سلام
من علیرضا فیض الهی هستم
اینجا من سعی دارم که هر چیزی که یاد گرفتم و هر تجربه یا ایده ای که دارم مینویسم
امیدوارم که مطالب به دردتون بخوره و اگر بتونم به کسی کمکی کنم خیلی خوشحال میشم

  :: مدیر وب سایت : علیرضا فیض الهی
» تعداد مطالب :
» تعداد نویسندگان :
» آخرین بروز رسانی :
» بازدید امروز :
» بازدید دیروز :
» بازدید این ماه :
» بازدید ماه قبل :
» بازدید کل :
» آخرین بازدید :

   

۱۰ فلسفه اصلی زندگی
جمعه 7 آذر 1399 ساعت 09:01 ب.ظ | نوشته ‌شده به دست علیرضا فیض الهی | ( نظرات )

من این شش اصل اول از دوره لایف استایل بهرام پور از سایت بیشتر از یک قرض میگیرم و چهار تا اصل آخر هم خودم اضافه کردم

سعی کردم با ذکر مثال یکم قابل فهم تر کنم اساسا قرار نیست شما بر اصول من زندگی کنید اما اصل های خودتون پیدا کنید چون باور های مرکزی تون رو تشکیل میده.

و؛

۱ _ لذت بردن از الان یا برنامه ریزی واسه لذت بردن بعدا (اساس زندگی لذت بردن تو شغل یا زندگی باید طوری باشه لذت ببرم یا حداقل برنامه ای داشته باشم واسه چیزی که باهاش حال میکنم)

۲ _ خدا برات نقشه داره (چه مواردی بوده که نشده و بسیار ناراحتش بودم و بعدا فهمیدم به نفعم بوده یا برعکس که فکر میکردم چقدر خوب بوده و بعدا فهمیدم اصلا هم خوب نبوده)

۳ _اگر چیزی خوشایند نیست یا تغییرش بده یا یاد بگیر باهاش حال کنی (مثلا اگر از شغل راضی نیست یا محیط کارم رو عوض میکنم یا سعی کنم به سبک خودم که باهاش حال میکنم انجام بدم)

۴ _ اطرافیانم رو آگاهانه انتخاب کنم (هر آدم میانگین ۵ نفر اطرافش هست حالا ممکنه یه راننده تاکسی باشه یا نویسنده کتابی که میخونم کارگردان فیلمی که میبینم مدرس آموزشی که دارم میگذرونم تا خانواده و دوستان نزدیک و دور)

۵ _ این لحظه همانگونه است که باید باشد. (عملا هیچ لحظه ای بهتر از این لحظه نیست نه آینده نه گذشته... از نظر روانشناسی آدما همیشه فکر میکنن الان تو بحرانی ترین زمان ممکن هستند و زمان قبل خیلی اوضاع بهتر بوده و بهش میگیم نوستالژی(خاطره) تا جایی که ترامپ از همین موضوع تو شعار های انتخاباتیش استفاده کرد Let's Make Usa Great Again)

۶ _ قواعد دیگران برام تعیین کننده نیست (اساس یه بخش هایی از زندگی ما با اکثریت جامعه هماهنگ نیست مثلا من به اطرافم نگاه میکنم و کسانی رو میبینم که دارن با تلاش فراوان به سمت هدف هاشون میتازن طرف دو شیفت کار میکنه یه اسنپ هم تنگش تا بالاخره یه سرمایه و پولی جمع کنه ولی من همیشه اعتقاد داشتم که تو زندگی الانم لذت های هر چند کوچیکم رو ببرم و خوشبختی یه جایی تو فردا ها نیست چون تضمینی واسه بودن در فردا نیست !! هر چند ممکنه کسایی بگن که آخر اون ها هستند موفق میشن یا من آدم گشادی هستم ! اما این سبک زندگی من هست و به عنوان یه اصل قبولش دارم چیزی که مخالف نظر خیلی هاست)

۷ _ بجویید تا بیابید (اساسا هر چیزی که دنبالش باشی پیدا میکنی . آگاه و ناآگاه .)

۸ _ شاگرد آماده باشد استاد از راه میرسد (زمانی که چیزی میخواییم یاد بگیریم یا بدست بیاریم دنیا به نحوی میگرده که راهش رو به نحوی پیدا کنی. یونگ به این پدیده میگه همزمانی)

۹ _ هیچ چیزی سخت نیست اگر راهش رو پیدا کنید (دنیا عین مکعب روبیک عمل میکنه اگر کارکردش رو بلد نباشی خیلی طول میکشه تا حلش کرد اما کافیه روش حلش رو یاد بگیری با چند حرکت حل میشه ... اگر چیزی خیلی سخت دیده میشه یعنی راهش رو پیدا نکردی)

۱۰ _ هدف درست انگیزه رو ایجاد میکنه ( آدم تشنه رو دست و پاش رو هم ببندی خودشو به آب میرسونه ...)




:: مرتبط با: روابط اجتماعی ,
:: برچسب‌ها: محمد پیام بهرام پور , لایف استایل , بیش از یک , باور مرکزی , اصول زندگی , اساس فکری ,
پدران غایب
پنجشنبه 29 آبان 1399 ساعت 04:00 ق.ظ | نوشته ‌شده به دست علیرضا فیض الهی | ( نظرات )
کتاب پدران غایب

با هر بار خوندن کتاب روانشناسی زخم های بیشتری باز میشن
من این کتاب رو دوبار خوندم اما هنوزم گنگه
نگارش کاملا ساده است بلکه من نمیتونم تمرکز کنم و ذهنم مرتبه به مرور خاطرات خودم ، فکر کردن و روابطم منحرف میشه
کتاب به بررسی روابط مردها و مشکلاتشون میپردازه درباره پدران منفعل (هستن ولی انگار نیستن) و پدران غایب (کلا ترک کردن) و به اینکه چطوره روابط با این نوع پدرها باعث تشکیل یه ساختار روانی به نام عقده پدر میشه و در بسیار از موارد زندگی بر اساس این عقده عمل میکنیم ...
پدران تو طول تاریخ یه سکوت مرگبار رو طی چندین نسل ادامه داره و نتونستن مردانگی به پسرانشون منتقل کنند. اصولا سعی میکنند بی نقص و مقتدر خودشون رو نشون بدن و این مقایسه پسران با پدرها و کسب تایید اونا باعث یه سری مشکلات میشه 
عدم صحبت درباره احساسات و نسبت دادن اون به رفتار زنانه و سرکوب اون ها رو به سایه روانی منتقل میکنه و با تجمع احساسات بیان نشده باعث تشکیل طوفان میشه و این طوفان گاهی اختیار رو از خود حقیقی میگیره و جولان میده (ناخدای کشتی فردی با تجربه و ستاره شناسی خوبی هست ولی پرسنل کشتی ازش تبعیت نمیکنند)
بروز مشکلات روانی رو بررسی میکنه و یه سری راهکار درباره اینکه چطور از زیر سایه حمایت مادر بیرون بیاییم و بلوغ شخصیتی رو تجربه کنیم ، پذیرش موانع زندگی و درک موقعیت خود کمک میکنه به زندگی معنا ببخشیم.



:: مرتبط با: کتاب ,
:: برچسب‌ها: پدران غایب , بنیاد فرهنگ زندگی , پدر , پسر , مردانگی , یونگ , عقده پدر منفی ,
بخیه
سه شنبه 7 مرداد 1399 ساعت 04:01 ب.ظ | نوشته ‌شده به دست علیرضا فیض الهی | ( نظرات )

امروز صبح بیدار که شدم علایم سرماخوردگی رو داشتم گلودرد سرفه و آبریزش بینی

ساعت ۸.۵ شده بود و هنوز سرکار نرفته بودم

سرپرست پیمانکار آرماتوربندی زنگ و گفت کی میای گفتم یه ربع ساعت دیگه... یه صحبت های نامفهومی درباره آرماتور کرد و گفتم نمیفهمم چی میگی بزار الان میام!

دو دقیقه بعدش مدیر عامل زنگ زد گفت کجایی کارگاه نرفتی گفتم نه علایم سرماخوردگی دارم یکم بیحالم هنوز نرفتم

گفت میلگرد از بالا افتاده سرکارگرا برو ببین چی شده!! گفتم چی؟؟؟ الان که به من چیزی نگفت ؟!

یکم با عجله بیشتر رسیدم و دیدم همین آرماتوربند آرماتور ستون رو قلاب کرده که شناژ ها رو رد کنه آرماتور در رفته خورده توی ابروش!

بگفتم بریم بیمارستان بخیه بزنه ماسک و دفترچه رو هم گفتم بیار لازمت میشه

رفتیم بیمارستان شفا که تو غرب کرمان هست و نزدیک ترین بیمارستانه

اونجا پذیرش نکردن و باید میرفتیم شهید باهنر مرکز شهر ...

(اول فکر میکردم بخاطر شرایط کروناست ولی مطگن تو حالت عادی هم واسه بخیه باید بری باهن

خوبی کرمان اینه که طرح ترافیک نداره و شانسی هم نزدیک درب بیمارستان جای پارک پیدا کردم ...

رفتیم داخل و حدود ۴۵ دقیقه تا یه ساعت فقط تو صف پذیرش بودم تا پرونده تشکیل بشه ...

اساسا هم مردم فاصله و ماسک هم ندارن و محیط خطرناک مثل بیمارستان که کرونایی ها هم برای تستشون میان اونجا اوضاع رو ترسناکتر میکنه!

بعد معاینه اولیه و شستشو رفتیم واسه عکس برداری از مغز بزرگوار که خدا نکرده ضربه ندیده باشه (البته اونو خدا زده وگرنه چه کاری بود که کرده عاخه)

تو سی تی اسکن یه خانوم همش سرفه های خشک میکرد مسئول اون قسمت هر چی میگفت شما سرفه های بدی داری ممکنه کرونا داشته باشی اون کتمان میکرد و میگفت حساسیته!

راست یا دروغش بماند که تا چند روز دیگه مشخص میشه داشته یا نه؟!

بعد عکس هم مجدد معاینه و بخیه انجام شده ...

در آخر یه محلول قندی بهش دادم ببینم اگر فشار خونش بالا بیاد سرش گیج میره یا نه

تو فرآیند ترخیص به دختری که اومده داخل اتاق گفت شما بیرون واستا تا صدات کنم!!

دختره رو که نگاه کردم شاید ۱۶۰ سانتیمتر هم قد نداشت جلوی پیشخوان میایستاد باید روی پنجه میرفت تا اون پشت رو ببینه !(الان به نظرم خیلی گوگولی بودش)

شوهرش پاش شکسته بود بیرون که اومدم دیدمش شاید حدود ۲۱-۲۰ ساله بود ... دختر هم شاید ۱۵-۱۴ ساله میومد

بابای پسره زنگ زده بود تا ببینه چقدر هزینه درمان میشه و مسئول بخش هم با سنگینی جواب سربالا میداد !

درک نمیکنم چرا اینقدر بد برخورد میکرد ... یه دیکتاتور درون داشت

اول فکر کردم افغانی باشن ولی الان حس میکنم نه ایرانی بودن فقط شرتیط یکم سخت بوده .

به حس اون دختره دارم فکر میکنم و اینکه تو اون حالت چقدر تنهاست با سن کمش چطور باید همزمان هم حامی و هم پیگیر کارای شوهرش باشه ...

رفتیم مالی و دیگه ندیدمش ولی یه شیر زن نوجوانی بود !

از فرآیند اولیه تا اینکه برگردیم کارگاه ، ۵ ساعتی طول کشید ، هم خودشو از کار انداخت هم منو !

۸ تا بخیه خورد انتظار داشتم یه ۸۰۰ تومانی پول درمان بشه ولی شد ۸۴ تومان .. همونجا پشمام ریخت

هنوزم یادش میوفتم که چرا باید میلگرد رو قلاب کنه و اینکه در بره خندم میگیره...

باید مراقب بود




:: مرتبط با: داستان , روابط اجتماعی ,
:: برچسب‌ها: بخیه , بیمارستان , کرمان , کرونا , سی تی اسکن , آرماتور , کارگاه ,
نمایشگاه ماشین
دوشنبه 6 مرداد 1399 ساعت 03:13 ب.ظ | نوشته ‌شده به دست علیرضا فیض الهی | ( نظرات )

دو روز پیش مدیر شرکت با من تماس گرفت و تو یکی از خیابان های کرمان قرار گذاشتم تا همو ببینیم

سر قرار به من اونطرف خیابان رو نشون داد و گفت برو دو تا ماشین قیمت بگیر اول یه راوفر Rav4 و بعد برو سراغ جنسیس ببین چطوری قیمت میده واقعا توضیح میده یا مشتری میپیچونه ...

ازونجایی که کار من عمرانی هست یه کفش ایمنی و یه شلوار لی رنگ و رو رفته تنم بود بهش گفتم واقعا با این وضع برم شک نمیکنه دارم آمار میگیرم ؟

گفت نه اون از کجا میدونه تو کی و چیکاره ای ؟!

خلاصه رفتم یه دور زدم جلوتر پارک کردم و اصلا نمیدونستم این ماشینا که میگه چه شکلی هستن ...

از دور داشت منو میپایید زنگ زد بهم گفت چرا نمیری بپرسی؟ گفتم اومد جلوتر پارک کنم!!

در واقع یکم فاصله گرفتم تا هم تیبا رو نبینه و هم توی مسیر سرچ کنم بفهمم مشخصات فنی ماشین ها چیه تا اگر آپشنی گفت عین مشنگا نگاهش نکنم!

برام واقعا شکل یه غول بود که من تا حالا ماشین بالای ۲۰۰ تومن رو سوار نشدم ولی میخوام قیمت ماشین یه تومنی بگیرم

انگار رو پیشونی من نوشته تو ارزشت به این رقم ها نمیخوره !!

یه چرخی دور مغازه زدم و موقعیت رو سنجیدم رفتم داخل اول درباره راوفر پرسیدم گفتم مشخصاتش چیه

شکر خدا تلفنش زنگ خورد و منم رفتم سمت ماشین تا دور و برش رو نگاه کنم و جنسیس هم اونجا بود اونم یه نگاه کردم دیدم فقط سپر عقب ضربه خورده پوست پوست شده

برگشتم سمت صاحب نمایشگاه ازش پرسیدم قیمت چند گفت ۹۴۰ .. جنسیس چی ؟ مدل ۲۰۱۰ تر و تمیز فنی کامل داخل و بیرون عالی ۸۵۰ تومن

گفتم آخرش چقدر راه داره؟ گفت تهش شاید ۵ یا ۱۰ تومن کم کنه واسه یه پیرمرد بوده کار خاصی نکرده دست جوان نبود بگیم بهش فشار آورده و ... از نظر ظاهر و فنی شما خیالت راحت

تشکر کردم و برگشتم گزارش دادم آقاجان مشتری شما رو نمیپرونه داره خوب توضیح میده و بیخیالش شو !

موقع خروج از نمایشگاه به زبان بدنم توجه کردم و دقیقا حس ترس رو تجربه کردم .(تا حالا فکر نمیکردم اینقدر خودمو حقیر میدونم )

یه تلنگر بزرگ برام بود ...اینکه از بازی با بزرگان میترسم !




:: مرتبط با: جالب , روابط اجتماعی ,
:: برچسب‌ها: نمایشگاه , ماشین , Rav4 , جنسیس , ارزشمند , عزت نفس , قیمت ,
ممانعت شاخدار
یکشنبه 29 دی 1398 ساعت 09:24 ب.ظ | نوشته ‌شده به دست علیرضا فیض الهی | ( نظرات )

امروز دومین هفته هست که از برنامه زمانبندی عقب افتادم

مدیریت الان یه هفته ست که از بتن ریزی جلوگیری میکنه فقط به علت سرما ... امروز هوا عالی بود اما مشکل اینجا بود معاون کارگاه ۳ ساعت مرخصی رفته بود و امروزم اجازه بتن ریزی ندادن

من به این میگم ممانعت شاخدار !!

در حرکت اول خیلی بهم برخوردش چون با سابقه ۷ ساله کوچکترین اعتمادی بهم نشدش و بعد بیشتر تعجب کردم که واقعا در صورت نبودن یه نفر باید عملیات اجرایی یه کارگاه بخوابه ؟؟ به نظرم افراد ارشد علاقه ای به پیشرفت روند پروژه ندارن

فردا مجددا برفی و دمای منفی ۵ تو شب هست و شاید چند روز آینده هم نتونم بتن بریزم ...

این یه بخشی از فشار روانی هست که هر روز توی کارگاه دارم تجربه میکنم ...

امروز یه شرکت رفتم مصاحبه کاری واسه سرپرست کارگاه

در حالی که گفته بودم حدود ۳.۵ تا ۶ تومن واسه این پست میخوام اما تو سر مال زد و به ۳ تومن رسوند موقعی که بحث بیمه شد بازم ۵۰۰ تومن گفت باعث ضرر به شرکت میشه که اونم میگفت هزینه اضافه هست احتمالا اون قضیه منتفی هست

شرایط رفت و آمدم الان سخت هست ولی به نظرم باید دنبال یه موقعیت مناسب تر باشم

خودمو آماده کرده بودم که ازین شرکت برم تا از فشار روانی ام کاسته بشه ولی انگار قسمت نیست ...




 

 


شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات