنا برد
هر آنکه غروبم کرد در نگاهت
نیست باد
آنکه مرا دم به دم  لرزاند 
وتو را اسیر وحش زمانه برهاند
نیست باد
آنکه عمری مرا نیست کرد
وتورا بر من




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


پنجشنبه 15 تیر 1391 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
تو بمان
تو ای زیباتر از قصه
سراغی از من بگیر
توی این شبای پر از غصه
تو که نیستی
همه چی نیست
حتی احساس نبودن
تو بمان
ای دقایق
ای احساس دل انگیز
تو بمان
بامن بمان





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


یکشنبه 11 تیر 1391 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
مزرعه آخرین نفس های مرا گرفت
با تو چنین شدم
آخرین روزهایم غرق در نگاهت بود
از من مجسمه  ای ساخت
تا رویا
 همین پریشب باشد.

نقاشی دوگانه – توسط Oleg Shuplyak




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


جمعه 9 تیر 1391 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY

زمانه زمانه تام است

زمان جر دادن جری

به وقت پنیر خوردن

به وقت پنهانی

زمانه زمانه آن است

زمان جر دادن نان

به وقت بو کشیدن در کنار نانوایی

به وقت در به دری موش ها در خانه ما ن

زمانه زمانه شیفتن است

زمان جر دادن روح گلشیفته

به وقت مهمانی غریب غرب

به وقت خواهش خواهرت در نمیدانمش

زمانه زمانه کار است

زمان جر دادن غرور پدر در تکرار

به وقت حس بد گم شدن در نداشتن

به وقت بازخواستش به چهل و پنج هزار

زمانه زمانه احساس است

زمان جر دادن فکر در لباس

به وقت کشف کوچه های تن آن اش

به وقت دیوانگی شهوت من  در یاس

زمانه زمانه فریب است

زمان  جر دادن خرید

به وقت پارگی زیر دامنش

به وقت شرمندگی از سوراخ  جوراب

زمانه زمانه چت است

زمان جر دادن فکر یکی در شط

به وقت آرزو کردنش

به وقت جواب دادن مادرش

زمانه زمانه پوچی است

زمان جر دادن شعر

به وقت کلافه شدن در  قافیه

به وقت بی خویشتن است.

 

 

 





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


سه شنبه 6 تیر 1391 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
کاش بودی و می دیدی
دستای خسته ی پینه بسته مو
صورت سیاه و لبهای به هم بسته مو
کاش بودی و می دیدی
نبض دلِ عاشقمو
تاپ تاپ کوچه های دلِ گمشدمو
کاش بودی و می دیدی
موج اشکای رو گونه مو
بغض شکسته دلتنگیمو
کاش بودی و می دیدی
دنیای سرد و رو به غرق شدمو
اون همه رویای مُردَمو
کاش بودی و می دیدی
صدای گرفته مو
نفس های  نصفه  مو
کاش بودی و می دیدی
خلط های کثیف ریه مو
استرس نصف شب مثانه مو
کاش بودی و می دیدی
پایین شلوار گچ بسته مو
شوره های روی شونه هامو
کاش بودی و می دیدی
حس بد کوچک شدنمو
زندان بی میله شبِ بستمو
کاش بودی و می دیدی
تمام از بین رفتمو
سرتاپاریختنمو
کاش نباشی و نبینی






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


شنبه 3 تیر 1391 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
با تو سخن ها خواهم گفت.

از آنچه که در دل دارم و دیده دیده است.

شبهایت را به من بسپار.                                                               

من از آن سو آمد ه ام .

خبری نیست...

تو با من بمان و در خویش فریاد شو.

از همان روز که الان است

با من بمان.





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


شنبه 3 تیر 1391 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
عشقم مرد به فریب
تنها گذاشتم خویش را
درد هر نگاه در من
تا ساعت ها تیغ میزد رگ باور را
بشکستم اینچنین
ساده و بی ریا
در دام حسرت و گفتن
روزها رفت و رفت بی گاه
تا قدم زدن به پله های بام باور
رها شدم در تردید و صدا
تا ساک من و اشک من و اتوبوس
مجسم شد خط به خط اون نامه ها
با خویشم به جنگ  دم و دم
شاید از حس شکستن شاید از ناسزا
تو ماندی و بغض و هق هق ساختگی
با اون همه عجز من و درد من و فریادی که میزدی از ریا







نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


دوشنبه 29 خرداد 1391 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY









نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


دوشنبه 22 خرداد 1391 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY
گیج و مبهوت در کنار ه ای رو به خویشتن
با خویش نبردیدن و سوختن
می خوانم سرود وحشی را
در باور زشت خویش
با تو چنین گفتم:
با تو می مانم تا ابد
خویشم همه عکس آمد
سرودم بی نوا ماند در نگاهت
صدایم لرزید
بغضم شکست
تا لب گوش ها گریستم بی امان
....
چگونه توان می گیری؟
چگونه در امان می مانی؟
با خویش سخن ها گفتم
با خویش دروغ ها بستم
روز و شب در به در هم
تا صبحدم نگاه مهربان همه
می رفت
و زشت می نمود حرف ها
در کو چه های آن همه گفته
با باور خویشم ترس ها را می گزیدم
با خود چنین گفتم:
در موجی قسم با من
کنار دیوار شکسته نگاه یک آشنا
هست نخواهی ماند
و عجز در بودنت خواهد بود
اینچنین
 
22/3/91




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


سه شنبه 16 خرداد 1391 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY

دنیا  همین اتاق من است

مکعبی به شکل یک جای خواب قلاده دارها

یک ندامتگاه آشنا

پرازرمز وراز سالهای رفته

خلوت من و تنهاییم است

دنیا همین من است

کسی دیگر راه را نمیداند

آیینه است شیشه ای

با من از خویش گذشتن است

تا مرز نگفتن ها

دنیا همین امروز  است همینجا در کنار من

شب تا سحر روز کردن است و خوابیدن

دیدن چندل های سقف

یادگار دیروز پدربزرگ

و سر درد های سنگین

هدیه های  دو هزار و تک و نو و لوجی سوت زن سر کو چه مان

دنیا همین نوشته های من است

ضایعات فکر بیمار

چو در می آید و بی جاست  

قلم رفته و فخر تای پیدن است

دنیا همین جوری است

همین جا روی تشک من

بدون احساس  تملک آن

غلتیدن و چشم بستن و ندیدن  است

دروغ گفتن و ریا است به دیوار جر خورده

و جیرجیرک های آواز خوان ترسیده از تاریکی اتاق من

زیر قالی، سانتی متری آن ورتر از من و

لمس زندگی با موریانه ها

ونفرت کتاب ها ی طاقچه

وزندگی از خورده شدن

تولد حنبل درخت غاف و ثمر  خرداد

از ندامت ازبه دنیا آمدن آنهاست

و چهل و پنج هزار داشتتن است

وحرص کجا خرج کردن و برج ساختن است

شیر خوردن از مادر و استرس آن از به هم خوردن آنجاست

از افتادن است

دنیا دو راهی هیچ کدام نرفتن است

ماندن و بوییدن پول های زردچوبه ای

کثافت داشتن است

دنیا همین است

راحت وخشمگین با دامنی قشقایی بلند از رنگ

وموهایی که مترها تو را به دام می نگرند.

16.3.91




 

 





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


جمعه 12 خرداد 1391 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY

شبیه گم شدن در تو

شبیه آواز من

تا پروازی با خیالت

محو تماشای تو

تا لب عادت پنجره

با چشم هایش که نمی بندد

از نگاه من

بوی خوش ثمر اردیبهشت در وحشی گرمای جنوب

وعشق بازی زنبورکان عسل با شهد گل

ومن آشنای دیرینه این نیمکت انتظار

تا تو باز آیی دوباره...

1391/3/12






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


جمعه 12 خرداد 1391 :: نویسنده : HAMID HOME IRANY

زمانی است که دیگر نمی دانمش

نمی شناسم دیگر

 نه تورا نه کاج کنار حیاط خانه شان

دیواری به بلندی ندیدن همدیگراست در این حوالی

روی تپه ،نمانده به لباس های کهنه ام

و عطری است که انگار به گند می رود از کنار رد پایش

و درگیری است میان دو نیم کره

میان این راست و آن چپ

میان احساس وعقل

و برف هایی که به سرم می خورد و اورا به ترس می گرفتمش.

زیر آن کاج بلند شب غربت

توی وحش پلید چند سگ

باید چنین رفت و وحشید

زمانی است که به یادم می آید

شاید زیر آن بلوط ها کنار نیمکت زنگ زده راه آهن

ترانه را یک به یک فهمیدن

کنار انار های رسیده روی چمن

و وحش بودم در این احساس

می رنجیدم

تا توت های نیم سرخ شده و کال

سکوت وحشیانه شدن من در آشیانه ای

در کنار آجری دیوار

زمانی است که از یاد می برمش

شاید همین جا زیر دیوار خشتی

 کنار عقرب های زرد شهر من.


1391/3/12



 

 

 

 





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :




( کل صفحات : 2 )    1   2   
درباره وبلاگ


با درود.
تمام مطالب متعلق به نویسنده وبلاگ می باشد و مطلبی از شاعر و نویسنده ای دیگر در بلاگ استفاده نشده است.

مدیر وبلاگ : HAMID HOME IRANY
نویسندگان
جستجو

آمار وبلاگ
کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :

                    
 
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات