God
به خاطر داشته باش ...............
به خاطر داشته باش که عشقهای سترگ و دستاوردهای عظیم، به خطر کردنها و ریسکهای بزرگ محتاجاند.
به خاطر داشته باش که وقتی چیزی را از دست دادی، درس گرفتن از آن را از دست نده.
این سه میم را از همواره دنبال کن:
* محبت و احترام به خود را
* محبت به همگان را
* مسؤولیتپذیری در برابر کارهایی که کردهای
به خاطر داشته باش دست نیافتن به آنچه میجویی، گاه اقبالی بزرگ است.
به خاطر داشته باش که اگر میخواهی قواعد بازی را عوض کنی، نخست قواعد را فرابگیر.
به خاطر داشته باش که به خاطر یک مشاجرهی کوچک، ارتباطی بزرگ را از دست نده.
به خاطر داشته باش که وقتی دانستی که خطایی مرتکب شدهای، گامهایی را پیاپی برای جبران آن خطا بردار.
به خاطر داشته باش که بخشی از هر روز خود را به تنهایی گذران.
به خاطر داشته باش که چشمان خود را نسبت به تغییرات بگشا، اما ارزشهای خود را بهسادگی در برابر آنها فرومگذار.
به خاطر داشته باش که گاه سکوت بهترین پاسخ است.
شرافتمندانه زندگی کن؛ تا هرگاه بیشتر عمر کردی، با یادآوری زندگی خویش دوباره شادی را تجربه کنی.
به خاطر داشته باش که زیرساخت زندگی شما، وجود جوی از محبت و عشق در محیط خانه و خانواده است.
به خاطر داشته باش که در مواقعی که با محبوب خویش ماجرا میکنی و از او گله داری، تنها به موضوعات کنونی بپرداز و سراغی از گلایههای قدیم نگیر.
به خاطر داشته باش که دانش خود را با دیگران در میان بگذار. این تنها راه جاودانگی است.
با دنیا و زندگیِ زمینی بر سر مهر باش.
به خاطر داشته باش که سالی یک بار به جایی برو که تاکنون هرگز نرفتهای.
بدان که بهترین ارتباط، آن است که عشق شما به هم، از نیاز شما به هم سبقت گیرد.
وقتی می خواهی موفقیت خود را ارزیابی کنی، ببین چه چیز را از دست دادهای که چنین موفقیتی را به دست آوردهای.
به خاطر داشته باش که در عشق و آشپزی، جسورانه دل را به دریا بزن
موضوع: زندگی،
یه وقتایی.........
یه وقتایی... حتی حوصله ی خودتم نداری چه برسه به دیگران!
یه وقتایی... هیشکی حوصله ی خودشم نداره، چه برسه به تو!
یه وقتایی... همه ازت انتظار دارن که درکشون کنی، اما کَسی تو رو درک نمیکنه!
یه وقتایی... از همه انتظار داری که درکت کنن، اما تو کَسی رو درک نمیکنی!
یه وقتایی... یکی از تو خوشش میاد اما تو نه!
یه وقتایی... هم، تو از یکی خوشِت میاد اما اون نه!
یه وقتایی... حرفِ دلت رو به هزاران نفر میتونی بگی الّا به یه نفر..
یه وقتایی... حرفِ دلت رو به هیشکی نمیتونی بگی جز به یه نفر.!
یه وقتایی... فقط به حرفِ خودت میتونی اعتماد کنی نه دیگران!
یه وقتایی... به حرفِ همه میتونی اعتماد کنی جز حرف خودت!
و اینکه
یه وقتایی... با یه لبخند کوچیک میشه سر و تهِ یه قضیه رو هَم آورد..
همینطور که یه وقتایی با یه لبخندِ کوچیک میشه اوضاع رو خراب تر از اونی که هست کرد!
موضوع: زندگی،
سکوت
سکوت، یعنی گفتن در نگفتن، یعنی مقابله با شهوت رام نشدنی حرف، یعنی تمرین برگشتن به دوران جنینی و شنیدن انحصاری لالائی قلبِ مادر در تنهائی محض.
سکوت در مکالمه تلفنی، یعنی تردید یا مزاحمت، یا شرم.
هر سکوتی، سرشار از ناگفته ها نیست، بعضی وقت ها، سرشار از خجالتِ گفته هاست.
موسیقی، یعنی سکوت بعلاوه سکوت های شکسته شده ی موزون.
سکوتِ آرام کتابخانه، یعنی رعد و غرش نهفته ی تمامِ حرف های فشرده ی عالم، در پیش از این.
سکوتِ شاهد، یعنی شهادتِ دروغ، موقع خواب و استراحت و تعطیلی وجدان.
سکوتِ محکوم بی گناه، یعنی بغض، آه، گریه درون.
سکوتِ مظلوم، یعنی نفرینی مطلق و ابدی.
بعضی سکوت را به رشوه ای کلان می خرند و با سودی سرشار، به اسم حق السکوت، می فروشانند.
سکوتِ عاشق در جفای معشوق، یعنی پاس حرمتِ عشق.
سکوت، در خود گریه دارد ولی گریه، با خود سکوتی ندارد.
بعضی با سکوت آنقدر دشمنند که حتی در خواب هم آنرا با پریشان گوئی می شکنند.
سکوتِ در بیمارستان، بهترین هدیه ی عیادت کنندگان است.
آدم، بسیاری حرف ها را که می شنود، آرزو می کند کاش بشر گنگ و ساکت بود.
ایرانی ها، از قدیم معنی سکوت و سخن بخردانه گفتن را خوب بلدند، اشکال فقط در استفاده گاه و بیگاه از این دو نعمت، به جای هم است.
آنان که حرمت سکوت را پاس می دارند، بیش از حرّافانِ حرفه ای، به بشر امیدواری می دهند.
وقتی خدا بخواهد فساد کسی را برملا کند، نعمتِ سکوت را از او سلب می کند.
سکوتِ قاضی، رعب آورترین سکوتِ زمینی است، وقتی بدانی گناهکاری.
سکوتِ وداعِ واپسین دیدار دو دلدار، همیشه مرطوب است.
سکوتِ یک محکوم به مرگ، پر از پشیمانی لزج است.
خیالتان آسوده، سکوتِ مرگ، سرد و منجمد است، ولی شکستنی نیست.
زیر زمین خانه های قدیمی تمام مادر بزرگ ها، سرشار از سکوتِ ترشی سیر، انار خشکیده، سرکه ی انگور، عروسک ها و دوچرخه دوران بچگی است.
سینمای صامت، پر از سکوتی گویا و خنده دار بود.
غیرقابل درک ترین سکوت، متعلق به معلم ادبیات پیری است که، شاگرد قدیمش را در حال غلط خواندن گلستان سعدی از تلویزیون می بیند.
آزار دهنده ترین سکوت، وقتی است که دروغ می گوئی و مخاطبت در سکوتی سنگین، فقط نگاه می کند.
در گورستان، فقط در ساعات معینی که ارواح به میهمانی می روند، سکوت برقرار است.
بعضی، بلدند با تمام وجود مدت ها ساکت باشند، حیف که زبانشان آخر همه را به باد می دهد.
آدم های ترسو، برای فرار از سکوت، با خود حرف می زنند.
تابلوهای جهت نما، در خیابان و جاده ها، در سکوتی بی ادعا، عابران را راهنمائی می کنند.
تمام مردم جهان، با یک زبان واحد سکوت می کنند، ولی به محض باز کردن دهان از هم فاصله می گیرند.
کرو لال ها، در سکوتِ محض با هم حتی پرچانگی هم می کنند.
سکوت، خیلی خیلی خوب است، اما نه هر سکوتی.
بعضی، قادرند تا لحظه مرگ، سکوت کنند، به شرطِ آنکه حق السکوتِ قابلی در قبالش گرفته باشند.
در آخرت، تو را به خاطر حرفهای نسنجیده، ممکن است مجازات کنند، ولی سکوتِ بی جایت را، هرگز نمی بخشایند.
سکوت را با هر چیزی می شود شکست، ولی با هر چیزی نمی توان پیوند زد.
سکوت، حتی از نوع مطلق اش در نهایت شکستنی است.
دفاترِ سفید و بی خطِ نو، مثل نوارِ خام، مملو از سکوتند.
تاکنون، هیچ مترجمی پیدا نشده که بتواند سکوت را، از زبانی به زبان دیگر ترجمه کند.
قطعاً یکی از راههای تحمل ِزندگی، پناه بردن به سکوت است.
همیشه گفته اند، از آن نترس که های و هو دارد، از آن بترس که برّوبرّ، نگاهت می کند و در سکوت، برایت نقشه ای شیطانی می کشد.
آدم های خسیس، ممکن است بی بهانه حرف بزنند، ولی بی بها، سکوت نمی کنند.
سکوت گاهی وقتها واقعا زیباست... مثل وقتایی که آدم توی طبیعته؛ توی یه جای بکر و دنجش. که جز پرنده ها و آب و درختاش کس دیگه ای نیست و صدایی نیست جز همین صداها که گوش دادن بهشون یه شور خاصی به آدم میبخشه.
سکوت ساحل واقعا زیباست و سکوت زمانیکه یه نوای زیبا به گوش میرسه و همه ی وجود آدم رو در بر میگیره ...
سکوت؛ در آن می توان شکفت، شکست، خندید، بارید، ترسید، شنید. در او می توان نشست و هیچ نگفت و تنها در سکوت است که می توان فاصله ها را با گوهر خیال، پیوند داد.
راستی چه زیباست سکوت؛ این واژه پر از فریاد
موضوع: زندگی،
آسان ترین....
آسان ترین ها.............
آسان ترین راه آشنایی ، یك سلام است ولی گرم و صمیمی .
آسان ترین راه عذر خواهی عدم تكرار اشتباه قبلی است .
آسان ترین راه ابراز عشق ، به زبان آوردن آن است .
آسان ترین راه رسیدن به هدف ، خط مستقیم است .
آسان ترین راه احترام ، اجتناب از گزافه گویی است .
آسان ترین برد ، آن است كه خود را از پیش بازنده ندانی .
آسان ترین راه مبارزه با مشكلات روبه روشدن با آن هاست نه فرار .
آسان ترین راه رسیدن به آرامش آن است كه سالم زندگی كنی .
آسان ترین راه قدردانی ، یك تشكر ساده است ولی خالص و صمیمانه .
آسان ترین دوستی همیشه بهترین دوستی نیست ، این را به خاطر بسپار .
آسان ترین راه جلب محبت آن است كه تو نیز عشق بورزی و محبت كنی .
آسان ترین بحث ، بحث درباره چیزهای خوب و امیدوار كننده است .
آسان ترین راه دوری از گناه آن است كه همیشه بدانی چیزی به نام وجدان داری .
آسان ترین راه بودن ، آن است كه حس بودن همیشه در وجودت شعله ور باشد .
آسان ترین راه راحت بودن آن است كه خودت را همان طور كه هستی بپذیری و در همه حال خودت باشی .
بالاخره آسان ترین راه خوشبخت زیستن آن است كه همان طور كه برای خودت ارزش قائل هستی برای دیگران نیز ارزش قائل باشی
موضوع: زندگی،
نظرسنجی
دوستان همونطور که میدونید ششمین نظرسنجی بزرگ سایت موسیقی ما برای برگزیدن بهترین های سال 92 آغاز شده و قطعه "24 ماه" اثر مجید خراطها در بخش برترین قطعه خارج از آلبوم در سال 92 کاندید شده .
پس هرچه سریع تر در سایت موسیقی ما ثبت نام کرده و به لینک زیر برید و به قطعه "بیست و چهار ماه" مجید خراطها رای بدین و به همه ی هواداران در سایت های هواداری مختلف اطلاع رسانی کنید.
فراموش نکنید که فقط به "24ماه" رای بدین و خواهـــــشا لطفاً حتـــما هیچ گزینه دیگه ای از قطعه های مجید خراطها (قانون احساس،دلواپس) اضافه نکنید که رای ها پراکنده نشن...
نحوه رای دادن :
ابتدا بر روی گزینه بیست و چهار ماه (مجید خراطها) کلیک کنید و آن را تیک بزنید سپس در آخر گزینه " رای " را در آخر لیست "تک قطعه" ها بزنید
فراموش نکنید که اگر گزینه رای را نزنید رای شما ثبت نمیشود!!!
لینک عضویت:
http://www.musicema.com/user/register
لینک صفحه نظرسنجی:
http://www.musicema.com/poll/92
کتاب زندگی......
کتاب زندگی...........
زندگی شما مثل یک کتاب است.
صفحه عنوان آن به نام شماست.مقدمه ی آن ،معرفی شما به دنیاست.
هرروز افکار واعمال شمادرکتاب زندگی تان ثبت می گردد.هرساعت تاریخچه ای به
وجود می آیدکه بایدبرای همیشه باقی بماند.
روزی فرامی رسدکه کلمه ی پایان ،باید درانتهای کتاب شما نوشته شود.
پس کاری کنیدکه درموردکارهایتان بگویند:
تاریخچه ای است از اهداف متعالی،خدمات بی دریغ وکار کرد عالی
سپاس از گوی دانش
موضوع: زندگی،
زندگی................
زندگی...........
زندگی زنگ تفریح کوتاهیست یادمان باشد که زنگ بعد حساب داریم
پس بیاییم...
خوبی ها را جمع کنیم
بدی ها را کم کنیم شادی ها را ضرب کنیم
درد ها راتقسیم وازنفرت جذر بگیریم
وعشق را به توان برسانیم.
با تشکر از وبلاگ گوی دانش
موضوع: زندگی،
خورشید باش.....
مجیدخراطها
مجیدخراطها
مجیدخراطها
چه بخواهیم چه نخواهیم او یک پدیده است. مجید خراطها را می گویم! خواننده ای که با سبک خاص خودش که بیشتر شبیه مرثیه است توانسته این همه طرفدار پیدا کند. طرفدارانی که به قول معروف برایش جان می دهند و او را «سلطان احساس» لقب داده اند. آقای خراطها جمعه شب به سالن اریکه ایرانیان آمد تا در دو سانس با طرفداران پرشورش از نزدیک دیدار کند و منتخبی از آهنگ هایش را اجرا کند.
اجرایی که بیش از هر چیز دیگری من را یاد جواد یساری انداخت. خیلی از نکات اجرای خراطها شبیه یساری بود! از دکلمه های بین آهنگ ها بگیرید تا اعتماد به نفسی که روی استیج داشت و حتی نوع خواندنش! فکر می کنم بی انصافی است اگر مجید خراطها را جواد یساری نسل خود ندانیم. گزارشی که در زیر می خوانید گزاری متفاوت از کنسرت آقای خراطهاست که به همت موسسه سل فا (به مدیریت مجید طوسی) برگزار شد.
اینجا اریکه ایرانیان است و تقریبا اکثر صندلی های سالن پر شده است. همه چیز برای حضور آقای خواننده روی استیج آماده است. چیزی کهب رای اولین بار در کنسرت های موسیقی می بینم، پرچم های کاغذی کوچکی است که بین حضار پخش شده! پرچم هایی که یک طرف آن به فارسی و طرف دیگر به انگلیسی نام مجید خراطها نوشته شده است.
تیپ ظاهری افرادی که در سالن حضور دارند هم چندان شبیه تیپ طرفداران خواننده های دیگر نیست و شاید اگر بیرون از سالن هم با این افراد برخورد داشته باشید می توانید حدس بزنید طرفدار خراطها هستند. برنامه با نیم ساعت تاخیر، یعنی 10 و نیم شب آغاز می شود تا حضار بعد از انتظاری نسبتا طولانی سلطان احساسشان را از نزدیک ملاقات کنند.
مجید یه چیز دیگه اس!
نامش فرزاد رضایی است و از دولت آباد (شهر ری) خودش را به شهرک غرب رسانده تا خراطها را از نزدیک ببیند. به او می گویم چرا طرفدار مجید خراطها هستی که می گوید: «مجید خیلی سوزناک می خواند و حرف های دل ما جوان ها را در آهنگ هایش بیان می کند. فکر می کنم باید به چنین خواننده ای بیشتر بها دهیم. مثل مجید خراطها خیلی کم است!»
وی ادامه می دهد: «مجید یه چیز دیگه اس! وقتی صدای مجید را می شنوم گریه ام می گیرد و با آهنگ هایش حال می کنم. صبح تا شب آهنگ های مجید خراطها را گوش می دهم و معتقدم باید ارزش بیشتری برای او قائل باشند. البته تشکر می کنم که به آلبوم جدید مجید مجوز دادند چون حقش بود که مجاز شود.»
به فرزاد می گویم معمولا آدم ها به کنسرت می آیند تا شاد شوند اما تو مدام مشغول گریه کردن بودی، او در جواب می گوید: «گریه های امشبم واقعا سبکم کرد. امشب یاد خاطرات گذشته ام افتادم. من یک بار در زندگی شکست عشقی خوردم و آهنگ هایی که مجید اجرا می کرد به حال و روز من می خورد.»
فرزاد در مورد پریدنش روی استیج هم به تماشا می گوید: «خیلی دوست داشتم مجید را به آغوش بکشم. همه چیزش را هم به جان خریدم و روی استیج پریدم تا از نزدیک مجید را ببینم.»
خیلی با احساسه...
شاید جالب باشد بدانید که در این کنسرت فقط تهرانی ها مهمان مجید نبودند و هواداران او از شهرهایی مثل تبریز، همدان، بندرعباس، شیراز و اردبیل خودشان را به اریکه ایرانیان رسانده بودند تا صدای سلطان احساس را بشنوند. وقتی کنسرت به پایان می رسد، دو خانم جوان که تیپ متفاوتی هم دارند توجهم را جلب می کنند.
به سراغشان می روم بپرسم چرا طرفدار خراطها هستید، یکی از آنها در جواب می گوید: «آهنگ های مجید خراطها خیلی با احساس است. من با آهنگ «کنسل» طرفدار آقای خراطها شدم و بعد از آن کارهایشان را دنبال می کنم.» بد نیست بدانید این دو نفر اهل سعادت آباد بودند.
مجید من را یاد پسرم می اندازد
به یک استیج می روم تا ببینم آنجا چه شرایطی حاکم است. طرفداران خراطها جلوی در صف کشیده اند تا یکی یکی وارد اتاق شوند و با او عکسی به یادگار بیندازند. خانم مسنی در گوشه ای ایستاده که توجهم را به خودش جلب می کند. سراغ او می روم و می گویم آهنگ های خراطها بیشتر در مورد خیانت است. شما با این سن و سال چرا طرفدار او شده ای که می گوید: «مجید یک جوان مردمی است. ایشان با احساس است و چیزی را می خواند که جوان ها دوست دارند. شاید من هم جوان نباشم اما کارهایش را دوست دارم و با آن ارتباط برقرار می کنم.»
او بغض می کند و می گوید: «مجید من را یاد پسر می اندازد. من پسری داشتم که از دنیا رفت و با مجید دوست بود.»
اجرا در پیاده رو
کنسرت به پایان رسیده و طرفداران خراطها هم با او عکس های یادگاریشان را انداخته اند. انگار همه چیز آرام است و وقت رفتن به خانه فرا رسیده! خراطها از در سالن خارج می شود تا به سمت پارکینگ برود اما مردم تا او را می بینند، دوره اش می کنند و از او عکس و امضا می خواهند. دم در اریکه جوانی گیتار به دست ایستاده و از راه موسیقی پول در می آورد! مجید وقتی به او می رسد در یک اقدام غیرمنتظره گیتار او را می گیرد و شروع به خواندن و گیتار زدن می کند تا برای این جوان پول جمع کند. خراطها انگار می داند باید چه کاری انجام دهد تا هوادارانش را بیش از گذشته شیفته خود کند. یک حرکت عامه پسند تمام عیار که قطعا به محبوبیت او اضافه خواهد کرد.
در میانه های کنسرت بود و خراطها به اجرای آهنگ های سوزناکش مشغول بود! نگاهی به جمعیت انداختم و دیدم خیلی ها مشغول گریه هستند! یکی دستش را جلوی چشمانش گرفته بود و دیگری هق هق می کرد. انگار اشعار خراطها برای این آدم ها عینیت دارد. اشعاری که بیشتر در مورد خیانت و شکست های عاشقانه است.
«بلاتکلیف» یکی از آهنگ هایی بود که از ابتدا تا انتها با اشک حضار همراه بود. اشکی که انگار از روی صداقت بود. این شایعد عجیب و باورنکردنی باشد اما عده ای پول داده بودند که به کنسرت خراطها بیایند تا کمی گریه کنند! هنگام اجرای یکی از آهنگ ها بود که به یکباره یکی از طرفداران پرشور مجید از روی صندلی بلندشد و هر طور بود خودش را روی استیج رساند و خراطها را به آغوش کشید! خوب شد زود مهارش کردند ...
موضوع: مجیدخراطها،
انیشتن
هشت موضوع شگفت انگیز از زندگی آلبرت انیشتن
هشت موضوع شگفت انگیز از زندگی آلبرت انیشتن، که شما هیچ گاه آنان را نمی دانستید. بله،همگی ما می دانیم که انیشتن این فرمول [e=mc2] را کشف کرد. اما واقعیت آن است که چیز های کمی در مورد زندگی خصوصی اش می دانیم،خودتان را بااین هشت مورد،شگفت زده کنید!
1 - اوبا سر بزرگ متولد شد
وقتی انیشتن به دنیا آمد او خیلی چاق بود و سرش خیلی بزرگ تا آنجایی که مادر وی تصور می کرد، فرزندش ناقص است،اما او بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه های طبیعی بازگشت.
2 - حافظه اش به خوبی آنچه تصور می شود، نبود
مطمئنا انیشتن می توانسته کتابهای مملو از فرمول و قوانین را حفظ کند،اما برای به یاد آوری چیز های معمولی واقعا حافظه ضعیفی داشته است. او یکی از بدترین اشخاص در به یاد آوردن سالروز تولد عزیزان بود و عذر و بهانه اش برای این فراموشکاری، مختص دانستن آن [تولد ]برای بچه های کوچک بود.
3 - او ازداستانهای علمی-تخیلی متنفر بود
انیشتن از داستانهای تخیلی بیزار بود. زیرا که احساس می کرد ،آنها باعث تغییر درک عامه مردم ازعلم می شوند و در عوض به آنها توهم باطلی از چیز هایی که حقیقتا نمی توانند اتفاق بیفتند میدهد.
به بیان او "من هرگزدر مورد آینده فکر نمی کنم،زیراکه آن به زودی می آید. به این دلیل او احساس می کرد کسانی که بطور مثال بشقاب پرنده ها را می بینند باید تجربه هایشان را برای خود نگه دارند.
ادامه مطلب........
موضوع: موضوعات شگفت انگیز،
زندگی3
میشه پرنده باشی اما رها نباشی
میشه دلت بگیره اسیر قصه ها شی
حالا که آسمونم دنیای تازه ای نیست
اون وقت یه جا بشینی محو گذشته ها شی
♫♫♫ترسیده باشی از کوچ اوجو ندیده باشی
واسه یه مشت دونه اهلی آدما شی
تو سایه ها بمونی درگیر سایه ها شی
مفهوم زندگی رو از یاد برده باشی
دلت بخواد دوباره از ته دل بخونی
از ترس ریزش اشک غمگینو بی صدا شی
موضوع: زندگی،