گلچین
اشکی که به هنگام شکست میریزیم همون عرقیه که به هنگام تلاش نریختیم!!!
جمعه 21 مهر 1391

سه چیز را با احتیاط بردار:

جمعه 21 مهر 1391

نوع مطلب :

سه چیز را با احتیاط بردار:
قدم،قلم، قسم!

سه چیز را پاک نگه دار:
جسم،لباس،خیال

از سه چیزکار بگیر:
عقل،همت، صبر!

از سه چیز خود را دورنگهدار:
افسوس، فریاد، نفرین!

سه چیز را آلوده نکن:
قلب، زبان، چشم!

اما سه چیز را هیچ گاه فراموش نکن:
خدا، مرگ و دوست




جمعه 21 مهر 1391

زندگی یعنی :

جمعه 21 مهر 1391

نوع مطلب :

زندگی یعنی :
آنقدر بخندی كه دلت درد بگیره ؛
بعد از اینكه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا ایمیل داری ؛
برای مسافرت به یك جای خوشگل بری ،
به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی
به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی ؛
از حموم كه اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه !
آخرین امتحانت رو پاس كنی ؛
كسی كه معمولا زیاد نمی بینیش ولی دلت می خواد ببینیش بهت تلفن كنه ؛
توی شلواری كه تو سال گذشته ازش استفاده نمی كردی پول پیدا كنی؛
برای خودت تو آینه شكلك در بیاری و بهش بخندی !!!
تلفن نیمه شب داشته باشی كه ساعتها هم طول بكشه ،
بدون دلیل بخندی ،
بطور تصادفی بشنوی كه یك نفر داره از شما تعریف می كنه ،
از خواب پاشی و ببینی كه چند ساعت دیگه هم می تونی بخوابی !
آهنگی رو گوش كنی كه شخص خاصی رو به یاد شما می یاره ،
از بالای تپه به غروب خورشید نگاه كنی ،
دوستای جدید پیدا كنی ،
وقتی "اونو" میبینید دلت هری بریزه پایین !
لحظات خوبی رو با دوستانت سپری كنی ؛
كسانی رو كه دوستشون داری رو خوشحال ببینی ،
یه دوست قدیمی رو دوباره ببینید و ببینید كه فرقی نكرده ،
عصر كه شد كنار ساحل قدم بزنی ،
یكی رو داشته باشی كه بدونید دوستت داره ،
یادت بیاد كه دوستات چه كارهای احمقانه ای كردند و بخندی و
بخندی و ....... باز هم بخندی
اینها بهترین لحظه‌های زندگی هستند ، به همین سادگی
قدرشون رو بدونیم ...
زندگی یك مشكل نیست كه باید حلش كرد بلكه یك هدیه است كه باید ازش لذت برد ...




جمعه 21 مهر 1391

ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻪ ﺩﺧﺘﺮﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻦ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺏ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﺸﻪ...

جمعه 21 مهر 1391

نوع مطلب :

ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻪ ﺩﺧﺘﺮﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻦ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺏ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﺸﻪ...
پسرهای ﺧﻮﺏ ﻣﻌﻤﻮﻻ:
ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻧﻤﯿﺪﻥ..
ﻣﺘﻠﮑﯽ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮﻫﺎ ﺧﻮﺷﺸﻮﻥ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﻠﺪﻧﯿﺴﺘﻦ
... ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﻦ ﻇﺮﻑ ﭘﻨﺞ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻣﺦ ﺑﺰﻧﻦ
...
... ... ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺩﺧﺘﺮ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺭﺍﻩ ﻧﻤﯿﻔﺘﻦ
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﺷﻮﻥ ﻧﯿﺴﺖ
ﻭ ﺍﮐﺜﺮﺍ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺩﺍﺭن....
حالا بالاغیرتا شما با یه همچین شخصی حاضری دوست بشی ؟
نمیشی دیگه ...قپی نیا...........................?




یکشنبه 8 مرداد 1391

سفارشهای عمومی برا ی تغذیه در ماه مبارک رمضان

یکشنبه 8 مرداد 1391

نوع مطلب :

 هنگام افطار از آغاز کردن غذا با آب سرد، نوشابه و مانند اینها  جداً خودداری کنید. به جای آب سرد کمی آب گرم یا چای میل کنید.

 افطار را با خرما، کشمش، عسل و بطورکلی  با یک قند طبیعی آغازکنید. به این ترتیب اشتها کنترل می شود و پرخوری کمترپیش می‌آید.

 خوردن چای شیرین کم رنگ، شیر گرم، فرنی و حلیم کم ‌روغن در آغاز افطار مناسب  است.  

 نان و پنیر و سبزی (ضد عفونی شده)  و یا نان و پنیر و مغز گردو نیز خوب است.


ادامه مطلب

یکشنبه 28 خرداد 1391

دوست .....

یکشنبه 28 خرداد 1391

نوع مطلب :

وقتی تنهاییم

دنبال دوست می گردیم

پیدایش که کردیم

دنبال عیب هایش می گردیم

وقتی که از دستش دادیم

دنبال خاطراتش می گردیم

و هم چنان تنها می مانیم




یکشنبه 28 خرداد 1391

هفت قانون منطقی

یکشنبه 28 خرداد 1391

نوع مطلب :


۱. با گذشته خود کنار بیائید تا حال شما را خراب نکند.

۲. آنچه دیگران در مورد شما فکر میکنند به شما ارتباطی‌ ندارد.

۳. گذشت زمان تقریبا داروی هر دردی است؛ به زمان کمی‌ فرصت دهید.

۴. کسی‌ دلیل و مسئول خوشبختی‌ شما نیست؛ خودتان مسئولید.

۵. زندگی‌ خود را با دیگران مقایسه نکنید؛ ما هیچ خبر نداریم که زندگی‌ آنها برای چه و چگونه است.

۶. زیاد فکر نکنید؛ اشکالی ندارد که جواب بعضی‌ چیز‌ها را ندانیم.

۷. لبخند بزنید؛ شما مسول حل تمام مشکلات دنیا نیستید




چهارشنبه 17 اسفند 1390

زنجیره

چهارشنبه 17 اسفند 1390

نوع مطلب :

زنجیره

یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود .اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود.
اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم....


زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست .
وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد، زن پرسید:" من چقدر باید بپردازم؟"
و او به زن چنین گفت: " شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام.
و روزی یکنفر هم به من کمک کرد¸همونطور که من به شما کمک کردم.
اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی...

ادامه این داستان رو در ادامه مطلب بخونید...



ادامه مطلب

چهارشنبه 17 اسفند 1390

به نام خدا

چهارشنبه 17 اسفند 1390

نوع مطلب :

به نام خدا

شب هنگام محمد باقر - طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید. دختر پرسید: شام چه داری ؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌ای از اتاق خوابید.

ادامه این داستان زیبا رو حتما در ادامه مطلب بخونید...


 


ادامه مطلب

چهارشنبه 17 اسفند 1390

جواب ...

چهارشنبه 17 اسفند 1390

نوع مطلب :

یه پسر انگلیسی به پسر ایرانی میگه:چرا خانوماتون با مردا دست نمیدن؟


یعنی انقدر مرداتون شهوت پرستن؟

پسرایرانیه میگه:چرا هر مردی نمیتونه دست ملکه شمارو لمس کنه؟

پسر انگلیسی عصبانی میشه و میگه:ملکه فرد عادی نیست فقط با افراد خاص دست میده.

پسر ایرانی میگه:خانوم های ما همه ملکه اند.




چهارشنبه 19 بهمن 1390

خاطره جالبی از زندگی انیشتین

چهارشنبه 19 بهمن 1390

نوع مطلب :

به نام خدا

انیشتین

یكبار اینشتین از پرینستون با قطار در سفر بود كه مسئول كنترل بلیط به كوپه او آمد. وقتی او به اینشتین رسید ، انیشتین بدنبال بلیط جیب جلیقه اش را جستجو كرد ولی نتوانست آنرا پیدا كند. سپس در جیب شلوار خود جستجو كرد ولی باز هم بلیط را پیدا نكرد. سپس در كیف خود را نگاه كرد ولی بازهم نتوانست آنرا پیدا كند.بعد از آن او صندلی كنار خودش را جستجو كرد ولی بازهم بلیطش را پیدا نكرد!

مسئول بلیط گفت : دكتر اینشتین ، من می دانم كه شما كه هستید . همه ما به خوبی شما را میشناسیم و من مطمئن هستم كه شما بلیط خریده اید، نگران نباشید. و سپس رفت. در حال خارج شدن متوجه شد كه فیزیكدان بزرگ دست خود را به پایین صندلی برده و هنوز در حال جستجوست.

مسئول قطار با عجله برگشت و گفت : دكتر انیشتین ، دكتر انشتین ، نگران نباش ، من می دانم كه شما بلیط داشته اید، مسئله ای نیست. شما بلیط نیاز ندارید. من مطمئن هستم كه شما یك بلیط خریده اید.

اینشتین به او نگاه كرد و گفت : مرد جوان ، من هم می دانم كه چه كسی هستم. چیزی كه من نمی دانم این است كه من كجا می روم!!!




چهارشنبه 19 بهمن 1390

مناجاتی با خدا....

چهارشنبه 19 بهمن 1390

نوع مطلب :


 

الهی یکتای بی همتایی، قیوم توانایی، بر همه چیز بینایی، در همه حال دانایی، از عیب مصفایی، از شرک مبرایی، اصل هر دوایی، داروی دل هایی، شاهنشاه فرمانفرمایی، مغزز بتاج کبریایی، بتو رسد ملک خدایی.

الهی نام تو ما را جواز، مهر تو ما را جهاز، شناخت تو ما را امان، لطف تو ما را عیان.
الهی ضعیفان را پناهی. قاصدان را بر سر راهی. مومنان را گواهی. چه عزیز است آن کس که تو خواهی.


الهی ای خالق بی مدد و ای واحد بی عدد، ای اول بی هدایت و ای آخر بی نهایت. ای ظاهر بی صورت و ای باطن بی سیرت، ای حی بی ذلت ای معطی بی فطرت و ای بخشنده بی منت، ای داننده رازها، ای شنونده آوازها، ای بیننده نمازها، ای شناسنده نامها ، ای رساننده گامها، ای مبر از عوایق، ای مطلع بر حقایق، ای مهربان بر خلایق، عذرهای ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر و بر عیب های ما مگیر که تو قوی و ما حقیر، از بنده خطا آید و ذلت و از تو عطا آید و رحمت.

الهی ای کامکاری که دل دوستان در کنف توحید توست و ای که جان بندگان در صف تقدیر تو است، ای قهاری که کس را به تو حیلت نیست، ای جباری که گردن کشان را با تو روی مقاومت نیست، ای حکیمی روندگان تو را از بلای تو گریز نیست، ای کریمی که بندگان را غیر از تو دست آویز نیست. نگاه دار تا پریشان نشویم و در راه آر تا سرگردان نشویم.

الهی در جلال رحمانی، در کمال سبحانی، نه محتاج زمانی و نه آرزومند مکانی، نه کس به تو ماند و نه به کسی مانی. پیداست که در میان جانی، بلکه جان زنده به چیزی است که تو آنی.

الهی کجا باز یابیم آن روز که تو ما را بودی و من نبودم، تا باز به آن روز رسم میان آتش و دودم... الهی از آنچه نخواستی چه آید و آن را که نخواندی کی آید. ناکشته را از آب چیست و ناخوانده را جواب چیست، تلخ را چه سود اگرش آب خودش در جوار است و خار را چه حاصل از آن که بوی گل در کنار است.

الهی هر که تو را شناخت و علم مهر تو افراخت هر چه غیر از تو بود بینداخت.

آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند!
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند!




چهارشنبه 19 بهمن 1390

جواب دندان شکن

چهارشنبه 19 بهمن 1390

نوع مطلب :


روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد .

بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم .

زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید ؟
تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید!!!




چهارشنبه 12 بهمن 1390

کلمات انگلیسی با تعبیر فارسی(طنز)

چهارشنبه 12 بهمن 1390

نوع مطلب :


Keyboard
چه کسی برنده شد؟

Communication Board
کامیون کی شن ها رو برد؟

Morphine
باید بیشتر فین کنی

MissCall
دختر نا بالغ را گویند


ادامه مطلب

یکشنبه 9 بهمن 1390

بیمارستان روانى

یکشنبه 9 بهمن 1390

نوع مطلب :

به نام خدا



به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟ 

روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند. 

من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است. 

روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد...!
شما می‌خواهید تخت‌تان کنار پنجره باشد یا ...؟!




یکشنبه 9 بهمن 1390

آبراهام لینکلن

یکشنبه 9 بهمن 1390

نوع مطلب :

به نام خدا

آبرهام لینکلن

در ۳۰ سالگی کارش را از دست داد

در ۳۲ سالگی در یک دادگاه حقوق شکست خورد

در ۳۴ سالگی مجددا ور شکست شد!

در ۳۵ سالگی که رسید,عشق دوران کودکی اش را از دست داد!

در۳۶ سالگی دچار اختلال اعصاب شد!

در ۳۸ سالگی در انتخابات شکست خورد!

در ۴۸,۴۶,۴۴ سالگی باز در انتخابات کنگره شکست خورد!!!

به۵۵ سالگی که رسید هنوز نتوانست سناتور ایالت شود!

در ۵۸ سالگی مجددا سناتور نشد!

در ۶۰ سالگی به ریاست جمهوری آمریکا برگزیده شد


نام او آبراهام لینکلن بود.


جا نزد

هرگز جا نزنید

بازندگان آنهایی هستند که جا زدند


ادامه مطلب

  • کل صفحات: 3
  • 1  
  • 2  
  • 3  


شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات