« خدایا  اگر  از  عمر  من  یک  روز  مانده  آن  را  از  من  بگیر  و  به  عمر   امام بیفزا                

  « بسم الله الرحمن الرحیم»

 هجرت او از اصیل ترین مفاهیم اسلامی است که به درستی از موتور حرکت جامعه و تاریخ اسلام می باشد دو بعد هجرت انفسی ( فرار از فجور به طرف تقوا ) و هجرت آفاقی ( از بلادی به بلادی دیگر رفتن برای نشر دین خدا ) تحقق می یابد و زمینه ساز کلیه جهادهای اسلامی در طول تاریخ بوده است اینک ما بر آنیم تا برگی خون رنگ از حیات دنیوی مهاجری از تبار حسین که پاسدار اسلام و فرهنگ اسلامی بود بر تاریخ حماسه آفرین پیروان علی «ع» بیافزاییم ، برادر مهاجر اسکندر نیازی که بر تمام هواها و ابعادی که باعث می شوند انسان در خویشتن لجنی گرفتار آید رها گشته و در الی المصیر گام گذاشته بود در یکی از فقیرترین و قدیمی ترین محله های خرم آباد به نام درب دلاکان در سال 1325 در خانواده ای متدین و معتقد چشم گشود و از همان روزهای اول همچون دیگر برادران ضربات فقر را چشیده بود لذا در همان اوایل که دیگر بچه های همسالش روزگار را به بازی و ناز می گذراندند او به شاگرد خیاطی و کارگری پرداخت و این کارگری حتی تا آخرین لحظاتی که وارد دانشگاه شد ادامه یافت ، در همان اوان کودکی در میان همسالانش اسوه ای بود از گذشت و محبت ، او ضمن کار و تلاش پیگیر سعی کرد در مکتب بی آلایش پدر قرآن بیاموزد و پدر و مادرش زبانزد کلیه انسان های بی پناه بودند به طوری که در خرم آباد کسی نیست که زنی عفیف و پاکدامن به اسم «حاجیه ملک زاده » مامای ماهر به نیکی یاد نکند .

     این زن زهراگونه تمام وقت شبانه روزیش در اختیار انسان های فقیری است که کمتر بودجه دارند که به زایشگاه ها مراجعه کنند و به حق بایستی اسکندر نیازی در دامن چنین زنی بی نیاز پرورش یابد و وجودش وقف اسلام و مسلمین گردید .  

     اسکندر نیازی دوران دبیرستان را به طور شبانه و متفرقه گذراند و درست که به موازات خروش مسلمانان به رهبری امام کبیر خمینی عزیز در خرداد 42 و تبعید امام و اوج گیری جو خفقان ستم شاهی مبارزات برادر نیازی شروع می شود ، بابی نوین از ابواب مبارزه با مشکلات در زندگی سراسر رنج او گشوده می شود ، اینجاست که روز را به کار می گذراند و شب را به خواندن درس و نیمه های شب را به پخش اعلامیه و پیام های امام به صورت مخفیانه گذراند به طوری که یک از فرزندان او ( پسر بزرگش  ) می گفت پدرم شب ها با پای برهنه اعلامیه پخش می کرد که مبادا صدای پای او باعث گردد شناخته شود و مورد تعقیب عمال رژیم شاه قرار گیرد .شهید بزرگوار دارای سه فرزند به نامهای رضا، محمدمهدی ،احسان می باشد.

((پاسدار جانباز زنده یاد حاج مظفر نیازی وشهید حاج اسکندر نیازی))

 شهید نیازی از طرف حوزه نظام وظیفه بارها تحت تعقیب قرار گرفت ولی مایل نبود در ارتش رژیم شاه سربازی کند به طوری که یک بار با لباس مبدل از خرم آباد گریخت و به قم رفت و در یکی از               

    حجره های مدرسه خان در قم ضمن درس طلبگی دروس دبیرستان را هم بدون داشتن معلم مرور می کرد و بعد در امتحانات متفرقه شرکت می جست تا در سال 49 موفق به اخذ دیپلم ریاضی گردید و در همان سال ازدواج کرد و اکنون دارای 3 فرزند است.

گذشت مبارزات ملت ایران به رهبری امام تأثیری عجیبی بر روح پاک او گذاشت . نیازی در همین سال 49 بااین که سرپرستی خانواده پدر را نیز به عهده داشت به خدمت سپاهی دانش درآمد و بر اثر چون و چرا نپذیرفتن ضوابط خشک آن زمان نظام او را به دورافتاده ترین روستاهای فقیر زنجان یعنی «زواجر» تبعید نمودند .

    در روستاهای زواجر ضمن تماس با فرزندان روستائیان و لمس فقر بیش از اندازه آنان قسمت بیشتر حقوق و حتی پول لباس های خود را صرف کمک به مردم آن سامان نمود .

     در روستا کلاس های آموزشی دینی و تعلیم قرآن تشکیل می داد و در زنجان بر علیه انتخابات مجلس ، شاه به اعتراض برخواست تا در سال 51 خدمت سپاهی را به پایان رسانده و به شغل معلمی در منطقه کوهدشت ، پرداخت در این منطقه نیز همان تلاش های پیگیر تداوم یافت . لیکن اینجا دست به تشکیل        

    هسته های مبارزه مخفی در نشر پیام های به موقع امام چه اعلامیه و چه نوار داد و در سال 52 به عنوان دبیر راهنمایی در مدارس کوهدشت تدریس کرد .

     در سال 53 در دانشگاه کرمانشاهان و مدرسه علوم اراک در رشته ریاضیات پذیرفته شد ، که به دلایل داشتن زمینه فعالیت تحصیل در مدرسه عالی علوم اراک آغاز نمود مشکلات او روز به روز ، بیشتر می شد زیرا مجبور بود هم در کوهدشت تدریس و هم به اراک رفته تحصیل نماید و هم ترتیب برادران و فرزندانش را به عهده گیرد و هم در فعالیت های ضد رژیم شاه باشد ولی همه را با صبر و تحمل و توکل برخدا می نمود .

    در تظاهرات چماقداران در اوایل نهضت اسلامی در دانشگاه شناسایی گشته و مضروب می شود و دانشگاه نیز با این اوصاف می گذرد تا هنگامی که تعطیل و تحریم دانشگاه از طرف دانشجویان و شروع انقلاب بیش از 6 واحد از دروسش نمانده بود که درگیر و دار مسایل انقلاب تمام وقت خویش را صرف خدمت به انقلاب نمود و بعد از پیروزی انقلاب با اصرار دوستان به کلاس درس برگشت و به درجه لیسانس فارغ التحصیل گشت .

     مهاجر شهید نیازی از بدو ورود آیت ا... مدنی ( مدظله ) به خرم آباد از نزدیک ترین یاران آقا محسوب بود و از آن صورت مجسمه تقوا و روحانیت درس مقاومت در راه عقیده را آموخت . از فعال ترین برادران عضو انصارلحجته را تشکیل می داد که شبانه برای یتیمان و تهیدستان غذا و پوشاک می بردند که همین عمل ضربات مهلکی بود بر انقلاب سیاه شاه ، او همیشه محور وحدت کلیه برادران مسلمانی بود که ممکن بود  بر اثر دخالت دشمنان اسلام متفرق گردند .

     بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی فعالیت خود را در کمیته های انقلاب ادامه داد و از اولین بنیانگزاران سپاه پاسداران در خرم آباد بود . وی مسئول روابط عمومی سپاه و عضو شورای فرماندهی سپاه پاسداران بود وی در انتخابات شورای شهر خرم آباد با رأی قابل توجهی عضو شورای شهر گردید .

    در جوار همین کارها از مشکلات و بیخوابی های شبانه روزی برخوردار بود ، همچنین ایشان از اعضای شورای سرپرستی بیمارستان یکصد تختخوابی خرم آباد بود تا این که به سرپرستی آموزش و پرورش بروجرد منصوب گردید و در همین رابطه بود از دیار خویش هجرت نمود.

    او در این مدت خیلی کوتاه مورد علاقه تمام برادران و خواهران مسلمان بروجرد بود . در اطاقی سرد          

 و دارای یک گلیم پاره در جوار اطاق کار طاقت فرسایش ، با غذایی اندک روزگار گذراند و او از همین اطاق برخاست و به قصد انجام مأموریت اداری و تشکیل جلسه شورای شهر شبانه خارج شد که در بین راه مورد سوء قصد منافقین قرار گرفت ( با صحنه سازی تصادف ) و پنجه دژخیمان او را از گلستان انقلاب اسلامی درربود ، او در زندگی یک شاهد بود و در هنگامه مرگ و رحلت یک شهید . مگر نه این که او در عمر 35 ساله اش همچون شمع سوخت تا جامعه خویش را بسازد .

    مهاجر شهید نیازی مردی قانع ، متواضع و متبسم بود همیشه بر گوشه لبان خشکش زردی لبخند را             

   می دیدی او از دروغ گفتن پرهیز می نمود هر چند که به صورت شوخی باشد آن گاه که در شورای شهر بود بزرگترین لذتش رسیدگی به آبرسانی و آسفالت و دیگر امکانات معیشتی انسان های محروم بود و با پیشنهاد وی در محله فقیرنشین باجگیران دبستانی به اسم دبستان انقلاب بنا نهادند او پس از ده سال کار حتی نتوانست خانه ای تهیه کند و در همان خانه محقر پدرخویش روزگار گذراند شعاع معنویت وی بر همسایگان و فرزندان خود به طوری بود که موقعی پسر ده ساله اش رضا شنید پدرش شهید شده و مردم گریه می کنند به مردم گفت : چرا گریه می کنید مگر شهید گریه دارد : خدای رحمت کند این چنین مردی را که               

 ثمره اندکش کودکانی هستند که به اسلام عشق می ورزند .

    نیازی معتقد بود که باید از حق پشتیبانی نمود ولو این که بر علیه خودت باشد او در برخورد با            

   اندیشه های مخالف معتقد بود که باید آنها را هدایت نمود .

    به طوری که امام جمعه اهواز گفته بود او یک روحانی بود و به روحانیت معتقد و به مسئولیت عشق           

   می ورزید و برخوردهای آنان را ملاک حرکت خویش قرار می داد ، اعتقاد داشت که اسلام روزی بر سرا جهان به رهبری امام نشر خواهد یافت او بارها می گفت که خداوندا تمام عمر مرا یک روز قرار بده و آن یک روز را هم اگر مصلحت می دانید به امام خمینی عزیز عطا کن .

    شهید نیازی می گفت برای من در بستر مردن ننگ است و دعا می کرد که در راه خدا شهید گردد ، و چنین نیز شد خدا رحمت کند او را و معلمین او را والدین او را و دوستداران او را روانش شاد و روحش پاک باد .

کلماتی از زبان همسر مهاجر نیازی :

   مردن راهی است که همه آن را می پیمائیم اما مرگ سرخ با شرف و با شرف زندگی کردن و حقیقت را زنده نمودن و شهید شدن افتخاری است که نصیب همه کس نمی شود من این شهادت را به همه دوستان نیازی تبریک ، و تسلیت می گویم و امیدوارم گر چه یک نیازی را ازدست داده ام ولی سه نیازی دیگر به جامعه تحویل دهم تا راهش را بپیمایند .

والسلام