برای شیخ حمید!
نویسنده :خاطرات کاکایوسف
تاریخ:شنبه 3 آبان 1399-03:09 ب.ظ
«دوست داشتنی»!
این شاید عبارت مناسبی برای توصیف تو باشد! اما عبارت کاملی نیست!
نمیخواهم خیلی کلیشه ای بگویم که کلمات یارای توصیف تو نیست!
اما میتوانم اینجور بگویم که لبخندهای تو واقعی اند و این را چشمهای من گواهی میدهد!
دستهای تو فداکارند و این را میتوان از بشقابهایی پرسید که وقتی مهمان خانه ما میشوی با فروتنی به آشپزخانه میروی و دستی به سر و روی آنها میکشی!
چشمهای تو مهربانند و این را میتوان از پشت شیشه عینکت نیز فهمید!
گامهای تو استوارند و این را میتوان از مسئولیت پذیر بودن تو دریافت!
و فروتنی را میتوان در کلام تو جست! تو در واقع درختی هستی که هرچه میوه دانشش بیشتر شده است سر به زیرتر شده! دو سال پیش از تز دکترایت دفاع کردی ولی هیچوقت نشد که خود را دکتر بخوانی! مثل بعضیها نبودی که هنوز سر کلاس درس دکتری حاضر نشده اند دوست دارند خلقی آنها را دکتر صدا بزند!
ادامه مطلب
نوع مطلب :
خاطرات یک کارمند
نظرات()