تجربه‌ ام را باور کن ...



عشق باید خودش بیاید ،


ناگهان و بی‌صدا ...



آمدنش دست ما نیست ؛


هیچکس آدرس عشق را ندارد ...!





تاریخ : یکشنبه 31 اردیبهشت 1396 | 06:09 ب.ظ | نویسنده : zahra 1381.4.7 | نظرات
گاهی وقت ‌ها دلت می‌خواهد ،
با یکی مهربان باشی ...
دوستش بداری ...
و برایش چای بریزی ...!

گاهی وقت‌ ها دلت می‌خواهد ،
یکی را صدا کنی ...
بگویی سلام ...
می آیی قدم بزنیم ...؟!

گاهی وقت‌ ها دلت می‌خواهد ،
یکی را ببینی ...
شب بروی خانه بنشینی ...
فکر کنی و کمی برایش بنویسی ...!

گاهی وقت‌ ها ،
آدم چه چیزهای ساده‌ای را ندارد ...!



تاریخ : شنبه 30 اردیبهشت 1396 | 01:13 ب.ظ | نویسنده : NEGARAN1381 | نظرات

رفت
پشت سرشم نگاه نکرد
عوضش من و خدا
موندیم
عوضش با خدام خلوت کردم
کلی حرف زدم
وسبک شدم



تاریخ : شنبه 30 اردیبهشت 1396 | 09:45 ق.ظ | نویسنده : ℳ♥ | باوفا

با توام ...من حسادت می کنم حتی به تنها بودنت
من به فرد رو به رویی، لحظه ی خندیدنت

من به بارانی که با لذت نگاهش می کنی
یا نسیمی که رها می چرخد اطراف تنت ...

من حسادت می کنم حتی به دست گرم آن،
شال خوشرنگی که می پیچد به دور گردنت

وقتی انگشتان تو در گیسوانت می دود
من به رد مانده از اینجور سامان دادنت ...

اینکه چیزی نیست ، گاهی دل حسادت کرده به
عطر پاشیده از آغوش تو بر پیراهنت

هیچکس ای کاش در دنیا به تو حسی نداشت
من حسادت می کنم حتی به قلب دشمنت

کاش هرکس غیر من، ای کاش حتی آینه
پلک هایش روی هم می رفت وقت دیدنت

. حسودم حسود



تاریخ : پنجشنبه 28 اردیبهشت 1396 | 10:06 ب.ظ | نویسنده : NEGARAN1381 | نظرات
هیـچ چیـز در دُنیـآ جـز تـو

برایـم ارزشــ ندارد

میـخواهمـ تـآ زنـده هَستـم

در ڪنآرت بـآشمـ

میخـواهمـ تـآ فرصَـت بـآقیستــ

محـو نگـآه زیبـآیـت بـاشمـ

میتـرسمـ بمیرمـ

و نتـوانمـ تـو را درآغـوش بگیـرمـ

میتـرسمـ تـو نبـاشے

و مَـלּ تنـهآ بمیـرمــ

عشـق بـرایـم تـویـے

و صـداے نفـس هـآے هیچـ کسـ  جُـز تـو برایـم عشـق نمیشــود

و تـو بـرایـم مثـل هیچـ کسـ نمیـشوے

 پـَس بـآ مَـن بمـــــــــــــآنــــ 





تاریخ : پنجشنبه 28 اردیبهشت 1396 | 10:02 ب.ظ | نویسنده : NEGARAN1381 | نظرات

بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید

یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !

با تو گفتنم :
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو ؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !

اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید


یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم... 




تاریخ : پنجشنبه 28 اردیبهشت 1396 | 09:54 ق.ظ | نویسنده : NEGARAN1381 | نظرات
مــن و

بـــاورهـایـمــ

اســـــیرِ یک "تو" شده ایم


تاریخ : چهارشنبه 27 اردیبهشت 1396 | 10:05 ب.ظ | نویسنده : zahra 1381.4.7 | نظرات
تابلو نقاش را ثروتمند کرد.
شعر شاعر به چند زبان ترجمه شد.
کارگردان جایزه ها را درو کرد...
و هنوز سر همان چهارراه واکس میزند کودکی که بهترین سوژه بود..



تاریخ : چهارشنبه 27 اردیبهشت 1396 | 05:49 ب.ظ | نویسنده : NEGARAN1381 | نظرات
 
پسرﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﮔﻔﺖ :
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
مثل آدم بزرگــا؟!
ﭘﺴﺮﮎ
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ :
ﻧـــــﻪ ؛ ﻧـــــﻪ !!
ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﮑﯽ ...


تاریخ : چهارشنبه 27 اردیبهشت 1396 | 05:45 ب.ظ | نویسنده : NEGARAN1381 | نظرات
اگه دوستش دارى كمكش باش،


پُستاى تو موهاشو مشكى نمیكنه،


پستات درد كمرشو كم نمیكنه،


پستات پاهاشو ماساژ نمیده،


تظاهر نكن دوستش دارى!



عمل كن اگه دارى.


تاریخ : سه شنبه 26 اردیبهشت 1396 | 08:33 ب.ظ | نویسنده : zahra 1381.4.7 | نظرات
ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ ،

ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ

ﺑﺎﯾﺪ ﺟﺎﺗﻮ ﺗﻮﯼِ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﯽ

ﺩﺭﺳﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻠﻮﻏﯿﺎﺷﻮﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻦ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﯽ

ﻭﻟﯽ ﺑﺪﻭﻥ

ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ

ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ

ﺑﺪﺟﻮﺭﯼ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯿﺎﻓﺘﻦ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﯾﺮ ﺷﺪﻩ...



تاریخ : دوشنبه 25 اردیبهشت 1396 | 09:42 ب.ظ | نویسنده : zahra 1381.4.7 | نظرات





تاریخ : یکشنبه 24 اردیبهشت 1396 | 08:48 ب.ظ | نویسنده : ℳ♥ | باوفا
من عاقبت از اینجا خواهم رفت
پروانه ای که با شب می رفت
این فال را برای دلم دید
دیری است
مثل ستاره ها چمدانم را
از شوق ماهیان و تنهایی خودم
پر کرده ام ولی
مهلت نمی دهند که مثل کبو تری
در شرم صبح پر بگشایم
با یک سبد ترانه و لبخند
خود را به کاروان برسانم
اما
من عاقبت از اینجا خواهم رفت
پروانه ای که با شب می رفت
این فال را برای دلم دید.


برچسب ها: متن احساسی، جملات عاشقانه،  

تاریخ : یکشنبه 24 اردیبهشت 1396 | 07:14 ب.ظ | نویسنده : NEGARAN1381 | نظرات
 

برای امروز عهدی میبندم

تا زیباترین ها را برایت به ارمغان آورم

چرا که خداوند زیباترین طلوعش را

همراه با شادابی طبیعت خالصانه نثارم کرده است

و این زیبا نوید بخش بخششی دیگر است.


برچسب ها: عاشقانه ها،  

تاریخ : یکشنبه 24 اردیبهشت 1396 | 07:13 ب.ظ | نویسنده : NEGARAN1381 | نظرات
آدمـــا نمیـــدونن بعضـــــــی وقتهــــا   

خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی :

" نــــذار برمـ "

یعنی بــرمـ گــــردون

سفــــت بغلمـ کـــن

ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــه ات و

بگــــــو :


بیخــــــود کــردی میگی خداحافـــــظ

مگـــــه میـــذارمـ بــــری؟!!

مــــــگه الکیــــــــه ؟




تاریخ : شنبه 23 اردیبهشت 1396 | 09:54 ب.ظ | نویسنده : NEGARAN1381 | نظرات
بیا برویم
توی خیابانهای خالی ازعشق
قدم بزنیم
با هم که باشیم
بوسه و باران حتما خودشان را می رسانند ...



تاریخ : شنبه 23 اردیبهشت 1396 | 09:51 ب.ظ | نویسنده : NEGARAN1381 | نظرات
سر بر سینه‌ام بگذار
با تپشهای قلبم آرزوهایت را شماره کن
رشته‌های سپید مویم
ردِ رنج‌هایی‌ است که زندگی‌‌ام را سیاه کرد
با این همه در سرزمینی که مرگ پایان رنج هاست
هرگز هیچکس تابوت عشق را
بر شانه‌‌های من نخواهد دید.
 




برچسب ها: عاشقانه، جملات عاشقانه، جملات تنهایی، اس ام اس های غمگین،  

تاریخ : شنبه 23 اردیبهشت 1396 | 09:50 ب.ظ | نویسنده : NEGARAN1381 | نظرات
اعتـــــراف مـــی کُــنــم. . ..

بــــرای”داشـــ ــتــنِ”تـــو هــــیــچ کـــاری نکـــردم. . .

امــــا برای “فرامــوش” کــردنـــت

هــرکـــآری مــی کُنـــم. ..



تاریخ : شنبه 23 اردیبهشت 1396 | 02:30 ب.ظ | نویسنده : NEGARAN1381 | نظرات
دَمــہ اونــی ڪـــــہ تَنهاست گَرم.......

نـَـہ اینڪــــہ نَتونِستــہ با كَسـی باشـــہ نـَــہ؛

بَلڪــــہ نَخواستـــہ با هَركَســی باشــہ!!! 



تاریخ : شنبه 23 اردیبهشت 1396 | 02:22 ب.ظ | نویسنده : NEGARAN1381 | نظرات
بخونید زیباست ... 

من در کنار یک مرد زندگی میکنم ،
مردی که اسمش تو شناسنامم ثبت شده و همسر من محسوب میشه،
مردی که شاید من زنِ رویاهاش باشم اما ،
اون هیچ وقت مرد رویاهای من نمیشه چون ،
رویایی ترین کسی که میخواستم تو بودی ...
جسمم کنار اون میخوابه اما ،
افکارم در کنار تو .

ســـالهـــا بعــد

بی هوا وقتی یادت میوفتم ،
... فقط به این فکر میکنم که خوشبختی یا نه!؟ ....
شاید اسم تورو گداشتم روی پسرم ،
سالها بعد ،
من زنیم که از عذاب وجدان داره میمیره ،
زنی که به تو فکر میکنه اما ، کنار یک مرد دیگست ،
زنی که به دوست داشتن های مرد دیگه پاسخ میده اما ،
نه از ته دل ...

ســالـــهــا بـــعــد

وقتی همه خوابن ،
میرم تو آشپزخونه و یه سیگار روشن میکنم ،
تو اون نور کم سوی چراغ خواب به تو فکر میکنم ...
از سیگارم کام های عمیق میگیرم ،
و به این فکر میکنم که زندگیم چجوری میشد اگه تو همسرم بودی ؟
در حالی که دارم تو فکرت غرق میشم ، سیگارم رو به اتمامه ،
و من ،
با عذاب و با دلی پر از غم ،
باید برم کنار مردی بخوابم که همیشه ارزو میکنم تو جای اون بودی ...
سالها بعد این موقع ،
تو کنار کسی هستی که دوستش داری اما ،
من کنار كسیم که ،
فقط باهاش هم خونم ...

ســالــهــا بعــد

زنیم با موهای سفید و چهره ای خسته ...
زنی که خیلی ها میشناسنش اما ،
اون با هیچکس جز یاد تو آشنا نیست... 

 
وسالـــهــا بعـــــــد
نشونی از این زن نمیمونه...
جز یه سنگ سرد ...
و خاکــ بی روح ...


برچسب ها: تنهایی، غمگین، فازسنگین، سالها بعد،  

تاریخ : شنبه 23 اردیبهشت 1396 | 02:11 ب.ظ | نویسنده : NEGARAN1381 | نظرات

تعداد کل صفحات : 7 ::      1   2   3   4   5   6   7  

  • paper | شوم | پارک ایران
  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات