شارژ ایرانسل

فال حافظ

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات
 

قول و قرارهایمان را تو شاهد باش





شاه بلوط: بنام نامی یزدان. ملکه‌ عزیزم! تو را برگزیده‌ام از میان این همه خوبان. برای زیستن با تو میان این گواهان. با تو وفادار خواهم ماند در هر لحظه در هرجا پذیرای تو خواهم بود.

ملکه: پذیرایت می‌شوم. مهر تو را از جان هم‌اکنون باز می‌گویم میان انجمن با تو وفادار خواهم بود در هر دم و هرجا


امضا: شاه‌بلوط و ملکه
جمعه 2 خرداد 1393


روزایی که گذشت...



سلام.
خیلی وقته که نیومدم.
تقصیر آقای شاه بلوطه
دلم میخواست درمورد هفت مرداد سالگرد عقدمون بنویسم.
از قبل شیفتمو آف کرده بودم.
چون برام روز مهمی بود.
خیلی خوش گذشت.
قرار بود بریم رشت .کلی هم برنامه ریختیم.اما چون هوا به شدت گرم و شرجی شده بود
 از همسر خواستم تا سفر رو به روز دیگه موکول کنیم.
قبول کرد.
به جاش حسابی خوش گذروندیم.
هفت مرداد تولد صدف هم بود.
یه شب شام درست کردم.اول رفتیم آمل و کلی گشتیم و خرید کردیم.
بعدش اومدیم دریا و شام خوردیم سه تایی.
خیلی خوبه که حواسمون به فرصتها باشه
مثلا اگه روزی بیکاریم ،حروم نشه و ازش استفاده کنیم.
شناختم از شاه بلوط داره بیشتر میشه
درسته که گاهی خواسته و ناخواسته اذیتش میکنم اما تازه دارم میفهمم
 تو شرایط بحرانی چجوری عکس العمل نشون بدم.
همسری رو نمیدونم اما من خیلی عجله دارم برا جشن عروسی.
راستش الان یجورایی بلاتکلیفیم.
دروغ چرا گاهی غر میزنم و میگم خسته شدم اما دلم نمیاد زیاد تحت فشار بذارم
هم اونو و هم خانواده هارو.
جمعه جاتون خالی رفتیم دریا.
کلی شنا کردیم.
یعنی یه دل سییییییییییییییییییر.
شاید جمعه هم دوباره بریم دریا.
من خیلی به شلیل و شیدا اصرار میکنم که بیان اما متاسفانه.........
قدر این دوستیها و لحظات رو بدونیم.
سه شنبه 27 مرداد 1394
ن : سرکارخانم ملکه نظرات


اولین سالگرد ازدواج قمریمون مبارک




شنبه عید فطر اولین سالگرد ازدواج قمری مون بود
انگار همین دیروز بود
چقدر زود گذشت
یک ساااااااااااااااااااال
باورم نمیشه
روز عقد یادم میاد.
جشنمون عصر بود
بعد ازینکه از آرایشگاه برگشتیم تو خونه عقد کردیم و بعدش رفتیم سالن
جاتون خالی دوستا...
امسال جمعه کنار همسر بودم
براش کلی دسر درست کردم.شب شام دونفره رو بردیم کنار ساحل
خیلی آروم بود.
صبح بارون وحشتناکی میبارید
به هرحال اومدیم خونه پدرم
بازم تاکید کنم که ماهنوز نامزدیم و جشن و جهاز و....مونده
غروب رفتیم با خواهر و بچه هاش و مامانم رفتیم بیرون
شیرموز بستنی دعوتشون کردیم . شب هم دوباره شام بین خانواده بودیم
وقتمونو پر کردیم تا خوش باشیم.
جای دوستان رو هم خالی کردیما
تشریف ببرین ادامه مطلب در خدمت باشیم


دوشنبه 29 تیر 1394
ن : سرکارخانم ملکه نظرات


اولین افطاری تو خونه خودمون




سلام
جاتون خالی.
دیشب خونه خودمون بودیم.البته نه اینکه اولین بار باشه ها.
اما اولین افطاری بود که تو خونه خودمون مهمون داشتیم.
خواهرزاده ها و خواهرم مهمون ما بودن.
ایشالله یه روز بشه دوستای وبلاگی دور هم باشیم.
زهرا و میلاد
صدف و...
شیدا و...
جای خالی را پر کنید.



1j82hcqu9ej5b1nqqqg.jpg

سوپ قارچ (که عشق اول و اخر همسرمه )،سالاد ماکارونی ،پیراشکی گوشت


nwxj5n54e0t5ssnbn7gl.jpg

بفرما آب طالبی

چهارشنبه 3 تیر 1394
ن : سرکارخانم ملکه نظرات


عیدتون مبارک



سلام
عکس پست قبلی رو برداشتم.
فردا میلاد امام زمانمونه.پیشاپیش مبارک
ایشالله عشق به مولا پشت و پناه زندگیمون باشه.
7 مرداد که عقد کردیم اولین عید زندگی دونفرمون بود.عید فطر
از اون روز تا حالا اعیاد زیادی رو پشت سر گذاشتیم.
قبل ازدواج مناسبتها خیلی برام مهم بود.خیلی
مخصوصا اعیاد مذهبی مثل عید غدیر ولادت ائمه مبعث و....
دوست داشتم بعد ازدواجم این علاقه و پایبندی بیشتر و بهتر و پررنگ تر بشه.
یعنی حسابی شادی کنیم و خوش باشیم.
دارم فکر میکنم چندتا ازین مناسبتا باب دل بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بگذریم.
انتقام حس شیرینیه؟؟؟تلافی خوبه؟؟؟؟دل آدم خنک میشه؟؟؟؟؟
خوبه که شهامتشو داشته باشیم و اظهار شکست کنیم؟؟؟؟
بگذریم...
عیدتون خیلی خیلی خیلی مبارک
ما رو هم دعا کنین.
سه شنبه 12 خرداد 1394
ن : سرکارخانم ملکه نظرات


مرور گذشته ها



به پیشنهاد شیدایی دیشب خاطرات گذشته رو مرور کردم
دلم قییییییییییییییج رفت برا اون روزا
حتی بعضی پستاشو که میخوندم فکرشم نمیکردم خودم نوشته باشم.
این بود که دوباره اون هیجانه اومد سراغم.
خدارو شکر که کشیک نیستم.امروز مال خودمم.
سخته که بخوای از مشکلاتت اینجا بنویسی اما شهامتشو دارم...
اوایل همه چی شیرین بود.مشکلات ،اختلاف سلیقه ها ،عقاید عین آتیش زیر خاکستر بود.
فقط جرقه لازم داشت.
جرقه هاشو زدیم.هم من و هم همسرم.
گاهی با دستای خودمون خاموشش کردیم.سربلند شدیم و
 گاهی که به رکود میرسیدیم دوباره برا تنوع جرقه ایجاد میکردیم.
خواسته و ناخواسته.
نه فقط خودمون که بعضی شرایط دست به دست هم میداد.
گاهی حس فداکاری و از خود گذشتن یادمون میرفت.
اما گاهی هم به اوج میرسید
این فراز و نشیب شاید شاید برا همه باشه.و من و همسر هم مستثنی نبودیم.
خونه دار شدیم خیلی زود.اما دغدغه های بعدش خستمون کرد.
بهونه گیر میشدیم و بارها از اول شروع میکردیم.از صفر
از صفر شروع کردن هیچم بد نیست که خیلی هم عالیه.
دستامون حسابی خالی شد.اما سلامت دستامون هنوز هست.
دیشب سر نماز خداروشکر کردم.
اینکه خدای من هنوزم اقلا در حد چند رکعت نماز منو به عنوان بنده سراپا تقصیر قبول داره
قبولم داره چون هنوزم اون وجدان انسانیم بیداره
قبولم داره چون هنوزم دلم برا کسی که مشکلی داره میسوزه و
تا جاییکه توانم باشه کمکش میکنم
قبولم داره و منو تو شرایطی قرار میده که میتونم نفس عمیق بکشم و بگم شکرت
قبولم داره و هنوزم اطرافم پره از آدمایی که با افتخار ازشون اسم میبریم.
خدایا شکرت
برای اینکه اگه وضع اقتصادی ما این زوج جوون خام زیادم تعریفی نداره
 به جاش سالمیم ،شاغلیم ،انگیزه داریم ،وقت تفریح داریم ،دوستایی داریم
 که هرکدومشون یه جاهایی به دردمون خوردن،همش دنبال شاد کردن همیم.
دنبال راضی کردن هم.
حتی شکر که غر میزنیم،این یعنی اینکه ما دنبال شرایط بهتریم.دنبال پیشرفتیم.
حتی شکر  بخاطر شبهای دلتنگی،این یعنی اینکه ما همو دوست داریم
 و دلمون برای هم میتپه.
برای یه زندگی آروم و شاد مگه چی لازمه؟؟؟
قرار نیست به همینایی که داریم بسنده کنیم قراره همشو ارتقا بدیم
این وسط مطمئنا بارها زمین خواهیم خورد
بحث و جدل خواهیم داشت
اختلاف عقیده خواهیم داشت
اما گذشت هم داریم.گاهی یادمون میره یا شایدم دیر به ذهنمون میرسه اما هست.
خاطرات بد و خوب با هم همراهمون هستن.
تو سختیها یادمون میاد و بیشتر آزارمون میدن.اینا همش واقعیته.
نباید فرار کرد.
باید بلد باشیم چجوری دوتا خاطره تلخ طرف مقابلو با چهار تا خاطره شیرین جبرانش کنیم.
خلاقیت لازمه و صبوری!
خدایا بابت همه چی شکر






سه شنبه 5 خرداد 1394
ن : سرکارخانم ملکه نظرات


خدا حواسش هست



یادش بخیر
قبل ازدواج همش نگران این بودم که مبادا همسر آیندم خسیس باشه
اینکه وقتی رفتیم خرید روم نمیشه اون حساب کنه
اینکه اصلا نمیتونم بهش بگم برام چی بخره
خداروشکر
بعد ازدواج فهمیدم خدا حواسش به همه بنده هاش هست
به قول یه بنده خدایی که دیروز باهاش صحبت کردم و نگاهمو
تا حدودی به زندگیمون عوض کرد :خدا برا همه انسانها یه جفت آفریده تا درکنار هم به آرامش برسن.
اما قرار نیست همه صد در صد کامل باشن.
قرار نیست همه شناخت صد در صدی داشته باشن
که اگه اینطور بود امام حسن (ع) هرگز با همسرش اسما ازدواج نمیکرد و توسط اون کشته نمیشد.
خدا حواسش به منم بوده و مردی رو برام انتخاب کرده که که خسیس نیست
وقتی میریم خرید عمرا قبول کنه من حساب کنم
و خیلی اوقات به راحتی میگم چی دوست دارم
و شک ندارم که این اخلاقو خیلیا ندارن
برا یه زندگی بهتر لازمه یاد بگیریم داشته هامونو هر روز مرور کنیم
شکر کنیم، افتخار کنیم و عینک بزرگنمایی نداشته ها رو از چشممون برداریم
البته گفتنش راحته.یه همت دونفره میخواد و صبوری و مهربانی
زندگیتون شاد و اروم
چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394
ن : سرکارخانم ملکه نظرات


تهران گردی با طعم متاهلی ...



ببخشید چند روز نبودیم. متاسفانه یه سفر سوپرایزی دونفره پیش اومد و وقت نشد اون پست شوخی را حذف کنم.
بعد از 8ماه بالاخره وقتش رسید و با ملکه یه سر رفتیم پایتخت ... شاید جالب باشه. ولی ملکه برای اولین بار بود که خونه پدرشوهرش می‌اومد برعکس من که تقریبا تبدیل به داماد سرخونه‌! شده بودم. از اونجا که برای یه کار اداری تهران رفته بودیم زیاد وقت نشد همه جاهای خوب خوب تهران رو به ملکه م نشون بدم. اما اکثر جاهایی که دوران مجردی و بچگی باهاش خاطره داشتم و باهم رفتیم. پارک لاله، امامزاده صالح و ... ایشالله سفر بعدی که خیلی هم دور نیست سعی می‌کنم برنامه های متنوع‌تری برای ملکه م بذارم.
دوشنبه 31 فروردین 1394
ن : یک همسر نظرات


روزای تکراری



امروز هم آفم.

اما نمیخوام بد بگذره یا تکراری یا بی هدف

صبح یه نذر داشتم که الحمدلله ادا شد.

وقتی برمیگشتم یه مجله موفقیت هم خریدم.قصد کردم بعد ازینکه خوندمش

 ببرم بیمارستان و بذارم بخش تا همکارا هم استفاده کنن.

بهتر از اینه که ساعتای بیکاری رو اختصاص بدیم به خاله زنک بازی

دفعه قبلم همینکارو کردم که استقبال کردن.البته نیتم چیز دیگه بود

ولی خب اینجوری شد که همه بخونن و کلی استفاده کنن.

روزا به شدت تکراری شده.

به قول خودم آسیستول(تو پزشکی یعنی یه خط صاف)

نه خبر جدیدی نه اتفاق تازه ای نه هیجانی

هرچند ،شنبه چهار تا مهمون به صرف شام تو خونه مشترکمون داشتیم

 که هم کلی خوش گذشت

و هم روحمون تازه شد.خیلی وقت بود که به یه دور همی اینجوری نیاز داشتیم.

دست رو دست بذاریم هیچی درست نمیشه.

سه شنبه 25 فروردین 1394
ن : سرکارخانم ملکه نظرات


خیلی سخته بهترین مرد دنیا بودن!



ملکه ازم خواسته کلیه انتظارتی که ازش دارم را بنویسم ... خیلی وقته که ننوشتم. البته قرار نیست بشینم کتاب داستان بنویسم. ملکه من بهترین ملکه دنیاس و من هنوز نتونستم براش شاهی کنم و این کار نوشتن‌و برام سخت‌ میکنه.
 می‌تونم ادعا کنم اول زندگیمون موفق بودیم ولی وقتی قراره همسر ملکه باشی! یکم داستان فرق می‌کنه. این روزا حس خوبی ندارم. می‌دونم که برای ملکه‌م کم گذاشتم و از خودم راضی نیستم.حس یه شاه بی ادعا رو دارم!   امیدورام فردا روز بهتری باشه ...
سه شنبه 18 فروردین 1394
ن : یک همسر نظرات


تجربه بهم ثابت کرده ...



همیشه یک ذره حقیقت پشت هر”فقط یه شوخی بود” هست
 
یک کم کنجکاوی پشت “همین طوری پرسیدم” هست 

قدری احساسات پشت “به من چه اصلا” هست 

مقداری خرد پشت “چه میدونم” هست 

و اندکی درد پشت “اشکالی نداره” هست
شنبه 15 فروردین 1394
ن : یک همسر نظرات



( تعداد کل صفحات: 7 )

[ 1 ] [ 2 ] [ 3 ] [ 4 ] [ 5 ] [ 6 ] [ 7 ]