شنبه 16 آذر 1392 12:58 ق.ظ
نویسنده :
مامان مینا
دیدگاه ها :
- نظرات
آخرین ویرایش:
شنبه 16 فروردین 1393 09:59 ق.ظ
دوشنبه 16 تیر 1393 05:39 ب.ظ
نویسنده :
مامان مینا
سلام عزیزای دل من
خوبین؟
خوب شکر خدا
اول از همه از تمام دوستانی که تولد دختر گلم رو تبریک گفتن خیلی خیلی تشکر میکنم
و یه تشکر ویژه هم از مامان یاسمن و محمد پارسا دارم که یه پست ویژه برای تولد دخترم گذاشته بود
خیلی خیلی دوستتون دارم
در مورد اینکه چرا این پست رو من با تاخیر زیادی گذاشتم بگم که نه کار داشتم و نه خدا رو شکر گرفتاریی داشتم
البته یه گرفتاری پیش اومد که خدا رو صد هزار مرتبه شکر درست شد
اول از گرفتاریمون بگم که خدا سر هیچ کدوم از بنده هاش نیاره....بله گرفتاریمون این بود که تینا خانم شما ذات الریه گرفته بودی و یک هفته تمام مریض بودی
و ازت حتی ازمایش خون هم گرفتن
که ببینن میکروبیه و یا ویروسی که خدا رو شکر ویروسی تشخیص داده شده بود و باز هم پدر و مادر عزیزم بودن که کنارم بودن و تو نگهداری از تو تینای مامان کمک حالم
خدا سایشون رو از سرم کم نکنه
و اما اینم بگم که اگر این پست رو من دارم دیر میذارم تقصیر خاله جونتون هستش.....اخه قرار بود من تو این پست عکسهای تولد شما بیتا خانمی رو بذارم 
حتما الان میپرسین که چه ربطی به خاله جون داره
آخه روز تولد چون من سرم گرم مهمونداری بود خاله جونتون عکس و فیلم گرفت و دیگه وقت نشد که عکسها رو تو کامپیوتر بریزیم و فردای تولد هم خاله اینا رفتن دزفول..........خاله جون قرار شد که عکسها رو برام ایمیل کنه
ولی هنوز وقت نکرده میدونی چرا وقت نکرده؟ چون تازگیها متوجه شده یه نی نی تو راهی داره
از همینجا باز از خاله جون خواهش میکنیم عکسها رو برامون میل کنه
بله من به خاطر همین برای پست جدید گذاشتن معطل کردم که عکسها دستم برسه که نرسید
الان هم تصمیم دارم تو ادامه این پست چند تا از عکسهای جا مونده سالهای قبل رو براتون بذارم
تا پست بعد بای
حتما ادامه مطلب رو ببینین
ادامه مطلب
دیدگاه ها :
0 نظرات
آخرین ویرایش:
دوشنبه 16 تیر 1393 06:36 ب.ظ
سه شنبه 27 خرداد 1393 08:48 ق.ظ
نویسنده :
مامان مینا
تولدت مبارک
دخترم، عزیزم، فرشته كوچك من ...
به تو كه نگاه میکنم، همه زیبایی دنیا را، هر آنچه وصف شدنی و هر آنچه توصیف ناپذیر است را، یكجا می بینم...
در یكایك لحظه های بودنم، برایت سلامتی، شادمانی، موفقیت و سربلندی آرزو میكنم.
دوستت دارم بیش از آنكه در حجم اندیشه ها بگنجد، از خدا میخواهم یاری ام كند در این امر خطیر، تا به تو بهترین ها را بیاموزم و تو را هم آنگونه كه شایسته بهترینها هستی پرورش دهم...
پروردگارا، مهربانا! زیباترین و برترین هدیه عمرم را تو به من دادی، آنرا بر من ببخش و همراهم باش تا رساندن فرشته من بر اوج قله های موفقیت و نشاندن شاهین بخت و اقبال بر شانه های ظریف و كوچكش....
دخترم، تولدت مبارك

دیدگاه ها :
13 نظرات
آخرین ویرایش:
سه شنبه 27 خرداد 1393 08:58 ق.ظ
یکشنبه 25 خرداد 1393 08:07 ب.ظ
نویسنده :
مامان مینا
سلام سلام به روی ماه همتون
بعد از مدتها امروز وقت کردم اپ کنم
همونطور که تو پست قبل گفتم چون میرم سر کار وقت سر خاروندن ندارم
ولی خوب اینجا رو هم نمیتونم بیخیال بشم
چون میخوام برای شما دخترای گلم بنویسم
راستی یادم رفت بگم که من تو تالار عروسی کار میکنم و کارم اونجا اینه که پشت کامپیوتر میشینم و اهنگ پخش میکنم
....یعنی یه جورایی دی جی اونجا هستم(خخخخخخخخخخخ)
خوب بگذریم
از بیتای مامان شروع میکنم که پس فردا تولدشه
الهی دورت بگردم انگار همین دیروز بود که به دنیا اومدی ...دردت به جونم بخوره بیتا خانومی
بیتای گلم تو بهترین دختر و بهترین خواهر روی زمینی
انقدر تینا رو دوست داری و مواظبشی که حد نداره
صبحها وقتی بیدارت میکنم نق میزنی
ولی وقتی تینا بیدارت میکنه بهش میخندی و بغلش میکنی
و بعد با هم رو تخت دراز میکشین عاشق محبتتونم
ولی خوب خیلی کم پیش میاد که با هم دعوا کنین
امسال میخواستم برای اموزش شنا ثبت نامت کنم
که متاسفانه قبول نکردن و گفتن که بالای 6 سال قبول میکنن راستش بعدش خودمم پشیمون شدم
اخه میخوام برای بار اول که میخوام جایی ثبت نامت کنم مهد باشه
دوست دارم اول روابط اجتماعیت بالا بره ...بدونی که جاهایی به اسم اموزشگاه هست که چیزهای خوب بهت یاد میدن
هزار ماشاالله تمام کلمات تراشه های الماس رو خوب یاد گرفتی
موقعیی که میرم سر کار تو میری خونه بابا جون اینا(بابای خودم) چون عاشق بابایی هستی
این عکس موقعیه که بابا جون اومده بهمون سر بزنه و تو داری از سر و کولش بالا میری
این چند وقت هم دلت میخواد خودت به تنهایی لباسهات رو بپوشی و در بیاری
و اما از تینای گلم بگم
تینا خانم شما دندون 9 و 10 رو با هم در اوردی که خیلی هم عذاب کشیدی و بعدشم اینکه چون موی کم پشتی داشتی باباجون(بابای من) موی شما رو تراشید
و شما این شکلی شدی
البته موقع عکس گرفتن کلی گریه کردی تا اینکه بلاخره تونستم عکس بالا رو بگیرم
اینجا ابجی بیتا داره بغلت میکنه و دلداریت میده که گریه نکنی( دورتون بگردم)
کوچولوی مامان شما هم بازی خوبی برای ابجیت هستی
صبحها بعد از صبحانه پتو پهن میکنم تو بالکن و اونجا گرم بازی میشین
البته بابایی براتون دو تا جوجه اردک هم خریده که با اونا بازی میکنین(عکس جوجه ها رو تو پست بعدی میذارم)
بعد از اونجا هم میایین و خونه رو.... رو سرتون میذارین
اینجا با هم نشستین رو میز
ماشاالله .. تو بر عکس بیتا خیلی شلوغی
تو این عکس رفتی رو صندلی نشستی و داری برای خودت تایپ میکنی
(مثلا داری ادای بابایی رو در میاری)
اینجا هم بابا رو بغل کردی و با هم خوابیدین
خوب دیگه فکر کنم برای این پست کافی باشه
انشاالله پست بعدیمون پست تولد بیتا خواهد بود
حالا بریم ادامه مطلب تا چند تا عکس که از بیتا و تینا تو محل کارم گرفتم ببینیم
تا بعد بای
ادامه مطلب
دیدگاه ها :
8 نظرات
آخرین ویرایش:
یکشنبه 25 خرداد 1393 09:58 ب.ظ
تعداد کل صفحات : 33
1
2
3
4
5
6
7
...