انتظار... اگر با آمدن آفتاب از خواب بیدار شویم نمازمان قضاست! دل مرده ام، قبول ... ای مسیح من! یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن...
|
برای
جهاد در راه خدا بشتابید...
خدانگهدار
آقا را از هر طرف بخوانی آقاست...
راه
ظهورت را بستیم درست...باشد!!! قبول...
اما خدا
را چه دیدی...شاید قرار است حرّ تو باشیم...
اللهم
عجل لولیک الفرج
زینب جان!
اگر غم دیروز و اضطراب آینده را به امروزت اضافه نکنی، مشکل امروزت
هر چه که باشد قابل حل است...
میری خودکار بیک می خری 500 تومن لاک غلط گیر می خری 1500 تومن توی این زندگی حتی اگه روی کاغذ هم اشتباه کنی برات گرون تموم میشه پس دقت کن..
زندگی را ساده بگیرید چون روزگار به اندازه کافی سخت خواهد گرفت... شب قدر،شب بیدار ماندن نیست... شب بیدار شدن است. چه زمانی به بالا
نگاه می کنید؟ روزی ﻣﻬﻨﺪﺱ
ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ، ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍهد ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍﺵ ﺣﺮﻑ ﺑﺰند. ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭ را ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰند ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻭ ﺳﺮﻭ
ﺻﺪﺍ، ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ نمیشود. ﺑﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﻣﻬﻨﺪﺱ، یک اسکناس 10 ﺩﻻﺭی به پایین میاندازد ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ
کند.ﮐﺎﺭﮔﺮ 10 ﺩﻻﺭ ﺭا ﺑﺮمیدارد ﻭ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﺶمیگذارد ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ
ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند مشغول کارش میشود.
ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ 50 ﺩﻻﺭ ﻣﯿﻔﺮستد ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند پول را در جیبش میگذارد. ﺑﺎﺭ ﺳﻮﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺭا میاندازد ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺳﻨﮓ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﮔﺮ
برخورد میکند.
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ
ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺮش را ﺑﻠﻨﺪ میکند ﻭ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ میکند ﻭ ﻣﻬﻨﺪﺱ کارش را به او میگوید.
ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ
ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎ ﺭا ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ میفرستد ﺍﻣﺎ ﻣﺎ
ﺳﭙﺎﺱﮔزﺍﺭ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ.
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺑﺮ ﺳﺮمان میافتد ﮐﻪ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻫﻤﺎﻥ
ﻣﺸﮑﻼﺕ ﮐﻮﭼﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﻧﺪ، ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﻭﯼ ﻣﯽﺁﻭﺭﯾﻢ.
بنابراین هر ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻣﺎﻥ ﻧﻌﻤﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﯿﺪ
ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﭙﺎﺱگزاﺭ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺳﻨﮕﯽ ﺑﺮ
ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺑﯿﻔﺘﺪ. نگاه ها همه بر روی پرده سینما بود. اکران فیلم شروع شد، شروع فیلم سقف یک اتاق... دو دقیقه بعد همچنان سقف اتاق, سه, چهار, پنج, .......,هشت دقیقه اول فیلم فقط سقف اتاق! صدای همه در آمد. اغلب حاضران سینما را ترک کردند. ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین و به جانباز قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید... زیرنویس فیلم این تنها ۸ دقیقه از زندگی این جانباز بود و ما طاقت نداشتیم ... روز پدر بر تمامی ایثارگران و جانبازان عزیز مبارک
کلینیک خدا به کلینیک خدا
رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ... خدا فشار خونم
را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده. زمانی که دمای
بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد. آزمایش ضربان
قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم،
تنهایی سرخرگ هایم را مسدود کرده بود ... و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام
خون برسانند. به بخش ارتوپدی
رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم. بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم
... فهمیدم که مشکل
نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات
اطرافیانم فراتر ببرم. زمانی که از
مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای
خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم ...! خدای مهربان
برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این
پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم : هر روز صبح یک
لیوان قدردانی بنوشم. قبل از رفتن
به محل کار یک قاشق آرامش بخورم . هر ساعت یک کپسول
صبر، یک فنجان برادری
و یک لیوان فروتنی بنوشم. زمانی که به
خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم . و زمانی که به
بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم. امیدوارم خدا
نعمتهایش را بر شما سرازیر کند: رنگین کمانی
به ازای هر طوفان، لبخندی به ازای
هر اشک، دوستی فداکار به ازای هر مشکل، نغمه ای شیرین
به ازای هر آه، و اجابتی نزدیک
برای هر دعا. جمله نهایی
: عیب
کار اینجاست: که من '' آنچه هستم '' را
با '' آنچه باید باشم '' اشتباه می کنم،
خیال میکنم آنچه باید باشم هستم،
در حالیکه آنچه هستم نباید باشم . ۱- به
چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو مینگرد... به دلی دل بسپار که بسیار
جای خالی برایت داشته باشد... و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد باشد... ۲ - هوسبازان کسی راکه زیبا می بینند دوست دارند...
اما عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا می بینند... ۳- وقتی تو زندگی به یک در بزرگ رسیدی نترس و
نا امید نشو... چون اگه قرار بود در باز نشه جاش دیوار میذاشتن... ۴- آنچه که هستی هدیه خداوند است و آنچه که می شوی هدیه تو به خداوند...
پس بی نظیر باش. .. ۵- شریفترین دلها دلی است که اندیشه آزار دیگران
در آن نباشد... ۶- بدبختی تنها در باغچه ای که خودت کاشته ای می روید... ۷- وقتی
زندگی برایت خیلی سخت شد یادت باشه که دریای آروم ناخدای قهرمان نمی سازه.
.. ۸- هر
اندیشه شایسته ای به چهره انسان زیبایی می بخشد... ۹- قابل
اعتماد بودن ارزشمند تر از دوست داشتنی بودن است. .. ۱۰- نگو: شب شده است. .. : بگو صبح در راه است...
هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! یک روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه. شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“ رضا گفت:بروبچه ها که اینجور میگن.....!!! چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!! به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......! مدتی بعد.... شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....! چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“ رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود! وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد: ”آهای کچل با تو ام.....! “ یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“ رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!! چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“ چمران و آقا رضا تنها تو سنگر... رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!! شهید چمران: چرا؟! رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه..... شهید چمران: اشتباه فکر می کنی.....! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …! رضا جا خورد!.... ... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد! تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟؟ اذان شد. رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت. ... سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد..... رضارو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش) یه توبه و نماز واقعی.... |
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |