مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد.اگر سفر نکنیم.اگرمطالعه نکنیم. اگر به صدای زندگی گوش فرا ندهیم.اگر به خودمان بها ندهیم.
مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد.هنگامی که عزت نفس خود را بکشیم.هنگامی که دست یاری دیگران را رد کنیم.
مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد.اگر بنده ی عادتهای خویش بشویم و هر روز یک مسیر را بپیماییم.اگر دچار روز مرگی شویم. اگر تغییر در رنگ لباس خویش ندهیم یا با کسانی که نمیشناسیم سر صحبت را باز نکنیم.
مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد اگر احساسات خود را ابراز نکنیم همان احساسات سرکشی که موجب درخشش چشمان ما میشود و دل را به تپش در می آورد.
مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد اگر تحولی در زندگی خویش ایجاد نکنیم هنگامی که از حرفه یا عشق خود ناراضی هستیم.اگر حاشیه ی امنیت خود را برای آرزویی نامطمئن به خطر نیندازیم. اگر به دنبال آرزوهایمان نباشیم. اگر به خودمان اجازه ندهیم برای یکبارهم که شده از نصیحتی عاقلانه بگریزیم.
بیایید زندگی را امروز آغاز کنیم!بیایید امروز خطر کنیم! همین امروز کاری بکنیم! اجازه ندهیم که دچار مرگ تدریجی بشویم. شاد بودن را فراموش نکنیم!
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 13 آذر 1390 توسط hedie
تا حالا دقت کردین تو جاده های ایران وقتی قسمت انگلیسی تابلو اسم یک شهر رو می خونین بهتر متوجه میشین تا فارسیش رو ... !!!!
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 13 آذر 1390 توسط hedie
ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﭽﮕﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺑﻬﻤﻮﻥ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻦ"ﻣﺴﻮﺍﮎ"ﺿﺮﺭ
ﺩﺍﺭﻩ،ﺍﻻﻥ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺩﻧﺪﻭﻥ ﺩﺭﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ ... !!!
همه دور هم جمع میشدیم یواشکی مسواک میزدیم...
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 13 آذر 1390 توسط hedie
زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.
ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد : مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز….
وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی … حالا برش گردون … زود باش
باید
بیشتر کره بریزی … وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟؟ دارن
میسوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من
گوش نمیکنی … هیچ وقت!! برشون گردون ! زود باش ! دیوونه شدی ؟؟؟؟ عقلتو از
دست دادی ؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی … نمک بزن … نمک …
زن به او زل زده و ناگهان گفت : خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟! فکر میکنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟
شوهر به آرامی گفت : فقط میخواستم بدونی وقتی دارم رانندگی میکنم، چه بلائی سر من میاری.
نوشته شده در تاریخ جمعه 11 آذر 1390 توسط sinaaa
اگر خود را باور داشته باشی.با اراده ای فولادی و نگرشی سازنده.میتوانی به تمام خواسته هایت دست یابی میتوانی زندگی را از آن خود سازی.
"اگر بخواهی..."
برای رسیدن به موفقیت باید خودت را باور داشته باشی و نکات زیر را رعایت کنی...
1_به خودت و دیگران احترام بذار.
2_نگاهی مثبت به زندگی داشته باش.
3_نقاط ضعف خود را بپذیر و سعی در رفع آنها داشته باش.
4_مسئولیت پذیر باش و به تعهدات خود عمل کن.
5_از کمک گرفتن از دیگران نترس.
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 9 آذر 1390 توسط hedie
_عشقت و نصیب کسی کن که لایق اون باشه..نه تشنه ی اون چون هر تشنه ای یه روزی سیراب میشه.!
_آدما در دو حالت همدیگر
و ترک میکنن:1_احساس کنن کسی دوستشون نداره.2_اینکه احساس کنن یکی خیلی دوستشون داره.
_سرنوشت تصمیم میگیره که تو در زندگی با چه کسی ملاقات کنی.اما تنها قلب توست که میتونه تصمیم بگیره چه کسی در زندگیت باقی بمونه..
_فرصتها هرگز از بین نمیروند بلکه شخص دیگری فرصت از دست رفته ی ما رو تصاحب میکند.
_فاصله گرفتن از کسایی که دوستشون داریم بی فایده ست.زمان به زودی به ما نشان خواهد داد که جانشینی برای آنها نیست..
_پرنده ای که مال تو نباشه اگه صدتا قفس هم بذاری بازم میپره..
_اونیکه میخواد روزی پریدن یاد بگیره.اول باید ایستادن.راه رفتن.دویدن و بالا رفتن یاد بگیره .. پرواز رو با پرواز آغاز نمیکنن.
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 8 آذر 1390 توسط hedie
عشق مثل درخشش خورشید میمونه که به صورت کسی که صاحبشه یه روشنایی طلایی می بخشه و به بدنش گرما میده_ عشق روح ها رو بیدار و چشمها رو باز میکنه و وقتی که به پایان میرسه میلیاردها قطعه کوچک از خاطرات رو به جا میذاره که بهشون ستاره میگن.تا همیشه دنیایی رو که هنوز وجود داره یادآوری کنه.
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 8 آذر 1390 توسط hedie
چرا برگها وقتی احساس زردی میکنن خودکشی میکنن؟
چرا ابرها گریه میکنن؟
چرا خورشید اینقدر مغروره؟
هندونه به چی میخنده وقتی به قتل میرسه؟
آیا زندگی ما تونلی میان دو روشنایی مبهم نیست؟
آیا مرگ از نبودن حاصل میشه یا از مواد خطرناک؟
آیا اونیکه همیشه منتظر بوده.از اونیکه هرگز انتظار رو حتی تجربه نکرده بیشتر رنج کشیده؟
انتهای رنگین کمان کجاست؟در روح تو یا در افق؟
کی میتونه دریا رو قانع کنه که عاقل باشه؟
چرا نمیتونیم به ساحل بفهمونیم جای پامونو پاک نکنه؟
مورچه با کدوم ارقام.سربازهای مرده اش و از کل تفریق میکنه؟
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 8 آذر 1390 توسط hedie
کسیکه عشق سالم در مسیر حق زمینی رو بتونه درک کنه. میتونه امیدوار باشه که عشق آسمانی رو درک میکنه. اولین نفری که مسئولیت داره عشق رو به ما هدیه بده خودمان هستیم.
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 8 آذر 1390 توسط hedie
کد آهنگ های پیشواز ایرانسل مرتضی پاشایی
٣٣١٣٢٢٨ به گوش تو میرسه مرتضی پاشایی ٢٥٠٠ ریال ٣٠ روز
٣٣١٣٢٢٦ تو راست میگی مرتضی پاشایی ٢٥٠٠ ریال ٣٠ روز
٣٣١٣٢٣٠ چشمای من مرتضی پاشایی ٥٠٠٠ ریال ٣٠ روز
٣٣١٣٢٢٩ شاید مرتضی پاشایی ٢٥٠٠ ریال ٣٠ روز
٣٣١٣٢٢٧ گریه کن مرتضی پاشایی ٢٥٠٠ ریال ٣٠ روز
٣٣١٣٢٢٥ یکی هست مرتضی پاشایی ٢٥٠٠ ریال ٣٠ روز
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 1 آذر 1390 توسط hedie
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 1 آذر 1390 توسط sinaaa
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 1 آذر 1390 توسط sinaaa
در یک پارک زنی با یک مرد روی نیمکت نشسته بودند و به کودکانی که در حال بازی بودند نگاه میکردند.
زن رو به مرد کرد و گفت پسری که لباس ورزشی قرمز دارد و از سرسره بالا میرود پسر من است .
مرد در جواب گفت : چه پسر زیبایی و در ادامه گفت او هم پسر من است و به پسری که تاب بازی میکرد اشاره کرد .
مرد نگاهی به ساعتش انداخت و پسرش را صدا زد :...
سامی وقت رفتن است .
سامی که دلش نمیآمد از تاب پایین بیاید با خواهش گفت بابا جان فقط 5 دقیقه . باشه ؟
مرد سرش را تکان داد و قبول کرد . مرد و زن باز به صحبت ادامه دادند . دقایقی گذشت و پدر دوباره فرزندش را صدا زد : سامی دیر میشود برویم . ولی سامی باز خواهش کرد 5 دقیقه این دفعه قول میدهم .
مرد لبخند زد و باز قبول کرد . زن رو به مرد کرد و گفت : شما آدم خونسردی هستید ولی فکر نمیکنید پسرتان با این کارها لوس بشود ؟
مرد جواب داد دو سال پیش یک راننده مست پسر بزرگم را در حال دوچرخهسواری زیر گرفت و کشت .
من هیچگاه برای تام وقت کافی نگذاشته بودم . و همیشه به خاطر این موضوع غصه میخورم . ولی حالا تصمیم گرفتم این اشتباه را در مورد سامی تکرار نکنم . سامی فکر میکند که 5 دقیقه بیشتر برای بازی کردن وقت دارد ولی حقیقت آن است که من 5 دقیقه بیشتر وقت میدهم تا بازی کردن و شادی او را ببینم .
5 دقیقهای که دیگر هرگز نمیتوانم بودن در کنار تام ِ از دست رفتهام را تجربه کنم
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 1 آذر 1390 توسط sinaaa
رییس:شما به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارید؟
کارمند: بله
رییس: خوب است . چون ساعتی پیش پدر بزرگتان اینجا آمده و میخواهد شما را ببیند
همان که دیروز برای تشییع جنازه اش مرخصی گرفته بودید.
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 1 آذر 1390 توسط sinaaa
در پایان مصاحبه شغلی برای استخدام در شركتی، مدیر منابع انسانی شركت از مهندس جوان صفر كیلومتر ام آی تی پرسید: « برای شروع كار، حقوق مورد انتظار شما چیست؟»
مهندس گفت: «حدود 75000 دلار در سال، بسته به اینكه چه مزایایی داده شود.»
مدیر منابع انسانی گفت: «خب، نظر شما درباره 5 هفته تعطیلی، 14 روز تعطیلی با حقوق، بیمه كامل درمانی و حقوق بازنشستگی ویژه و خودروی شیك و مدل بالا چیست؟»
مهندس جوان از جا پرید و با تعجب پرسید: «شوخی میكنید؟ »
مدیر منابع انسانی گفت: «بله، اما یادت باشه اول تو شروع كردی.
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 1 آذر 1390 توسط sinaaa