حتما بخونید از پیج (ازادی یواشکی زنان در ایران)



این یک نامه معمولی‌ نیست، یک شرم نامه است

این نوشته قطعا مربوط به همه مردان نیست اما روایت یکی از مردان این صفحه است که به اشتراک

گذاشته می شود به همراه عکسی که زنی دیگر از ایران فرستاده است:

لعنت به تربیتی‌ که به من آموخت که مرد برترست، چرا وقتی‌ بچه بودم و میخواندم" پسرا شیرن مثل

شمشیرن، دخترا موشن مثل خرگوشن" هیچکس به من نگفت نه اینطور نیست،


چرا وقتی‌ به خواهرم گفتم که " لباست رو عوض کن یا آرایشت رو کم کن!! " مادرم نگفت تو در کار

خواهرت دخالت نکن، به تو ربطی‌ نداره!!! چرا وقتی‌ به خواهرم گیر دادم که با کی‌ داری حرف می‌‌زنی؟

 

پدرم نگفت پاشو برو گمشو و به کار خودت برس و در عوض حمایتم کرد!!


چرا مادرم به خواهرم گفت تا این وقت شب کجا بودی در حالیکه ساعت ۸ شب بود ولی‌ وقتی‌ من

ساعت ۲ صبح به خانه می‌‌آمدم, هیچی‌ نمی‌گفت؟


چرا وقتی‌ با خواهرم بحثم میشد مادرم به خواهرم میگفت به برادرت بی‌ حرمتی نکن ولی‌ هرگز به من

نگفت که به خواهرت بی‌ احترامی نکن!! !!


چرا وقتی‌ یک زنی‌ که از شوهرش کتک خورده بود به مادرم یا دیگر زنان خانواده پناه آورده بود، مادرم،

خاله‌ام یا عمه‌ام می‌گفتند: حالا شوهرت یک سیلی‌ هم زد، مرد است دیگر!! و من آموختم که میتوانم

بزنم چون مردم دیگر !!


چرا همیشه خواهرم باید حتی در خانه مواظب لباس پوشیدنش می‌‌بود تا مبادا که من تحریک شوم!!

لباس تنگ نپوشد تا مبادا که بر آمادگی رانهایش مرا تحریک نکند!! و چرا مادرم همیشه کیف خواهرم را

می‌گشت آنهم در مقابل چشمان من، به راستی‌ دنبال چه بود؟ حرفهای عاشقانه، حرفهایی که حتی

خودش(مادرم) هم نتوانسته بود بزند و نمی‌‌خواست که دخترش نیز از آن‌ حرفها بزند؟!


چرا به من می‌‌گفت که دنبالش بروم و من آموختم که باید مواظبش باشم، باید شکاک باشم!! چرا

 

مادرم شده بود عامل اجرای دیکتاتوریهای پدرم و چرا آنگونه مسخ شده بود؟! مگر فراموش کرده بود که

روزی خودش هم دختر بود، شاید حسودی می‌‌کرد که مبادا دخترش آزادی هرگز نداشته خودش(مادرم)

را به دست آورد !! و من هر آنچه از بر خورد با یک زن آموختم از پدر و مادرم آموختم، یاد گرفتم که

می‌توانم زور بگویم، کتک بزنم، می‌تونم بگویم چگونه باش یا چگونه نباش، میتوانم برایش تصمیم بگیرم حتی برای

کمترین حق از زندگی‌ ‌اش یعنی‌ همان نفس کشیدن.

شنیدم که مادرم در اعتراض خواهرم به اینکه چرا "او" یعنی‌ (من -مرد) می‌‌تواند هر کاری دلش خواست را انجام دهد،

گفت : "اون مرده و هر کاری هم که بکنه کسی‌ براش حرف در نمیاره ولی‌ این توئی که

حرف پشت سرت زده می‌شه" و من یاد گرفتم که میتوانم در مورد دختران حرف بزنم.


من یاد گرفتم که کلا یک زن چیزی شبیه شیطان است و حتی نقشی‌ دیدم از صورت زنی‌،نصف زن و

نصف گربه !! و به من گفتند که زن گربه صفت است.


و من در کتاب خدا خواندم(قران) که ۲ زن میتوانند در مقابل قاضی شهادت بدهند در حالیکه برای مرد

"یکی‌" کافی‌ است !! و من آموختم که زن عقلش نصف مرد است!! حتی فهمیدم که دیه ‌اش برابر بیضه

چپ "من مرد" است!!


من یاد گرفتم که دختر باید باکره باشد ولی‌ من می‌توانم هر کاری که دلم خواست بکنم و کردم!! من یاد

گرفتم که میتوانم تجاوز کنم و حتی میتوانم از لحظه "تجاوزم" فیلم هم بگیرم و گرفتم "او" از ترس آبروی

پدر و برادر و خانواده حتی نمی‌تواند شکایت کند و شنیدم که قاضی به دختری میگفت : چرا به گونه‌ای

لباس می‌ پوشیدی که مردان را تحریک کردی؟ و آموختم که پس این تقصیر خود زن است به وی تجاوز

می‌‌شود.!!
در مدرسه در کلاس بینش اسلامی به این "بینش" رسیدم که موی زن اشعه‌ای دارد برای تحریک من !! در مدرسه

آموختم که آغاز تمام گناهان از زن است، در مذهب آموختم که "حوّا، آدم را گول زد در خوردن میوه ممنوعه" و من از

بهشت رانده شدم بخاطر "او".

و تو ای "زنی‌" که تمام اینها را میخوانی‌، ٔبر من زیاد خورده مگیر که من خود نیز قربانی ام، قربانی جهل

و نادانی‌ که گریبان سرزمین من و تو را گرفته است.


خواهرم مرا ببخش که ندیدمت، دختری که در خیابان راه می‌رفتی و زشت‌ترین حرفها را در قالب متلک

از من شنیدی مرا ببخش، زنی‌ که قضاوتت کردم مرا ببخش. نگاه هیز و دریده مرا ببخش. مرا ببخش که

اجازه ندادم که باد از لای موهایت عبور کند که مبادا ایمان من ٔبر باد رود . مرا ببخش که در تابستان گرم

و سوزان با آستین کوتاه و تی‌ شرت، بدون هیچ شرمی از کنارت رد شدم، آری تنها رد شدم و هرگز

نیندیشیدیم به اینکه "تو" چگونه تحمل میکنی‌ این گرما را. مرا ببخش. به خاطر تمام مظالمی که از

جانب من, "مرد" بر تو "ای زن" رفته است مرا ببخش.


من نماینده مردان سرزمینم نیستم اما می‌دانم که بسیارند کسانی‌ که اینگونه فکر می‌‌کنند و ما دست

در دستان شما، کنار شما، "شریک آزادیهای یواشکی شما" برای تبدیل آن به "آزادی همیشگی‌ شما

" به امید آزادی و ریشه کن شدن جهل و نادانی و سنتهای غلط ( ارادتمند همگی‌ شما - م.ب).



[ پنجشنبه 4 دی 1393 ] [ 08:25 ب.ظ ] [ ب@ه ] [ نظرات() ]
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات