2-چگونه با فرقه رجوی آشنا شدید؟لطفا نحوه عضویت را شرح دهید و بفرمایید تا قبل از عضویت چه ذهنیتی در مورد این فرقه داشتید؟
من در چابهار مشغول کار بودم که روزی از طریق رابط سازمان متوجه شدم برادرم جذب این سازمان شده با شنیدن این خبر حالم دگرگون شد از ناراحتی تمام بدنم میلیزید زیرا من تصویر خوبی از این فرقه نداشتم اگر بخوام واضح بگم عملکردهای فرقه در سال ۶۰ کشتن بیگناهان بمب گذاریها که خودم در سال ۶۰ شاهد زنده آن زمان هستم آنموقع در اهواز ساکن بودیم که با چند دقیقه فاصله از محل بمبگذاری دور بودم به چشم خود دیدم که زن، بچه،پیر و جوان تکه تکه شدن آن لحظه نقطه انزجار من از این فرقه منحوس بود بعدش همکاری با صدام و خیانت و جنایت علیه ملت ایران و.. همان لحظه تصمیم گرفتم که برادرم را به هر قیمتی که شده برگردونم که در نهایت با رابط سازمان هماهنگ کردم که به عراق بروم و در فاصله کوتاهی از طریق پاکستان به عراق رفتیم البته ناگفته نماند سازمان در آن زمان به بهانه کار در اروپا عضوگیری میکرد که من خیلیها را میشناسم که از این طریق گول خوردند و به دام فرقه افتادن
3-آقای شیردم چون در این رابطه ذکر کردید که شاهد بمب گذاری بودید لطفا برای مخاطبان جوان ما در مورد شروع به اصطلاح مبارزه مسلحانه فرقه و اقدامات تروریستی در دهه شصد توضیح دهید؟ بر اساس شناختی که از مسعود رجوی دارید هدفش از اینکار چه بود؟
در آن مقطع از زمان که حکومتی بر سر کار آمده بود که اتفاقا برآمده از انقلاب ضد سلطنتی بود و دارای محبوبیت در میان مردم، اعلام مبارزه مسلحانه با کشوری که مورد تجاوز بیگانگان قرار گرفته چه توجیهی میتونه داشته باشه جز همدستی با متجاوزین به کشور، تا شاید از این طریق به قدرت سیاسی برسد،شناختی که من از رهبری این فرقه دارم تنها چیزی که براش مهم نیست جان انسان است برای به قدرت رسیدن دست به هر جنایت و کثافتکاری میزند در مکتبی که هدف وسیله را توجیه کند خروجی اش میشود حال و روز فعلی این فرقه که با تمام دشمنان ایران همراه میشود
4-آقای شیردم به چه دلایلی این گروه را فرقه می نامند؟فرقه ای بودن چه خصوصیاتی دارد که به این گروه شامل می شود؟با این اوضاع آینده این جماعت را چطور پیش بینی میکنید؟ تحلیلتان چیست؟
اگر از مفهوم کلاسیک فرقه بگذریم که همان خودی و غیر خودی است یعنی به غیر از خود هیچکس را قبول ندارد باید بگویم مجاهدین(منافقین) فراتر از فرقه هستند وقتی فرد نمیتواند حتی شده برای یک لحظه به خانواده خود بیندیشد وقتی فرد حق ندارد به جنس مخالف فکر کند حتی در ذهنش، وقتی غرور و شخصیت و هویتت را زیر سئوال میبرند و به لجن میکشند و چیزی که خودشان میخواهند شخصیت فرد را شکل میدهند وقتی فرد از خود هیچ اراده ای ندارد وقتی فرد نمیتواند هیچ انتخابی نداشته باشد وقتی فرد را به رباط تبدیل میکنند که فقط باید کوکش کرد و هر انچه که ازش میخواهند بدون کوچکترین اعتراضی قبول کند وقتی همه بود و نبود عشق عاطفه فرد میشود رهبری وقتی فرد را مانند یک حیوان در حصاری نگهداری میکنند و اجازه نمیدهند با دنیای بیرون از حصار رابطه داشته باشی وقتی فرد را تربیت و پرورش میدهند تا در سربزنگها ازش استفاده بکنند وقتی فرد را جوری شستشوی مغزی میدهند که خود را به آتش بکشد وقتی فرد باید خود را فقط در رهبری خلاصه کند وقتی فرد حق ازدواج و عشق ورزیدن نداشته باشد ایا این فراتر از فرقه نیست ایا چنین مکتبی که ادعا میکند برای یک جامعه بهتر و سعادت ملت خود مبارزه میکند باید باورش کرد بله به این دلایل من مجاهدین را فرقه مینامم حتی فراتر از فرقه
6-شعار این باند تروریستی صدق و فدا است آیا شما که در فرقه بودید این موضوع صدق و فدا را در عمل دیدید؟
از صداقت و فدا پرسیدی درسته که بر سر در فرقه نوشته اند صداقت و فدا ولی باید با قاطعیت عرض کنم من هیچ اثری از این دو واژه درون مناسبات فرقه ندیدم مگر اینکه بخواهیم معانی واژه ها را جور دیگه تعبیر کنیم وقتی در طول روز همه همدیگرو میپان و منتظر هستی تا بغل دستی ات اشتباهی ازش سر بزند و شب بهش انتقاد کنی تا نزد مسئولین خود را عنوان کنی به چیزی که نیستی وقتی همش دورویی تمارض و تملغ میکنی صداقت کجای این معادلات قرار دارد این بیشتر شبیه جوک میماند تا صداقت فداکاری کادرهای رده بالای سازمان را من در میدان عمل به عینه دیدم وقتی من و چند نفر که جدیدا بدام فرقه اسیر شده بودند در درگیری با پیشمرگان اتحاد میهنی زخمی شده بودیم مسئولین بدون اینکه ما که زخمی شده بودیم را پوشش دهند تا از صحنه خارج شویم پا به فرار گذاشتن و من موندم و چند تن زخمی که یکی یکی توسط پیشمرگه ها به رگبار بسته شدن منم بدلیل اینکه قبل از شلیکشان کُردی صحبت کردم که بیخیال من شدن و به اسارت درآمدم صحنه به رگبار بسته شدن زخمیها را هیچوقت فراموش نمیکنم یکیشون عمر دهانی نام داشت دارای ۸ بچه که گول فرقه را خورده بود هیچ انگیزه ای هم برای ماندن در فرقه نداشت اینم از فداکاریشون رجوی شکمباره و زنباره همه را سرکار گذاشته بود در آخرین نشست عمومی که رجوی و مریم هم بودند بخاطر دارم رجوی گفت اگر صاحب خانه نباشد منظورش صدام بود ماندن ما هم در عراق موضوعیت ندارد و عاشورا گونه به ایران حمله خواهیم کرد که دروغی بیش نبود و در آن رفت و برگشت به نزدیکی مرزهای ایران ۳۷ نفر بخاطر خودخواهی و دروغ رجوی کشته شدن این نشست در ۱۷ اسفند ۸۱ بود اگه اشتباه نکنم وقتی این فرقه از صداقت و فدا سخن به میان میاره به من حالت تهوع دست میدهد
7-چرا از فرقه رجوی جدا شدید؟چگونه توانستید از فرقه خارج شوید؟آیا توانستید برادرتان را هم خارج کنید؟چند سال از زندگیتان در گیر این فرقه بودید؟
از اولشم قرار نبود برای همیشه بمونم از اولین ساعات ورود به اشرف سئوالهای زیادی به ذهنم خطور کرد ذهنم به دلیل رفتار خشک اعضای فرقه مجاهدین خیلی درگیر شد. در بدو ورود به خودم گفتم اینجا دیگه کجاست؟ بعد از چند ساعات انتظار یکی از مسئولین فرق برای انتقال ما به داخل اشرف آمد و ما را به محلی که اسکان می نامیدند منتقل کرد
در همان روز به ما گفتند وسایل شخصی خود را باید تحویل آنان بدهیم اما با مقاومت من و دوستان دیگر روبرو شد. ولی فایده نداشت ما در واقع به اردوگاه اسرای جنگی وارد شده بودیم هیچ راهی نداشتیم باید اوامر آنها را اطاعت می کردیم و ناچار وسایل شخصی خود را تحویل دادیم
یکی از صحنه ها هرگز از یادم نخواهد رفت وقتی یکی از دوستان از تحویل عکس تنها فرزندش خودداری کرد و مقاومت نشان داد با رفتار زننده یکی از مسئولین فرقه رجوی مواجه شد او گفت : شما اینجا (قرارگاه اشرف) باید خانواده ، زن ، بچه و همه چیز را فراموش کنید شما برای مبارزه آمده اید نه برای زندگی کردن. در همان روز متوجه شدم به دلیل ورودمان به اسارتگاه اشرف و تشکیلات کثیف مجاهدین باید تاوان سنگینی پرداخت کنیم که کردیم. وقتی ما را بعد از چند روز به پذیرش انتقال دادند و با مسئول پذیرش روبرو شدیم در همان دیدار اول او گستاخانه به ما گفت : شما حیواناتی هستید در قالب انسان که باید اینجا به انسان تبدیل بشوید. این حرف او خیلی سنگین بود نمی شد هضمش کرد عصبانی شدم به مسئول فرقه گفتم : اخه خانم محترم این چه مبارزه ای است که با تحقیر و توهین به افراد شروع می شود؟
ولی حرف من فایده ای نداشت مسئولین فرقه رجوی ما را به اسارت گرفته بودند و باید دستورات آنان را مو به مو اطاعت می کردیم در واقع یکسری آدمهای دگم و متعصب در اشرف جمع شده بودند و حرف خود را به کرسی می نشاندند و افکار دیگران برای آنها اهمیتی نداشت.
بعد از ورودم به اشرف با دیدن نوع رفتارشان نفرتم چند برابر شد،درگیریهای لفظی من از همان اوایل شروع شد اولین درگیری من با فهیمه اروانی بود در نهایت کاسه صبرم لبریز شد که منجر به درگیری فیزیکی شد که شبانه چندین تن از اعضای کادرهای قدیمی به آسایشگاه ریختند من و دو تن از دوستانم را مورد ضرب شتم قرار دادند البته این زد و خورد په نوعی پیام بود برای سایرین که مسئله دار شده بودند من با دوستم فردای همان روز انصراف خود را نوشتیم که بعد از چند روز ما رو نزد فهیمه بردند که ایشون اول کمی دریدگی کرد ولی ما تصمیم خود را گرفته بودیم برای جدایی بعد از چند روز بحث و جدل فهیمه به ما گفت قبول میکنیم انصراف شما را اما باید دو سال در اسکان اشرف « محترمانش همون زندان » بمانید بعد دو سال شما را تحویل استخبارات عراق میدهیم و به آنها خواهیم گفت غیر قانونی وارد عراق شده اید در نهایت مجبور شدیم انصرافمان را پس بگیریم و منتظر فرصتی دیگر برای خروج شدیم نا گفته نماند هنوز من موفق بدیدار برادرم نشدم چندین بار درخواست دادم تا بعد از ۸ ماه در نشست عمومی رجوی موفق شدم چند دقیقه ببینمش آن هم در محاصره مسئول او و من که عملا هم نتونستیم حرف بزنیم خلاصه با هزار مکافات مناسبات شان را تحمل میکردیم تا اینکه من در ۲۰۰۳ هنگام حمله نظامی آمریکا در درگیری با پیشمرگه های اتحادیه میهنی کردستان عراق زخمی شدم و به اسارت درآمدم که خود داستانی جداست..
در کل یک بار برادرم را با حضور مسوولین فرقه در حد چند دقیقه دیدم و من از سال ۹۹ تا ۲۰۰۷ کلا درگیر این سازمان بودم که یکسال دراسارت بودم دو سال در کمپ « تیف» آمریکایها
.
8-آیا بعد از اینکه جدا شدید و دست به افشاگری زدید از طرف فرقه تروریستی رجوی تهدید هم شدید؟
بله خیلی هم علنی و هم بصورت ایمیل پیامهای خصوصی و تلفن بارها من را از فعالیت علیه این فرقه تهدید و منع کرده اند ولی برای من اصلا مهم نیست که این فرقه در رابطه با من چه غلطی میخواهد بکند البته یکی از جیره خواران این فرقه به نام شورش لرستانی ایمیلی برام ارسال کردند که اگر سکوت نکنم کاری خواهم کرد که برای همیشه در ترکیه بمانی و سازمان ملل یو ان از انتقال من به کشور سوم خودداری کند که اینکارو انجام داد اما عرض کردم اصلا برای من مهم نیست برای اروپا هم غش نکردم من تا نفس میکشم این فرقه را افشا خواهم کرد تا این بلا هایی که بر سر من و خانواده ام آمد را خاواده ای دیگر تجربه نکند
9-بعد از این همه اتفاقات اگر بخواهید شناخت خودتان را از این فرقه بگویید چی هست؟و لطفا شخصیت مسعود رجوی را برای ما توضیح دهید ؟ در واقع این شخص کیست؟
شناختی که من از فرقه رجوی دارم بطور کلی این است که آنها از هرفرصتی استفاده میکنند برای فریب دادن هموطنان ایرانی ما!
در کل من رجوی را فردی بزدل ترسو خودخواه و خائن به ملت خود میدانم که برای رسیدن به قدرت سیاسی به هر جنایتی علیه ایران و ایرانی متوسل میشود حداقل کارنامه 4 دهه این فرقه بیانگر این مدعاست ، رجوی راضی است آمریکا ایران را شخم بزند و چند میلیون ایرانی هم کشته بشه فقط اینکه به قدرت برسه.از نظر ایشون جان مردم مسئله ای نیست اگر بخوام خلاصه کنم حیوانیست درنده در قالب انسان، اینکه آمریکا و عربستان از این فرقه حمایت میکنند فکر میکنند برگ برنده ایست در دستشان برای فشار به جمهوری اسلامی برای نا امن کردن ایران وگرنه خوب میدانند این فرقه پایگاهی در میان مردم ندارد، دلایل دیگری هم میتونه داشته باشه مثلا مانند صدام مثل ستون پنجم ازشان استفاده کنند
10-میانگین سنی منافقین اسیر در آلبانی 50 تا 60 سال هستند که خیلی از آنها حتی توانایی جسمیشان در حدی که است که کار های شخصی خودشان را هم نمی توانند انجام دهند اما در یک دهه عضو گیری داشتند که جوانانی فریب خوردند شرایط آنها چگونه است؟
بله درست می فرمایید آنجا تبدیل شده به خانه سالمندان. اما با توجه به اینکه نسل سوم بعد از انقلاب هیچ شناختی از فرقه رجوی ندارند و این یک نوع تهدید جدی بشمار میاید که در سال 80 نیروهایی که فرقه رجوی جذب میکردند و به نوعی آنان فریب فرقه را می خوردند همین نسل سوم بودند که اعدادی بودند آنجا. حداقل من خودم شاهد بودم که عده ای از جوانان ایران را فریب دادند و از زندگی ساقط شدند. بهتر است بگویم قربانی امیال پلید رجوی شدند. مهدی ابریشمچی از پادوهای اصلی رجوی نقش مستقیم در شسشتوی مغزی افراد در فرقه مجاهدین دارد،به این نکته باید خیلی توجه داشته باشیم ولی دیگر بعید است جوانی حاضر باشد ورود پیدا کند در این کمپ های قرون وسطایی
11-آقای شیردم رسالت شما و دیگر جدا شدگان چیست؟کسانی که حقیقت این فرقه را می شناسند چه وظیفه ای در مقابل نسل جوان ایران دارند؟
من خیلی میشنوم که میگویند مجاهدین که دیگه سلاح ندارند پس لزومی ندارد بهشان بها داده شود ولی من نظرم برعکس است با شناختی که من از فرقه مجاهدین دارم اتفاقا باید هر چه بیشتر افشاشون کرد زیرا نسل جدید شناخت کافی از ماهیت شوم این فرقه ندارند و طعمه های خوبی بشمار میروند. این فرقه در اغفال وشسشوی مغزی مهارت خاصی دارند و تهدید جدی برای جذب این نسل که هیچ شناختی از فرقه ندارند است ما باید واقع بین باشیم این فرقه وجود خارجی دارد ولو بدون اسلحه که اتفاقا فعالیت گسترده ای هم در فضای مجازی و سطح جهانی دارند پس رسالت من و امثال من که از فرقه جدا شده ایم بس سنگین است و نباید از افشای این فرقه حتی برای لحظه ای غافل باشیم باید به عملکرد این فرقه در ۴ دهه گذشته علیه ملت ایران بپردازیم تا نتوانند براحتی جوانان کشورمان را گول زده و از زنگی ساقط کنند من با خیلیها در اینجا(ترکیه) مواجه شدم که تحصیلات دانشگاهی داشتند ولی متاسفانه گول خورده بودن و اتفاقا فرقه از جداشدگان تصویر منفی برایشان ترسیم کرده است ولی توانستم با اطلاعاتی که من در مورد فرقه در اختیارشان گذاشتم از وصل شدنشان به این فرقه جلوگیری کنم و آنهایی که از فرقه جدا شده اند و سکوت اختیار کردن باید خوب بدانند در برابر تاریخ و ملت بزرگ ایران باید پاسخگو باشند.
12-آقای شیردم عزیز ممنون بابت وقتی که به ما دادید در آخر اگر پیشنهاد و یا انتقادی راجب انجمن حقیقت دارید با جان و دل پذیرا هستیم با سپاس از شما