salam یک ثانیه...
  • کد نمایش افراد آنلاین
  • سلامتی پسری که یه روز عاشق شد

     سلامتی دختری که یه روز عاشق شد

    سلامتی پسری که اندازه یه نگاه هم به عشقش خیانت نکرد

    سلامتی دختری که هیچی کم نذاشت

     سلامتی عشق پــــاکشون

     سلامتی اون همه خاطره ها

    سلامتی شب بخیر عشقم و صبح بخــــیر زندگیم گفتن ها

    سلامتی اون شیطنت ها و دیوونه بازی ها زیر بارون قرار گذاشتن ها و خیس شدن ها از سرما به خود لرزیدن ها

    سلامتی دوستی که زیر آب پسررو به دروغ زد

    سلامتی دختری که بی خبر خطش خاموش شد

    سلامتی اون قسمها و دوست دارمهایی که deliver نشد

    سلامتی پسری که هرچقدر قسم خورد خواهش کرد اثری نداشت

    سلامتی دختری که با چشم خیس به پسر گفت ازت بدم میاد

    سلامتی پسری که رفت سربازی تا زود برگرده دلشو به دست بیاره و بره خواستگاری

    سلامتی 21 ماه پست دادن ها و لحظه شماری ها و دور بودن ها

    سلامتی روزی که پسر دعوت شد به جشن عقد عشقـــــش

    سلامتی اون شب

     سلامتی اون دوستایی که به خاطر حال پسر بغض داشتن اما پسر خندید تا جشن خراب نشه

    سلامتی اون خنده ی زوری

    سلامتی عروسی که ماه شده بود

    سلامتی عاقدی که اومد

     سلامتی اون شناسنامه ها

    سلامتی بغض پسر

    سلامتی بار اول

    سلامتی بغض پسر 

    سلامتی بار دوم

    سلامتی بغض پــــسر

    سلامتی بار آخر

    سلامتی بغض پسر

    سلامتی پلاک زنجیری که پسر واسه زیر لفظی روز عقدش گرفت و تو جیبش مونــــد

    سلامتی پسری که هنوز امید داشت به عشقش برســـه

    سلامتی اجازه بزرگتر ها

    سلامتی " بـــــــله "

    سلامتی بغض پسر و چشم خیس دوستا

    سلامتی ماشین عروس

    سلامتی سستی زانو

    سلامتی سیاهی چشم و سلامتی اون شــــــب

    سلامتی پاکت سیگار و نخهایی که با نخ قبلی روشن میشد

    سلامتی بغض پسر که تو آینه شکست

    سلامتی اون شب

    سلامتی شب و روزایی که سخت گذشت

    سلامتی یه عمر تنهایی

    سلامتی حرفایی که نمیشد گفت ولی پست شد

    سلامتی همه عاشقایی که به عشقشون نرسیدن و از دور نگـــــــــران یکی یه دونشون بودن و با بغض با سکوتشون گفتن آهای غریبه این که دستش تو دستاته همه دنیای منه

    خـــــــیلی مراقبش باش...






    طبقه بندی: داستان های عاشقونه، عاشقانه های غمگین، مطالب جالب،

    تاریخ : یکشنبه 4 اسفند 1392 | 12:42 ب.ظ | نویسنده : سحر | نظرات


    اینم ی داستان عاشقانه زیبا




    یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید

    چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

    دلیلشو نمیدونم …اما واقعا”*دوست دارم

    تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی… پس چطور دوستم داری؟

    چطور میتونی بگی عاشقمی؟

    من جدا”دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم

    ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی

    باشه.. باشه!!! میگم… چون تو خوشگلی،

    صدات گرم و خواستنیه،

    همیشه بهم اهمیت میدی،

    دوست داشتنی هستی،

    با ملاحظه هستی،

    بخاطر لبخندت،

    دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

    متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت

    پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون

    عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

    نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

    گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

    گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم
    اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم

    اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

    عشق دلیل میخواد؟

    نه!معلومه که نه!!

    پس من هنوز هم عاشقتم

    نظره تو چیه؟




    طبقه بندی: داستان های عاشقونه، عاشقانه های غمگین،
    برچسب ها: عاشقانه _مطالب عاشقونه_غمگین _مطالب احساسی_، عاشقانه های زیبا،

    تاریخ : پنجشنبه 19 دی 1392 | 08:16 ب.ظ | نویسنده : سحر | نظرات



    سلام دوستان اینم ی داستان خیلی احساسی...


    امیدوارم خوشتون بیاد



                                                                                              



    چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره .

     

    رنگ چشاش آبی بود .

     

    رنگ آسمونی که ظهر تابستون داره . داغ داغ…

     

    وقتی موهای طلاییشو شونه می کرد دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرم

     

    مبادا که یه تار مو از سرش کم بشه ...



     



    ادامه مطلب

    طبقه بندی: داستان های عاشقونه، عاشقانه های غمگین،
    برچسب ها: مطالب عاشقانه _عاشقانه _عاشقانه های غمگین _ عاشقانه های احساسی _ داستان بهار _ احساسی _داستان واقعی _،

    تاریخ : پنجشنبه 19 دی 1392 | 06:14 ب.ظ | نویسنده : سحر | نظرات
        

     سلام به همه چند تا جک جدید گزاشتم ...البته گلچینه



     
            
                                                     
     
                                                          
    چی میشد زنگ میزدی 118 میگفتی شماره اون دختره رو که تو

    ماشین دیدمش می خوام ؟!بعد صدای کیبرد زنه از پشت تلفن

    میومد ...

    بعد می گفت : لطفا یاداشت فرمایید : 091....

    بعد آخرشم میگفت : با تشکر ، راهنمای 198 ، انشا الله مخشو

    بزنی...!!!"



                             
                                                                             
                                   


    ادامه مطلب برچسب ها: جک جدید_جک خنده دار _ مطالب طنز_لطیفه _مطالب خنده دار_،

    تاریخ : پنجشنبه 19 دی 1392 | 04:16 ب.ظ | نویسنده : سحر | نظرات

    اولش شیرینه 

    اولش عشق سرزده میاد تو دلت

    اما...

    اخرش تلخ

    آخرش تموم هستی ات رو ازت میگیره تا از دلت دست برداره





    طبقه بندی: عاشقانه های غمگین،

    تاریخ : یکشنبه 2 تیر 1392 | 03:55 ق.ظ | نویسنده : سحر | نظرات
    دِلـَمـ رُمـآטּ عـآشـِقـآنـﮧ مــےخـواهـّد

    ڪﮧ تـو...

    آטּ پـِسـَرَڪِ بـآلا بـُلـَنـدِ سیـنـﮧ سـِپـَرَشـ بــآشــے..

    وَ مـَטּ..

    دُختـَرَڪے ســَر بـﮧ هـَوا..

    ڪﮧ بـآ تـَمـآمـِ سـَر بـﮧ هـَوا بــودَنـَشـ

    بــﮧ راه آوَرد..

    تـو را وَ دِلـَتــ را....






    طبقه بندی: عاشقانه های غمگین،

    تاریخ : یکشنبه 2 تیر 1392 | 02:36 ق.ظ | نویسنده : سحر | نظرات

    می شــــــوم همان دخــــــترکِ شلوغ و پر هیـــــاهو
    هنـــــوز کســـــی را نیافتم که لایـــقِ خانومـــــــی هایم باشــــد!





    طبقه بندی: عاشقانه های غمگین،

    تاریخ : یکشنبه 2 تیر 1392 | 02:31 ق.ظ | نویسنده : سحر | نظرات
    شبیـــه کســـی شدم کــه
    پشت دود سیگــارش با خودش میگه :

    بایــد تـرکـــــــ کنـــم !

    ســیگــار را...
    خانــــه را...
    زندگـــی را...

    و باز پـکــی دیگــــر می زند !!!


    منبع♥http://dardodelbadel.blogfa.com/




    طبقه بندی: عاشقانه های غمگین،

    تاریخ : یکشنبه 2 تیر 1392 | 01:59 ق.ظ | نویسنده : سحر | نظرات
    در آغـــوش خودم هستـــم!


    مـــن خودم را در آغوش گرفتـــه ام…!


    نه چنـــدان با لطافتــــ


    نه چنـــدان با محبتــــ…


    امـــا


    وفـــادار….وفـــادار….



    منبع♥http://dardodelbadel.blogfa.com




    طبقه بندی: عاشقانه های غمگین،

    تاریخ : یکشنبه 2 تیر 1392 | 01:40 ق.ظ | نویسنده : سحر | نظرات

    گاهـ  פּسـت دارم بـפּטּ پک زטּ


    فقط بنشینم نگاه ڪنم


     ڪـﮧ ســــیگارم چگـפּنــﮧ  میسـפּز


    شاید آפֿـــر فهمیـم چه لذتـ میبر


    از تماشـــ ـاسـפּפֿــــتن من


    منبع♥http://dardodelbadel.blogfa.com




    طبقه بندی: عاشقانه های غمگین،

    تاریخ : یکشنبه 2 تیر 1392 | 01:32 ق.ظ | نویسنده : سحر | نظرات

    فقط خدا میدونه چقد دوسست دارم پرتو ، بارها این جمله زیبا رو در نگاهش گفته بودم و یه لبخند زیبا بر آن لبان رویایی برام کافی بود.شبه عروسیم بود. دیگر قادر به تعریف کردن نیستم ولی باید این قصه رو به پایان برسانم، بله پرتو حتی حاضر نبود لبخند کمرنگ بزند نگرانش بودم مدام خودمو کنارش جا میدادم. حرف بزن پر تو چی شده ؟ تو از صبح امروز چرا عوض شدی .پرتو به جایی خیره مید و چیزی نمیگفت ، فقط سکوت و خیره شدن آپارتمان دیگه آماده شده بود بوی اسپند فضای آپارتمان رو گرفته بود.مراسم تموم شد همه بعد از آماده کردن آپارتمان رفتن فقط من بودمو پرتو دستمو دراز کردم که مچه دستشو بگیرم اما دستشو کشیدو رو برگردوند






    ادامه مطلب

    طبقه بندی: داستان های عاشقونه،

    تاریخ : یکشنبه 2 تیر 1392 | 12:32 ق.ظ | نویسنده : سحر | نظرات

    یكی آزمایش ایدز میده، جواب مثبت بوده، میگه: عجب دوره و زمونه‌ای شده، آدم به دستای خودش هم نمیتونه اعتماد كنه !

    (نکنه ش رو گرفتین؟)

     

    یارو داشت رد می شد، دید دارن یه نفرو میزنن. پرسید:

    چرا میزنیدش؟ گفتند: فلان فلان شده ادعای پیامبری میكنه.

     گفت: بزنید اون دروغگو رو، من اونو نفرستادم.

     







    ادامه مطلب

    طبقه بندی: جک،

    تاریخ : یکشنبه 2 تیر 1392 | 12:05 ق.ظ | نویسنده : سحر | نظرات
    عکس العمل خانومها و آقایان در خواندن نامه عاشقانه !

    تاریخ : شنبه 1 تیر 1392 | 11:54 ب.ظ | نویسنده : سحر | نظرات

    بالاخره حکمت ” آی سی یو ” رو در بیمارستان دریافتم !
    جمله ای حکیمانه از جناب عزراییل خطاب به بیمار : “I See You”


    تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید
    فقط کافیه در ماشینت باز باشه ، عالم و آدم میان بغل دستت که بگن در ماشین بازه …
    حالا اگه بی بنزین تو خیابون بمونی ، هیشکی آدم حسابت نمیکنه !



    ادامه مطلب

    طبقه بندی: مطالب طنز،

    تاریخ : پنجشنبه 29 فروردین 1392 | 12:50 ب.ظ | نویسنده : سحر | نظرات





    یک روزیک پسرودخترجوان دست دردست هم ازخیابانی عبورمیکردندجلوی ویترین یک مغازه می

    ایستند دختر:وای چه پالتوی زیبایی پسر:عزیزم بیابریم توبپوش ببین دوست داری؟ واردمغازه

    میشونددخترپالتوراامتحان میکندوبعدازنیم ساعت میگه که خوشش اومده پسر:ببخشیدقیمت این

    پالتوچنده؟




    ادامه مطلب

    طبقه بندی: داستان های عاشقونه،

    تاریخ : سه شنبه 27 فروردین 1392 | 02:58 ب.ظ | نویسنده : سحر | نظرات

    تعداد کل صفحات : 2 :: 1 2