بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمدٍ و آل محمد و عجّل فرجهم
سلام. از خیلی وقت پیش یه تیکه روزنامه، فقط یه تیکه روزنامه! توی کشوی کمدم بود که تا همین چند لحظه پیش هم نخونده بودمش!
حقیقت زیاد جلوی چشمم بود ولی من نظری نمیکردم ... الان که چشمم دلم ذهنم از روی سطرهاش عبور کرد، تازه دیدم ای دل غافل ... چه گنجی داشتم و بی توجهی کردم.
این شعر زیبا هم که زبانحال خیلی هاست (سروده آقای رضا اسماعیلی) توی اون نقش بسته بود :
موعود عشق
من روز و شب ظهور تو را آه میکشم
در آسمان، عبور تو را آه میکشم
می پرسمت ز رود و بیابان و کوه و دشت
من پاسخ ظهور تو را آه میکشم
پیدا تری از آنکه تو را ببینم به چشم
در محضرت حضور تو را آه میکشم
میخوانمت به نام و نمی دانمت هنوز
من فرصت مرور تو را آه میکشم
گاهی غم فراق تو را گریه میکنم
گاهی وصال دور تو را آه میکشم
وقتی نمی رسم به خیال وصال تو
من هم دل صبور تو را آه میکشم
از این فصول پر زحقارت دلم گرفت
من فصل پر غرور تو را آه میکشم
موعود عشق، مهر جهان تاب آخرین
بر من بتاب، نور تو را آه میکشم
رضا اسماعیلی
ادامه مطلب