|
حضرت سقاء باخود از صمیم قلب گفتم،نه او جنگ را نمی بازد 
درباره وبلاگ  تا بوده همین بودم و تا هست همینم من خاک کف پای یل ام بنینم REZAQOLI.ALI@GMAIL.COM مدیر وبلاگ : علی رضاقلی موضوعات مطالب اخیر آرشیو وبلاگ نویسندگان دوستان حضرت سقاء بانک اشعار حضرت سقاء آمار وبلاگ
تصاویر تصادفی لگوی حضرت سقاء  لگوی دوستان وای حسن . . . این کودکت چه دیده که هی زار میزند ؟! هی دست مشت کرده به دیوار میزند
از زمانی که شنیدم ... در به پهلویت گرفت حس من این است اصلاً خانه ... بی در بهتر است
نوع مطلب : شعر مذهبی، عکس مذهبی، باب الحوائج، مذهبی، دل نوشته، برچسب ها :
پیراهنی که دوخته ام بهر محسنم
زینب بگیر و بر تن طفل رباب کن
ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم
ماها لباس عیدمان را محرم خریده ایم نوع مطلب : شعر مذهبی، عکس مذهبی، باب الحوائج، مذهبی، دل نوشته، برچسب ها :
این بانوی آئینه و سجاده باشد اینكه ملك در پیش او استاده باشد از ردّ پایش در دل این كوچه پیداست باید كه این بانو پیمبر زاده باشد برای مشاهده به ادامه مطلب بروید. شاعر : علی اکبر لطیفیان
ادامه مطلب نوع مطلب : شعر مذهبی، عکس مذهبی، باب الحوائج، مذهبی، دل نوشته، فرهنگی اجتماعی، برچسب ها :  عباس که شهید شد مدافعان حرم اهل بیت با سر دادن لبیک می گویند به این دعوت عاشورایی نوع مطلب : شعر مذهبی، عکس مذهبی، باب الحوائج، مذهبی، دل نوشته، فرهنگی اجتماعی، متفرقه، برچسب ها :
قمر شدی و ستاره پرستی
دوباره جان گرفت!
نوع مطلب : شعر مذهبی، عکس مذهبی، باب الحوائج، مذهبی، دل نوشته، فرهنگی اجتماعی، متفرقه، برچسب ها :
رو نمایی از پیراهن جدید تیم ملی... نوع مطلب : شعر مذهبی، عکس مذهبی، باب الحوائج، مذهبی، دل نوشته، فرهنگی اجتماعی، متفرقه، برچسب ها :
هر که می‌داند بگوید، من نمی‌دانم چه شد مست بودم مست، پیراهن نمی‌دانم چه شد من فقط یادم می‌آید گفت: وقت رفتن است دیگر از آنجا به بعد اصلاً نمی‌دانم چه شد روبه روی خود نمی‌دیدم به جز آغوش دوست در میان دشمنان، دشمن نمی‌دانم چه شد سنگ باران بود و من یکسر رجز بودم رجز ناله از من دور شد، شیون نمی‌دانم چه شد من نمی‌دانم چه می‌گویید، شاید بر تنم از خجالت آب شد جوشن، نمی‌دانم چه شد مرده بودم، بانگ هل من ناصرش اعجاز کرد ناگهان برخاستم، مردن نمی‌دانم چه شد پا به پای او سرم بر نیزه شد از اشتیاق دست و پا گم کرده بودم، تن نمی‌دانم چه شد ناگهان خاکستری شد روزگار آسمان در تنور آن چهره روشن نمی‌دانم چه شد *** وصف معراج جنونش کار شاعر نیست، نیست از خودش باید بپرسی، من نمی‌دانم چه شد. شاعر : سید حمید رضا برقعی نوع مطلب : شعر مذهبی، عکس مذهبی، باب الحوائج، مذهبی، دل نوشته، فرهنگی اجتماعی، برچسب ها :
فرا رسیدن ماه ربیع الاول بر تمامی عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت مبارک باد
نوع مطلب : شعر مذهبی، عکس مذهبی، باب الحوائج، مذهبی، دل نوشته، فرهنگی اجتماعی، برچسب ها :
یا سیدی ، حیسن ، انت مقیم قلبی حتی ابدا نوع مطلب : شعر مذهبی، عکس مذهبی، باب الحوائج، مذهبی، دل نوشته، فرهنگی اجتماعی، برچسب ها : |
||
|
|
