زندگی گر هزار بار دیگر بو بار دیگر تو m
درباره وبلاگ

آرشیو

آخرین پستها

پیوندها

پیوندهای روزانه

صفحات جانبی

نویسندگان

ابر برچسبها

آمار وبلاگ

Admin Logo
themebox

============================

یه روزنامه ی اردنی خبر زده که آمریکا چهار شنبه به ایران حمله میکنه، اینا هم کامنتهای زیر اون تو یه سایت فارسی!
خوب همین کارارو میکنید که هی پشیمون میشن از حمله دیگه:
1
- ما 4شنبه امتحان داریم لطفا بندازین جمعه!یول
2- من چهارشنبه چک دارم !ابرو
3- منم چهارشنبه امتحان دارم . موندم چیکار کنم . برم جنگ نَرَم جنگ...!چشمک
4- پس چرا ساعت شو نگفته؟! شاید ما خونه نباشیم...!ابرو
5- حالا من چی بپوشم؟!از خود راضی
6- ما شماره ماشینمون فرده، فک نکنم بتونیم تــو این حماسه آفرینی حضور بهم برسونیم!خنده
7- میشه بهش بگین موقع برگشت منو به عنوان غنیمت ببرن آمریکا!خیال باطل
8- سه شنبه حمله کنن تا چهارشنبه تمومش کنن که پنج شنبه جمعه بریم دَدَر!!متفکر
9- شام هم میدن؟خوشمزه
10- ایول ، بالاخره یه بهونه جور شد من پنجشنبه نرم عروسی. از جنگ برگشتم خستم ! تازه اگه اسیر نشم و برگردم!اوه
11- بگو سر راه نون بگیره...!خنثی
12- ای بابا حالا نمیشه جمعه عصر باشه آخه عصرای جمعه خیلی دلگیره آقا ما از مسئولین خواهشمندیم جمعه حول و حوش ساعت ۳-۴ حمله کنن بعد از ناهار!!!!خمیازه
(یعنی یه همچین موجودات باحالی هستیم ما)مژهقهقهه


نوشته شده توسط :ارارات
دوشنبه 11 دی 1391-05:57 ب.ظ

مــاه مــن غــصه نـخور مــــثل مــــاها فـــــراوونه

خیلی کم پیدا میشه کسی رو حرفش بمونه

ماه من غصه تخور گریه پناه آدماست

تر و تازه موندن گل مال اشک شبنماس

ماه من غصه نخور زندگی خوب داره و زشت

خدارو چه دیدی شاید فردامون باشه بهشت

ماه من غصه نخور پنجرمون بازه هنوز

باغچمون غرث گلای ناز هنوز

ماه من غصه نخور باز داره فصل سیب میشه

میدونم گاهی آدم میشه تو وطنش غریب

ماه من غصه نخور ماها که تب نمیکنن

ماها که از آدما طلب کمک نمیکنن

ماه من غصه نخور شمعدونیا صورتی اند

دلایی که بشکنن چون عاشقن قیمتی اند

ماه من غصه نخور سبک میشی بارون بیاد

توی عاشقی باید نترسید از کم و زیاد

ماه من غصه نخور خاطرهامون کودکانن

توی این قصه دلا یه وقتایی عروسکن

ماه من غصه نخور بازی زمین خوردن داره

تولد و مردن داره کاره دنیا همینه

ماه من غصه نخور تاب بازی افتادن داره

زندگی شکستن و دوباره دل دادن داره

ماه من غصه نخور گلا میان عیادتت

آخر یه روز عبادتت به نتیجه می رسه

ماه من غصه نخور خیلیا تنهان مثل تو

خیلیا با زخمای عاشقی آشنان مثل تو

ماه من غصه نخور زندگی بی غم نمیشه

آدم نمیشه اونی که غصه نداشته باشه

ماه من غصه نخور حافظ واست وا میکنم

شعراشو میخونم  تورو مداوا میکنم

ماه من غصه نخور دنیارو بسپار به خدا

هردومون دعا کنیم،تو هم جدا،منم جدا



نوشته شده توسط :ارارات
شنبه 4 شهریور 1391-10:03 ب.ظ

دیر زمانیست که از رفتنت گذشته و چه سخت است انتظاری که به پایان نمیرسد

انتظاری که امید در آن نیست

انتظاری که درکش مبهم است امیدی نیست باز هم شاید امیدی هست آگر نبود تحمل ندیدنت سخت تر از این بود که هست .

دلم برای لحظه های با تو بودن تنگ است ...

دلم تنگ است

عشقم

کاش...

دیگر نمیتوانم نه دیگر توان نوشتن ندارم اثری که از دل به دستانم میرسد نیرویم  را میگیرد .

عجبم از صبری که خدایمان میدهد .فکر میکردم بی تو نابودم ولی باز هستم و خواهم بود کاش آرامشت را بر هم نزنم که من صبرم به خاطر آرامش توست ..

ناله هایم را بی پاسخ نگذار

با من سخن بگو

دوستت دارم تا همیشه


تقدیم به عشقم....

نوشته شده توسط :ارارات
دوشنبه 22 خرداد 1391-04:13 ب.ظ

سلاو روژ باش 

من ئه و کچه م که ئادرسی ویبلاگه که م له فیستیوالا که دا خزمه تان به بونه ی ئهوه حه زتان به ئادرسی ویبلاگه که ی من نه کرد و چوون بیرو راتان بو من زور به نرخه ئادرسی وبلاگه که م گوراوه به http://kurdistanakam20.mihanblog.com

هیوام ئه وه یه سه ردانی که ن و بیرو راتان سه بارات پی بلین

زور سپاس...

فاتمه میر زایی 



نوشته شده توسط :ارارات
سه شنبه 9 خرداد 1391-09:43 ق.ظ

ای وای برانوش عاشقم شدی؟؟؟پس بمیر با بی محلی با نا مهربونی با بی وفایی با بی رحمی با سنگدلی با دروغ و خیانت........برانوش دیگه چشمهانم نمی بینتت قلبم دوستت نداره گوشهایم صدایت را نمیشنود برانوش بمیر از تنهایی از عاشقی بمیر زجر و عذاب بکش چون عاشقمی و دوستم داری............نشکن این قلبه برانوش را که عاشقانه دوستت داره اشکه این چشمهای برانوش را درنیار که این چشمهای برانوش عاشقه دیدنته با برانوش که عاشقته خوب باش احساسی که قلبه برانوش به تو داره را دریاب هر چی برانوش داره و نداره را بگیر اما احساسه پاکی که قلبش به تو داره را ازش نگیر......نمیدونی عشقت برانوش را به چه حال و روزی انداخته نمیدونی برانوش در چه حالیه..نمیدونی قلبه عاشقه برانوش چه انتظاری میکشه این قلبه برانوش حسرتت را میکشه و به عشقت صبوری میکنه چشمهای برانوش اشک بریز وگریه کن تا مرحمی باشی بر قلبه عاشقه برانوش

نوشته شده توسط :ارارات
یکشنبه 17 اردیبهشت 1391-01:20 ب.ظ

یه دعا میكنم همگی بگید امین...

الهی دیگه دلی نشكنه دردش خیلی سخته....

الهی دیگه كسی نباشه كه به عشقش مجنون بشه...

امین



نوشته شده توسط :ارارات
یکشنبه 20 فروردین 1391-03:47 ب.ظ

همه چیز از یه بطری بازی شروع شد ؛
كمی بعد از نیمه شب ،
روی یك میز شش نفره همه مست و خراب ...!!
بطری چرخید ، چرخید و چرخید ...
... همه چشمها به چرخشش بود !
... حركتش كم شد
كم تر و كم تر ...!!
تا بالاخره ایستاد !
سرش به طرف من بود به هر حال من باید اطاعت می كردم
با چشم مسیر سر تا انتهای بطری رو طی كردم !
... آخرش رسید به اون ...
نگاهم كرد و خندید !
بلند بلند می خندید !
دلیل خنده هاش رو نمی فهمیدم تا اینكه ساكت شد و خیره به من !
به لباش چشم دوخته بودم منتظر اینكه بگه رو دستات راه برو یا صورتت رو با سس بشور ...
یا یه چیزی مثل همینا ...!!
كه یهو كوبید روی میز و ابرو هاشو تو هم كرد ...!!
گفت : حكم ؛
... عاشقم شو ...!!
و من باید عمل می كردم این قانون بازی بود ...!!‬



نوشته شده توسط :ارارات
پنجشنبه 18 اسفند 1390-10:08 ق.ظ

 سکوت نکرده ام که فراموشت کنم. نمی خواهم که از یادم بروی.
اشک نمی ریزم تا لحظه های نبودنت را ابری کنم.
تنها...
تنها لحظه های با تو بودن را مرور می کنم...
و به تو می اندیشم در ابدیت لحظه ها...!!!
نمی دانی چه غمگینم در این تاریکی شب ها چه بی تابانه دلگیرم

نمی دانی که گاهی؛
عاشقانه با خیالی در تب رویایی تو آرام می گیرم..



نوشته شده توسط :ارارات
یکشنبه 9 بهمن 1390-02:33 ب.ظ

سخته باورش برام تو رو دارن ازم میگیرن

سخته باورش برام دیگه دستاتو نگیرم

سخته تحمل بکنی و آدمی رو که دوسش نداری

شبا وقتی دلت گریه می خواد سرت و رو شونش بزاری

سخته واسه من دوریه چشات

سخته زندگی بدون صدات

کی مثل خودت این و میدونه

کی مثل خودم میمیره برات

یه نفر می خواد تو رو ازم بگیره

یه نفر که قد من دوست نداره

یه نفر می خواد من و تنها بزاری

جای من دستش و تو دستات بزاره


نوشته شده توسط :ارارات
شنبه 1 بهمن 1390-01:05 ب.ظ



تورو به خدا بعد من مواظب خودت باش

گریه نکن آروم بگیر بفکر زندگیت باش

 

غصم میشه اگه بفهمم داری غصه میخوری

شکایت از کسی نکن با اینکه خیلی دلخوری

 

دلت نگیره مهربون عاشقتم اینو بدون

دلم گرفته میدونی از هم جدا کردنمون

 

دل نگرونتم همش اگه خطا کردم ببخش

بازم منو بخاطر تموم خوبیات ببخش

 

منو ببخش...منو ببخش..

 

اصلا فراموشم کنو فکر کن منو نداشتی

اینجوری خیلی بهتر بگو منو نخواستی

 

برو بگو تنهایی رو خیلی زیاد دوسشداری

اگه تو تنها بمونی با کسی کاری نداری



نوشته شده توسط :ارارات
شنبه 24 دی 1390-02:35 ب.ظ

خیلی سخته شب تولدت همه بهت تبریک بگن جز اونی که فک میکنی واسه خاطر اونه که قلبت میزنه ....

امشب شب تولدمه ولی یه گوشه نشستمو به پارسال فکر میکنم از این همه فکر کردن خسته شدم خدا جون

خیلی سخته بدترین خاطره زندگیت تو شب تولدت باشه  خیلی سخته

دیگه خسته شدم خدا جون

خیلی خسته ام


نوشته شده توسط :ارارات
شنبه 3 دی 1390-09:02 ب.ظ

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است

 بیا تا بگویم بی تو سردِ سردم ٬ همانند مرده ها بی روحم

و فقط کالبد خاکی من روی زمین زندگی میکند

بی تو وسعت تنهایی من را ٬ با هیچ مقیاسی نمی توان حساب کرد

 بی تو تنها تر از همیشه ام

کاش فاصله ای نبود

کاش...

کاش از همان اول علاقه ای نبود

کاش که فاصله را حس کردیم علاقه را به وجود نمی آوردیم

کاش من اینقدر تنها نمی شدم

کاش به این زودی خداحافظی نمی کردم

کاش فاصله را میشد از بین برد

کاش ...

        و هزاران ای کاش دیگر

اما حیف...

هیچگاه لحظه های در کنار تو بودن را فراموش نخواهم کرد

هیچگاه از خاطرم رها نخواهی شد

به اندازه ی تمام تنهاییم دوستت دارم..


نوشته شده توسط :ارارات
سه شنبه 15 آذر 1390-04:16 ب.ظ

خیلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه …

خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی …

خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری …

خیلی سخته که روز تولدت ، همه بهت تبریک بگن ، جز اونی که فکر می کنی

به خاطرش زنده ای …

خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی ، بعد بفهمی دوست نداره …

خیلی سخته که همه چیزت رو به خاطر یه نفر از دست بدی ، اما اون بگه :

دیگه نمی خوامت



نوشته شده توسط :ارارات
یکشنبه 29 آبان 1390-04:20 ب.ظ

تا حالا تو زندگیت غم دیدی

چگونه بگذرم از عشق از دلبستگی

هایم؟؟؟...

 

چگونه میروی با اینکه میدانی چه
تنهام؟؟؟.....

 

نمیدانم یادت هست یا که انرا نیز فراموش

کردی

که من تنها با صدای تو ارام بودم



نوشته شده توسط :ارارات
پنجشنبه 5 آبان 1390-05:19 ب.ظ

خدا جون دلم خیلی گرفته اندازه تموم دنیا دلم گرفته
از تموم این زندگی خسته شدم
خدا جون دردام خیلی زیاده اونقدری که هیچ کس گوش شنیدنشو نداره
ولی امشب ازت فقط یه خواهش دارم که بابامو واسم
نگه داری اخه اون عزیز ترین کس زندگیم
نفسم به نفساش بنده
امشب خیلی مریض منم بازم دلم گریه میخواد
خدا جون من بابامو فقط از تو میخوام

بابایی عاشقتم، خیلی دوست دارم


نوشته شده توسط :ارارات
پنجشنبه 21 مهر 1390-10:00 ب.ظ

نوبت من شده بود که معلم پرسید صرف کن رفتن را...

وشروع کردم:من رفتم...،رفتی...،رفت...،وسکوتی همه جا را پرکرد...

احساسش فاصله را روکرد...،آری رفتی...

رفت و من اکنون تنها مانده ام اینجا*

شادی ام غارت شد*

من شکستم در خود سهم من غربت شد*

من دچارش بودم بغض یک عادت شد*

خاطرات سبزش روی قلبم حک شد*

رفت ودر شکوه شب با خدا تنها شد*

وحضورش درمن اسمانی ترشد*

اشک من جاری شد*

صرف فعل رفتن بین غمها گم شد*

ومعلم ارام اشک را شست*

همگام نزدیکترامد روی دفترم نوشت:

*تلخ ترین فعل جهان رفتن شد...

نوشته شده توسط :ارارات
پنجشنبه 14 مهر 1390-03:43 ب.ظ

لـه بـــــو جـــیاییم بــــو خــــوم ده نـــالـم       

                       ویــلـی ســـه ر چــــیاو تــه پـــولــکـه و یـــالم      

وه حشـی سـه ر کـیوان ئـه گـرین بـو حالم

                     قــامـه ت چــه ماوه و روومـــه ت زوو خـــالم

بــــو جـــیاوه بـــــوون لـه نــــاله نـــالـم

                    کـــوانـــی یــه ک ره نگــی پــال بــات وه پــالـم

یــــا وه ک دلســـوزی بـــپرسـیت حــالم

                   ســـــووریــی بـــــدات بـــه ره نگـــــی کــــالـم   

ئــاخـو یـه کـرنگـی هــه س بـیت بـو مالـم

                 هــــه وال بـــزانـــیـت چـــه نـده ژیــــن تــــالــم

یـــا هــه ر وه م ده رده بــــو خــــوم بنـالم

                کــــوچ کــــه م بــرومــه و نــاو مــالـی چـــالـم

لـه وی راحـــــه ت بــم لـه نـــاوی چـــالم

               خــــــــه م و جــــــیـایـی بـــــبنـه هـــــــاوالــــم

خـــــــوم و خــه فه ت و جـــیایی بـــنالین

             بـــا خـــــه لکــــ بســـره ون لـه نــــاله نـــــاله



نوشته شده توسط :ارارات
پنجشنبه 17 شهریور 1390-02:05 ب.ظ

 اولین روز بارانی را به خاطر داری؟؟
 
غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم .

دومین روز بارانی چطور؟؟پیش بینیش را کرده بودی چتر اورده بودی و من غافلگیر شدم سعی میکردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود.

 و سومین روز چطور؟؟گفتی سرت درد میکند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد

.. و....و...و...و...

 چند روز پیش را چطور ؟؟به خاطر داری؟؟
که با یک چتر اضافه امده بودی و مجبور بودیم برای اینکه چتر هایمان به هم نخورند دو قدم از هم دورتر راه برویم...؟؟

 فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو....


نوشته شده توسط :ارارات
جمعه 11 شهریور 1390-12:24 ق.ظ

متشكرم

برای همه وقت هایی كه مرا به خنده واداشتی.

برای همه وقت هایی كه به حرف هایم گوش دادی.

برای همه وقت هایی كه به من جرات و شهامت دادی.

برای همه وقت هایی كه مرا در آغوش گرفتی.

برای همه وقت هایی كه با من شریك شدی.

برای همه وقت هایی كه با من به گردش آمدی.

برای همه وقت هایی كه خواستی در كنارم باشی.

برای همه وقت هایی كه به من اعتماد كردی.

برای همه وقت هایی كه مرا تحسین كردی.

برای همه وقت هایی كه باعث راحتی و آسایش من بودی.

برای همه وقت هایی كه گفتی "دوستت دارم"

برای همه وقت هایی كه در فكر من بودی.

برای همه وقت هایی كه برایم شادی آوردی.

برای همه وقت هایی كه به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی.

برای همه وقت هایی كه دلتنگم بودی.

برای همه وقت هایی كه به من دلداری دادی.

برای همه وقت هایی كه در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی.



به خاطر همه ی این ها هیچ وقت فراموش نكن كه :

لبخند من به تو یعنی " عاشقانه دوستت می دارم "

آغوش من همیشه برای تو باز است.

همیشه برای گوش دادن به حرفهایت آمادگی دارم.

همیشه پشتیبانت هستم.

من مثل كتابی گشوده برایت خواهم بود.

فقط كافی است چیزی از من بخواهی ,
بلافاصله از آن تو خواهد شد.

می خواهم اوقاتم را در كنار تو باشم.

من كاملا به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی.

در دنیا تو از هركسی برایم مهم تر هستی.

همیشه دوستت دارم چه به زبان بیاورم چه نیاورم.

همین الان در فكر تو هستم.

تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی كه لبخند بر لب داری.

من همیشه برای تو اینجا هستم و دلم برای تو تنگ است.

هر وقت كه احتیاج به درد دل داشتی روی من حساب كن.

من هنوز در چشمانت گم شده هستم.

تو در تمام ضربان های قلبم حضور داری



نوشته شده توسط :ارارات
دوشنبه 31 مرداد 1390-05:58 ب.ظ


یکی را دوست می دارم ولی او باور ندارد!

 

یکی را دوست می دارم همان کسی که شب و روز به یادش هستم و لحظات سرد زندگی را با گرمای عشق او می گذرانم!

 

کسی را دوست می دارم که می دانم هیچگاه به او نخواهم رسید و هیچگاه نمی توانم دستانش را بفشارم!

 

یکی را دوست می دارم بیشتر از هر کسی ، همان کسی که مرا اسیر قلبش کرد!

 

یکی را دوست می دارم که می دانم او دیگر برایم یکی نیست، او برایم یک دنیاست!

 

یکی را برای همیشه دوست می دارم ، کسی که هرگز باور نکرد عشق مرا!

 

کسی که هرگز اشکهایم را ندید و ندید که چگونه از غم دوری و دلتنگی اش پریشانم!

 

یکی را تا ابد دوست می دارم ،کسی که هیچگاه درد دلم را نفهمید و ندانست که او در این دنیا تنها کسی است که در قلبم نشسته است!

 

و یکی را در قلب خویش عاشقانه دوست می دارم ، کسی که نگاه عاشقانه مرا ندید!

 

لحظه ای که به او لبخند زدم نگاهش بسوی دیگری بود!

 

آری یکی را از ته دل صادقانه دوست می دارم ، کسی که لحظه ای به پشت سرش نگاه نکرد که من چگونه عاشقانه به دنبال او می روم!

 

کسی را دوست می دارم که برای من بهترین است از بی وفایی هایش که بگذرم برای من عزیزترین است!

 

یکی را دوست می دارم ،ولی او هرگز این دوست داشتن را باور نکرد!

 

نمی داند که چقدر دوستش دارم، نمی فهمد که او تمام زندگی ام است!

 

یکی را با همین قلب شکسته ام ،با تمام احساساتم ،بی بهانه دوست می دارم!

 

کسی که با وجود اینکه قلبم را شکست اما هنوز هم در این قلب شکسته ام جا دارد!

 

یکی را بیشتر از همه کس دوست می دارم، کسی که حتی مرا کمتر از هر کسی دوست نمی دارد!

 

یکی را دوست می دارم...

 

با اینکه این دوست داشتن دیوانگیست اما....

 

                                                             من دیوانه تنها او را دوست می دارم.....




نوشته شده توسط :ارارات
پنجشنبه 20 مرداد 1390-02:42 ب.ظ


 

منو ببخش عزیزم که هرچی میگفتی به راحتی باور میکردم

منو ببخش که توخوابم نمیدیدم بهم دروغ بگی

منو ببخش که اولش دوست داشتم بعدشم عاشقت شدم و در آخر هم مجنونت

منو ببخش که نمی دونستم جنون همون دیوانگیه

منو ببخش که بخاطر تو شب روز کارم شده بود غصه خوردن

منو ببخشد که خیال میکردم واقعا اون همه حرفیکه به من زدی همش راست بوده

منو ببخش که مجبورم کردی بخاطر تو چشمامو رو همه چی ببندم

منو ببخش عزیزه دلم که خدارو بخاطرت فراموش کردم

منو ببخش در که در رویای تصور داشتم تو ناراحتی

منو ببخش که در خیالم میگفتم تو واقعا ناراحتی ومن باید خوشحالت کنم

منو ببخش که برای خندیدن تو همه کاری کردم حتی از اعتقادم گذشتم

منو ببخش که وقتی در خیال خودم تو رو میخندوندم تو به سادگی من ریسه میرفتی

منو ببخش که به خودم میگفتم تو تنهایی و بی کسی

منو ببخش وقتی تصویر خوشحالی هاتو دیدم باورم نشد

منو ببخش که وقتی دروغ هاتو با چشم خودم دیدم باورم نشد

منو ببخش وقتی خیانتتو دیدم بازم باورم نشد

منو ببخش که مجبور بودی بخاطر هوس به من دروغ بگی

منو ببخش که یه دل صادقِ بدون هیچ چشم داشتی مفتی دادم بهت

منو ببخش که وقتی دلمو شکستی خم به ابرو نیاوردم

منو ببخش وقتی دلمو له کردی نزاشتم چیزی متوجه بشی

منو ببخش که سوختم و ساختم در درونم بدون اینکه متوجه بشی

منو ببخش که همه بهم گفتن تو یه دروغگو هستی ولی بازم باور نکردم

منو ببخش که خودتم میگفتی من دروغگو هستم ولی بازم باورم نشد

منو ببخش که مادرت هم میگفت تو دروغگو هستی بازم بارو نکردم

منوببخش که چشمامم وقتی گفت تو دروغگو خائن هستی اونارو نابینا کردم

منو ببخش که دیگه نمی تونم دروغ ها و خیانت هاتو ببینم

منو ببخش فقط حداقل بخاطر خدایکه نداری و نمیشناسی



نوشته شده توسط :ارارات
سه شنبه 11 مرداد 1390-08:30 ق.ظ

به چشمان پریرویان این شهر

به صد امید می بستم نگاهی

مگر یک تن از این ناآشنایان

مرا بخشد به شهر عشق راهی

به هر چشمی به امیدی که این اوست

نگاه بی قرارم خیره می ماند

یکی هم، زینهمه نازآفرینان

امیدم را به چشمانم نمی خواند

 

غریبی بودم و گم کرده راهی

مرا با خود به هر سویی کشاندند

شنیدم بارها از رهگذاران

که زیر لب مرا دیوانه خواندند

 

ولی من، چشم امیدم نمی خفت

که مرغی آشیان گم کرده بودم

زهر بام و دری سر می کشیدم

به هر بوم و بری پر می گشودم

 

امید خسته ام از پای ننشست

نگاه تشنه ام در جستجو بود

در آن هنگامه ی دیدار و پرهیز

رسیدم عاقبت آن جا که او بود

 

دو تنها و دو سرگردان، دو بی کس

ز خود بیگانه، از هستی رمیده

از این بی درد مردم، رو نهفته

شرنگ ناامیدی ها چشیده

 

دل از بی همزبانی ها فسرده

تن از نامهربانی ها فسرده

ز حسرت پای در دامن کشیده

به خلوت، سر به زیر بال برده

 

به خلوت، سر به زیر بال برده

دو تنها و دو سرگردان، دو بی کس

به خلوتگاه جان، با هم نشستند

زبان بی زبانی را گشودند

سکوت جاودانی را شکستند

 

مپرسید، ای سبکباران! مپرسید

که این دیوانه ی از خود به در کیست؟

چه گویم! از که گویم! با که گویم!

که این دیوانه را از خود خبر نیست

 

به آن لب تشنه می مانم که ناگاه

به دریایی درافتد بیکرانه

لبی، از قطره آبی تر نکرده

خورد از موج وحشی تازیانه

 

مپرسید، ای سبکباران مپرسید

مرا با عشــــق او تنها گذارید

غریق لطف آن دریا نگاهم

مرا تنها به این دریا سپارید



نوشته شده توسط :ارارات
شنبه 1 مرداد 1390-07:16 ب.ظ

http://www.lovelylovesayings.com/images/Giving-hearth.jpg

 

چقدر زود تمام شد،تمام دلخوشی ام،تمام ارامشم.چقدر زود خشکید

چشمه ی محبت تو وباران عشق تو!

چقدر زود بخار شد دریای بی انتهای رویاهای شبانه ام!

چقدر زود یخ زد و تلخ شد بوسه های شیرینت!

نمیدانم که تمام اینها خواب بود،یا رویا بود یا شایدم کابوس!

نمیدانم ولی هرچه بود شیرین بود و به یاد ماندنی



نوشته شده توسط :ارارات
شنبه 18 تیر 1390-11:37 ق.ظ

 

"کابوس های تنهایی ام را ،
در متروکه ای از ذهنم آشفته رهایشان کرده ام
تا در روزهای تنهاییم
بازیچه ام باشند ،
شاید ...
شاید به اینگونه مردن عادت کنم ...."
"من عاشقم به وفا داریم نخند

به گریه های دم به دم به زاریم نخند
هرگز گناهی از من بیچاره سر نزد
تنها گناهم توی به گنه کاریم نخند
ای ماه من شب تو از من روشن است
خواب از سرم پریده به بیداریم نخند
در بند حرف های تو افتادم چه سخت
زندانی توام به گرفتاریم نخند"

این آپ از طرف وبلاگ دل شکسته است واسه فاطمه....



نوشته شده توسط :ارارات
سه شنبه 31 خرداد 1390-07:15 ق.ظ

گفتم بیا ای هستیم حال پریشانم نگر       

                                                  گفتا مگو از عاشی در پیش من بار دگر

گفتم نگار دلربا عشقت به دل دارم هنوز      

                                                   گفتا اگر خواهی سرا در اتش عشقم بسوز

گفتم چرا در قلب من خواهی کنی ویرانگری   

                                                 گفتا که رسم دلبران آزردن و افسونگریست

گفتم نخواهم زندگی بی سرو تو در حسرتم

                                              گفتا مگر دیوانه ای در عقل تو در حیرتم

گفتم اگر رخصت دهی آیم به قربانت شوم

                                             گفتا که میخواهی مگر من عاتل جانت شوم؟

گفتم که به فاطمه کی میدهی یک وعده دیدار خود

                                            گفتا که بیهوده دل خوش نکن به دیدار من

گفتم خوش آن ساعت که تو با قهر  و با نازم کشی

                                        گفتا که بیزارم ز تو بیهوده نازم مکش.........

رفت ولی حسرتش هنوزم رو دلم مونده و خودش هم اینو خوب میدونه....



نوشته شده توسط :ارارات
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390-02:43 ب.ظ



سلام دوستان یه زحمتی واستون دارم یه شماره بد جور دوستمو اذیـــــــــــــــت میکنه ....
یه خواهش از همتون: یکم این شماره ها رو که مال یک نفر هم هست اذیت کنید.....

09384962746
09360543927
09187737025
09390598413


نوشته شده توسط :ارارات
یکشنبه 4 اردیبهشت 1390-11:49 ب.ظ

عشق را فلسفه ایست

که نداند سقراط !!

و نبرده ست به ماهیِّت آن هرگز پی..

چون که در عقل نگنجد وصفش

و نیاید به زبان شرح وجودش آسان

عشق یک ساده ی سخت است

که انسان تا حال
به رموزش نتوانسته کند ره پیدا..

من ولی می دانم

عشق در خانه دل جا دارد

عشق را می باید

جستجو کرد به بازار قلوب

باید از رود محبت رد شد

و به بیداری شب عادت کرد

باید از چشمه احساس وضویی طلبید

و به سجاده سبز غربت

به جماعت با گل

رو به شبنم

به نمازی بنشست!!


نوشته شده توسط :ارارات
شنبه 27 فروردین 1390-06:11 ب.ظ

هنوز از تو در این میدان ، صمیمی تر نمی بینم
ازین تنها درخت شب ، کسی را سر نمی بینم
هنوز این من ، هنوز این تو ، قدیمی تر ، ولی از نو .
به جز چشم سیاه تو ، شبی دیگر نمی بینم
غم چشمان آهو را تو می فهمی
عبور از نور جادو را تو می فهمی .
غریق و موج و پارو را تو می فهمی .
سکوت هر غزل گو را تو می فهمی .
پر از سوزم ، پر از روزم ، چه رنگینم ، چه هشیارم ،
ببین با تو ... چه بیدارم ، چه بسیارم ، چه سرشارم .


نوشته شده توسط :ارارات
شنبه 27 فروردین 1390-06:10 ب.ظ

عاشق مشوید اگر توانید
تا در غم عاشقان نمانید

این عشق به اختیار کس نیست
دانم که همین قدر بدانید

هرگز مبرد نام عاشق
تا دفتر عشق برنخوانید

آب رخ عاشقان مریزید
تا آب زچشم خود مرانید

معشوقه وفای کس نجوید
هر چند زدیده خون چکانید

این است نصیحت پیرو
عاشق مشوید اگر توانید


نوشته شده توسط :ارارات
شنبه 27 فروردین 1390-06:06 ب.ظ

 

تو میگی بارون رو دوست داری اما وقتی بارون میاد چترت رو باز میکنی

 

تو میگی باد رو دوست داری اما وقتی باد میاد پنجره ها رو میبندی

 

تو میگی آفتاب رو دوست داری اما وقتی می تابه پرده ها رو می اندازی

 

حالا فهمیدی که چرا میترسم وقتی میگی

 

            «  دوستت دارم » ؟



نوشته شده توسط :ارارات
سه شنبه 23 فروردین 1390-08:10 ق.ظ











  • تعداد صفحات :2
  • 1  
  • 2  
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات