" سرگرمی و عاشقانه "

منوی وبلاگ (1)

موضوعات
» دل نوشته ی خودم( حرفای خودم)
» فقط عاشقانهــــ...ـــ و بس
» آیا می دانید؟
» اگه بخونی جالبه
» اس ام اس
» متن زیبا
» کد اهنگ های پیشواز (ایرانسل)(همراه اول)


آرشیو ماهانه

هفته چهارم بهمن 1392
هفته دوم آبان 1392
هفته اول آبان 1392
هفته چهارم مهر 1392
هفته سوم مهر 1392
هفته دوم مهر 1392
هفته اول مهر 1392
هفته چهارم شهریور 1392



لینک دوستان

ایستگاه تفریح
گلناز جوون(وبلاگش خیلی قشنگه) کلیک کن!!
فقط برای تو ((زری عزیزم))
عاشقانه های من ( هیمالیا )
ایستگاه استراحت
آنتی دختر _ ضد دخی
بی بهــــــــــانه
نسیم((پرنسســـ...ـــ))
حرف هایــــ...ـــ از جنس دل
من و تنهایـــــــ...ـــ
خدایــــ♥ــــا عاشقــــــــم گـــردان
رز آبی
مهشید((فابین))
دانلود روز
حوصله ی بارانی
کلبــــــــــــــــــــه دو عاشق
بهاری تازه
دختر یخی
عشق پاک
سنگ و شیشه



لوگوی دوستان

<-blogTitle->



آمار و نویسندگان
نویسندگان :
» عباد یوسف زاده

آمار بازدید :

آمار بازدید :
» تعداد مطالب :
» تعداد نویسندگان :
» آخرین بروز رسانی :
» بازدید امروز :
» بازدید دیروز :
» بازدید این ماه :
» بازدید ماه قبل :
» بازدید کل :
» آخرین بازدید :


خوشمزهــــ...

مرتبط با : اگه بخونی جالبه



دوست داری اینو بخوری؟


چه حسی داری؟


نوشته شده توسط عباد یوسف زاده در جمعه 25 بهمن 1392

نظرات ()



ولنتاین(92_93)

مرتبط با : اگه بخونی جالبه


به رفیقم زنگ زدم میگم کجایی؟

میگه: امروز ولنتاینه دارم کادو میخرم.

گفتم: شیطون نگفته بودی حالا با کی آشنا شدی؟

گفت: با هیچکس.

گفتم: پس واسه کی داری کادو میخری؟

گفت: برای مادرم. عشق من مادرمه…

اس ام اس روز عشق, اس ام اس جدید ولنتاین 92,

ﺍﯼ ﮐﺴﺎﻧﯿﮑﻪ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻭﻟﻨﺘﺎﯾﻦ هیشکیو ﻧﺪﺍﺭﯾﻦ
من پذیرای کادوهای شما هستم صرفا جهت ثواب
کور شم اگه جز ثواب نیت پلیده دیگه ای داشته باشم

اس ام اس روز عشق, اس ام اس جدید ولنتاین 92,

دلم همچون آسمان، پر از ابرهای بارانیست
ای کاش دلم امشب بگرید، شاید که بغض عشق در چشمانم بشکند

اس ام اس روز عشق, اس ام اس جدید ولنتاین 92,

به سلامتی اون دخترایی که برا روز ولنتاین باید یه گونی ادکلن بخرن
حالا به سلامتی اون پسرایی که توی این روز نمیدونن سر کدوم قرار برن…

اس ام اس روز عشق, اس ام اس جدید ولنتاین 92,

من به دو چیز عشق می ورزم یکی تو و دیگری وجود تو
به دو چیزاعتقاد دارم یکی خدا ودیگری تو
من در این دنیا دو چیز میخواهم
یکی تو و دیگری خوشبختی تو

اس ام اس روز عشق, اس ام اس جدید ولنتاین 92,

می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟
چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی
اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که
نمی خوای از دستش بدی
ولنتاین مبارک

اس ام اس روز عشق, اس ام اس جدید ولنتاین 92,

آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت
عمر بی حاصل ما این همه افسانه نداشت
روز ولنتاین مبارک

اس ام اس روز عشق, اس ام اس جدید ولنتاین 92,

می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟
چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی
اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که
نمی خوای از دستش بدی
ولنتاین مبارک

اس ام اس روز عشق, اس ام اس جدید ولنتاین 92,

مهر یه چیزیه مهربونی یه چیز دیگه،
عشق یه چیزیه عاشق شدن یه چیز دیگه،
قلب و دل یه چیزیه اما توی قلب تو جا شدن یه چیز دیگه!!!
ولنتاین مبارک عشقم

اس ام اس روز عشق, اس ام اس جدید ولنتاین 92,

اگر گل بودم تقدیم وجودت میشدم
اگر تار بودم آهنگ دوست داشتن را مینواختم
اگر باران بودم آنقدر می باریدم تا غمهایت را بشویم
دریغا که نه گلم، نه تارم و نه بارانم
ولی هر چه باشم و هر کجا باشم بیادتم

اس ام اس روز عشق, اس ام اس جدید ولنتاین 92,

صدا کن مرا که صدایت زیباترین نوای عالم است
صدا کن مرا که صدایت قلب شکسته ام را تسکین میدهد
صدا کن مرا تا بدانم که هنوز از یاد نبرده ای مرا

اس ام اس روز عشق, اس ام اس جدید ولنتاین 92,

ای خدایا از عشق امروزمان چیزی برای فردا بگذار
نگاهی، یادی، خاطره ای…
برای آن روز که فراموش خواهیم کرد
که روزی چقدر عاشق بودیم…

اس ام اس روز عشق, اس ام اس جدید ولنتاین 92,

ﺑﺎﻳﺪ ﮔﺬﺷﺖ، ﻧﻪ ﺍﺯ ﺣﺮﻓﻬﺎ… ﺑﻠﮑﻪ ﺍﺯ ﺧﻴﻠﻲ ﺁﺩﻣﺎ…

تمام پرانتزها را می بندم… نبودنت که توضیح اضافه نمی خواهد

امسال ولنتاین بی ولنتاین!

اس ام اس روز عشق, اس ام اس جدید ولنتاین 92,

هرچیزی زمانی دارد… نفسم هم که باشی دیر برسی من رفته ام…!!

پس زودتر بیا تا ولنتاین کنار هم باشیم

اس ام اس روز عشق, اس ام اس جدید ولنتاین 92,

پیدا کــــــــردن کسی که بهت بگه دوسـت دارم سخت نیست

پیدا کــــــــردن کسی که واقعا بهت ثابت کنه دوست داره سختــه…!!

اس ام اس روز عشق, اس ام اس جدید ولنتاین 92,

دنیا، به شایستگی هایت پاسخ می دهد نه به آرزوهایت!

پس، شایسته ی آرزوهایت باش



برچسب ها : ولنتاین-اس ام اس ولنتاین-

نوشته شده توسط عباد یوسف زاده در جمعه 25 بهمن 1392

نظرات ()



شعر هـــای دخترونهــ..

مرتبط با :

 

شعر های جدید که پشت سر عروس میخونن

ساپورت دخترونه.. عروس چه مهربونه

ساپورت رنگی رنگی عروس چقدر زرنگی

عروس کلیپس طلایی.. عروس خانم تو ماهی

نون و پنیر ارزونیتون.. کلیپس نمیدیم بهتون

شام و عروس اوردیم   ساپورتتون را بردیم

کلیپس خوش اب ورنگه  عروس داره میلنگه

اسفند دونه دونه   ساپورت عروسمونه

عروس ساپروتش قشنگه ایشالا مبارکش باد

عروس ساپروتش قشنگه... ایشالا مبارکش باد

 

دختر خانوم هــا موفق باشید :D

برچسب ها : خخخ دخــی هـــا-

نوشته شده توسط عباد یوسف زاده در چهارشنبه 15 آبان 1392

نظر یادت نره... ()



فرشته بیکار

مرتبط با : دل نوشته ی خودم( حرفای خودم)

13197789551

روزی مردی خواب عجیبی دید، او دید که پیش فرشته‌هاست و به کارهای آنها نگاه می‌کند، هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه‌هایی را که توسط پیک‌ها از زمین می‌رسند، باز می‌کنند، و آنها را داخل جعبه می‌گذارند. مرد از فرشته‌ای پرسید، شما چکار می‌کنید؟

فرشته در حالی که داشت نامه‌ای را باز می‌کرد، گفت: این جا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می‌گیریم. مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می‌گذارند و آنها را توسط پیک‌هایی به زمین می‌فرستند.

مرد پرسید: شماها چکار می‌کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت‌های خداوندی را برای بندگان می‌فرستیم.

مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشته‌ای بی کار نشسته است مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بی کارید؟

فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند، ولی فقط عده بسیار کمی جواب می‌دهند. مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می‌توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده فقط کافیست بگویند *خدایا شکر*



برچسب ها : خدایا شکر-

نوشته شده توسط عباد یوسف زاده در سه شنبه 14 آبان 1392

نظر یادت نره... ()



پسر هوس باز و دوخواهر

مرتبط با : دل نوشته ی خودم( حرفای خودم)

ddd 300x208  پسر هوس باز و دو خواهر %d8%b9%d8%a7%d8%b4%d9%82%db%8c %d8%af%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%aa%d9%86%db%8c %d9%87%d8%a7  معجزه ی عشق عشق واقعی عشق عاشقانه ها داستانی عاشقانه داستان های عشقی

کوچه ای محل رد شدن روزانه پسری جوان بود. روزی دختری زیبا روی از آن کوچه عبور می کرد  .پسر دلش با دیدن آن دلبر، دوام نیاورد و دنبال دختر به راه افتاد. دختر متوجه پسر شد و پرسید : چه میخواهی؟پسر با صدایی لرزان جواب داد :عاشق تو گشته ام و دلباخته ات شده ام . دختر گفت : گمان نکنم آیین دلدادگی آموخته باشی. فردای روز نیز پسر در همان گذر منتظر دختر بود و به محض دیدنش جلو آمد.دختر گفت باز که آمدی. پسر اظهار عشق کرد. دختر زیبا گفت من در چشمهایت رسم عاشقی نمی بینم. شاید خواهان جمال و زیبایی صورتم شده ای . پسر بر عشق اصرار کرد . دختر گفت : به هر حال فردا روز امتحان عاشقی است شاید ورق برگردد. این را گفت و رفت. پسر شب را در فکر امتحان به سر برد. که آزمایش چیست و نتیجه چه خواهد شد.صبح فردا دختر، با جلوه ای زیباتر از روزهای قبل آمده بود. پسر جوان دوباره پشت سر دختر زیبا به راه افتاد. دختر گفت ای پسر تو که اینگونه شیفته من شده ای اگر خواهر زیبا و دلربای مرا می دیدی چه میکردی؟!!خواهرم بسیار لطیف تر و در این شهر، زیبا روی ترین است و خیلی ها شیفته او شده اند. امروز خواهر پری چهره ام را با خود آورده ام و الان پشت سر تو ایستاده. پسر بی درنگ به عقب برگشت!!! ولی …. ولی خبری از خواهر فرشته خوی دختر نبود ، که نبود.پسر گفت: این را که دروغ گفتی ؛ امتحانت را بگو چیست؟ دختر تبسمی کرد و گفت: ورقه ها را جمع کردند؛ امتحان تمام شد. برو راه خود گیر. روز اول گفتم که از چشم هایت مشق عاشقی نمی خوانم. تو عاشق نیستی. تو خواهان صورت های زیبایی. اگر عاشق بودی وقتی معشوق روبروی تو ایستاده ، برای دیدن صورتی زیبا به عقب بر نمی گشتی. چرا که هنگام وصال ، محب از محبوب و عاشق از معشوق روی برنمی گرداند، حتی برای لحظه ای!!!!دختر اینها را گفت و ناپدید شد. پسر کمی اندیشه کرد ، آهی سرد کشید و گفت: به خاطر امتحانی که در آن رد شدم ، دیگر از این کوچه رد نخواهم شد. اما ……اما آنانکه ادعای عشق خدایی میکنند ولی حواسشان همیشه به غیر خداست، چه موقع و چگونه امتحان خواهند شد؟نکند ورقه ها را پخش کرده اند و امتحان شروع شده!!!


برچسب ها : هوس بازان راه زندگی ندارند-

نوشته شده توسط عباد یوسف زاده در سه شنبه 14 آبان 1392

نظر یادت نره... ()



درد و دل دختر با مادرش

مرتبط با :

دختری با مادرش در رختخواب

درددل می کرد با چشمی پر آب

گفت:مادر حالم اصلا خوب نیست

زندگی از بهر من مطلوب نیست

گو چه خاکی را بریزم بر سرم؟

روی دستت باد کردم مادرم!

سن من از بیست وشش افزون شد

دل میان سینه غرق خون شد

هیچ کس مجنون این لیلا نشد

شوهری از بهر من پیدا نشد

غم میان سینه شد انباشته

بوی ترشی خانه را برداشته!

مادرش چون حرف دختش را شنفت

خنده بر لب آمدش آهسته گفت:

دخترم بخت تو هم وا می شود

غنچه ی عشقت شکوفا می شود

غصه ها را از وجودت دور کن

 

این همه شوهر یکی را تور کن!

گفت دختر ،مادر محبوب من!

ای رفیق مهربان و خوب من!

گفته ام با دوستانم بارها

من بدم می آید از این کارها

در خیابان یا میان کوچه ها

سر به زیر و با وقارم هر کجا

کی نگاهی می کنم بر یک پسر

مغز یابو خورده ام یا مغز خر!؟

غیر از آن روزی که گشتم همسفر

با سعیدو یاسر و ایضا صفر

با سه تاشان رفته بودم سینما

بگذریم از مابقی ماجرا!

یک سری هم صحبت صادق شدم

او خرم کرد آخرش عاشق شدم

یک دو ماهی یار من بود و پرید

قلب من از عشق او خیری ندید

مصطفای حاج علی اصغر شله

یک زمانی عاشق من شد،بله

بعد جعفر یار من عباس بود

البته وسواسی وحساس بود

بعد ازآن وسواسی پر ادعا

شد رفیقم خان داداش المیرا

بعد او هم عاشق مانی شدم

بعد مانی عاشق هانی شدم

بعدهانی عاشق نادر شدم

بعد نادر عاشق ناصر شدم

مادرش آمد میان حرف او

گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو!

گرچه من هم در زمان دختری

روز و شب بودم به فکر شوهری

لیک جز آن که تو را باشد پدر

دل نمی دادم به هرکس اینقدر

خاک عالم بر سرت ،خیلی بدی

واقعا که پوز مادر را زدی


برگرفته شده از http://jojofun.ir

برچسب ها : تا اخرش بخوان-

نوشته شده توسط عباد یوسف زاده در جمعه 10 آبان 1392

نظر یادت نره... ()



پدر هوس بسوزهــ...

مرتبط با : دل نوشته ی خودم( حرفای خودم)
ra4 2249 300x246 عاشق .... عاشقی داستان  معجزه ی عشق عشق واقعی عشق عاشقانه ها داستانی عاشقانه داستان های عشقی

اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است,
دستشو گرفتم و گفتم: …
باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم, انگار دهنم باز نمی شد.
هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود, باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم از اون جدا بشم. بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم, از من پرسید چرا؟!
اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می شد فریاد می زد: تو مرد نیستی
اون شب دیگه هیچ صحبتی نکردیم و اون دایم گریه می کرد و مثل باران اشک می ریخت, می دونستم که می خواست بدونه که چه بلایی بر سر عشق مون اومده و چرا؟ اما به سختی می تونستم جواب قانع کننده ای براش پیدا کنم, چرا که من دلباخته یک دختر جوان به اسم”دوی” شده بودم و دیگه نسبت به همسرم احساسی نداشتم.
من و اون مدت ها بود که با هم غریبه شده بودیم من فقط نسبت به اون احساس ترحم داشتم. بالاخره با احساس گناه فراوان موافقت نامه طلاق رو گرفتم, خونه, سی درصد شرکت و ماشین رو به اون دادم. اما اون یک نگاه به برگه ها کرد و بعد همه رو پاره کرد.
زنی که بیش از ده سال باهاش زندگی کرده بودم تبدیل به یک غریبه شده بود و من واقعا متاسف بودم و می دونستم که اون ده سال از عمرش رو برای من تلف کرده و تمام انرژی و جوانی اش رو صرف من و زندگی با من کرده, اما دیگه خیلی دیر شده بود و من عاشق شده بودم.
بالاخره اون با صدای بلند شروع به گریه کرد, چیزی که انتظارش رو داشتم. به نظر من این گریه یک تخلیه هیجانی بود.بلاخره مسئله طلاق کم کم داشت براش جا می افتاد. فردای اون روز خیلی دیر به خونه اومدم و دیدم که یک نامه روی میز گذاشته! به اون توجهی نکردم و رفتم توی رختخواب و به خواب عمیقی فرو رفتم. وقتی بیدار شدم دیدم اون نامه هنوز هم همون جاست, وقتی اون رو خوندم دیدم شرایط طلاق رو نوشته. اون هیچ چیز از من نمی خواست به جز این که در این مدت یک ماه که از طلاق ما باقی مونده بهش توجه کنم.
اون درخواست کرده بودکه در این مدت یک ماه تا جایی که ممکنه هر دومون به صورت عادی کنار هم زندگی کنیم,دلیلش هم ساده و قابل قبول بود: پسرمون در ماه آینده امتحان مهمی داشت و همسرم نمی خواست که جدایی ما پسرمون رو دچار مشکل بکنه!
این مسئله برای من قابل قبول بود, اما اون یک درخواست دیگه هم داشت: از من خواسته بود که بیاد بیارم که روز عروسی مون من اون رو روی دست هام گرفته بودم و به خانه اوردم. و درخواست کرده بود که در یک ماه باقی مونده از زندگی مشترکمون هر روز صبح اون رو از اتاق خواب تا دم در به همون صورت روی دست هام بگیرمو راه ببرم.
خیلی درخواست عجیبی بود, با خودم فکر کردم حتما داره دیونه می شه.
اما برای این که اخرین درخواستش رو رد نکرده باشم موافقت کردم.
وقتی این درخواست عجیب و غریب رو برای “دوی”تعریف کردم اون با صدای بلند خندید گفت: به هر باید با مسئلهطلاق روبرو می شد, مهم نیست داره چه حقه ای به کار می بره..
مدت ها بود که من و همسرم هیچ تماسی با هم نداشتیم تا روزی که طبق شرایط طلاق که همسرم تعین کرده بود من اون رو بلند کردم و در میان دست هام گرفتم. هر دومون مثل آدم های دست و پاچلفتی رفتار می کردیم و معذب بودیم.. پسرمون پشت ما راه می رفت و دست می زد و می گفت: بابا مامان رو تو بغل گرفته راه می بره.
جملات پسرم دردی رو در وجودم زنده می کرد, از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و از اون جا تا در ورودی حدود ده متر مسافت رو طی کردیم.. اون چشم هاشو بست و به آرومی گفت: راجع به طلاق تا روز آخر به پسرمون هیچی نگو!
نمی دونم یک دفعه چرا این قدر دلم گرفت و احساس غم کردم.. بالاخره دم در اون رو زمین گذاشتم, رفت و سوار اتوبوس شد و به طرف محل کارش رفت, من هم تنها سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم.
روز دوم هر دومون کمی راحت تر شده بودیم, می تونستم بوی عطرشو اسشمام کنم. عطری که مدتها بود از یادم رفته بود. با خودم فکر کردم من مدتهاست که به همسرم به حد کافی توجه نکرده بودم. انگار سالهاست که ندیدمش, من از اون مراقبت نکرده بودم.
متوجه شدم که آثار گذر زمان بر چهره اش نشسته, چندتا چروک کوچک گوشه چماش نشسته بود,لابه لای موهاش چند تا تار خاکستری ظاهر شده بود! برای لحظه ای با خودم فکر کردم: خدایا من با او چه کار کردم؟!
روز چهارم وقتی اون رو روی دست هام گرفتم حس نزدیکی و صمیمیت رو دوباره احساس کردم.
این زن, زنی بود که ده سال از عمر و زندگی اش رو با من سهیم شده بود.
روز پنجم و ششم احساس کردم, صیمیت داره بیشتر وبیشتر می شه, انگار دوباره این حس زنده شده و دوباره داره شاخ و برگ می گیره.
من راجع به این موضوع به “دوی” هیچی نگفتم. هر روز که می گذشت برام آسون تر و راحت تر می شد که همسرم رو روی دست هام حمل کنم و راه ببرم, با خودم گفتم حتما عظله هام قوی تر شده. همسرم هر روز با دقت لباسش رو انتخاب می کرد. یک روز در حالی که چند دست لباس رو در دست گرفته بود احساس کرد که هیچ کدوم مناسب و اندازه نیستند.با صدای آروم گفت: لباسهام همگی گشاد شدند. و من ناگهان متوجه شدم که اون توی این مدت چه قدر لاغر و نحیف شده و به همین خاطر بود که من اون رو راحت حمل می کردم, انگار وجودش داشت ذره ذره آب می شد. گویی ضربه ای به من وارد شد, ضربه ای که تا عمق وجودم رو لرزوند. توی این مدت کوتاه اون چقدر درد و رنج رو تحمل کرده بود, انگار جسم و قلبش ذره ذره آب می شد. ناخوداگاه بلند شدم و سرش رو نوازش کردم.. پسرم این منظره که پدرش , مادرش رو در اغوش بگیره و راه ببره تبدیل به یک جزئ شیرین زندگی اش شده بود. همسرم به پسرم اشاره کرد که بیاد جلو و به نرمی و با تمام احساس اون رو در آغوش فشرد.
من روم رو برگردوندم, ترسیدم نکنه که در روزهای آخر تصمیم رو عوض کنم. بعد اون رو در آغوش گرفتم و حرکت کردم. همون مسیر هر روز, از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و در ورودی.دستهای اون دور گردن من حلقه شده بود و من به نرمی اون رو حمل می کردم, درست مثل اولین روز ازدواج مون. روز آخر وقتی اون رو در اغوش گرفتم به سختی می تونستم قدم های آخر رو بردارم.
انگار ته دلم یک چیزی می گفت: ای کاش این مسیر هیچ وقت تموم نمی شد. پسرمون رفته بود مدرسه, من در حالی که همسرم در اغوشم بود با خودم گفتم: من در تمام این سالها هیچ وقت به فقدان صمیمیت و نزدیکی در زندگی مون توجه نکرده بودم.
اون روز به سرعت به طرف محل کارم رانندگی کردم, وقتی رسیدم بدون این که در ماشین رو قفل کنم ماشین رو رها کردم, نمی خواستم حتی یک لحظه در تصمیمی که گرفتم, تردید کنم.
“دوی” در رو باز کرد, و من بهش گفتم که متاسفم, من نمی خوام از همسرم جدا بشم!
اون حیرت زده به من نگاه می کرد, به پیشانیم دست زد و گفت: ببینم فکر نمی کنی تب داشته باشی؟
من دستشو کنار زدم و گفتم: نه! متاسفم, من جدایی رو نمی خوام, این منم که نمی خوام از همسرم جدا بشم.
به هیچ وجه نمی خوام اون رو از دست بدم.
زندگی مشترک من خسته کننده شده بود, چون نه من و نه اون تا یک ماه گذشته هیچ کدوم ارزش جزییات و نکات ظریف رو در زندگی مشترکمون نمی دونستیم. زندگی مشترکمون خسته کننده شده بود نه به خاطر این که عاشق هم نبودیم بلکه به این خاطر که اون رو از یاد برده بودیم.
من حالا متوجه شدم که از همون روز اول ازدواج مون که همسرم رو در آغوش گرفتم و پا به خانه گذاشتم موظفم که تا لحظه مرگ همون طور اون رو در آغوش حمایت خودم داشته باشم. “دوی” انگار تازه از خواب بیدار شده باشه در حالی که فریاد می زد در رو محکم کوبید و رفت.
من از پله ها پایین اومدم سوار ماشین شدم و به گل فروشی رفتم. یک سبد گل زیبا و معطر برای همسرم سفارش دادم. دختر گل فروش پرسید: چه متنی روی سبد گل تون می نویسید؟ و من در حالی که لبخند می زدم نوشتم :
از امروز صبح, تو رو در آغوش مهرم می گیرم و حمل می کنم, تو روبا پاهای عشق راه می برم, تا زمانی که مرگ, ما دو نفر رو از هم جدا کنه.
***
جزئیات ظریفی توی زندگی ما هست که از اهمیت فوق العلاده ای برخورداره, مسائل و نکاتی که برای تداوم و یک رابطه, مهم و ارزشمندند.
این مسایل خانه مجلل, پول, ماشین و مسایلی از این قبیل نیست.
این ها هیچ کدوم به تنهایی و به خودی خود شادی افرین نیستند.
پس در زندگی سعی کنید: زمانی رو صرف پیدا کردن شیرینی ها و لذت های ساده زندگی تون کنید. چیزهایی رو که از یاد بردید, یادآوری و تکرار کنید و هر کاری رو که باعث ایجاد حس صمیمیت و نزدیکی بیشتر و بیشتر بین شما و همسرتون می شه, انجام بدید.. زندگی خود به خود دوام پیدا نمی کنه. این شما هستید که باید باعث تداوم زندگی تون بشید. اگر این داستان رو برای فرد دیگه ای نقل نکنید هیچ اتفاقی نمی افته, اما یادتون باشه که اگه این کار رو بکنید شاید یکزندگی رو نجات بدی

♥ خدایـــــــــــا خودت آقـــایی کن ♥

برچسب ها : عاشقی یا همسر؟-

نوشته شده توسط عباد یوسف زاده در پنجشنبه 9 آبان 1392

نظر یادت نره... ()



نامه ی دختر 26 ساله به آقــای ظریف (( وقتی خوندم حالم بد شد ))

مرتبط با : دل نوشته ی خودم( حرفای خودم)

سلام آقای ظریف

وقتتون بخیر امیدوارم حالتون بهتر شده باشه من یه دختر ۲۶ ساله ایرانی ساکن ایرانم (ببخشید که نمی‌تونم خودم رو کامل معرفی کنم) امیدوارم کامنت منو کامل بخونید. من متاهلم، سه ساله که عقد کردم اما به خاطر مشکلات مالی نمی‌تونیم عروسی کنیم، شوهرم دانشجوی دکتراست و کار پیدا نمی‌کنه…

 

بی‌پولی و بی‌کاری دمار از روزگار ما در آورده، پدرم یه بازنشسته ست و از پس خرید جهزیه بر نمی‌اد. من اخیرا کار‌شناسی ارشد نوبت روزانه قبول شدم، یکی از دانشگاه‌های عالی تهران، یکی از بهترین رشته‌ها، هفته‌ای ۳ روز می‌ام تهران. شاید باورتون نشه اما من از پس کرایه اتوبوسم به تهران بر نمیام… من نمی‌تونم هفته‌ای ۴۰ هزارتومن برای غذا و کرایه و… هزینه کنم… شوهرم توان حمایت منو نداره و از پدرم هم نمی‌تونم پول بگیرم، وام دانشجویی هم که به جایی نمی‌رسه و هنوز ندادن… بار‌ها به انصراف از تحصیل فکر کردم اما بغض گلومو می‌گیره، چون من برای قبولی خیلی زحمت کشیدم… نمی‌دونم شما بچه دارین یا نه، نمی‌دونم خودتون و بچه هاتون چطور درس خوندین اما همه امکانات خودتونو بذارید کنار و درس خوندن تو بد‌ترین شرایطو تصور کنید. مدام فکر می‌کنم اینایی که می‌رن دانشگاه بین الملل چقدر پول دارن؟ چطوری من نمی‌تونم هفته‌ای ۴۰ هزارتومن پول بدم برای درس و اونا…. دیگه دارم افسرده می‌شم. همین برنامه رو برای جهیزیه هم دارم… همیشه عقد کردن برای دخترا یعنی مهمونی، گردش، خوشی، خرج کردن، مسافرت… منم نوعروسم، اما از این زندگی فقط یه چیز بهم رسیده، اونم حسرته. من نمی‌خوام بهم بگین «متاسفم». من خودمو معرفی نکردم چون ترحم کسی رو نمی‌خوام. من فقط حقمو می‌خوام… من ایرانی‌ام، چرا تو مملکت خودم، جایی که کل طایفه‌ام بخاطرش شهید و جانباز دادن رفاه ندارم؟ چرا بی‌کارم؟ چرا تغذیه خوب ندارم؟ چرا بی‌پولم؟ چرا با این معدل و این رزومه باهام مثل یه تفاله برخورد می‌شه؟ این انرژی هسته‌ای کو؟ کجاست؟ چیش به من رسیده؟ منو تو انرژی اتمی استخدام می‌کنن؟ یا شوهر استعداد درخشانمو؟ قبضامون که مدام گرون‌تر و زیاد‌تر می‌شه، تابستونا که برق قطعه، پس کو تامین انرژی؟ چرا مملکت من راحت از دزدی ۳ هزار میلیارد تومنی می‌گذره ولی ۲۴ ساعت بنده به دو ریال یارانهٔ مردم؟ یارانه‌ای که بودنش برای آدمایی مثل من معنی حفظ آبرو رو داره. تو این وضع گرونی… من فقط یه بار زندگی می‌کنم… می‌خوام شاد باشم…

دیگه بسمه غصه خوردن… در عوض کار می‌خوام و پول و یه خونه نقلی با یه جهیزیه ساده یه دفترچه بیمه نمی‌دونید این آخری شده رویای من… من نمی‌دونم مشکل کمر شما چیه ولی درد شما رو خوب می‌فهمم. درد از کمر شروع می‌شه تا مچ پا میاد… انگار یه رشته داغ تو پای آدمه که کشیده می‌شه. من نمی‌تونستم برم دکتر اما علائم و دردامو تو اینترنت سرچ کردم و فهمیدم چه بیماری دارم. نه می‌شه ایستاد، نه می‌شه نشست، نه می‌شه خوابید… من اینجا به درد تسلیم می‌شم…

من می‌میرم از درد اما نمی‌تونم برم دکتر، نمی‌تونم‌ ام آر آی بگیرم. چون بیمه ندارم، چون پول ندارم، هزینه‌های درمان سرسام آوره، سلامتی شده به قیمت خون آدم… خوش بحال شما که برای دردتون طبیب دارید (البته هرچی که دارید حلال و خوشتون. خدا به روزیتون برکت بده. انشاءالله که حالتونم خوب بشه.)، من از ترس اینکه شوهر و پدرم شرمنده م نشن به کسی نمی‌گم چقدر درد می‌کشم… می‌بینید… فرق من و شما همینه… زندگی من به یه تاره مو بنده ولی شما مسئولین زندگی آروم و قشنگتونو بی‌استرس ادامه می‌دین. واسه همینه که شما با خیال راحت خبر از مذاکرات بعدی می‌دید و من اشک تو چشام حلقه می‌زنه که‌ای خدااااااااا پس کی تموم می‌شه؟ همه اینارو گفتم که بدونید کسایی مثل من هستند که فقط زنده‌اند اما بار‌ها و بار‌ها آرزوی مرگ می‌کنند. کاری کنید که تحریما تموم بشه، یه کاری کنید ارزونی بشه، کرایه خونه کم بشه، مواد غذایی ارزون بشه، بازار کار رونق پیدا کنه، دارو و درمان به قیمت خون آدم نباشه، امنیت و رفاه داشته باشیم. کاری کنید که منه بچه درس خون، منی که تو زندگیم فقط تلاش کردم، صبر کردم و پامو کج نذاشتم، بخاطر فشار اقتصادی تو این سن وسال این همه مریضی عصبی نداشته باشم و فکرم مدام پی انصراف از تحصیل نباشه، یه کاری کنید جوونا راحت ازدواج کنن اینطوری فسادم کم می‌شه. فقط یکم سریع‌تر… می‌ترسم آخرش به عمر ما قد نده. تو رو خدا… دیگه بسه تحریم… یکی می‌گفت باید قبر دهه شصتیا رو گود‌تر بکنند چون آرزوهای زیادی دارن که باید با خودشون به گور ببرن… خواهش می‌کنم جواب کامنتمو بدید. یا حق

پاسخ ظریف:

سلام دخترم. می‌دانم که مسئولیت سنگینی بر دوش من و همکاران من است و گرچه در ایجاد شرایط کنونی نقشی نداشته‌ایم ولی به هرحال با پذیرش مسئولیت باید در جهت حل آن حرکت کنیم. امیدوارم با تدبیر ریاست محترم جمهوری و با حمایت همه مردم مشکلات انباشته اقتصادی به تدریج رفع شوند و زندگی برای شما و بقیه مردم راحت‌تر شود. باور کنید که در هر لحظه از کار اداری و مذاکرات، خودم را وامدار و مدیون تک تک شما می‌دانم و امیدوارم که بتوانم باری از دوش شما بردارم. به یاری خدا و به پشتیبانی شما، این کار را با صبر و با حفظ حقوق کشور انجام خواهیم داد. اما اطمینان داشته باشید که برای مذاکره جدی و رفع فشار‌ها، بهترین روش تلاش برای رسیدن به تفاهم از طریق تعامل سازنده و عزتمند است. اندکی صبر، سحر نزدیک است.


دوستان تو وب خودتون این متن رو بزارید__واقعا متاسفم _ ممنون

برچسب ها : اخر دنیا که میگن اینجاست-

نوشته شده توسط عباد یوسف زاده در پنجشنبه 9 آبان 1392

نظر یادت نره... ()



عاشقانه های من

مرتبط با : فقط عاشقانهــــ...ـــ و بس

اگه یه روز یکی با همه ی قلبش دوست داشت

حواست باشه

تو خاص نیستی

اونه که آدم کمیابیه و در حال انقراض

مواظبش باش . . .
.

.

.
نمى دانم چه رابطه ایست ؟

بین نبودنت با رنگ ها

دلتنگ تو که میشوم

زندگى ام سیاه مى شود !
.

.

.

آدمایی که عشقشون رو مثل کانال تلویزیون عوض میکنن

آخرش باید بشینن برفک تماشا کنن !
.

.

.
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت

اندوه چیست ؟ عشق کدام است ؟ غم کجاست ؟

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

عمریست در هوای تو از آشیان جداست . . .

.

.

.
تو رگ شوخی ات با دیگران گُل می کند

و من رگ غیرتم باد !

عجب

نمی دانستم رگها هم قدرت انتخاب دارند . . . !
.

.

.
از همان روزی که “پایت” را از زندگی ام پس کشیدی

زندگی ام دگر “پا” نگرفت !
.
.

.

غیر از “مرگ”

چیز دیگری جدایمان نمی کند

این قرار ِ اول من و تو بود

بعد ، ما “جدا” شدیم

“مرگ” “دیر” کرده بود . . .
.
.

.

بیچاره گل فروش

تنها کسی است که ، وقتی با گل وارد خانه میشود همه غمگین میشوند . . .
.

.

.
خاک بر سرِ تمامِ این کلمات

اگر تو از میانِ تمامشان

نفهمی من دلتنگم . . . !
.

.

.
هرگز تمامت را برای کسی رو نکن

بگذار کمی دست نیافتنی باشی

آدمها تمامت که کنند، “رهـــــایت” می کنند . . .
.

.

.
به تو بدهکارم

دست کم یک جان ، برای هر لبخند . . .
.

.

.
سرم را پنهان می کُنم

در گودی گلویت تمام ِ

غم ها راه گُم می کُنند . . .
.

.

.
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﮔﻔﺘـــــــــــﻪ ﺍﻧﺪ : “ﺩﻭﺭﻱ ﻭ ﺩﻭﺳــــﺘﻲ”

ﻳﺎ ﻃﻌــــﻢ ﺩﻭﺳـــــﺘﻲ ﻧﭽﺸﻴـــﺪﻩ ﺍﻧﺪ

ﻳﺎ ﺩﺭﺩ ﺩﻭﺭﻱ ﻧﮑــــــﺸﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ . . .
.

.
.
خدا را چه دیدی ؟

یک روز بیشتر

” ساعتی ” ” لحظه ای ” با من بمان

شاید خنده ای پشت لب هایت

قطره ای پشت پلک هایت جا مانده باشد . . .
.

.

.
در سرم تویی

در چشمم تویی

در قلبم تو

من ، عکس دسته جمعی توام . . .
.

.

.
لا به لای ساز نفسهایت ، پنهان می شوم

اشک می شوم ! تا بمانم … تا نرانی مرا …!

من ” آه ” می کشم و تو ” انگ ” می زنی!

و این غم انگیز ترین ” آهنگ ” دنیاست…!
.

.
.
به آنهایی که دوستشان دارید بی بهانه بگویید دوستت دارم

بگویید در این دنیای شلوغ سنجاقشان کرده اید به دلتان

بگویید گاهی فرصت با هم بودنمان کوتاه تر از عمر شکوفه هاست

شما بگویید ، حتی اگر نشنوند . . .
.

.

.
هر انسانی یک بار

برای رسیدن به یک نفر، دیر می کند. و پس از آن،

برای رسیدن به کَسان دیگر، عجله ای، نمی کند . . .
.

.

.
همه بهانه هایم از نبودن توست

اگر باشی…

اگرباشی..

از هزار و یک بلاهم بهانه نمی گیرم . . .
.

.

.
نزدیکت می شوم بوی دریا می آید

دور که می شوم صدای باران

بگو تکلیفم با چشمهایم چیست ؟

لنگر بیندازم و عاشقی کنم ، یا چتر بردارم و دلبری کنم ؟
.

.

.
نه قرص و نه شربت و دوا، هیچ کدام

تاثیر ندارند به مانند ” سلام ”

برگرد که بی تو نفسم می گیرد

اکسیژنِ بی عطر ِ تو، سمّ است برام . . .
.

.

.
همه می گویند “سخت گیر”م!

راست می گویند

همین است که انقدر “سخت”

به تو “گیر” داده ام . . .
.

.
.
گریه کار کمی است برای توصیف نداشتنت

دارم به رفتار پرشکوهی شبیه به مرگ فکر میکنم . . . !
.

.

.
از روزی که

تصمیم به رفتن گرفته ای

بلاتکلیفی بین ما موج میزند

مثلا همین دل من

نمیداند با تو بیاید؟ یا پیش من بماند؟؟؟
.

.

.
من رو نمیخواست

بتی که از من ساخته بود رو میخواست

واسه همین هر وقت خودم بودم دعوا داشتیم . . .
.

.

.
دلبندم

من دلم فقط ، روی دلِ تو

بند می شود . . . !
.

.

.
خواستنِ دوبارهٔ بعضی‌ از آدمها ، مثل پیکِ آخر مشروبه

نمیدونی بخوری حالتو بهتر می‌کنه یا بالا میاری …!
.

.

.
دلــــــــتنـگم

بــــــــرای او نـــه

برای منه قبــــل از او

چقــــدر قشنـــگ بــــودم . . .
.

.

.
چشمانت

زیباترین درس ایست که خوانده ام

چه معلم خوبیست ، نگاهت . . .
.

.

.
واسـم دعــا کنــید

یه بیماری خیلی نــادر دارم

هر کیو می بینم فـک می کنم آدمـه
.

.

.
به سلامتی پسری که گفت :

اگه بمونی میشی “مادر” دخترم

اگه بری میشی “اسم” دخترم . . .



نوشته شده توسط عباد یوسف زاده در سه شنبه 7 آبان 1392

نظر یادت نره... ()



سخنان بزرگان

مرتبط با : متن زیبا

برای خــــــــــــــ­ــودت زندگی کن

برای دیگری زندگـــ­ـــــــــــــی باش . . .

.

.

.

هیچ سنجابی بخاطر پوست گران قیمت خود خوشبخت نشده است . . .

.

.

.

هرچقدر هم که ضعیف باشی

گاهی میتونی تکیه گاه باشی . . .

.

.

.

نسبت سطح بال زنبور به بدن او ، بسیار کم است

با توجه به قوانین آیرودینامیک، پرواز ممکن نیست

اما زنبور این را نمیداند و پرواز میکند . . .

.

.

.

بندی که پاره شد رو میشه گره زد

ولی همیشه یه گره باقی می مونه . . .

.

.

.

هرگاه قصد شوخی دارم، حقیقت را بیان می‌کنم

این بزرگترین شوخی جهان است . . .

(جرج برنارد شاو)

 

.

.

.

از جنگ بدتر هم هست : کسی که چیزی ندارد تا برایش بجنگد . . .

.

.

.

قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را

این باران است که باعث رشد گل میشود ، نه رعد و برق . . .

.

.

.

وقتی مردم از کسی تعریف می کنند

کمتر کسی باور می کند

ولی وقتی که از کسی بدگویی می کنند

همه باورشان می شود . . .

.

.

.

هیچوقت به کسى که بهت اعتماد داره ، دروغ نگو

هیچوقت به کسى که بهت دروغ میگه ، اعتماد نکن . . .

.

.

.

هیچ وقت کسی رو که در حاشــیه زندگیش هستی

در اولــویت زندگی قرار نده . . .

.

.

.

سوختن کمال عشق است

اما آنها که سوختن پروانه در آتش شمع را کمال عشق می‌دانند

کجایند که سوختن انسان در آتش عشق را به نظاره بنشینند؟

(سید مرتضی آوینی)

.

.

.

جهان سوم جائیست که مردمش بهجای حل مشکلاتشان

سعی میکنندبه بهترین شکل خود را با ان تطبیق دهند . . .

.

.

.

باران هم روی ستمگر می بارد و هم ستمدیده

ولی بیشتر روی ستمدیده می بارد

زیرا ستمگر چتر ستمدیده را ربوده است . . .

.

.

.

نه هر چشم بسته ای خواب است ، و نه هر چشم بازی بینا . . .

.

.

.

 انســـــــــانهاى بــــــزرگ ،دو دل دارنــــــــد ؛

دلـــــى که درد مى کشـــــــــــد و پنهـــــــــــــــان است

و دلـــــــــــــــى که میخندد و آشکـــــــــــــــار است . . .

.

.

.

به جای پــــاکــــ کردن اشــــکـــهایتان

آنهایی که باعث گــــریـــــــــه تان می شوند را پــــاک کنید . . .

.

.

.

بـــه آرزوهــــای خـــویـش ایــــمـان بــیـاوریــد و

آنــــگونه نـــسبـت بــه آنــــها بـــانـدیشـید که

گویــــی بـــزودی رخ مـی دهـــنـد . . .

.

.

.

این یکی از تضادهای زندگی ماست

که آدم همیشه کار اشتباه را در بهترین زمان ممکن انجام میدهد . . .

( چــارلـی چـاپلـیـن )

.

.

.

بسیار شیرین مباش که تو را بخورند

و تلخ هم مباش که تو را دور افکنند . . .

.

.

.

چیزی ویرانگرتر از این نیست که دریابیم

 فریب همان کسانی را خورده ایم که باورشان داشته ایم

(لئو بوسکالیا)

.

.

.

اینکه دیگران ما را آدم حساب نکنند یک چیز است

 اما اینکه ما خودمان را آدم حساب نکنیم یک چیز دیگر است . . .

(محمود دولت آبادی)


برچسب ها : متن-متن زیبا-سخنان بزرگان-

نوشته شده توسط عباد یوسف زاده در دوشنبه 29 مهر 1392

نظر یادت نره... ()



تو و منـــ..ــــــ عــــــــــشق

مرتبط با : فقط عاشقانهــــ...ـــ و بس

“منی” که کنارش “تو” نباشی ، “تومنی” نمی ارزد . . .

.

.

.

من

تو

او

ما

حتی بین ضمایر هم او بین ما فاصله انداخته !

.

.

.

قلبم راعصب کشى کردم!

دیگرن ازسردى نگاهى میلرزد ن ازگرمى آغوشى میتپد . . .

.

.

.

مرا که هیچ مقصدی به نامم…و هیچ چشمی در انتظارم نیست را ببخشید

که با بودنم ترافیک کرده ام . . .

.

.

.

قدیم ندیما گفتن : برای کسی بمیر که برات تب کنه !

قدیمیا چه پر توقع بودن !

من برات میمیرم ، خدا نکنه تو تب کنی

.

.

.

بزرگترین روانشناسان دنیایند

دو چشمت !!

این قدر که

امیدوارم می کنند

به زندگی . . .

.

.

.

جان فدای آن که یادم میکند / یاد او هر روزه شادم میکند

مهربانی های او شیرین شکر / با مرامش کیش و ماتم میکند . . .

.

.

.

اغلب فکر میکنیم اینکه یاد کسی هستیم

و با خاطره ی کسی زندگی می کنیم ، منتی است بر گردن او

غافل از اینکه اگر یاد کسی هستیم

این هنر اوست ، نه هنر ما . . .

.

.

.

سلام به اون عزیزی که ، فاصله ها باهاش دارم

تو دفتر خاطره هام ، خاطره ها باهاش دارم

آرزوی دیدن اون ، صورت زیباشو دارم

آخر حرفمم اینه هرجا باشه دوسش دارم

.

.

.

یه “دوستت دارم”هایی هم هست …میدونی دروغه ها …

ولی قلبت واسه باورش به عقلت التماس میکنه …!

.

.

.

گره بزن

ازین گره های کور

که بختِ مرا به روزهای شومِ بی تقویم می بندند،

من این نحسیِ بی تو را

کجا دَر کنم؟

.

.

.

پیله کرده ام به تو !

نمی دانی پروانه شدن در آغوشت چه عالمی دارد !

.

.

.

اون نگاهی که گوشه اش یه قطره اشک برق میزنه

به اندازه ی تموم حرفای دنیا سنگینه . . .

 

.

.

.

نـــــــوروز یعنی

روز از نو

نبودن هایت از نو . . .

.

.

.

شعبده نیست

اصلن دست من نیست

چال که می افتد گونه اَت

بوسه

خودش بروز می کند . . .

.

.

.

بیگانه شدی دوست

حرفی و حدیثی و کلامی بفرست

ما را نه در این غمکده عمری باقیست

تا خرده نفس هست پیامی بفرست . . .

.

.

.

.

کاشکی خبر نداشتی دیوونه ی نگاتم

یه مشت خاک ناچیز ، افتاده زیر پاتم

کاشکی صدای قلبت نبود صدای قلبم

کاشکی نگفته بودم تا وقت جون دادن باهاتم . . .

.

.

.

سخت است

فراموش کردن کسی

که با او

همه چیز و همه کس را

فراموش می کردم !

.

.

.

گاه گاهی یادم کن نترس تنهاییم واگیردارنیست . . .

.

.

.

به سلامتی تنهایم

که هروقت بهش خیانت کردم

بازم اومد سراغم . . .

.

.

.

آنلاین که میشوی

انگشتانم

به لکنت می افتند . . .

.

.

.

همه ماهر شده اند

یک نفر هزاران نفر را با هم دوست دارد !

اما من …

ناشیانه

به یک نفر دل میبندم

هزاران بار

.

.

.

گفت به درد هم نمیخوریم

امااوهرگزنفهمید من اورابرای دردهایم نمیخواستم  . . .

.

.

.

بی شک

کپی رایت را

خدا رعایت کرد

وقتی

تو را

بی همتا آفرید . . .

.

.

.

هیچ کجا هم جاییست !

همانجاییست که بی تو میشود بود . . .

.

.

.

چه فرقی می کند

آن سوی دنیا باشم یا فقط چند کوچه آن طرف تر…؟!

پای عشق که در میان باشد

دلتنگی دمار آدم را در می آورد

.

.

.

باور کن خیلی حرف است

وفادار دست هایی باشی

که یکبار هم لمسشان نکرده ای

.

.

.

تا می رود خشک شود عرق قلبم

دوباره نامی از تو

وبازهم تب می کند قلبم . . .

.

.

.

خنده دار است ، نه ؟ !

که تو هی مرا دور بزنی

و من دلم را خوش کنم

که در محاصره ی تو هستم. . .

.

.

.

پــــلاک

کوچـــه ، حـــتــــی آدرس

خانـــــه ام را عـــــوض کــرده ام

چه فایــــده ،

یــــاد تــــــــــــــو

در پــــرت تــــرین خیـــابـــان های

این شـــهــــر هـــم مـــــرا به راحــتــی

پـــیــــدا می کـــنـــد….

.

.

.

به گمانم یادت پنجره احساسم را میکوبد،

چرا که در دلم هوای دلتنگی بپاست

.

.

.

یادت پرچم صلحیست میان شورش این همه فکر . . .

س

برچسب ها : عاشقانه-اس ام اس عاشقانه-مطالب عاشقانه-

نوشته شده توسط عباد یوسف زاده در دوشنبه 29 مهر 1392

نظر یادت نره... ()



بهاریهـــ..

مرتبط با : متن زیبا
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک

شاخه‌های شسته، باران‌خورده پاک

آسمانِ آبی و ابر سپید

برگ‌های سبز بید

عطر نرگس، رفص باد

نغمۀ شوق پرستوهای شاد

خلوتِ گرم کبوترهای مست نرم‌نرمک می‌‌رسد اینک بهار

خوش به‌حالِ روزگارخوش به‌حالِ چشمه‌ها و دشت‌ها

خوش به‌حالِ دانه‌ها و سبزه‌ها

خوش به‌حالِ غنچه‌های نیمه‌باز

خوش به‌حالِ دختر میخک که می‌خندد به نازخوش به‌حالِ جام لبریز از شراب

خوش به‌حالِ آفتاب ای دلِ من گرچه در این روزگار

جامۀ رنگین نمی‌پوشی به کام

بادۀ رنگین نمی‌بینی به‌ جام

نُقل و سبزه در میان سفره نیست

جامت از آن می‌که می‌باید تُهی‌ست

ای دریغ از تو اگر چون گُل نرقصی با نسیم

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب

ای‌ دریغ از ما اگر کامی‌نگیریم از بهار گر نکوبی شیشۀ غم را به سنگ

هفت‌رنگش می‌شود هفتاد رنگ

فریدون مشیری



نوشته شده توسط عباد یوسف زاده در چهارشنبه 24 مهر 1392

نظر یادت نره... ()



مشاعرهـــ...

مرتبط با : اگه بخونی جالبه
شبـی کـه آواز نـی تــو شنیـدم          چــو آهـوی تشنـه پـی تـو دویـدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم         نشـانـه‌ای از نــی و نغمـه نـدیـدم
               توای پــری کجایی؟         که رخ نمی‌نمایی
               از آن بهشت پنهـان         دری نمی‌گشایی
                                   ....................
مـن همه جــا ، پی تـو گشته‌ام          از مــه و مهــر ، نشـان گــرفتـه‌ام
بـــوی تــــو را ، ز گـل شنیـده‌ام          دامـــن  گـــل  ، از  آن  گــرفتـه‌ام
               توای پــری کجایی؟         که رخ نمی‌نمایی
               از آن بهشت پنهـان         دری نمی‌گشایی
                                   ....................
دل مــن ، سـرگشتــة تــوسـت          نفســـم   ،   آغشتـــة تـــوســت
بـه بـاغ رؤیـاهـا ، چـوگلت بـویـم          در آب و آئینـه ، چـو مـهــت جـویم
                                توای پــری کجایی؟
در این شب یلدا ، ز پی‌ات پـویم          بـه خواب و بیداری ، سخنت گویم
                                توای پــری کجایی؟
                                   ....................
مــه و ستـاره درد مـن می‌داننـد          که همچـو من پـی تـو سرگردانند
شبـی کنــار چشمـه پیـدا شــو          میـان اشـک مـن چــو گـل وا شــو
               توای پــری کجایی؟         که رخ نمی‌نمایی

               از آن بهشت پنهـان         دری نمی‌گشایی



نوشته شده توسط عباد یوسف زاده در چهارشنبه 24 مهر 1392

نظر یادت نره... ()



شانه هایت راــــ...دوست دارمــــ..

مرتبط با : آیا می دانید؟

 شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم

 بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم

خالی از خودخواهی من ، برتر از آلایش تن

من تو را بالاتر از غم ، برتر از من دوست دارم

عشق صد ها چهره دارد ، عشق تو آئینه دار عشق

عشق را در چهره ی آئینه دیدن دوست دارم

در خموشی ، چشم ما را قصه ها و گفتگوهاست

من تو را در جذبه ی محراب دیدن دوست دارم

در هوای دیدنت ، یک عمر در چله نشستم

چله را در مقدم عشقت شکستن دوست دارم

بغض سرگردان ابرم قله ی آرامشم تو

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم

اردلان سرفراز


برچسب ها : متن زیبا-عاشقانه-اس ام اس-

نوشته شده توسط عباد یوسف زاده در چهارشنبه 24 مهر 1392

نظر یادت نره... ()



♥ عاشقونهــــ..♥

مرتبط با : متن زیبا
تقدیر من این است که با درد بسازم
از این دل نامرد دلی مرد بسازم
انگار قرار است که من داغ دلم را
با گریه ی چشمان خودم سرد بسازم
.
.
.
همه ساعت ها را عقب بکش...
جز ساعت دلت را!
می خواهم هر روز یک ساعت
بیشتر مرا دوست بدارد!
.
.
.
گوش کن،
صدای نفس های پاییز میاد

نگرانی هایت را از برگ های درختان آویزان کن،
چند روز دیگر می ریزند
دلت
پیوسته شاد باد
.
.
.
« ما دیگه به درد هم نمی‌خوریم »

جمله پایانی عشق های یکطرفه .....

درست به سادگی تغییر دادن یک كانال

كسی كه همه زندگی‌ات بوده

محو می‌شود ...

به همین سادگی
.
.
.
بـــرگ پـــاییــزی

راهـی نـدارد جـــز سُــــــــقوط….

وقـتی می دانـد

درختـــــــــــ…

عِشــقِ بَـــرگ تـــــازه ای را در دِل دارد…..
.
.
.
عادت ...
این قبیله است...
گرد آتشی می رقصند...
ک تـــــــــو "در ان میسوزی
.
.
.
امروز داره بارون میاد

ومن دلتنگم

دلتنگ لحظه های عاشقی

لحظه هایی که بدون عشقم سپری میشه

دوست داشتم زیربارون گرمی دستاشو حس میکردم

وهنوز توی خیالم منتظر اون لحظه می مونم
........
.
.
.
میدونی چرا بارون و دوست دارم؟

چون خاطرات تو رو برام زنده می کنه

یادت میاد اون شبی که ساعتها توی شهر خلوت زیر بارون قدم میزدیم؟

گفتم دوست دارم زیر بارون خیس بشم ، لبخند زدی و سر تکان دادی

بی تفاوت گذشتی

پشت سرت آرام و آهسته می آمدم ، نگاهم به تو بود تا بلکه برگردی و با من قدم بزنی

اما گذشتی و کمی از من دور شدی

هرچند حضورت پیش من بود اما دلت جای دگر بود

اشک توی چشام حلقه زد و پرده ای بین من و تو حائل کرد

زیر بارون گریه کردم تا اشکامو نبینی

یک دفعه به خودم اومدم دیدم از من خیلی دور شدی

دوان دوان به سوی تو آمدم تا خودم و به تو برسونم

اما افسوس ......

ای کاش می تونستم قلبم و به قلبت برسونم

میدونی زیبایی بارون به چیه ؟

می دونی چرا بارون و دوست دارم ؟

چون تنها پوشش دهنده اشکهای تلخ عشقه.....
.
.
.
دخترک رفت ولی زیر لب این را میگفت :
” او یقینا پی معشوق خودش می آید “
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود :
” مطمئنا که پشیمان شده برمیگردد “
عشق قربانی مظلوم ” غرور ” است هنوز . . .
.
.
.
چه فرقی می کند مهر باشد
یا آبان و یا آذر ماه...!؟
اگر تو باشی و پاییز باشد
باران، برگها و ابر باشند
زندگی رنگ دیگری دارد؛
من وپاییز هر دو عاشق توهستیم!
نگاه تو در شعرم پیداست،

فقط صدایم کن..
.
.
.
در آغوش خدا گریستم تا نوازشم کند....
پرسید : فرزندم پس آدمت کو؟؟؟

اشک هایم را پاک کردم و گفتم:

در آغوش حوای دیگری ست......................!
.
.
.
دختری به کوروش کبیر گفت:

من عاشقت هستم و تو را با تمام وجودم دوست دارم

کوروش گفت:

لیاقت شما برادرم است و پشت سر شما ایستاده

دخترک برگشت و پشت سرش را نگاه کرد ولی کسی را ندید

کوروش به او گفت:

اگر عاشق بودی پشت سرت را نگاه نمیکردی
.
.
.
سکوت کن نازنین سکوت کن ...
فریادت را چنین جماعت منگ ...
جز به سکوت بر نخواهند تافت !!!
آغوشت را فروگیر مهربان ...
بازوانت را فروگیر ...
نوازشی نکرده دستانت را قطع می‌کنند !!!
تا نوازشی نکنی !!!
.
.
.
مــزرعـه را..

ملـــخ هــا جــویــدنــد !

و مــا ..

بــــرایِ کـلاغهــا “متـــرسک” سـاختــــیم !

و ایـن بــود ،

شــروعِ جـــــهالــت …!
.
.
.
یک بار ، یک بار و فقط یک بار می توان عاشق شد …

عاشق زن ، عاشق مرد ، عاشق اندیشه ، عاشق وطن ، عاشق خدا ، عاشق عشق …

یک بار و فقط یک بار … بار دوم دیگر خبری از جنس اصل نیست !
.
.
.
ایــنـجـــــــا …

دســت هــر کـــس را کــه مـیـگـیــــری بــرای {بـلـنــــد شـــدن}

آمـــاده مــی شــــود بــرای {ســـوار شــــدن}
.
.
.
بـودنـت را دوســت داشـتـم ..
وقـتـی مـرا در بـرمـیـگــرفـتـی..
وبـه آغـوشـت مـیـفـشـردی

و وادارم مـیـکـردی کـه بـه هـیـچ چـیـز فـکـر نـکـنـم..
.
.
.
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد.......
.
.
.
خــــــدایــــــــــا . . .

میبینی من شاگرد خوبی نیستم .

تو که میبینی من درسهام و خوب پس نمیدم..

تو که میبینی من در تمام امتحانات تو مردود میشوم ...

پس چــرا ؟ ؟ ؟

پس چرا ،پرونده رو نمیذاری زیر بغلم و از اینجا بیرونم

نمیکنی ؟ ؟؟
.
.
.
نــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــه نویســـــــــــــــــــــ ـــنده ام....نه شاعر...

فقط گاهی خط خطی میکنم...تا مطمئن شوم هنوز نمرده ام....

آخـــــــــــــــــــــر مــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــی دانــــــــــــــــــــــ ـــــــــی......؟
...
تنها نـــــفس کــــشـــــــــــــــــــ ـــــیدن شرط زنده ماندن نیســــت.......

نشــــــــــــــــانــه میـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــخواهـــــــــ ــــــــــــــــــــد....و ....

علامت من فعلا همین خط خطـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـی هاست........

برچسب ها : متن-متن زیبا-

نوشته شده توسط عباد یوسف زاده در سه شنبه 23 مهر 1392

نظر یادت نره... ()





» خوشمزهــــ...
» ولنتاین(92_93)
» شعر هـــای دخترونهــ..
» فرشته بیکار
» پسر هوس باز و دوخواهر
» درد و دل دختر با مادرش
» پدر هوس بسوزهــ...
» نامه ی دختر 26 ساله به آقــای ظریف (( وقتی خوندم حالم بد شد ))
» عاشقانه های من
» سخنان بزرگان
» تو و منـــ..ــــــ عــــــــــشق
» بهاریهـــ..
» مشاعرهـــ...
» شانه هایت راــــ...دوست دارمــــ..
» ♥ عاشقونهــــ..♥

» لیست کامل مطالب ارسالی






( تعداد کل صفحات: 4 )

1 2 3 4

منوی وبلاگ (2)

درباره


سلامم دوستان به وبلاگ سرگرمی خوش اومدید و امیدوارم لحظات خوب و خوشی را سپری کنی ، هرگونه تبلیغات پذیرفته میشه البته از قبل به من اطلاع بدید ، لطفا متن ها رو کپی نکنید اگه هم کپی می کنید با ذکر منبع باشه ، اگه کسی میتونه در نوشتن مطالب به من کمک کنه به من اطلاع بده تا بیشتر در این باره صحبت کنیم..ممنون

امیدوارم مطالب جالب و توجه شما رو جلب کنه


مدیر وبلاگ: عباد یوسف زاده



لوگوی ما
<-BlogTitle->



اَبر برچسبها
اس ام اس سرکاری خنده دار متن زیبا زیبا متن عاشقانه sms اس ام اس عاشقانه متن های زیبا



2009 by dead-ly
Tnoter & 20Tarh team

Powered By 20Tarh team Copyright ©
This Themplate By

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات