جالب است. از دست ندهید.
عین مطلبی که آقای نریمانی برای بنده فرستاده اند:
سلام
فایل پیوست، نتیجه یک نظر سنجی خیلی مهیج در رابطه با سوالاتی بنیادی و فلسفی از فیلسوفان حال حاضر دنیاست.
همه ی سوالات فک کنم مهم اند، ولی دو تاش شاید برای ما مهمتر یکی باور به خداست و دیگری واقع نمایی علمی که اولی حدود 75 درصد منکرند و دومی همین حدود موافق و طرفدار رئالیسم علمی،
در ضمن قطعا دانشمندان با درصد بسیار بیشتری از فیلسوفان مدافع وافع نمایی علمی هستند.
باتشکر
سلام
گفتگوی جالب با رییس مرکز تحقیقات اسلامی
در سینما حتماً نیازمند ایجاد حوزه های بین رشته ای هستیم
رییس مرکز تحقیقات اسلامی با تاکید بر این که ما در سینما حتماً نیازمند ایجاد حوزه های بین رشته ای هستیم، ابراز داشت: سینما از آن جهت که باید به واقعیت های اجتماعی بپردازد و جایگاه متعهدی داشته باشد باید به علم دین رجوع کند و از آن جهت که جنبه های تکنیکی و هنری آن به روز باشد باید به دانش هنر خاص سینما بپردازد.
علوم انسانی باید به سینما بپردازد
حجت الاسلام مبلغی درباره ضرورت پرداختن علوم انسانی به سینما بیان کرد: علوم انسانی نیز باید در مطالعه سینما مطرح باشد زیرا وقتی می خواهید با انسان سخن بگویید باید بدانید که انسان و جهان چیست.
وی افزود: پیشنهاد می کنم یک دانش بین رشته ای برای سینما ایجاد شود که در آن دانشکده و مرکز علمی تمام این دانش ها به نحوی مطرح شود.
جشنواره انقلاب مقدمه ای برای خلق دانش های بین رشته ای بین سینما و علوم انسانی است
رییس مرکز تحقیقات اسلامی با بیان این که سینما امروز جایگاه بی بدیل و غیر قابل انکاری پیدا کرده است، اظهار داشت: اهمیت جشنواره انقلاب این است که می تواند نقطه های عزیمتی برای یافت و کشف راه حل های علمی برای یافتن راه هایی برای تدوین و خلق دانش های بین رشته ای بین سینما و علوم انسانی فراهم کند.
در ادامه بحث، وی در پاسخ به سوال بهروز فرنو مبنی بر این که برای یافتن زبانی برای سینما که دین نیز آن را بپذیرد، به جای پرداختن به سینما از منظر فقه اصغر از منظر فقه اکبر به آن بپردازیم، گفت: فقه اکبر به معنای فقه دین و فقه اصغر به معنای فقه احکام است و پاسخ رفتارها را فقه اصغر می دهد و اگر فقه اصغر، پشتوانه فقه اکبر را از دست بدهد پاسخگویی کاملش را از دست می دهد.
بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
شاکی ام اساسی!
میخواستم تصنیفی از این غزل حافظ دانلود کنم و برای هشدارهای موبایلم بگذارم، شاید بیشتر قدر وقت را دریابم...
جستجویی در گوگل معلومم ساخت که تا به حال هیچ خواننده ای (حتی هیچ ترانه خوان و مطربی!) این شعر را انتخاب نکرده تا ...
آقایان موقع ژست روشنفکری گرفتن، خوب دم از ضعفهای فرهنگی می زنند اما ...
بگذریم
واقعاً "قدر وقت" در میان ما این قدر مجهول است؟!
...
قـدر وقـت ار نشناسد دل و کـاری نکند
بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم
فتنه می بارد از این سقف مقرنس برخیز
تا به میـخانـه پنــاه از همه آفــات بریم
در بیابــان فنـا گـم شـدن آخـر تا کـی
ره بپــرسیم مگــر پی به مهمــات بریم
حافظ آب رخ خـود بر در هر سفله مـریز
حاجت آن به که بر قـاضی حاجـات بریم
غزل 373- خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
طبقه بندی: شعر، فرهنگی،
برچسب ها: حافظ،
وَ قَالَ علیه السلام فِی صِفَةِ الْمُؤْمِنِ:
الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ، أَوْسَعُ شَیْءٍ صَدْراً وَ أَذَلُّ شَیْءٍ نَفْساً، یَكْرَهُ الرِّفْعَةَ وَ یَشْنَأُ السُّمْعَةَ، طَوِیلٌ غَمُّهُ، بَعِیدٌ هَمُّهُ، كَثِیرٌ صَمْتُهُ، مَشْغُولٌ وَقْتُهُ، شَكُورٌ، صَبُورٌ، مَغْمُورٌ بِفِكْرَتِهِ، ضَنِینٌ بِخَلَّتِهِ، سَهْلُ الْخَلِیقَةِ، لَیِّنُ الْعَرِیكَةِ، نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْد.
نهج البلاغه، حکمت 333
مخصوصاً ترجمه را ننوشتم تا اگر میتوانید به نهج البلاغه مراجعه فرمائید؛ برخی صفات را متمایز کردم تا تأکیدی باشد بر آنها، خصوصاً عبارت قرمز رنگ!
یا علی
طبقه بندی: حدیثی، اخلاق اسلامی،
برچسب ها: نهج البلاغه،
مدتها بود که با خودم کلنجار میرفتم که بنویسم یا ننویسم. هربار دلیلی بود برای ننوشتن؛ اما این بار تجمیع چند دلیل مرا دوباره به وبلاگنویسی کشاند.
1. نامگذاری امسال به نام «فرهنگ و اقتصاد، با عزم ملی و مدیریت جهادی» توسط مراد و مولایم، امام المجاهدین، حضرت آیتالله خامنهای (روحی فداه) حجت بر من تمام کرد؛ چرا که بنده هم عضو کوچکی از ملت هستم و به سهم خودم باید در این عزم ملی حضور داشته باشم.
2. گرچه لزوم دقت علمی در نوشتن مطالب و نداشتن سواد کافی، من را کلاً از نوشتن دور میکند! اما:
اولاً- مطابق تئوری اثر پروانهای (که نه جای بررسی فیزیکی و فلسفیاش اینجاست و نه از عهده من برمیآید)، شاید نوشتههای بیسوادی چون من باعث ایجاد یک حرکت علمی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و ... شود؛ که آنچه یافت مینشود آنم آرزوست!
ثانیاً- ما چون سواد نداریم فکر میکنیم! (ر.ک: تعلیم و تربیت در اسلام، شهید استاد مطهری، ص18) شاید خدای کریم، نکاتی به ذهن بنده کوچکش الهام کند که به ذهن اساتید و اهلفن، خطور نکند. طرح این نکات میتواند سرآغازی بر فکر بیشتر و بررسی و نقد و ... شاید در نهایت به همان حرکت عظیم علمی، فرهنگی و ... شود! (با کمال تواضع J)
3. مطلب را کوتاه میکنم. امروز صوت درس اصولفقه یکی از اساتید حوزه را (که مربوط به چندسال پیش است) گوش میکردم؛ ایشان اشارهای کردند به مسئله گولد کوئیست. ناخواسته رفتم به حدود 12سال پیش و خاطراتی از آشنایان در ذهنم مرور شد. خوب میدانید که سرعت ذهن بالاست و در عرض یک دقیقه چیزهایی در مخیّله آدمیزاد میگذرد که در یک ساعت هم نمیتوان گفت. اگر بخواهم تیتروار مطالبی که در ذهنم گذشت را بنویسم، میشود چیزی شبیه این:
گولد کوئیست › جوانان و مردمی که دنبال یکشبه ثروتمند شدن هستند › تصمیمات اقتصادی نادرست و مخرب › آگاهی نداشتن از اثرات مخرب برخی تصمیمات اقتصادی › ضعف فرهنگ اقتصادی در میان مردم › لزوم پرداختن به فرهنگ اقتصادی توسط اساتید حوزه و دانشگاه › کمکاری (یا بیکاری!) اساتید بزرگوار و نقش مخرب رسانهها (متأسفانه حتی صداوسیما) + برخی دردها و حرفهای خودم › تصمیم بر نوشتن و مطرح کردن مطالبی با موضوع فرهنگ اقتصادی، فرهنگ مدیریتی و ...
نتیجه آن که شاید به فضل الهی، به اشتراک گذاشتن بضاعت اندک کسانی مثل من و دانش اساتید و بزرگوارانی چون شما باعث رویدادهای بزرگی در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی مردم این سرزمین شود.
ان شاء الله دیگر از این مقدمههای خستهکننده نمینویسم و به جای آن به اصل مطلب خواهم پرداخت. امیدوارم که این مطالب خوانده شود، و دوستان عزیزی که مطالب را میخوانند بزرگواری نموده و نظرات خودشان را اظهار نمایند تا موجب دلگرمی بنده (بابت ادامه صرف وقت برای وبلاگنویسی) و تکمیل نواقص فکری موضوعات شود.
با تشکر از عنایت شما
یا حق
طبقه بندی: وبلاگی جات،
یک سوال ساده:
علی را چه کسی کشت؟
ابن ملجم؟
مردم کوفه؟
خوارج؟
معاویه؟
عمروعاص؟
خواص حق؟
یا کسی دیگر؟
ایستاده ام و جهان را می نگرم...
دستی را می بینم. دستی که...
بسته اش می خواستند. گفت که دستان خودشان بسته است.
ایستاده ام و چشم کم آورده ام. نم دانم کجا را بنگرم! عراق و شام را؟ مصر و اسرائیل
را؟ لندن و برلین را؟ دور یا نزدیک را؟
ایستاده ام و دست خدا را برای تحقق وعده هایش می بینم. چقدر وعده های خدا نزدیک
است. فاعتبروا یا اولی الابصار...
نمی دونم رفتن دیگران را دیده اید یا نه...
یکی بعد از عمری مجاهدت، نفسی می کشد و تمام، پرواز می کند...
یکی هم چند سال در تب و تاب است و آخر کار، چنان جان از تنش می کنند که صورتش سیاه
می شود و جسمش می چروکد...
مردن من چطور خواهد بود؟
دوباره ابرهه ای راهی حرم شده است
دوباره لشکر ابلیس هم قسم شده است
دوباره لشکر ابن زیاد و شامی ها
دوباره آمده یک لشکر از حرامی ها
که باز خیمه ی خورشید را بسوزاند
که باز پرچم توحید را بسوزاند
که باز آینه ها را یکی یکی بکشد
سپاه خون خدا را یکی یکی بکشد
زمانه غیرت مارا دوباره میسنجد
عیار همت ما را دوباره میسنجد
اگرچه قصه ی تاریخ میشود تکرار
سپاه حرمله ها کور خوانده اند این بار
نصیب تک تکشان ضربه های سجیل است
و آسمان همه جا مملو از ابابیل است
شبیه صاعقه تا پای مرگ میجنگیم
هلا سپاه یزیدی بجنگ میجنگیم
نوادگان جگرخواره ها چه میدانند
که شیعیان علی یاوران قرآنند
همه قبیله ی ما عاشقان خورشیدند
تمام قد همه جا پاسبان خورشیدند
چه باک اگر که برای حسین جان بدهند
بزرگ و کوچک ما مسلم بن عوسجه اند
***
به یاد بیرق خونین شاه کرب و بلا
تمام هستی ما وقف سیدالشهدا
به نقل از وبلاگ نقد یعن بی سواطی
سلام
فاطمیه است... ماه داغ شیعه...
یک هفته است که درگیر این یک بیت حافظ هستم:
ملک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کرد
که در حسن تو چیزی یافت بیش از طور انسانی
سلام
استاننویسان عضو كارگاه داستان شهرستان ادب در تازهترین جلسهء نقد داستان به بررسی داستان كوتاه «عوض داره، گله نداره» پرداختند. بخشی از نظرات شركت كنندگان در این جلسه را در زیر میخوانید.
سلام
شعری است از محمد رضا شفیعی کدکنی قابل توجه من و همه ی کسانی که کار فرهنگی می کنند:
گر درختی از خزان بی برگ شد
یا کرخت از سورت سرمای سخت
هست امیدی که ابر فرودین
برگ ها رویاندش از فر بخت
بر درخت زنده بی برگی چه غم
وای بر احوال برگ بی درخت...