بِسم الله الرحمن الرحیم
امید غریبانِ تنها کجایی؟
چراغ سرِ قبر زهرا کجایی؟
تجلی طاها، گل اشک مولا،
دل آشفته داغ آن کوچه غم،
گرفتار گودال خونین،
دل افکار غم های زینب،
سیه پوش قاسم،
عزادار اکبر گل باغ لیلا،
پریشان دست علم گیر سقا،
نفس های سجاد،
نواهای باقر،
دعاهای صادق،
کس بی کسی های شب های کاظم،
حبیب رضا و انیس غریب جوادالائمه،
تمنای عزیز دل عسکری،
پس نگارا بفرما کجایی ... کجایی؟
مولای من، ای سبزترین بهار هستی...!
بیا که دل آسمانیم سخت تنگ آمدن توست. بیا که آسمانیان غریب مانده اند.
بیا که بی تو زمین تنگ است و آسمان دلتنگ...!
ای کشتی نجات اگر تو نیایی آسمان دلمان گرفته خواهد بود و داغ عصرهای آدینه هر هفته
بر دلهایمان سنگینی خواهد گرد.
ای مهربان من اگر تو نیایی حیات بوی ماندن نخواهد داشت و زنده بودن بوی زندگی نخواهد داد.
ای مهربان ترین منجی موعود...! چاره مان فقط به دست توانای توست.
مولای من...! عاشقانه تو را دوست می دارم...! بیا که در انتظارت در هر لحظه شعر انتظار را
می سرایم :
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
...
السلام علیک یاصاحب الزمان
نازنین امامم:
بیا وقرار دل بیقرارم شو. بیا و صداقت آینه را به زلال آبی نگاهت پیوند بزن. بیا تا سر به دامانت بگذارم وعقده های چندین ساله ام را باز کنم. تو که معنای سبز لحظه هایی بیا تو که ترنم الطاف حق تعالی بیا.بیا که از هجرت چون اسپندی بر آتشم...
آقا جان!
می خواهم برایت قصه بگویم . قصه سیب وگندم ومردی که سالهاست در میان مردم چشمم ایستاده،قصه خوشه خوشه انتظار وچشمانی که درو میکنند،قصه باران وسطرهایی که دلواپس پونه هاست،قصه اسب وخیال آمدن تو در باران،قصه هایی که مشق هر شب من است.
کاش می شد واژه ها را شست وانتظارراتفسیر کرد ولی افسوس...
باز هم شب جمعه شد و پلک دلم میپرد بهانه ی چیست
اگر وعده دیدار، هنگام مرگ است، بیا که وقت آن رسیده است. بیا و ببین که اشک انتظار، دامن شب را پر از
شکوفه هاى آرزومند نسیم کرده است. تنها نه رنگ من، که رنگ شب از این همه غمهاى پریشان پرید.
از عمر، زمانى کمتر از پژمردن گل در هواى پاییزى مانده است; بیا!
اى یگانه ترین رازى که در رگهاى «بودن» می جوشى، معماى ما را که تهمت افسانه بر پیشانى دارد، بگشا!
ما انتظار دستهایى را مى کشیم که نوازشگرى را نسیم از او آموخت; ماه و خورشید به اشارت وى بالا و پایین مى روند و روز و شب، تفسیر پشت و روى آن اند.
ما وعده دیدار مردى را به دل داده ایم که مرگ و حیات، در دو سوى او به خدمت ایستاده اند.
ما با تو بودن را گرچه نیافتیم، بى تو بودن را نیز برنتافتیم.
اى تمام آرزوهاى من! کاش یکى از آرزوهاى تو ما بودیم.
گفت: بدون امام زمـان(عج)♡
چه می کنید؟!
گفتم : مُردِگی !
بیا و زنده کن مارا ...)):
بی تو مرگ است...
مژده ای دل که شب نیمه شعبان آمد!
برتن مرده وبی جان جهان جان آمد!
بانگ تکبیر نگر درهمه عالم برپاست!
همه گویند مگرجلوه یزدان آمد!
به نام حضرت دوست که هر چه داریم از اوست...
وبازهم نیمه شعبان قم حال وهوای دیگری دارد!
کوچه ها آذین بندان شده،همه جارا ریسه می کشند.اهالی همه محله ها جلوی
درخانه هایشان را آب وجارو میکنند.
خیابانهاچراغانی میشود.
خودرابرای جشن میلاد در نیمه شعبان آماده میکنند!
وحال من...
بگویم دلم گرفته؟
یابگویم روسیاهم؟
یابگویم منتظرم؟
یابگویم هنوز دلم را آب وجارو نکرده ام؟
چگونه بگویم؟؟؟؟
به خود بگویم یا به دیگران؟
آیا گوش دلم به این حرفها توجه میکند؟
کسی که عمری زندگی میکندفقط برای زندگی کردن...
نه خودرامیشناسدونه زندگی را!
همیشه گمان میکند که دارد زندگی میکند!
اما کدام زندگی؟!
مولای من...
اگراین حرفهای پریشان را نزنم چه کنم؟
شاید بتوانم کمی خودرا سبک کنم!
روز بعدهم میرود ونیمه شعبان هم تمام میشودوباز قم وجمکران خلوت میشود!
آیاباید دوباره به انتظار نیمه شعبانی دیگرماندوتورا ندید؟
همه منتظرت هستند...
امامن...
من آیا منتظرت هستم؟
من چه کرده ام؟
آیادر دعا برای آمدنت سنگ تمام گذاشته ام؟
آیا وقتی توبیایی شرمسارم درمقابلت یا سربلند!...؟
کدام کوچه ای را جارو کرده ام؟
من حتی دل خودم را آب وجارو نکرده ام...
کدام محله را ریسه بسته ام؟
من حتی دل خودم را ریسه نبسته ام!
کدام خیابان را چراغانی کرده ام؟
سالهاست که چراغ دلم سوخته ودرستش نکرده ام!
ولیـــــ...
آقای مهربانم باا همه روسیاهیم بازم دوستت دارم!
خدایا از تومعجزه ای میخواهم در حد خدایی بودنت!
میدانم دوباره معجزه خواهی کرد...
میدانم هرلحظه توبرایم معجزه میکنی وهوایم را داری!
میدانم دوباره لبخندی واقعی هدیه ام خواهی داد!
ولی این بار...
وامروز...
چشم انتظار لطفی عظیم
چشم انتظار معجزه ای بزرگ
ای مهربانم برای ظهورش معجزه کن!
توای عظمت هستی که زندگی ام سرشار از معجزات توست...
برای اوکه مدتهاست غریب است وتنها،معجزه کن تا باظهورش لبخند پرمهرش ونگاه معصومش را ببینم!
وای که چقدر زیباست!
خدایا من به نیت فرج مولایم پارچه سبزی را بر میله های ضریح زیارتگاهی بستم.
وای خدای مهربان آنگاه از توخواستم تا به حرمت پاکی آن مهربان عالم ظهورش را معجل کنی!
دیشب در خواب دیدم...
همانگونه که آرام باتو رازونیاز میکردم او آمد وبا مهربانی گفت:چه حریم سبزی برافراشتی!
چه شمع روشنی در دلت برافروختی.
این پارچه سبز که دردلت گره خورده از برای کیست؟
وبی آنکه منتظر پاسخی بماندگره را گشود وبه دستم داد وبامهربانی گفت به زودی با دعاهای شما محبینم.خدا ظهورم را نزدیک میگرداند...
وگره کور ظهور،به دست خدا گشوده خواهم شد...
که اوست بهترین گره گشا...
از خواب که بیدارشدم احساس کردم در دلم حاجتی خالیست...
به گمانم ای خالق معجزه آفرینم...
بزرگترین گره عالم به زودی به دست تو گشوده میشود!
ومن امیدوارانه در انتظار دیداروفرج مولایم شمعی برافروختم تا راه آمدن را برایش روشن نگه دارم!
تازود برگردد...
ومن از جانب توای مهربان!
برای تمام آنانکه برای ظهورت گره ای سبز دردلشان بسته بودند نوید میبرم که به زودی معجزه میشود وهمه گره ها گشوده میگردد!
ان شاالله...
باران نام دیگرتو بود
به شهر که می آمدی
هوا از بوی خوش پر میشد!
گریه بهانهایست که عاشقترم کنی
شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی
آقای من! کلاغ به دردت نمیخورد؟
فکری به حال رنگ سیاه پرم کنی
زشتم قبول؛ بچه آهو که نیستم!
باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی
باید تو را به پهلوی زهرا قسم دهم
تا عاقبت به خیرترین نوکرم کنی
مادر سپرده است به دست شما مرا
گفته فقط شما ببری کربلا مرا...
سلام خدا جانم...
السلام علیک یا صاحب الزمان ارواحنافداه...
سلام حضرت باران سلام ای دل نورانی خورشید، ای نگاه آبی آسمان، ای شکوه آفرینش!
سلام ای وسیع جاری، ای پهنه نور باران، ای طراوت بی کران...
السلام علیک یا امام رضایا امام رضا دلم هوای تو کرده شه خراسانی ..چه می شود که بیایم حرم به مهمانی…؟
دلم زکثرت زشتی بریده آقاجان…عنایتی که بیایم، تویی که درمانی….
بازمسیحا نفسی آمد. آمدی و تمام عطرها به دنبالت. عطر سیب ،یاس،محمدی،وعطری از بهشت.
وقتی به حرمت می روم، از دست صیاد روزگار آهو صفت می دوم و خود را به آغوشی می اندازم
مهربانتر از آغوش مادر و از آنجا بوی خدا می آید،
بوی علی ،بوی زهرا،حسن و بوی سیب،بوی حبیبم حسین .
که آنجا فرشته صفتی به جسم خالیم روحی تازه بخشد.
که کوله بار دردهایم را لحظه ای بر زمین بگذارم و نفسی تازه کنم.
می آیم با کوله بارم تابگویمت که تمام دار وندارم همین است.
ای امیدم میلاد توست.شاید بتوانم در این ساعت
دردهایم را فراموش کنم.وقتی قدمگاهت را بیاد می آورم،
احساس غرور می کنم که بوسه بر جای پای پسر زهرا می زنم.پایی که
آرزو می کردم ،ای کاش روی چشمانم می گذاشتی تا لایق دیدن روی مهدی شود.
آن خاک را چون مرهمی به چشمانم می کشم که از گریه انتظاربه
دیدگان یعقوب شبیه شده کبوتران حرمت هر کدام برگیست
از کتاب کرمت .که پر کشان از بالای سرم می روند و با زبان بی زبانیشان با من رازها می گویند و
به من می گویند:ما بهشت خود را یافتیم.
تو فکری به حال خود کن.رضا جان از بچگی با کرمت آشنایم.آن زمانیکه پدر مرا بلند می کرد
و روی شانه اش می نشاند تا بوسه بر صدفی بزنم که دردانه مروارید جسمت در آن آرمیده.
و من با تمام شور و شوقم بوسه ای معصومانه بر ضریحت می زدم
.رضا جان پاک،ساده،عاشقانه می گویم:با آمدنت روی تمام آبرومندان عشق را
سفید کردی و با رفتنت دیدگان عشق تاریک و سرد شده...
همیشه از حرمت، بوی سیب می آید
صدای بال ملائک، عجیب می آید!
سلام! ضامن آهو، دلِ شکستهِ ی من
به پای بوس نگاهت، غریب می آید
طلای گنبد تو، وعده گاه کفترهاست.
کبوتر دل من، بی شکیب می آید
برات گشته به قلبم مُراد خواهی داد
چرا که ناله «امّن یُجیب» می آید ...
رمضان، بهشت خدا شده ز گل جمال تو یا حسن / یم علم و حکمت و معرفت، نمی از کمال تو یا حسن
تو علی، تو فاطمه، تو حسن، تو حسین یا که محمدی؟ / که عیان جلالت پنجتن، بُوَد از جمال تو یا حسن . . .
سلام خدا جونم...
السلام علیک یا صاحب الزمان روحی الفداه
آقاجان
با یاد تو نشسته ام، در راهی که عبور کنی، میخواهم در آخرین غروب زندگی برجای پای تو نماز بگذارم؛
ای غریبه همیشه آشنای من، مهدی جان! بازگرد دیگر جانی نمانده است.
جوانیمان رفت و نیامدی... الوعده الوفا...
یااامام حسن شنیده ام میگویند تو کریم اهل بیتی خیلی خیلی کریم...
آقا امشب که شب میلادتان هست همانند فقیری که به در خانه ات
بیاد آمده ام...دست خالی برم نگردون جان مادرت زهرا.
اللهم عجل لولیک الفرج