تـــبـــرّی ( دشــمـن شـــناسـی )
آمریكا دشمن شماره 1 مردم محروم و مستضعف جهان است . حضرت امام خمینی (ره)
صفحه نخست       پست الکترونیک          تماس با ما              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من
درباره وبلاگ


«بدترین دشمنان كسانی اند كه حیله خود را بیشتر پنهان می دارند.»



مدیر وبلاگ :طاهر مهدوی
مطالب اخیر
نویسندگان

مروری بر مداخلات نظامی آمریکا در پنجاه سال اخیر


جنگ؛ به عنصری لاینفک در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا تبدیل شده است. از جنگ دوم جهانی به بعد، ایالات متحده هر گاه که منافع خود و هم پیمانان نزدیک را در معرض خطر دیده است به طور مستقیم وارد جنگ شده است تا بتواند سیطره خود را به اثبات نماید. در این  زمینه نیز چندان توجهی به قوانین و معاهدات بین المللی نداشته است.

در این باره می توان به جنگ ویتنام اشاره نمود که مخالفت ها و تظاهرات های جهانی گسترده ای(حتی در آمریکا) صورت گرفت یا جنگ عراق که به بهانه سلاح های شیمایی و برخلاف دیدگاه جامعه جهانی و عدم کسب رضایت شورای امنیت انجام شد و در نهایت نیز مشخص شد که ادعای آمریکا در این باره صحت نداشته است. این مطلب تلاش می نماید تا به مداخلات نظامی آمریکا از سال ۱۹۴۵ به بعد بپردازد و ناگفته پیداست که تنها و تنها به برخی از مهمترین های آن ها اشاره شده است.

اشغال ژاپن
جنگ جهانی دوم، جنگی فراگیر بین سپتامبر ۱۹۳۹ تا اوت ۱۹۴۵ بود. این جنگ بسیاری از کشورهای جهان را درگیر کرد تا جایی که دو دسته از کشورهای مختلف به نام‌های متحدین و متفقین به وجود آمد. امارقابت ژاپن و آمریکا در اقیانوس آرام و آسیای جنوب شرقی به دوران بین دو جنگ جهانی باز می گشت. حمله ژاپن به بندر پرل هاربر در هاوایی و خسارت دیدن سنگین نیروی دریایی آمریکا مستقر در این جزیره، باعث شد که آمریکا در دسامبر ۱۹۴۱ به ژاپن اعلان جنگ دهد و کشور ایالات متحده در این مرحله رسماً وارد جنگ شد. در آن دوران فرانکلین روزولت از حزب دموکرات رئیس جمهور آمریکا بود.

بعد از تسلیم شدن آلمان، تنها کشور ژاپن بود که در برابر نیروهای متفقین مقاومت می نمود. در این بین کامیکازه های ژاپنی در سال های انتهایی جنگ جهانی دوم با هواپیما خودشان را به ناو های آمریکایی می کوبیدند و اگر چه در این حمله خودشان کشته می شدن، اما ناو را نیز نابود می کردند و به نظر می رسید نیروهای آمریکا توانی برای غلبه با ژاپن نداشتند تا اینکه بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی به دستور هری ترومن از حزب دمکرات، رئیس جمهور وقت آمریکا، در دستور کار قرار گرفت.

در این دو عملیات، دو بمب اتمی به فاصله ۳ روز بر روی شهرهای هیروشیما و ناگازاکی انداخته شد که باعث کشتار گسترده شهروندان این دو شهر گردید. حدود ۲۲۰۰۰۰ نفر در اثر این دو بمباران اتمی جان باختند که بیشتر آنان را شهروندان غیرنظامی تشکیل می‌دادند. بمباران هسته‌ای هیروشیما و ناکازاکی تا به امروز تنها موارد استفادهٔ جنگی از سلاح هسته‌ای در جهان است. از آوار و ویرانی های جنگ دوم جهانی، تنها دو کشور آمریکا و شوروی به عنوان قدرت‌های نو ظهور جهانی سر برآوردند و توانستند نقش عمده‌ای در تصمیم‌گیری‌های جهانی بعد از این اتفاق داشته باشند و حدود پنج دهه جهان شاهد صف بندی ها و تعارض های جدی دو بلوک شرق و غرب بود.

تصویری از ابر قارچی بمباران اتمی هیروشیما
جنگ کره
جنگ کره؛ جنگی میان جمهوری کره (کره جنوبی) به رهبری ایالات متحده و جمهوری دمکراتیک خلق کره (کره شمالی) با پشتیبانی چین و کمک نظامی شوروی بود که در ۲۵ ژوئن ۱۹۵۰ با ورود نیروهای تحت فرمان حکومت کمونیستی کیم ایل سونگ به بخش جنوبی آغاز شد و در ۲۷ ژوئیه ۱۹۵۳ با پیمان آتش‌بس به پایان رسید.
جنگ کره در ۲۵ ژوئن ۱۹۵۰ با گذشتن نیروهای تحت فرمان کیم ایل سونگ رهبر کره شمالی از مدار ۳۸ درجه آغاز شد. دو روز بعد شورای امنیت ملل متحد به پیشنهاد آمریکا قطعنامه‌ای را برای کمک نظامی به کره جنوبی به تصویب رساند. شوروی که در شورای امنیت صاحب حق وتو بود در آن هنگام جلسات شورا را در اعتراض به وضعیت کرسی چین در این سازمان تحریم کرده و در نتیجه این قطعنامه بدون حضور شوروی به امضا رسید.

با دخالت حکومت خلق چین در جنگ و بالا رفتن تلفات ایالات متحده در این جنگ، دربارهٔ نحوهٔ ادامهٔ جنگ میان رئیس جمهور ترومن(از حزب دموکرات) و ژنرال مک آرتور فرماندهٔ نیروهای آمریکایی در کره، اختلافاتی بوقوع پیوست. مک آرتور خواستار بمب باران شهرهای چین بود ولی ترومن از وقوع جنگ جهانی سوم بیم داشت. به همین دلیل ژنرال مک آرتور را از سمتش عزل کرد. در آن طرف کیم ایل سونگ، که می‌دانست قادر به تصرف منطقهٔ جنوبی نیست، با آغاز مذاکرات آتش بس در سال ۱۹۵۱موافقت کرد اما این مذاکرات تا دو سال بعد به نتیجه نرسید تا اینکه در ژوئیه ۱۹۵۳ قرار ترک مخاصمات به امضا رسید و مدار ۳۸ درجه مرز بین دو کره تعیین گردید. جنگ کره جنگی دامنه دار بود، هفده کشور به رهبری ایالات متحده آمریکا، لشکریان سازمان ملل متحده را تشکیل داده بودند.

تخمین زده شد که مجموع کل تلفات وارده بر طرفین اعم از مقتول، مجروح و یا مفقود الاثر در این جنگ بالغ بر سه میلیون نفر بود، که بیشتر آنها کره‌ای و چینی بودند. تلفات وارده بر قوای آمریکایی در این جنگ، تقریباً به ۳۶۰۰۰ نفر رسید. پس از پایان جنگ، آمریکا برای باقی ماندن در آن منطقه، چند پایگاه نظامی در خاک کرهٔ جنوبی ایجاد کرد.

جنگ ویتنام
جنگ ویتنام بین سال‌های ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۳ در جریان بود اما سابقه مداخله‌نظامی آمریکا در ویتنام به سال ۱۹۵۰ و شناسایی حکومت کمونیستی ویتنام‌شمالی توسط چین و روسیه و در مقابل، شناسایی حکومت ویتنام‌جنوبی توسط ایالات متحده و تشدید عملیات چریک‌های طرفدار شمال - موسوم به ویت‌کنگ - برای تسلط بر جنوب این کشور باز می‌گردد. مداخله نظامی آمریکا در ویتنام به کشته شدن حدود شصت هزار آمریکایی، دویست و پنجاه هزار نظامی و شهروند ویتنام جنوبی و بیش از یک میلیون چریک‌ و غیرنظامی ویتنام شمالی منجر شد.

در آن زمان در آمریكا كوبیدن كمونیستها در هرنقطه از جهان محور سیاست خارجی آمریكا را تشكیل می داد. «جان فوستر دالس» وزیر امورخارجه ژنرال آیزنهاور و معتقد به تئوری «بازی دومینو» بود، بدین معنی كه اگر در هركجای دنیا ازجمله جنوب شرقی آسیا كمونیستها بر یك كشور مسلط شوند همه كشورهای دیگر در حلقه كمونیسم می افتند. براساس تئوری «دومینو» آمریكا درصدد حمایت از دولت ویتنام جنوبی برآمد و این علیرغم فساد ونارضایتی شدید مردم از دولت ویتنام جنوبی بود.

جنگ ویتنام به کشورهای دیگر منطقه نیز سرایت نمود که از جمله این کشورها می توان به کامبوج و لائوس اشاره نمود. در واقع پس از مسلط شدن لون نول در کامبوج که توسط آمریکایی‌ها نیز پشتیبانی می‌شد، ارتش ایالات متحده با خیال راحت وارد کامبوج شده و شروع به مبارزه علیه گروه شبه‌نظامی ویت کونگ نمود، و بدین ترتیب کامبوج تبدیل به یکی از عرصه‌های مبارزه جنگ ویتنام شد. در طول چهار سال بعد از آن بمب‌افکن‌های ب-۵۲ ایالات متحده با استفاده از بمب‌های آتش‌زا و خوشه‌ای حدود هفتصد و پنجاه هزار کامبوجی را در تعقیب و انهدام خطوط اذوقه‌رسانی نیروهای ویتنام شمالی به قتل رساندند.

لائوس نیز در جریان جنگ ویتنام موضع بی‌طرفی در پیش گرفت. اما ویت‌کنگ‌ها از لائوس به عنوان خط تدارکاتی در جنگ ویتنام استفاده کردند و در اواخر دهه ۱۹۶۰ آمریکا برای مقابله با چریک‌های ویت‌کنگ ویتنام که به داخل لائوس رخنه می‌کردند، و به منظور شتاب دادن به پایان جنگ، بی‌طرفی لائوس را نقض کرد و بدون درز این موضوع به مطبوعات به بمباران‌های گسترده بخش‌هایی از لائوس، به ویژه دشت خمره‌ها دست زد. جنگ ویتنام در زمان ریاست جمهور جانسون(دموکرات) اتفاق افتاد و در زمان ریچارد نیکسون(جمهوری خواه) به به پایان رسید.


حمله به سکوهای نفتی ایران
حمله به سکوهای نفتی ایران؛ بزرگترین عملیات دریایی امریکا پس از جنگ جهانی دوم است که طی آن نیروی دریایی ایران وامریکا درگیر شدند.

در این عملیات، گروهی به همراه دو ناوشکن و یک کشتی تدارکاتی آبی- خاکی به سکوی نفتی ساسان (سلمان) هجوم بردند، گروه دیگر هم -که یک ناو موشک انداز و دو ناوچه بود- به سکوی نفتی سیری حمله کردند. تفنگداران دریایی آمریکا به سکوی نفتی ساسان حمله کردند و شروع به جمع‌آوری مدارک و کارگذاشتن مواد منفجره برای از کار انداختنش کردند. در جریان این درگیری ۴۵ نفر از خدمهٔ ناوچه سهند و ۱۱ نفر قایق توپدار جوشن شهید شدند و نیز ۲۲ نفر از خدمهٔ سهند به شدت مجروح گشتند. این عملیات در زمان رونالد ریگان(جمهوری خواه) اتفاق افتاد.

جنگ اول خلیج فارس

پایان جنگ ایران و عراق هم‌زمان با بروز تشنّج عراق و کویت بود. ارتش عراق در زمان حکومت صدام حسین و حزب بعث عراق در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۶۹ (۱۹۹۰ م.) به کویت حمله و این کشور را اشغال کرد. عراق با این حمله باعث بروز بحرانی بین‌المللی گردید. آمریکا در سال ۱۳۶۹ (۱۹۹۱) با ائتلافی از کشورهای دیگر به کویت و سپس به عراق حمله کرد و ارتش عراق را از کویت بیرون راند.

از جالب موضوعات مهم و جالب این جنگ می توان به دیدار دونالد رامسفلد از عراق چند روز قبل از آغاز جنگ و ملاقات سفیر آمریکا با صدام حسین اشاره نمود. جنگ خلیج فارس در زمان بوش پدر(جمهوری خواه) و به فرماندهی ژنرال نورمن شوارتسكف انجام شده بود. پس از ۳۹ روز بمباران شدید ۱۳۰۰ تانك عراقى ، ۱۱۰۰ توپ ، حداقل ۵۰ هزار سرباز عراقى و حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ هواپیماى عراقى از بین رفتند.
 
اشغال پاناما

مانوئل نوریگا، ریس ارتش و رییس جمهور پاناما بین سال های ۱۹۸۳ تا ۱۹۹۰ بود. وی پیش از آنکه رهبر ارشد پاناما شود، برای مدت طولانی ریاست سرویس اطلاعاتی این کشور را بر عهده داشت.

حمله ایالات متحده به پاناما یا عملیات هدف مشروع؛ جنگی است که با تهاجم نیروهای ایالات متحده به پاناما در ماه دسامبر سال ۱۹۸۹ میلادی روی داد. این جنگ را دولت جرج واکر بوش(جمهوری خواه) به اتهام دست داشتن مانوئل نوریگا، رئیس جمهور پاناما، در قاچاق مواد مخدر آغاز کرد و نتیجه آن پیروزی نظامی ایالات متحده و دستگیری رئیس جمهور پاناما و انتقال وی به زندانی در ایالات متحده بود. پس از پایان جنگ، با برگزاری انتخابات رئیس جمهور جدیدی برای پاناما برگزیده شد، ارتش پاناما منحل گشت و آمریکا کنترل کانال پاناما را در دست گرفت.

جنگ بوسنی
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در آغاز دهه نود میلادی باعث شد تا هژمونی دولت های سوسیالیستی در اروپا کم کم از میان برود و باعث شد که در سال ۱۹۹۲ میلادی جمهوری سوسیالیستی یوگسلاوی هم منحل شود و به این ترتیب جمهوری بوسنی و هرزگوین، در پی همه‌پرسی استقلال انجام‌گرفته در سال ۱۹۹۲، اعلام موجودیت کرد. این اتفاق، آغازگر جنگ‌های بوسنی بود. همه‌پرسی استقلال، توسط صرب‌های بوسنی تحریم شده بود. صرب های بوسنی که از سوی صربستان و مونته‌نگروی همسایه حمایت می‌شدند، جمهوری صرب بوسنی را تشکیل داده و به قصد تجزیه دست به اسلحه بردند که یکی از خونبارترین جنگ ها قومی را رقم زد. این جنگ در دوره دوم ریاست جمهوری بیل کلینتون(از حزب دموکرات) به وقوع پیوست.

بمباران یوگسلاوی از سوی نیروهای ناتو با عنوان «عملیات نیروهای متحد» از ۲۴ مارس ۱۹۹۹ تا ۱۰ ژوئن ۱۹۹۹ ادامه داشت. ناتو در این عملیات خود از کاربرد نیروی زمینی احتراز کرده و در مقابل با توسل به نیروهای هوایی بسیاری از پایگاه‌های استراتژیک نیروهای یوگسلاوی را نابود کرد.

در این حمله پل‌های مهم، پایگاه‌های نظامی، پایگاه‌ها و شرکت‌های دولتی و بسیاری از زیرساخت های استراتژیک بمباران شدند. با هدف قرار گرفتن شرکت‌ها و کارخانه‌های دولتی این باور در میان بسیاری‌ها پدید آمد که این حمله برای زمینه‌سازی جهت تشکیل یک بازار مبتنی بر نوسازی و بازسازی اقتصادی شکل گرفته است تا سیل ثروت قدرت‌های خارجی را روانه این دیار كند. نکته ای که در رابطه با این جنگ قابل ذکر است این است که اگرچه ناتو با تمام نیروهای خود حضور داشت اما نیروی غالب در این جنگ نیروهای ایالات متحده بودند.
جنگ عراق
جنگ عراق؛ یک عملیات نظامی است که در ۲۰ مارس ۲۰۰۳ با حمله یک ائتلاف بین‌المللی به رهبری آمریکا و بریتانیا به عراق آغاز شد. این جنگ با خروج آخرین تیپ رزمی آمریکایی در ۱۹ اوت ۲۰۱۰ به‌طور رسمی خاتمه یافت. دو توضیح عمده برای آغاز این جنگ توسط جرج بوش رییس جمهور وقت آمریکا مطرح شد که یکی از آن‌ها رابطه صدام حسین با القاعده و دیگری نابودکردن سلاح‌های کشتار جمعی عراق بنابر توافق‌نامه ۱۹۹۱ بود. جنگ عراق در زمان جرج دبلیو بوش(از حزب جمهوری خواه) اتفاق افتاد.

 بعد از پایان جنگ مشخص شد که ادعای آمریکا در زمینه سلاح های شیمیایی در این باره صحت نداشته است و کشورهای غربی قبل از وقع جنگ نیز حتی از این موضوع آگاهی داشتند.
جنگ افغانستان
جنگ افغانستان‏ در ۷ اکتبر ۲۰۰۱ توسط نیروهای ایالات متحده آمریکا‏ در پی حمله القاعده به رهبری اسامه بن لادن به نیویورک و واشنگتن در ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ و هشدار جورج دبلیو بوش رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا به گروه طالبان مبنی بر اخراج گروه تروریستی القاعده از افغانستان و رد طالبان از این درخواست؛ آغاز شد. هدف اصلی این جنگ، مبارزه و از بین بردن القاعده، طالبان و حامیان آن بود. تقریبا یک ماه بعد رژیم طالبان سقوط کرد و با برگزاری کنفرانس بن حامد کرزی به قدرت رسید و در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان به مقام ریاست جمهوری برگزیده شد.
در حال حاضر نیز شبح جنگ بر سر منطقه خاورمیانه در حال پرواز است و آمریکایی ها به بهانه حمله شیمیایی دمشق و قبل از اعلام نتیجه کارگروه سازمان ملل، در پی راه اندازی جنگی دوباره هستند.






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
          
جمعه 30 خرداد 1393

دروغ‌های ریچارد نیكسون؛ رئیس جمهور آمریکا


ریچارد نیكسون: سیاست"ویتنامی كردن"، بمباران كامبوج بین سالهای 1969-1973 ، "جنگ علیه جنایت"
 










"امشب، یگان‌های نظامی آمریكا و ویتنام جنوبی به مقر فرماندهی عملیات نظامی كمونیست‌ها در ویتنام جنوبی حمله خواهند كرد... این حمله به مثابه تجاوز به كامبوج نیست.... ما این حمله را نه با هدف كشاندن جنگ به كامبوج بلكه با هدف پایان دادن به جنگ ویتنام و پیروزی صلح واقعی انجام خواهیم داد كه همه آرزوی تحقق آن را داریم.


 تلاش نموده‌ایم تا برای پایان دادن به این جنگ از طریق مذاكره آن هم در پای میز كنفرانس و نه با درگیری بیشتر در میدان جنگ همه راهكارهای احتمالی را در پیش بگیریم ... اظهارات امشب من به مثابه اخطاری برای رهبران ویتنام شمالی خواهد بود مبنی بر اینكه ما در راستای تحقق صلح صبور و شكیبا خواهیم بود و در پای میز مذاكره رفتاری مسالمت‌آمیز خواهیم داشت اما به احدی اجازه نمی‌دهیم كه ما را تحقیر كند. ما شكست نخواهیم خورد." ریچارد نیكسون، 30 آوریل 1970

نیکسون تصمیم گرفت راه‌حل "ویتنامی کردن" جنگ را دنبال کند. وی اعلام کرد به دنبال کاهش تلفات نیروهای آمریکایی و از طرفی پشتیبانی هوایی، دریایی و تسلیحاتی از ارتش ویتنام جنوبی است. در این راستا سقف نیروهای آمریکایی را از 500 هزار نفر به 100 هزار نفر در سال 1970 کاهش داد.

خروج نیروهای آمریکایی از ویتنام ادامه یافت و در ژانویه 1973، دو ماه پس از خروج آخرین سرباز آمریکایی از خاک ویتنام صلح برقرار شد. اما جنگ در راستای سیاست ویتنامی کردن آن در بین ویتنامی‌ها ادامه یافت. شرکت آمریکا در جنگ ویتنام بیش از 135 میلیارد دلار هزینه در برداشت. علاوه بر این، بیش از 57 هزار نفر از نیروهای آمریکا در این جنگ کشته و بیش از 300 هزار نفر زخمی شدند.

جنگ میان ویتنام شمالی و جنوبی تا سال 1975 ادامه یافت تا اینکه در ماه می نیروهای ویتنام شمالی بطور کامل بخش جنوبی را تصرف کردند. جنگ ویتنام نخستین جنگی بود که ایالات متحده آمریکا آشکارا بازنده آن گردید و اثر آن تا سالها در حکومت و ملت آمریکا قابل مشاهده بود.(10)

از سوی دیگر، دكترین نیكسون بر ضرورت حفظ و صیانت منافع آمریكا در سراسر جهان تاكید داشت و در صدد بود تا به غارت و چپاول منابع خام و ثروت‌های سایر كشورها بوسیله آمریكا جنبة كاملاً رسمی و مقتدرانه بدهد و از تحركات استعماری و استثماری تحت عنوان منافع امریكا حفاظت و صیانت به عمل آورد و از آنجا كه هنوز ارتش فرامرزی آمریكا تحت عنوان "نیروهای واكنش سریع" شكل نگرفته بود حفاظت از حكومت‌های زیر سلطة آمریكا و منافع این كشور به عهدة حكومت‌های خاص در مناطق مختلف جهان گذاشته می‌شد.

ایالات متحده آمریکا با دخالت در کامبوج و حمایت از "خمرهای سرخ" مصیبت‌های زیادی به این کشور وارد کرد."پرنس سیهانوک" یکی دیگر از رهبرانی بود که سودای دوستی با آمریکا در سر نداشت. پس از سال‌ها ایجاد تنش در رژیم "پرنس سیهانوک" (از قبیل دسیسه برای سوء قصد و بمباران‌های سری مفتضحانه "نیکسون/کیسینجر" در سال‌های 70-1969) سرانجام "واشنگتن" طی کودتایی در سال 1970 "سیهانوک" را سرنگون کرد. این سناریویی بود که باعث شد "پول پات" و "خِمِرهای سرخ" اش وارد مهلکه شوند.

 پنج سال پس از آن، خمرها قدرت را بدست گرفتند. اما پنج سال بمباران توسط آمریکایی‌ها اقتصاد‌ سنتی کامبوج را به نابودی کشاند و کامبوج قدیم برای همیشه از بین رفت. "خمرهای سرخ" به طرز باور نکردنی مصیبت‌های فراوانی بر این سرزمین بد اقبال وارد نمودند. جالب آن که آمریکا پس از شکست از "ویتنامی‌ها"، به حمایت نظامی و دیپلماتیک از "پول پات" پرداخت.

جنگ در ویتنام و سیل درگیری‌ها در لائوس و کامبوج بسیار مهلک‌تر بودند. شمار کشته‌شدگان این جنگ‌ها نیز به طور دقیق مشخص نیست، با این حال چندین برآورد علمی نشان دادند که درگیری‌های نظامی به سرکردگی آمریکا در کامبوج منجر به مرگ 600 تا 800 هزار نفر شده و تعداد کشته‌شدگان جنگ لائوس نیز به حدود یک میلیون نفر می‌رسد.




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
          
جمعه 30 خرداد 1393
لیندون جانسون: حادثه خلیج تونكن، "اصل دومینو" – جنگ ویتنام بین سالهای 1964-1974 ؛ "جنگ علیه فقر"
 


"شب گذشته به ملت آمریكا اعلام كردم كه حكومت ویتنام شمالی تعمداً و با برنامه‌ریزی قبلی حملات نظامی دیگری را علیه شناورهای نیروی دریایی آمریكا در آبهای بین‌المللی ترتیب داده است، از اینرو، ما نیز با حملات هوایی ناوچه‌ها و تاسیسات نظامی آنها كه در این عملیات‌های خصمانه مورد استفاده قرار گرفته‌ بودند، را منهدم ساختیم. در این عملیات دو هواپیمای آمریكا مفقود شدند.

 پس از مشورت با رهبران دو حزب، تصمیم گرفتم صدور قطعنامه اعلام همبستگی و عزم ایالات متحده آمریكا در دفاع از آزادی و حفظ صلح در آسیای جنوب شرقی را از كنگره درخواست بنمایم. اقدامات اخیر حكومت ویتنام شمالی به مثابه چرخشی نوین و خطرناك به سوی شرایط وخیم گذشته در آسیای جنوب شرقی بوده است." لیندون جانسون، 5 اوت 1964

حادثه دریایی معروف به" حادثه خلیج تونکن "در سال 1964 میلادی اتفاق افتاد. در این روز بین یک رزمناو آمریکایی که برای کمک به ویتنام جنوبی وارد خلیج تونکن شده بود و چند قایق جنگی متعلق به ویتنام شمالی جنگ سختی درگرفت که نتیجه آن به نفع ویتنام شمالی بود. بعد از این واقعه، ایالات متحده آمریکا رسماً وارد جنگ ویتنام شمالی شد و اولین حمله هوایی به آن کشور را در همین روز انجام داد.
 


در واقع، حادثه خلیج تونکن از سوی لیندون جانسون بهانه شروع جنگ ویتنام اعلام شد. اما حقیقت ماجرا این بود كه هیچ حمله غافلگیركننده‌ای از جانب ویتنام علیه كشتی جنگی آمریكا حادث نشده بود و رئیس‌جمهور جانسون برای جلب حمایت مردم در خصوص ورود كاخ سفید به جنگ ویتنام داستانی غیرواقعی را تعریف كرد. این دروغ به صدور قطعنامه خلیج تونكن انجامید كه به رئیس‌جمهور اجازه می‌داد تا از كلیه اقدامات ضروری برای دفاع از نیروهای آمریكا استفاده نماید.(9) 

در واقع، دولتمردان كاخ سفید نمی‌خواستند تسلط بر منطقه جنوب شرق آسیا، نفت و خطوط دریایی به چین را از دست بدهند. حقایقی که بعدها افشا شد نشانگر آن بود که حادثه خلیج تونکن به نحوی که آمریکا ادعا می‌کرد نبوده است. افشای نوارهای مکالمات شخصی جانسون و مک نامارا حاکی از آن بود که کل ماجرا مانند یک پرونده‌سازی و دروغ‌پردازی بوده است.

 از جنگ جهانی دوم تاکنون جنگ ویتنام فاجعه‌بارترین نبرد در تاریخ آمریکا به شمار می‌رود. جنگ ویتنام را همچنین می‌توان بزرگترین شکست نظامی آمریکا نامید. این جنگ بین نیروهای ویتنام شمالی و جبهه ملی آزادی‌بخش ویتنام جنوبی معروف به "ویت‌کنگ" از یک سو، و نیروهای ویتنام جنوبی و متحدانش به‌ویژه ایالات متحده آمریکا از سوی دیگر رخ داد.

در جنگ ویتنام حدود 4 میلیون شهروند غیرنظامی، 1.1 میلیون سرباز ویتنام شمالی، 40 هزار سرباز ویتنام جنوبی و 58000 هزار نیروی نظامی آمریكا جان خود را از دست دادند. 







نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
          
جمعه 30 خرداد 1393


قصاب خون آشام ویتنام کیست؟ 

مک نامارا وزیر دفاع آمریکا در دوران کندی و طراح اصلی جنگ ویتنام بود که باعث کشتار میلیونی مردم این کشور شد. پس از کناره گیری از وزارت دفاع به ریاست بانک جهانی رسید. او همواره یکی از افراد تاثیر گذار در سیاست های داخلی و خارجی آمریکا بود. او در سال 2009 در 93 سالگی مرد.




مشرق- رابرت مک نامارا که دنیای رسانه ای غرب در مقابل جنایت هایش در ویتنام به صورت نشان داده شده در بالا از او تشکر می کند در سال 1916 در ایالت سانفرانسیسکوی آمریکا به دنیا آمد. پدرش یک کارشناس امور اقتصادی بود. در سال 1937 در رشته اقتصاد و فلسفه از دانشگاه کالیفرنیا لیسانس گرفت و دو سال بعد از دانشکده مدیریت کسب و کار دانشگاه هاروارد فوق لیسانس دریافت کرد. بعد از مدتی در همان دانشگاه به تدریس دروس اقتصادی پرداخت. او بعدها دو مدرک دکترا در رشته اقتصاد و ریاضی نیز از دانشگاه کالیفرنیا گرفت. در طول جنگ دوم جهانی به نیروی هوایی ارتش آمریکا پیوست و در عملیات هایی در انگلستان، هند و چین شرکت کرد و قبل از جدا شدن از ارتش در سال 1946 موفق به کسب نشان افتخار شد. او تا درجه سرهنگی در ارتش پیش رفت.



مک نامارا در زمان خدمت در نیروی هوایی در جنگ جهانی دوم

بعد ازجنگ به کارخانه اتومبیل سازی فورد رفت و به جای تدریس در دانشگاه هاروارد تجربه های مدیریتی خود در دوران جنگ را به تجربه مدیریت سازمان های اقتصادی پیوست داد. در آن زمان کمپانی فورد دچار مشکلات شدیدی بود و به ایده های جدید نیاز داشت.

مک نامارا در فورد به خوبی از عهده چالش ها برآمد و با تشکیل تیم ضد بحران توانست شرکت فورد ورشکسته را به کارآمدی و تولید بازگرداند. او به تدریج مدارج ارتقا را در این شرکت پیمود و نامش در تاریخ این کارخانه ماندگار شد. او در ابتدا به عنوان مدیر عمومی وارد کمپانی شد. سپس در راس هیئت مدیره قرار گرفت و مدیریت برنامه ریزی و تحلیل مالی شرکت را انجام داد و در سال 1960 به جایی رسید که اولین کسی بود که در حالی که عضوی از خانواده هنری فورد محسوب نمی شد ولی به ریاست کارخانه انتخاب گردید.


مک نامارا بعد از جنگ وارد کارخانه فورد شد.

در سال 1961 کندی مک نامارا را به عنوان وزیر دفاع آمریکا معرفی کرد. مک نامارا از سال ١٩٦١ تا ١٩٦٧ به مدت 7 سال تحت ریاست جمهوری جان کندی و لیندون جانسون به عنوان وزیر دفاع آمریکا کار کرد که جنگ ویتنام و تحول تسلیحاتی ارتش آمریکا در این دوره روی داد. اما بعدها کمیته مشترک خدمات دفاعی کنگره به انتقاد از برنامه های مک نامارا در طی جنگ ویتنام پرداخت. انتقادها در حدی بالا گرفت که مک نامارا به عنوان یک خائن مطرح شد. به طوری که او به کرات مجبور به دفاع از برنامه های خود شد اما در سال های آخر عمر کتابی نوشت و به اشتباهاتش اعتراف کرد.





مک نامارا در فورد بسیار موفق عمل کرد.


تعدادی از نظامیانی که با مطالعات راهبردی نیروی هوایی آمریکا آشنایی داشتند پس از جنگ به فعالیت های غیر نظامی روی آوردند و ذهنیت استراتژی را در برنامه های اقتصادی به کار گرفتند. مک نامارا یکی از این افراد بود که پس از جنگ به ترتیب به ریاست هیئت مدیره شرکت فورد، وزارت دفاع آمریکا و ریاست بانک جهانی منصوب شد. او همواره یکی از اشخاص تاثیر گذار در سیاست های دولت آمریکا به خصوص دولت های جمهوری خواهان بود.

به عنوان وزیر دفاع کندی ماشین جنگی آمریکا در ویتنام را رهبری می کرد.

مك نامارا در شورای روابط خارجی، كمیسیون سه جانبه و سازمان بیلدربرگ عضویت داشت و از این طریق در تصمیمات داخلی و نیز بین المللی نقش مهمی ایفا می کرد. مک نامارا مدت زمانی نیز ریاست بنیاد کارنگی را برعهده داشت. در طول دهه های ۵۰ و ۶۰ قرن بیستم، بنیاد کارنگی در طراحی سیاست های اقتصادی وسیاسی کاخ سفید و تأسیس مراکز مختلف مطالعاتی در آمریکا نقش قابل توجهی داشته است. همچنین در طول این دوران، بیشتر مشاغل و پست های مهم سیاسی کاخ سفید در دست کارشناسان بیناد کارنگی قرار گرفته بود. مک نامارا در سال 2009 در منزلش واقع در شمال غربى واشنگتن از دنیا رفت.



پس از ترور کندی مک نامارا در کنار جانسون به کار خود ادامه داد.


مک نامارا و تحول در وزارت دفاع، ارتش و تسلیحات

مک نامارا از جهات گوناگونی منشا تحولات بزرگی برای ارتش آمریکا بود. او هم از نظر تئوریزه کردن کارهای مربوط به ارتش و هم از نظر توان و تجهیزات نظامی ارتش آمریکا را به وضعیت بالاتری نسبت به ارتش های دیگر رساند. کندی در دوران ریاست جمهوری خود کوشش می کرد که سیاست دولت به سمت برنامه ای تر شدن حرکت کند. در راستای این سیاست، مک نامارا تمامی ادارات دولتی و شرکت های خصوصی را که روی پروژه های مختلف دفاعی کار می کردند در قالب یک سیستم برنامه ریزی شده عمومی در یکدیگر ادغام کرد.



او علاقه خاصی به اسلحه و جنگ داشت.

او برای انجام این کار از تئوری تحلیل سیستم ها استفاده کرد که راهکار رایجی برای تعیین میزان تخصیص منابع به برنامه های خاص است. مک نامارا هنگامی که وزیر دفاع بود؛ در اوایل دهه 1960 برای اولین بار استفاده از تحلیل سیستم ها را در برنامه ریزی مطرح کرده بود. او ستاد تحلیل سیستم ها را در بخش مدیریتی خود ایجاد کرد و سیستم های برنامه ریزی و بودجه بندی را برای راهنمایی بودجه ریزی در وزارت دفاع به کار گرفت. درخلال دوره مک نامارا و پس ازآن، تحلیل سیستم ها نقش زیادی در برنامه ریزی اتمی آمریکا داشته است.

مک نامارا با تغییراتی که در دوران وزارتش در جت های جنگنده اف 105 به وجود آورد، توانست نیروی هوایی آمریکا را متحول کند و ناوهای جنگی را برای فرود هواپیماهای جدید 111 F / TFX -آماده نماید. ایجاد سپر دفاع موشكی آمریكا به نام سانتینل در سال 1966 از سوی رابرت مك نامارا وزیر دفاع دولت جانسون مطرح شد كه از 25 سایت مجهز به موشك‌ های هسته‌ای در اطراف شهرهای بزرگ ایالات متحده تشكیل می‌شد. برنامه تولید سلاح ضدماهواره در ایالات متحده نیز از اوائل دهه ۶۰ میلادی آغاز شد. یکی از این برنامه ها، برنامه ۴۳۷ بود که به دنبال یک سری انفجارات هسته ‏ای در آسمان، توسط رابرت مک‏ نامارا، وزیر دفاع ایالات متحده، به تاریخ ۲۰ نوامبر ۱۹۶۲ مورد تصویب قرار گرفت. از سوی دیگر مک نامارا به عنوان وزیر دفاع کابینه کندى در مدت یک سال ٣٢٠ هزار نفر بر تعداد نفرات حاضر به خدمت در نیروهاى مسلح آمریکا اضافه کرد و برای آمادگى براى جنگ ویتنام از سال ١۹۶۵ باز هم بر تعداد نفرات افزود تا جایی که در سال ١۹۶٨ افراد نیروهای مسلح به بالاترین رقم خود تا آن زمان یعنی به بیش از سه میلیون و پانصد هزار نفر رسید.


مک نامارا و جنگ ویتنام


مک نامارا می گوید برای بررسی استراتژی های جنگی جنگ ویتنام را کش داده است.

رابرت مک نامارا، وزیر وقت دفاع آمریکا ادعا کرده بود که ویتنامی ها کشتی آمریکایی مادوکس را در خلیج تونکین بمباران و غرق کرده اند که در نتیجه آن، جنگ طولانی مدتی آغاز شد که میلیون ها ویتنامی و ده ها هزار آمریکایی جان خود را در آن از دست دادند. مک نامارا پس از گذشت ۴۰ سال اعلام کرد کشتی آمریکایی در خلیج تونکین اصلا وجود خارجی نداشته است! در واقع با گذشت زمان و انتشار اسناد جنگ ثابت شد كه قایق‌های ویتنام هیچ‌گاه به هیچ ناو امریكایی حمله نكرده بوده اند. زمانی که کندی برای دومین بار در انتخابات پیروز شد خواستار عقب نشینی از ویتنام بود که با ترور او در شهر دالاس این برنامه ناتمام ماند.


مک نامارا بارها از نزدیک صحنه نبرد ویتنام و بی حاصلی جنگ را از نزدیک دیده بود.

بعد از ترور کندی، مک نامارا که معاون وی بود مدتی به عنوان جانشین او کار کرد و با ابقا در این پست در دولت لیندون جانسون نیز به کار خود ادامه داد. او بعد از مدتی به وزارت دفاع برگشت و مأمور شد برنامه عقب نشینی از ویتنام را اجرا کند. اما این جنگ بی حاصل نمی توانست به این راحتی تمام شود. ابتدا مک نامارا طی اطلاعیه ای هر گونه عقب نشینی و کاهش نیروهای آمریکایی در ویتنام را رد کرد. اما سیاست جانسون بر عدم تداوم جنگ قرار گرفته بود و ارتش مجبور به عقب نشینی بود. مک نامارا به عنوان عامل اصلی عقب نشینی و شکست آمریکا در جنگ ویتنام شناخته شد و بارها از سوی کنگره و ستاد دموکرات ها و جمهوری خواهان به خیانت متهم شد.

او متهم بود که بخشی از ارتش ذخیره را با گارد ملی ادغام کرده و موجب کاهش توان ارتش شده است و از سوی دیگر راه های مشورتی را بسته است و نیروهای مستقر در 149 پایگاه نظامی را از حالت آماده باش درآورده و در به کارگیری 620 میلیون دلار بودجه برای بهبود ساختار ارتش به بهانه های واهی اهمال کرده است. مک نامارا در جنگ ویتنام تئوری بازی های توماس سی شیلینگ را آزمایش می کرد که در نتیجه آن 6 میلیون تن بمب برسر ویتنامی ها ریخته شد که فقط در این مرحله بیش از 2 میلیون نفر از غیر نظامیان این کشور کشته شدند. بعد از جنگ رابرت مک نامارا از پست وزارت دفاع کناره گرفت و رئیس بانک جهانی شد.



مک نامارا به کرات با رهبران ویتنام جنوبی برای اتخاذ تدابیری علیه ویتنام شمالی وارد مذاکره شد.

در سال های بعد، مک نامارا به بدگمانی های راجع به تلاش های خود بر سر جنگ، اذعان نمود. او گفت تصور نمی کرد بمباران های گسترده آمریکا در ویتنام شمالی به موفقیت برسد. مك نامارا اعتراف كرد كه از بیهودگی جنگ ویتنام مطلع بوده است ولی از آنجا كه او استراتژیست دولت بوده با ادامه این نبرد سعی در آزمایش تاكتیك‌های نوین جنگی داشته است!


مک نامارا و سربازهای عقب مانده

پرونده سربازهای عقب مانده در نوع خود از قابل توجه ترین مفاد کارنامه مک نامارا است. داستان این سربازان از این قرار بوده است که 350 هزار سرباز عقب مانده­ با طرح «پروژه 100.000 مک نامارا» به ویتنام رفته بودند و به "نیروهای خل و چل" معروف شده بودند. این سربازها از بین افرادی انتخاب شده بودند که قبلا در آزمون هوش نیروهای ارتش آمریکا رد شده و برای پیوستن به ارتش نامناسب تشخیص داده شده بودند.

بیش از 350 هزار نفر از این نیروها که توسط دیگر سربازها "نیروهای خل" نامیده می شدند طبق برنامه مک نامارا جذب ارتش شدند و به ویتنام رفتند و اکثرشان به دلیل عدم توانایی در یادگیری فنون نظامی و جنگی بدون این که بتوانند کار خاصی انجام دهند نفله شدند. در زمان جنگ ویتنام مك نامارا وعده می داد كه با به كارگیری سربازان بیش تر طی شش ماه دیگر جنگ وارد مرحله نهایی شده و به پیروزی آمریكا منتهی خواهد شد. اما آمریكا دست از پا درازتر از ویتنام خارج شد و مک نامارا آماج حملات منتقدین قرار گرفت.


کشتار انسان ها برای آزمودن استراتژی های جنگی

مک نامارا و برنامه های بانک جهانی

مک نامارا در بانک جهانی برنامه های سرمایه داری نظام آمریکا ره به پیش برد. او در اثر سیاست هایش در بانک جهانی صفت «معمار بدهی های کلان کشورهای نیم کره جنوبی» را به خود گرفت. مک نامارا تا سال 1981 این سمت را به عهده داشت. در دوران ریاست رابرت مک نامارا در بانک جهانی، گسترش و توسعه بازار سرمایه به طور جدی دنبال شده بود. این کوشش بر مبنای نظریاتی صورت می‌گرفت که اقتصاد دانانی نظیر ریموند گُلداسمیت ارائه داده بودند. رابرت مک نامارا در سال ١٩٧١ واحدی در مؤسسه مالی بین المللی تأسیس کرد تا برای گسترش بازار سرمایه برای گروه بانک جهانی فعالیت هایی انجام دهند. او در یک سخنرانی در بوستون در اوایل‏ 1977 طرح تشکیل کمیسیون بررسی مسائل رشد و توسعه جهانی را‏ مطرح کرد و با تاسیس این کمسیون به دقت این موضوع را زیر نظر گرفته و برای برنامه ریزی های بلند مدت نظام سرمایه داری آمریکا تجزیه و تحلیل هایی تهیه کرد. او در طی ریاستش بر بانک جهانی در مورد افزایش جمعیت کره زمین هشدار داد که بعدها مشخص شد این هشدار فقط در حد یک اظهار نظر کارشناسانه اقتصادی نبوده بلکه پشت پرده مفصلی در این ابراز نگرانی وجود دارد که در زیر مختصرا به آن اشاره می شود.


مک نامارا، کنترل جمعیت جهان و بیماری ایدز

در مدتی که رابرت مک نامارا وزیر دفاع آمریکا بود و مشغول راهبری ماشین جنگی آمریکا در ویتنام و کشتار مردم آن کشور بود موضوع ساختن عاملی که سیستم ایمنی انسان در برابر آن بی دفاع باشد جهت استفاده در تسلیحات بیولوژیک در پنتاگون تحت بررسی بود. مک نامارا از حامیان اصلی و کلیدی تولید این عامل بیولوژیک بود.

مک نامارا در سال 1970 رئیس بانک جهانی شده بود. او طی یک سخنرانی در آن زمان گفته است که به نظر او رشد جمعیت جهان یک موضوع مهلک و خطرناک پیشاروی سال های آینده است. در این سخنرانی مک نامارا مطرح کرد که رشد جمعیت به ناپایداری منجر خواهد شد و یک جمعیت ده میلیاردی در روی زمین "غیرفابل کنترل" خواهد بود. او اضافه می کند "این جهانی نیست که تک تک ما میخواهیم در آن زندگی کنیم. آیا راهی برای گریز از چنین جهانی وجود دارد؟ راه قابل اطمینانی نیست اما دو راه ممکن به نظر می رسد که از طریق آن شاید بشود از رسیدن به ده میلیارد جمعیت جلوگیری کرد. یا باید نرخ زاد و ولد کنونی به سرعت کاهش یابد و یا باید نرخ مرگ و میر بالاتر رود. راه حل دیگری متصور نیست." مک نامارا آگاهانه و بر اساس یک برنامه بلند مدت تکوین و توسعه عامل بیماری ایدز را برای کاهش جمعیت جهان در وزارت دفاع طراحی و حمایت کرده است و پس از تصدی ریاست بانک جهانی و نفوذ در بخش های مختلف سازمان ملل، از جمله بهداشت جهانی، آن را اجرا نموده است. که حاصل آن ابتلای میلیون ها نفر از آفریقیایی ها و مردم دیگر نقاط جهان به این بیماری مهلک است که عملا آن ها را از چرخه زاد و ولد خارج می سازد.


مک نامارا و تسلیحات هسته ای

مک نامارا در سال 1965 با نخست وزیر ژاپن "ایزاکو ساتو" توافقاتی برای استفاده از بمب اتمی علیه چین انجام داده بود. نخست وزیر وقت ژاپن در نشست خود با مک نامارا در واشنگتن گفته بود: «انتظار ما این است که در صورت جنگ با چین، آمریکایی ها با استفاده از سلاح هسته ای تلافی کنند». مک نامارا نیز در پاسخ به این درخواست نخست وزیر ژاپنی گفته بود واشنگتن از توانایی فنی برای استقرار سلاح هسته ای در خارج از آمریکا برخوردار است و بدین طریق به طور ضمنی با این درخواست موافقت کرده بود. اما بعد از سال ها که دیگر متوجه عدم کارایی تسلیحات اتمی در دنیای جدید شده بود نظر دیگری داشت. 

برای مثال، مک نامارا که درکنفرانس بازنگری ان پی تی گفته بود: اگر چه سال هاست که ان پی تی در آمریکا و انگلیس به امضا رسیده است اما هنوز اجرای آنها به طور کامل تضمین نشده است. او در سازمان ملل گفته بود که «نمی دانم با توجه به اینکه 5 عضو دائم شورای امنیت که دارای حق وتو هستند، خود کشورهای دارنده سلاح هسته ای می باشند چطور ما باید توقع داشته باشیم این شورا صلح و امنیت را در جهان برقرار سازد؟!». 



مک نامارا در اواخر عمر رفتار و عقاید متفاوتی داشت.

به ظاهر پشیمان

نظریات طراح جنگ ویتنام پس از سال ها تغییر کرده بود. او ‌بر اشتباهات خویش اعتراف می كرد اما هیچ وقت به طور مستقیم و رک نسبت به کشتار مردم ویتنام اظهار عذر خواهی نکرد. او به سیاست مداران كنونی امریكا توصیه می كرد كه سیاست خارجی را از اتكا بر قدرت سخت و برنامه های تهدیدآمیز اتمی و جنگی نجات دهند. اما حتی او هم نتوانست پیوند خطرناك سیاست با نظامی‌گری را در آمریکا قطع کندبا این که نفوذ زیادی بر جمهوری خواهان داشت اما هیچ گاه نتوانست بوش را از دیوانه بازی هایش باز بدارد. مک نامارا در سال 1995 کتاب خاطراتش را منتشر کرد و برای معرفی این کتاب به سراسر آمریکا سفر نمود. در آن کتاب عنوان کرده است که جنگ ویتنام یک اشتباه هولناک بود.



فیلم مستند غبار جنگ جایزه های فراوانی به خود اختصاص داد.

بر اساس اعترافات او در این کتاب فیلمی با عنوان "غبار جنگ" از زندگی و کارهای مک نامارا ساخته شد که مورد توجه فراوان قرار گرفت و به یکی از پربیننده ترین فیلم های مستند زمان خود بدل شد.



نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
          
جمعه 30 خرداد 1393

آمریکا چگونه در باتلاق ویتنام فرو رفت؟

جنگ ویتنام چرا آغاز شد و چرا پای آمریکا به ویتنام باز شد؟ چرا ویتنام به باتلاقی برای آمریکا تبدیل شد؟ آمریکا در ویتنام چه جنایاتی را مرتکب شد؟ نتایج آزمایش‌های شیمیایی و بیولوژیک آمریکا تا به امروز چه بوده است؟

جنگ ویتنام، که با نام‌های مختلفی همچون "جنگ آمریکا در ویتنام"، "نبرد ویتنام"، "دومین جنگ هندوچین"، "جنگ علیه آمریکایی‌ها برای نجات ملت" شناخته می‌شود، نبردی طولانی میان نیروهای ملی‌گرای ویتنام جنوبی و ایالات متحده بود که در ویتنام، لائوس و کامبوج رخ داد.

این جنگ در تاریخ 1 نوامبر 1955 آغاز شد و در تاریخ 30 آوریل 1975 با سقوط سایگون پایان یافت. نیروهای ملی‌گرا می‌کوشیدند کشور ویتنام را تحت یک دولت کمونیست متحد کنند و آمریکا (با کمک ویتنام جنوبی) می‌کوشید از گسترش کمونیسم جلوگیری کند.

ویت کنگ‌ها (مخفف ویتنام کنگ سان به معنای کمونیست های ویتنام، همچنین معروف به جبهه آزادی‌سازی ملی یا NLF)، نیرویی چریکی بود که با حمایت ویتنام شمالی در برابر ویتنام جنوبی و آمریکا به مبارزه پرداخت. ویت کنگ‌ها در دهه شصت به سرعت شروع به رشد کردند تا این که تا سال 1964 تعدادشان به بیش از 30 هزار سرباز رسید.



خوشامدگویی آیزنهاور رئیس جمهور آمریکا به نگو دین دیم رئیس جمهور ویتنام جنوبی در واشنگتن. نگو دین دیم پس از کودتای 1963 به ضرب گلوله کشته شد.


برای دولت آمریکا دخالت در این جنگ راهی برای جلوگیری از گسترش کمونیسم به ویتنام جنوبی بود. برای دولت ویتنام شمالی و ویت کنگ ها اما این نبرد به مثابه یک جنگ مستعمراتی بود و نخست دربرابر فرانسه که تحت حمایت آمریکا بود به مبارزه پرداختند و بعد در برابر ویتنام جنوبی٬ که آن را دولت دست‌نشانده آمریکا می‌دانستند.



لحظه کشتن یک ویت کنگ توسط رئیس پلیس سایگون

خروج فرانسه و ورود آمریکا به جنگ

در سال 1954، فرانسه پس از یک شکست سرنوشت‌ساز در دین بین فو درصدد برآمد تا از ویتنام خارج شود. در کنفرانس ژنو 1954، تعدادی از کشورها گرد هم جمع شدند تا راهی برای خروج صلح‌آمیز فرانسه از ویتنام بیابند. در نتیجه این کنفرانس قرار بر این شد که آتش بسی برای خروج نیروهای فرانسه و جدایی موقت ویتنام به واسطه مدار 17 درجه (که ویتنام را به بخش کمونیستی ویتنام شمالی و غیرکمونیستی ویتنام جنوبی تقسیم می‌کرد) اعلام شود. از آن گذشته، تصمیم گرفته شد که یک انتخابات دموکراتیک سراسری در 1956 برای اتحاد این دو برگزار شود. ایالات متحده از ترس پیروزی کمونیست‌ها با برگزاری این انتخابات موافقت نکرد.

ویتنام جنوبی با پشتیبانی آمریکا انتخاباتی تنها در ویتنام جنوبی به جای کل کشور برگزار کرد. "نگو دین دیم" با کنار زدن بیش‌تر رقیبانش در این انتخابات به ریاست جمهوری برگزیده شد، انتخاباتی که به باور بسیاری در آن تقلب صورت گرفته بود. اما به دلیل سیاست‌های سرکوبگرانه‌اش و افزایش مخالفان داخلی، به تدریج حمایت آمریکا را از دست داد٬ تا آنجا که طی کودتایی با حمایت آمریکا به قتل رسید. در همین زمان بود که هواداران کمونیسم در ویتنام شمالی، جبهه آزادی‌سازی ملی معروف به ویت کنگ را علیه ویتنام جنوبی تأسیس کردند.


خودسوزی یک راهب بودایی در اعتراض به سیاست‌های سرکوبگرانه دین دیم علیه بودیست‌ها


اعزام نخستین گروه از نظامیان آمریکایی به ویتنام

با ادامه یافتن جنگ میان ویت کنگ‌ها و ویتنام جنوبی، آمریکا مستشاران بیش‌تری به ویتنام جنوبی اعزام کرد. زمانی که ویتنام شمالی در تاریخ 2 و4 آگوست 1964 دو کشتی آمریکایی در آب‌های بین‌المللی (معروف به خلیج تنکین) را بمباران کردند، کنگره با قطعنامه خلیج تنکین پاسخ این اقدام را داد. این قطعنامه به رئیس جمهور آمریکا این اختیار را می‌داد که دخالت ایالات متحده را در ویتنام افزایش دهد. رئیس جمهور لیندون جانسون نیز از این اختیار خود برای اعزام نخستین گروه از نظامیان آمریکایی به ویتنام در مارس 1965 استفاده کرد.




اسکای ریدرهای نیروی هوایی ویتنام در اختیار خلبانان نیروی هوایی آمریکا که بر روی هدف‌های ویت کنگ بمب ناپالم می‌اندازند

برنامه جانسون برای پیروزی در جنگ

هدف رئیس جمهور جانسون از دخالت در ویتنام پیروری آمریکا در جنگ نبود. بلکه هدف وی پشتیبانی سربازان آمریکایی از نیروهای دفاعی ویتنام جنوبی بود تا آن زمان که ویتنام جنوبی بتواند قدرت کشور را در دست گیرد. جانسون با ورود به جنگ ویتنام بدون هدف پیروزی٬ شرایط را برای ناامیدی مردم و سربازان در آینده فراهم کرد، چرا که آمریکایی‌ها خود را در بن‌بستی با ویتنام شمالی و ویت کنگ یافتند.

از سال 1965 تا 1969 آمریکا وارد جنگ محدودی با ویتنام شد. با این که نیروهای آمریکایی اقدام به بمباران‌های هوایی ویتنام شمالی کردند، رئیس جمهور جانسون همچنان خواهان این بود که مبارزه به ویتنام جنوبی محدود شود.



یک هواپیمای B66 و چهار هواپیمای F105 در حال بمباران ویتنام شمالی

زندگی در جنگل

در حقیقت نیروهای آمریکایی وارد یک جنگ جنگلی علیه ویت کنگ‌های مجهز شده بودند. ویت کنگ‌ها به شیوه‌های مختلفی سربازان آمریکایی را غافلگیر می‌کردند، چه با پنهان شدن در کمین‌گاه‌هایشان و حمله‌های ناگهانی و چه با کار گذاشتن تله‌های انفجاری یا فرار از راه یک شبکه پیچیده از تونل‌های زیرزمینی. حال نیروهای آمریکایی خود را شرایطی یافتند که حتی یافتن دشمنشان هم برایشان به معضلی تبدیل شده بود. از این رو برای یافتن سربازان ویت کنگ که میان بوته‌های متراکم پنهان می‌شدند نیروهای آمریکایی به سراغ عامل نارنجی یا ناپالم (بمب‌های آتش‌زا) رفتند. عامل نارنجی با ریختن برگ‌ها یا سوزاندن آن‌ها نواحی جنگلی را پاکسازی می‌کردند.




بازجویی نیروهای آمریکایی از یک ویت کنگ




سربازان آمریکایی تفنگ‌های خود را به سوی روستاییان ویتنامی نشانه گرفته‌اند



دو سرباز آمریکایی یکی از سربازان زخمی ویتنام شمالی را از پناهگاهش بیرون کشیده‌اند و با خود می‌برند



یک مظنون ویت کنگ جوان که پس از شنیدن صدای تیراندازی گریه می‌کند. اسیرکنندگان چینی او، مردان قبیله نونگ که در خدمت نیروهای ویژه آمریکا هستند، با وانمود به کشتن پدر او سعی در گرفتن اطلاعات درمورد چریک‌های کمونیست از او دارند


قتل عام روستای مای لای

سربازان آمریکایی قادر به تشخیص دشمنشان در روستاها نبودند چرا که حتی زنان و کودکان نیز قادر به کار گذاشتن تله‌های انفجاری و یا تغذیه ویت کنگ‌ها بودند. سربازان آمریکایی درمانده شده بودند و بسیاری از آن‌ها روحیه‌شان را از دست داده و به مصرف مواد روی آورده بودند. فشار ناشی از مبارزه با دشمنی پنهان سربازان آمریکایی را به ستوه آورده بود تا جایی که آن‌ها با حمله به روستاها خشم و ناامیدی خود را بر سر روستاییانی خالی می‌کردند، بی آن که بدانند آن روستاییان به ویت کنگ کمک می‌رسانند یا خیر. مشهورترین این حمله‌ها "قتل عام مای لای" نام دارد. بنا بر منابع گوناگون، در این قتل عام بین 347 و 504 غیرنظامی کشته شدند. بعدها اجسادی مثله شده نیز یافت شد.


زنان و کودکان ویتنامی در روستای مای لای چند ثانیه پیش از تیرباران



جسد یک مرد و یک کودک پس از قتل عام مای لای

حمله غافلگیرکننده

در تاریخ 30 ژانویه 1968، ویتنام شمالی نیروهای آمریکایی و ویتنام جنوبی را با طرح‌ریزی یک حمله سازمان‌یافته غافلگیر کردند. ویت کنگ‌ها به تقریباً صد شهر و روستا در ویتنام جنوبی یورش بردند. با این که نیروهای آمریکا و ارتش ویتنام جنوبی قادر به دفع این حمله معروف به حمله عید تت بودند٬ این حمله به آمریکایی‌ها ثابت کرد دشمن به مراتب قوی‌تر و سازمان‌یافته‌تر از آن است که گمان می‌کردند. حمله عید تت نقطه عطفی در این جنگ بود چرا که رئیس جمهور جانسون، که اکنون با مردم ناراضی آمریکا و اخبار بد از سوی رهبران نظامی خود در ویتنام رو‌به‌رو بود، تصمیم گرفت دیگر به این جنگ دامن نزند.

برنامه نیکسون برای "صلح افتخارآمیز"

در سال 1969، ریچارد نیکسون به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد. او دارای برنامه‌های تازه‌ای برای پایان دادن به دخالت آمریکا در ویتنام بود. نیکسون برنامه‌هایی به نام "ویتنامی‌سازی" برای خروج نیروهای آمریکا از ویتنام و تحویل جنگ به ویتنام جنوبی طرح‌ریزی کرد. کناره‌گیری سربازان آمریکایی در ژوئیه 1969 آغاز شد. نیکسون جنگ را به کشورهای دیگر مانند لائوس و کامبوج نیز گسترانید، حرکتی که به اعتراض‌های داخلی بسیاری انجامید، به خصوص در دانشگاه‌ها. در طول یکی از همین اعتراض‌های دانشجویی در دانشگاه ایالتی کنت بود که سربازان گارد ملی اوهایو برای خاتمه دادن به تجمع اعتراضی به دانشجویان تیراندازی کردند و واقعه‌ای را رقم زدند که امروز به "قتل عام دانشگاه کنت" معروف است. در تاریخ 25 ژانویه 1969 مذاکرات صلح جدیدی در پاریس آغاز شد.



جسد یکی از دانشجویان دانشگاه ایالتی کنت که در اثر تیراندازی نیروهای گارد ملی اوهایو به جمع دانشجویان معترض به جنگ ویتنام کشته شد. در این حمله بیش از 60 تیر شلیک شد که در اثر آن 4 دانشجو کشته و 9 دانشجو زخمی شدند. یکی از دانشجویان زخمی در اثر اصابت تیر دچار فلج دائمی شده است.


زمانی که آمریکا بیش‌تر سربازان خود را از ویتنام خارج کرده بود، در تاریخ 30 مارس 1972، ویتنام شمالی حمله گسترده دیگری را، معروف به حمله عید پاک، آغاز کرد. سربازان ویتنام شمالی از مدار 17 درجه و از ناحیه‌ای که از نیروهای نظامی خالی شده بود عبور و به ویتنام جنوبی حمله کردند. سربازان آمریکایی باقیمانده و ارتش ویتنام جنوبی نیز حمله کردند.

پس از آن که آمریکا تمام سربازان خود را از ویتنام خارج کرد جنگ همچنان در ویتنام ادامه داشت. در اوایل سال 1975 ویتنام شمالی با حمله دیگری دولت ویتنام جنوبی را سرنگون کرد. ویتنام جنوبی نیز در تاریخ 30 آوریل 1975، رسماً دربرابر ویتنام کمونیستی شمالی تسلیم شد. تا این که در تاریخ 2 ژوئیه 1976 ویتنام شمالی و جنوبی دوباره به صورت یک کشور کمونیستی با هم متحد شدند و جمهوری سوسیالیستی ویتنام شکل گرفت.


شکل‌گیری جنبش‌ ضدجنگ ویتنام در آمریکا

جنبش ضدجنگ با جذب اعضایی از دانشگاه‌ها، حومه‌نشین‌ها از طبقه متوسط جامعه، اتحادیه‌های کارگری و نهادهای دولتی در سال 1965 اهمیتی ملی یافت و در سال 1968 به اوج خود رسید و قدرت خود را در طول جنگ ویتنام حفظ کرد. این جنبش که حوزه‌های سیاسی، نژادی و فرهنگی را دربرمی‌گرفت منجر به شکاف عمیقی در دهه 60 در داخل جامعه آمریکا شد.

زمانی که ارتش آمریکا در فوریه 1965 شروع به بمباران ویتنام شمالی کرد نخستین جرقه‌های شکل‌گیری این جنش زده شد. سرعت مخالفت‌ها فوراً شدت یافت. در ماه مارس "دانشجویان موافق یک جامعه دموکرات" یا SDS سطح مخالفت‌ها را بالا بردند و به سطح ملی رساندند و برای تظاهراتی در اعتراض به بمباران‌ها در واشنگتن فراخوان دادند. در آویل 1965 حدود 25000 نفر در پایتخت گرد آمدند.



بیش از 25000 معترض در بزرگ‌ترین تظاهرات ضدجنگ ویتنام در واشنگتن گرد هم آمدند



یکی از معترضان به جنگ ویتنام در حال قرار دادن گل در لوله تفنگ سربازان



پوستر معروف به "رژ لب و خون" اثر خوزه گومز هنرمند کوبایی در اعتراض به جنگ ویتنام


فعالیت این جنبش باعث شد آمریکا حمایت مردمی خود را از این جنگ از دست بدهد و همین از دست دادن حمایت مردمی به یکی عوامل مهم در شکست آمریکا در این جنگ تبدیل شد.


مواد شیمیابی بکارگرفته‌شده توسط آمریکا و اثراتشان تا به امروز

همان گونه که در بالا اشاره شد، سربازان آمریکایی برای این که مانع از مخفی شدن سربازان ویت کنگ در زیر شاخ و برگ درختان و بوته‌ها شوند، از مواد دیفولیانت (گردی که برای ریزش برگ گیاهان بکار می‌رود) استفاده کردند. یکی از مشهورترین این مواد "عامل نارنجی" نام دارد. در سال 1969 به تنهایی 1.034.000 هکتار از جنگل‌ها با استفاده از این عامل نابود شد. "عامل آبی" نیز یکی دیگر از مواد شیمیایی بود که برای نابود کردن محصولات کشاوری و از بین بردن ذخایز غذایی ویتنام شمالی بر روی محصولات کشاوری اسپری می‌شد. بین سال‌های 1962 و 1969، این عامل بر روی 688.000 هکتار از زمین‌های کشاورزی، و به خصوص شالیزارها، پاشیده شد.


چهار هواپیمای C-123 آمریکا در حال اسپری عامل نارنجی بر مناطقی که احتمال می‌رود مخفیگاه ویت کنگ‌ها باشد. این چهار هواپیما در هر حرکت، یک نوار 1000 فوتی از جنگل‌های متراکم را پوشش می‌دادند


آثار منفی استفاده از عامل نارنجی

انسان‌ها

عامل نارنجی و دیوکسین به خصوص برای سلامتی انسان مضرند. آزمایش‌های اخیر بر روی نمونه‌های بافت انسانی (خون، چربی و شیر سینه) از افراد ساکن در بخش‌هایی از ویتنام که این مواد بر آن اسپری شده است نشان‌ می‌دهد میزان دیوکسین موجود در بدن این افراد نسبت به دیوکسین موجود در بدن افرادی که در دیگر مناطق ویتنام و نیز کشورهای صنعتی زندگی می‌کنند بالاتر است

از آن گذشته، به دلیل میزان بالای دیوکسین موجود در شیر مادرانی که در معرض این مواد قرار گرفته‌اند این ماده سمی به نسل بعدی نیز منتقل می‌شود. برخی از بیماری‌هایی که در اثر این ماده در این افراد مشاهده شده از این قرار است: تومور بدخیم بافت نرم، لنفوم غیر هوجگین، بیماری هوجگین، کلرآکنه، سرطان‌های دستگاه تنفسی، سرطان پروستات، تومور بدخیم سلول‌های مغز استخوان، نوروپاتی محیطی، اسپینا بیفیدا، پورفیریا کوتانئا تاردا، زایمان زودهنگام، زایمان جنین مرده، نقص‌های مادرزادی و غیره.

میلیون‌ها ویتنامی در طول جنگ در معرض عامل نارنجی قرار گرفته‌اند. بر اساس تعدادی بررسی مقدماتی، برآورد می‌شود که امروزه حدوداً یک میلیون ویتنامی در اثر این ماده دچار معلولیت یا دیگر مشکلات سلامتی هستند. بنا بر این مطالعات حدوداً 100 هزار از این یک میلیون ویتنامی کودکانی با معلولیت‌ها و نقص‌های مادرزادی هستند.

بخش‌هایی از ویتنام که عامل نارنجی توسط نیروهای آمریکایی بر روی آن‌ها اسپری شده است



جنین‌های مرده و دارای نقص مادرزادی متولدشده از مادرانی که در معرض عامل نارنجی قرار گرفته‌اند



این انسان‌های آسیب‌دیده تنها با ناتوانی‌ها و مشکلات سلامتی فیزیکی دست و پنجه نرم نمی‌کنند، بلکه ناراحتی‌های روانی نیز گریبانگیرشان است. بسیاری از این کودکان قادر به مدرسه رفتن و پدر و مادرانشان قادر به کار کردن نیستند.

آثار زیست‌محیطی

آثار ویرانگر استفاده از این مواد شیمیایی سمی بر روی محیط زیست همچنان ادامه دارد. میلیون‌ها لیتر عامل نارنجی بکاررفته در این جنگ منجر به از بین رفتن توازن بوم‌شناختی، نابودی چوب‌ها، حیوانات وحشی و محصولات جنگلی گردیده است. از بین رفتن پوشش جنگلی که به حفظ آب کمک می‌کند منجر به سیل در فصل بارانی و خشکسالی در فصلی خشک شده و تولیدات کشاورزی را تحت تأثیر قرار داده است. بدون پوشش گیاهی خاک سطحی به سادگی شسته می‌شود و همین موضوع مانع از بازسازی پوشش گیاهی ازدست‌رفته می‌گردد. زمین‌های مرتفع همچنان فرسوده می‌شوند و زمین‌های پست مملوء از رسوب می‌شود که همین امر خطر وقوع سیل را افزایش می‌دهد.



گزاش شبکه فرانس 24 از تاثیر عامل نارنجی بر نسل جدید کودکان ویتنامی - بخش اول


تعدادی از فعالان سیاسی در فرانسه با نام "محکمه بین‌المللی وجدان در حمایت از قربانیان ویتنامی عامل نارنجی" ادعا کرده‌اند که استفاده از عامل نارنجی در عملیات کارگر مزرعه در ویتنام از سوی آمریکا تعدی از قانون مربوط به استفاده از سلاح‌های شیمیایی محسوب میشود. در سال 2005 شکایتی که علیه ایالات متحده و شرکت‌های بسیاری که تولیدکننده عامل نارنجی طرح شده بود از سوی دادگاه فدرال ایالات متحده در بروکلین رد شد.


گزاش شبکه فرانس 24 از تاثیر عامل نارنجی بر نسل جدید کودکان ویتنامی - بخش دوم


نقش مک نامارا در گسترش جنگ

رابرت مك نامارا وزیر دفاع پیشین آمریکا در دوران ریاست جمهوری جان اف کندی و لیندون بی جانسون از سال 1961 تا 1968 که در سن 93 سالگی از دنیا رفت را پایه‌گذار مهمترین مناقشات قرن بیستم، از جنگ‌جهانی دوم، بمباران 67 شهر ژاپن، جنگ ویتنام، بحران موشکی کوبا تا خلیج خوکها دانست.

مک نامارا از نظریه‌پردازان اصلی جنگ ویتنام محسوب می‌شود و به وی لقب معمار جنگ ویتنام را داده‌اند.

پس از شکست و خروج آمریکا از ویتنام، وی به منفورترین چهره در میان مردم آمریکا بدل شد. جنگی که لقب طولانی‌ترین جنگ قرن بیستم را به خود اختصاص داد. جنگی که سالانه 500 هزار تن بمب، سه میلیون کشته، نابودی جنگل‌ها و محصولات کشاورزی و اثرات مخرب مواد شیمیایی تا به امروز برای ویتنامی‌ها به ارمغان آورد.

خود آمریکا نیز پس از 10 هزار روز جنگ، با برجای گذاشتن 45 هزار کشته، 300 هزار زخمی و 150 میلیارد دلار هزینه، بدون هیچ دستاوردی خاک ویتنام را ترک کرد.

مک نامارا پس از شدت گرفتن انتقادات و حملات، به نوشتن کتاب خاطرات جنگ و دفاع از خود پرداخت.

وی در مستند ارول موریس در جواب این سوال که چقدر خود را مسئول جنگ ویتنام می‌داند، تنها سکوت کرد و اشک ریخت.

وی در کتاب خود می‌نویسد: سخت‌ترین بخش جنگ، بیرون رفتن از کشوری است که به آن حمله کرده‌اید؛ آن هم وقتی که به دروغ هدف از حمله را نجات آن کشور عنوان کرده باشید...

در جایی دیگر نیز وی اعتراف می کند که عقل و منطق سیاست‌مداران مانع جنگ‌افروزی‌های آن‌ها نمی‌شود.

مک نامارا همچنین در توجیه جنگ ویتنام می‌گوید: گاهی برای رسیدن به خیر ناگزیر از انجام عملی شرورانه هستی.

.

مک نامارا در کتاب خود، نگاه به گذشته، می‌نویسد: "ما افراد دولت‌های کندی و جانسون که در تصمیم‌گیری‌های جنگ ویتنام مشارکت داشتیم بر اساس آنچه گمان می‌کردیم اصول و سنت‌های این ملت است عمل کردیم. ما تصمیم‌های خود را با توجه به آن ارزش‌ها گرفتیم. اما در اشتباه بودیم، سخت در اشتباه."

نوام چامسکی در نقد شدید اما منصفانه خود از خاطرات مک نامارا می‌نویسد: "تنها جنبه جالب این کتاب این است که درک او از شرایط آن زمان و اکنون تا چه اندازه محدود است. او حتی قادر به درک شرایطی که در آن قرار داشت هم نیست. به باور من او در این کتاب صادقانه سخن گفته است. در این کتاب صداقت ملموس است. تصویری که این کتاب از او ارائه می‌دهد یک فن‌سالار به شدت تنگ‌نظر است، یک مهندس ناچیز که وظیفه مشخصی به او محول شده و او فقط سعی کرده آن وظیفه را به درستی انجام دهند و هیچ درکی از شرایط، از جمله کاری که خودش انجام می‌داده، نداشته است."

مک نامارا در ادامه می‌نویسد: " ما موظفیم این را برای نسل‌های آینده توضیح دهیم. من عمیقاً باور دارم که اشتباه ما نه در ارزش‌ها و نیاتمان، بلکه در قضاوت‌ها و توانمندی‌هایمان بود."

نوام چامسکی در پاسخ به این بخش از کتاب می‌گوید: "واقعیت این است او درمورد ارزش‌ها درست می‌گوید. اگر کسی بخواهد از ما نافرمانی کند، ارزش‌های ما این است که آن‌ها را سرکوب و قتل عام کنیم. خب این‌ها ارزش‌های ما هستند. این ارزش‌ها به صدها سال قبل بازمی‌گردد، و این‌ها دقیقاً همان ارزش‌هایی هستند که آن‌ها بر اساس آن دست به عمل زده‌اند."



مک نامارا وزیر دفاع آمریکا و از طراحان اصلی جنگ ویتنام در ویتنام جنوبی در سال 1965

دلایل شکست آمریکا در جنگ ویتنام

1. آمریکایی‌ها سرسختی، سازمان‌یافتگی، قدرت و سیستم‌های جنگی، مانند تونل‌های زیرزمینی پیچیده، ویت کنگ را دست کم گرفته بودند.

2. با این که حجم بمباران‌های ویتنام بیش‌تر از بمباران‌های کل جنگ جهانی دوم بود، آمریکایی‌ها قادر نبودند مانع از حرکت سربازان یا ذخایر به سمت جنوب شوند.

3. ویتنام شمالی به نوعی یک "جنگ مردمی" را هدایت می‌کرد که در آن تک تک مردم نقشی را ایفا می‌کردند.

4. ابتدا، بیش‌تر آمریکایی‌ها از این جنگ پشتیبانی می‌کرد. اما تا سال 1970، جنبش صلح حمایت تمام‌ اقشار جامعه را به خود جلب کرده بود و دولت آمریکا حمایت مردمی خود را از دست داد. می‌توان گفت این عامل مهم‌ترین عامل در شکست آمریکاست.

5. پس از 1969، تردیدهایی متوجه کارآیی سربازان آمریکایی شد. ارتش آمریکا با مشکلات جدی شیوع استفاده از مواد مخدر میان سربازان و آمار بالای ترک خدمت و روحیه پایین روبه‌رو شده بود.

6. آمریکا هرگز قادر به درک فرهنگ مردم ویتنام نشد و برخلاف تصورش، هرگز نتوانست با کوکا کولا، آدامس و بستنی‌های آمریکایی باورهای کهن مردم این سرزمین را بخرد.

7. آمریکا خود را برای این همه تلفات آن هم در قبال چنین پیشرفت کمی آماده نکرده بود. سربازان آمریکایی برای یک جنگ جنگلی دشوار تعلیم ندیده بودند.

8. شکل‌گیری جنبش ضد جنگ در داخل آمریکا که به یکی از اصلی‌ترین چالش‌های جنگ بدل شده بود. آمریکا در دو جبهه درگیر جنگ بود؛ جبهه داخل ویتنام و جبهه داخل آمریکا و مخالفان جنگ


جنگ 20 ساله ویتنام و دنبال کردن روند آن - جدا از تلفات انسانی ناشی از بمباران‌های شیمیایی آمریکا - نمونه روشنی از شکل‌گیری جنبشی مردمی در برابر اشغالگری و ادامه مبارزه تا پیروزی است. ویت‌کنگ‌ها -در ابتدای شکل‌گیری - چریک‌هایی سازمان نیافته بودند که جنگی نامتقارن را علیه ارتش مجهز آمریکا بدون داشتن تجهیزات پیشرفته نظامی طراحی و اجرا کردند. در طول جنگ، ویت کنگ‌ها به کابوسی برای نظامیان آمریکایی تبدیل شدند تا جایی که نظامیان آمریکا سردرگم و ناتوان از یافتن و مقابله با تاکتیک‌های آن‌ها، به قتل عام مردم روستاها روی آوردند. اما در نهایت این مقاومت ویت‌کنگ‌ها بود که آمریکا را مجبور به خروج خفت‌بار از باتلاقی که 20 سال در آن به دام افتاده بود، کرد.








نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
          
جمعه 30 خرداد 1393


چرا یهود باید در فلسطین زندگى كنند؟(استدلالهاى جنگلى)

هركس این سؤال را به سلیقه و منطق خود جواب مى‏دهد.

یهود مى‏گویند: ما ساكنان اصلى این سرزمین هستیم و این حقّ طبیعى ماست كه به وطن اصلى خود باز گردیم.

ولى قبل از هرچیز از آنها باید سؤال كرد: اگر چنین است پس چرا این معنى را هیچ یك از آباء و اجداد شما درك نكردند؟ چرا این استدلال بچّه‏گانه و پوچ پس از قیام اسرائیل بر سر زبانها افتاد و حتّى پیش از صدور نامه سازمان ملل متحد، از آن خبرى نبود؟ چرا هنگامى كه كنفرانس صهیونیستها در سال1903 تشكیل شد، اكثر قبائل یهودى عقیده داشتند كه (اوگاندا) را باید میهن خود قرار دهند؟ چرا فیلسوف مشهور یهودى آقاى (لیوپنسكر) در سال1850 گفته است كه یهود باید به یك شهر عقب مانده هجرت كنند و در آنجا دولتى تشكیل دهند(1)؟

تازه اگر یهود از سال1290 قبل از میلاد تا سال586 قبل از میلاد یعنى فقط704 سال در آنجا سكونت داشتند آن هم در زمانى كه دولت، مفهوم و معنى نداشت امّا بیش از دو هزار سال هم از آنجا مطرود بودند و اگر هر شخص عربى كه از آواره شدن او چهار سال گذشته باشد (چنانچه قانون اسرائیل مى‏گوید): (بهیچ وجه حقّ ندارد كه به وطن خود باز گردد)! پس چگونه ممكن است كسى كه بیش از دو هزار سال از آنجا بیرون بوده، حقّ دارد كه با سرنیزه آنجا را به تصرف خود در آورد، ساكنان و صاحبان اصلى آنجا را آواره كند؟

این را هم مى‏دانیم كه بانیان و وارثان اصلى بیت‏المقدّس پایتخت فلسطین عربها بودند، چنانچه در تمام تواریخ تصریح شده كه حدود سه هزار سال پیش از میلاد (یابسى) فرعى از قبائل كنعانى‏هاى عرب هستند، شهر بیت‏المقدّس را بنا كرده و آن را (یبوس) نام نهادند، كنعانى‏ها آن را (اورسالم) یعنى شهر (سالم و آرامش) نامیدند و این اسم از (ملك صادق) پادشاه كنعانىها كه خود بشر دوست بوده او را (ملك السلام) یعنى پادشاه آرامش مى‏گفتند، گرفته شده ولى یهود با زبان خاص خود كه (سین) را (شین) بیان مى‏كنند، آن را (اورشلیم) نام نهادند، رومانیها آن را (هیروسلیما) گفتند، چنانچه اسم اروپاى آن (چیرو سالم) از آن گرفته شده است.

و در سال 139 (هدریان) امپراطور روم آن را (ایلیاكابیتولینا) نام نهاد و تا زمان عثمانیها به این اسم مشهور بود. ولى عثمانیها آنرا (قدس شریف) نامیدند(2).

و همچنین مى‏دانیم چند قبیله پراكنده و بیابانى (عبرى) در صحراهاى فلسطین آن هم براى مدّت بسیار كمى سكونت داشتند و این را اضافه مى‏كنم كه قبائل بسیار بزرگى هم از (كلدانیها، آشوریها، كنعانیها، آرامیها، حثیها و ایرانیان) نیز در آنجا ساكن بودند، آیا این حقّ طبیعى فقط براى قبیله عبرى بوده و دیگر قبائل و نژادها از این حقّ طبیعى محروم مى‏باشند؟

اگراین طور است پس قانون جنگل براى آنها مهم است كه هركه قدرت بیشتر دارد او حاكم مى‏باشد.

چرا یهود باید در فلسطین زندگى كنند؟

نژاد و قبائل غیر یهود معتقدند كه دنیا از عقائد و افكار شیطانى و غیر انسانى یهود بایستى راحت شود. و حتّى هیتلر كه عقیده داشت:

یهودى در هركجا كه باشد سرانجام آن سرزمین را مبدّل به جهنّم خواهد كرد(3)، سعى مى‏كرد تا میهن ناسیونالیسم یهودى برقرار شود(4). و حتّى جورنج و آزولا موزلى كه به عداوت یهود مشهور بودند در این مسئله با هیتلر هم عقیده مى‏باشند.

ولى این جواب هم دست كمى از جواب قبلى ندارد، زیرا پس از قیام اسرائیل مشكل یهود با صورتى وحشتناك‏تر خودنمائى مى‏كند و دنیا از آنها اگر ناراحت‏تر نشده‏اند، راحتى هم براى آنها ایجاد نشده.

اصولاً این انتشار یهود سیاست آنها است و به قول آنها: این یك نعمتى است كه خداوند به آنها ارزانى داشته تا بتوانند از همه انسانهاى آدم‏نما سوارى بگیرند(5)!

تازه اسرائیل با زمینهاى كنونى كه گرفته است فقط گنجایش 60٪ یهود دنیا را دارد، مگر آن كه بگویند باید شرق اوسط را تخلیه كرد تا همه یهود بتواند در آن زندگى كنند.

ولى كدام عقل چنین حكمى را قضاوت مى‏كند؟



1 ـ تذكرة عودة، صفحه43.

2 ـ مجله حضارة الاسلام، شماره 8، سال1387 هجرى قمرى، صفحه108.

3 ـ كفاحى، تألیف هیتلر، صفحه14.

4 ـ (فلسطین والضمیر الانسانى)، صفحه164.

---------------------------------------

تجاوز اخیر اسرائیل

این دیگر احتیاجى به برهان و دلیل ندارد كه اسرائیل بقاء خود را بر تجاوز به حقوق دیگران بنا نهاده است و آنقدر پرونده تجاوزات او زیاد است كه دولتهاى مجاور تقریبا به آن عادت كرده‏اند.

براى توضیح، خوب است یكى از آن پرونده‏ها را بخوانیم:

تجاوزات اسرائیل بر مرزهاى سوریه در ماه ژانویه209 مرتبه، در ماه فوریه210 مرتبه، در ماه مارس310 مرتبه، در ماه آوریل325 مرتبه، در ماه مى 328 مرتبه، در ماه ژوان 394 مرتبه، در ماه ژولیه 284 مرتبه و بالاخره در ماه آگوست228 مرتبه، یعنى اسرائیل از اوّل ژانویه تا آخر آگوست سال1961 جمعا (2188) مرتبه به خاك سوریه تجاوز نموده است.

و اگر تجاوزات بر مرزهاى اردن در همان سال را كه بالغ بر (400) نوبت است به آن اضافه كنیم در یك سال جمعا (2588) تجاوز را مى‏توان نام برد. یعنى در هر ماه اسرائیل بیش از215 مرتبه تجاوز كرده است(1).

چرا یهود روح تجاوز دارند؟

جواب آن را آقاى (فریدلندر) دكتر اسرائیلى چنین مى‏دهد: (یهودیسم) عنصریست كه اتباع آن همیشه حس مى‏كنند چون شاخه‏هاى درخت از آن كنده شده‏اند و از بقیه عناصر منفصل و متمایز هستند(2).

این حس دردناك كه همیشه نیش آن به قلبهاى یهود فرو رفته است، یك عقده حقارتى نسبت به تمام بشر در آنها ایجاد نموده كه شاید از بین رفتنى نباشد، زیرا این حس را یهود با شیر مادر به اولاد و فرزندان خود تزریق میكنند، تا بدین وسیله، آنان را بر كار و كوشش وادارند.

البته این حس مخصوص آب و خاك اسرائیل نیست، بلكه در هر كجا كه یهودى هست، این عقده بزرگ را هم با خود دارد، ولى چون اسرائیلى‏ها مى‏توانند به وسیله تجاوزات پى در پى آن را آرامش و تسكین دهند و آنهائى كه در غیر اسرائیل زندگى مى‏كنند از این فیض محرومند.

این تجاوزات را همیشه از یهود اسرائیل مى‏بینیم و حتّى یهودیهاى به اصطلاح بى‏دین هم این روح را ازدین خود به ارث برده‏اند و به گفته خود آنها: یهودیسم قومیّت یهود است و حتّى اگر یهودى از دین خود خارج شود، باز رابطه ناسیونالیسم او را به روح یهودیسم ارتباط مى‏دهد (3).

لویس. دى. براندیس قاضى دادگاه عالى آمریكا مى‏گوید: باید اعتراف كرد كه ما یك قومیّتى را تشكیل مى‏دهیم كه یهودى در هركجا كه هست به آن وابستگى دارد(4).

آقاى (لیون سیمون) یهودى مى‏نویسد: یهودیسم نسبت به یهود ناسیونالیسم آنهاست و آن كسانى كه معتقدند یهودیان مثل كاتولیك پروتستان یك طایفه دینى را تشكیل مى‏دهند سخت در اشتباه هستند(5).

نظرى به تجاوز اخیر اسرائیل

شاید وقایع و چگونگى جنگ اخیر مسلمانان و اسرائیل هنوز بر خیلى‏ها مخفى باشد و یا آنكه حقایق را وارونه شنیده باشند، براى توضیح این مطلب و بیان عوامل و اسباب شكست مسلمانان چند صفحه‏اى را با اشكهاى دردناك خود و با قلبى مملو از درد و سوز دستهائى لرزان و چهره خجلت زده بیان مى‏كنیم تا شاید كمى از مسئولیّت‏هاى بزرگ خویش را در این زمینه كاسته باشیم.

در نیمه ماه مى‏سال1967م، مردم یكباره متوجه شدند كه دولت مصر افراد زیادى از نیروهاى خود را از كانال سوئز عبور داده و در صحراى سینا متمركز كرده است.

بلافاصله مصر از سازمان ملل درخواست كرد كه نیروهاى خود را از مرزهاى (مصر، اسرائیل) خارج سازد و اعلام كرد: از این به بعد كشتى‏هاى اسرائیل اجازه نخواهند داشت كه از خلیج عقبه عبور كنند، ولى كشتیهاى سایر كشورها در موقع عبور، بازرسى خواهند شد.

جمال عبدالناصر در سخنرانى كه در تاریخ 23/7/1967 ایراد كرد علّت را چنین شرح داد: دولت شوروى به ما خبر داد كه اسرائیل قصد دارد با یك حمله خونین سوریه را تحت تصرّف در آورد براى این حمله، اسرائیل سیزده هزار سرباز تازه‏نفس در مرزهاى سوریه مستقر نمود. این عمل اسرائیل، ما را برآن داشت كه آمادگى خود را براى دفاع از سوریه و تأدیب اسرائیل اعلام كنیم(6).

بستن خلیج عقبه به روى كشتیهاى اسرائیل از طرف كشور مصر خطر بسیار بزرگى براى آن به وجود آورد، زیرا اقتصاد اسرائیل وابسته به تجارتهائى از شرق آفریقا و آسیا است و این یگانه راه ارتباط اسرائیل با كشورهاى این منطقه مى‏باشد.

و بالاتر از همه، این عمل امنیّت اسرائیل را تهدید مى‏كرد بلكه موجودیّت آن را به خطر مى‏انداخت و لذا ناظران سیاسى گفتند: بدون شك اسرائیل براى باز كردن خلیج عقبه از سلاح استفاده خواهد كرد(7).

و با آن كه اسرائیل شك داشت كه مصر این اعمال را بطور جدّى انجام مى‏دهد، ولى او فرصت خوبى یافت تا آن كه بتواند صحراى سینا كه200 میل، اسرائیل را از مصر دور مى‏كرد بتصرف در آورد و از این راه عبور كشتیهاى خود را از كانال سوئز تأمین كند.

بدون شك اگر مصر در همان ساعات اوّل به اسرائیل حمله مى‏كرد، اسرائیل اگر از پاى در نمى‏آمد، هرگز پیش، هم نمى‏آمد، ولى چند هفته‏اى این دست و آن دست كردند تا اسرائیل توانست نیروهاى خود را با سرعتى بى‏نظیر از مرز سوریه به صحراى سینا بیاورد.

و بالاخره به او فرصتى بدهد كه به تجاوزات خود ادامه دهد.!

سرانجام اسرائیل در روز 5/6/1967 با یك حمله توانست تمام هواپیماهاى جنگى مصر را كه بیش از400 هواپیما بود از پاى در آورد.

چرا چنین شد؟

بعضى از سیاسیون معتقدند كه شكست اعراب در این جنگ از یك نقشه بسیار صحیح و در عین حال دقیق سرچشمه مى‏گیرد و به گفته (غلوب پاشا): اگر رهبران شوروى در عمر خود یكبار از صمیم قلب خندیدند، وقتى بود كه عربها شكست خوردند، زیرا شوروى مى‏خواست با شكست ناگهانى آنان، گام فراخترى در آفریقا و آسیا گذاشته باشد و هرگز در نظر نداشت اسرائیل شكست بخورد، زیرا در این صورت عربها آن قدر قوى مى‏شدند كه دیگر احتیاجى به او نداشتند، در حالیكه پس از این شكست و پس از آن كه آمریكا و بریتانیا جانب اسرائیل را گرفتند، كشورهاى عربى بى‏پروا خود را در دامن او انداختند واین بزرگترین پیروزى بود كه نصیب شوروى مى‏شد زیرا با این نقشه شوروى توانست در مدّت120 ساعت120 سال پیش بیاید!

و اضافه مى‏كند: به عقیده من این نقشه شوروى بر دو اساس مبتنى بود:

1 ـ آن كه آمریكا جانب اسرائیل را بگیرد تا آن كه كشورهاى عربى هرچه بیشتر از آن دور شوند. متأسفانه بریتانیا هم در اینجا از سیاست آمریكا پیروى كرد. و این نعمت بزرگى براى شوروى بود كه هرگز گمان نمى‏كرد.

2 ـ آن كه عربها را گرفتار یك شكست بسیار موحشى كند تا خود را بدون هیچ قید و شرطى تسلیم خویش سازند.

این نقشه دقیق تا بحال آنطورى كه شوروى مى‏خواسته است انجام شده ولى تفكّر بریتانیا و آمریكا آنقدر سطحى است كه گمان مى‏كنند شوروى در این جنگ دچار اشتباه گردیده است.

حتّى اگر فرض كنیم كه شوروى دچاراشتباه شده است یعنى شوروى گمان مى‏كرده كه مصر در این جنگ پیروز مى‏شود، باز هم كارها به نفع او تمام مى‏شد، زیرا در این صورت، آمریكا و بریتانیا بیشتر از اسرائیل حمایت مى‏كردند و در نتیجه جهان عرب و اسلام بیش از پیش از آنها دور مى‏شد(8).

البته ما نمى‏توانیم در این زمینه بطور قطعى حكم كنیم ولى آنچه با چشمهاى خود دیده‏ایم این بود كه آمریكا، با آن بزرگى و قوّتش، خود را در اختیار اسرائیل گذاشت و براى اطمینان خاطر اسرائیل، ناوگان خود را در سواحل دریاى مدیترانه گماشت.

این ناوگان كه بدون تردید كمكهاى فراوانى به اسرائیل كرد چه از نظر تجسّس و چه از نظر تخریب دستگاه‏هاى مخابراتى مصر، در تمام مدّت جنگ حالت آماده باش بخود گرفته بود تا در صورت شكست اسرائیل او را كمك كند!!

دسیسه‏اى بزرگ

اسباب و عوامل شكست مسلمانان را در این جنگ مى‏توان چنین خلاصه كرد:

1 ـ اسلحه هوائى اسرائیل توانست اولین ضربت خود را بر هواپیماهاى مصرى كه در یك خطّ واحد قرار گرفته بودند وارد سازد.

و پس از آن نیروهاى زمینى و نظامیان مصر را كه در صحراى سینا متمركز بودند از پاى درآورد.

2 ـ كشورهاى عربى نمى‏خواستند آتش جنگ را روشن كنند، یعنى آنها حتّى استعداد آن را هم نداشتند چنانچه (شمس بدران) وزیر سابق جنگ مصر به دو نفر از افسران عالى رتبه عربى كه براى كشیدن نقشه حمله به اسرائیل رهسپار محل شده بودند گفته بود: شما گمان مى‏كنید كه ما مى‏خواهیم جنگ كنیم؟ تمام این اعمال را از روى سیاست انجام مى‏دهیم، اینها اعمال سیاسى است نه جنگى(9).

3 ـ هواپیماهاى مصرى آشكار بود و همه آنها در خطّ واحدى قرار گرفته بودند و این وضع كار را بر اسرائیل سهل كرد.

4 ـ مصر انتظار داشت هر عملى كه اسرائیل به آن قیام مى‏كند از طرف شرق شروع شود زیرا اسرائیل طرف شرق مصر قرار گرفته است، در صورتى كه حمله اسرائیل از طرف غرب آغاز گشت، به این معنى كه هواپیماهاى جنگى اسرائیل800 كیلومتر راه پیموده بودند به قول یك سخنگوى هندى: هواپیماهاى اسرائیل دراین حمله سه مرتبه بر زمین نشسته و سوخت‏گیرى كرده بودند!

این چهار عامل را مى‏توان سبب زندهٴ شكست مصر دانست، ولى چون یگانه اعتماد سوریه و اردن هاشمى بر ناوگانهاى هوائى مصر بود، زیرا قواى اردن در برابر اسرائیل كمتر از یك جزء نسبت به دوازده جزء (12.1) به شمار مى‏رفت(10)و از طرف دیگر هواپیماهایى كه به اردن و سوریه حمله مى‏كردند بیش از700 هواپیما بود و به گفته ملك حسین: اسرائیل چترى از هواپیما روى اردن زده بود بدین جهت مى‏توان گفت: كه شكست مصر یگانه عامل شكست سوریه و اردن شد.

البته اسرائیل پیش از جنگ یك نیرنگ بزرگى به عربها زد و آن این بود كه خود را چنان نشان داد كه هرگز جنگ نخواهد كرد چنانچه:

الف ـ موشه دایان دو روز پیش از شروع جنگ یعنى 3/6/1967 به روزنامه نگاران گفت: فرصت آن كه ما جواب دندان شكنى به مصر بدهیم از دست رفت و دولت ما پیش از آن كه من عضو آن بشوم، با اعمال دیپلوماسیك مشكلهاى خود را حل مى‏كرد و ما باید به او فرصت بیشترى بدهیم تا آن كه این مشكل را هم با اعمال دیپلوماسیك حل كند(11).

ب ـ در روز بعد یعنى روز 4/6/1967 روزنامه‏هاى جهان عكسهائى از هزاران سرباز اسرائیلى در حال شنا چاپ كرده و در زیر آنها نوشتند كه سربازان اسرائیلى را در حال مرخصى مى‏بینید(12).

بدون تردید اگر در اسرائیل هم جاسوسهائى از طرف اعراب مى‏بودند هر آینه به دولتهاى خویش چنین گزارش مى‏دادند كه سربازان اسرائیلى را در حال مرخصى و سرگرم شنا وتفریح مشاهده نموده‏ایم!

ج ـ هنگامى كه كابینه وزراى اسرائیل در روز 4/6/1967 یك روز قبل از جنگ تشكیل جلسه داده و از طرحها و برنامه‏هاى از قبل تعیین شده براى جنگ (موشه دایان) همه آنها را تصویب نمود و به دولت اسرائیل اعلام كرد كه كابینه وزرا در این جلسه فقط چند طرح تجارتى را بررسى نموده و پس از این ژنرالهاى مصرى در قاهره مشغول بازى تنیس شدند(13)!

اینها عوامل زنده شكست بودند، ولى عوامل دیگر كه به منزله پایه و اساس بشمار مى‏رود، در این شكست دیده مى‏شود:

1 ـ از روزى كه اسرائیل در این منطقه از خاورمیانه بوجود آمد آرامش جاى خود را به نگرانى و گاهى هم به جنگ و خونریزى داد، ولى بى‏خبرى و اختلافات دولتهاى اسلامى همانطور كه در آغاز به تشكیل این حكومت غاصب و متجاوز كمك نمود وسیله‏اى براى توسعه قدرت و جسارت او در سالهاى بعد نیز گردید.

چیزى كه مایه تأسّف است این كه اسرائیل از آغاز تأسیس تا به حال مدّت20 سال است مشغول تهیه اسلحه و ایجاد قشون مركزى مى‏باشد، حتّى در سالهاى اوّل دبستان به بچّه‏ها روح تجاوز و اخلال را در وجود آنها مى‏دمید و به آنها مى‏گفت كه كشور ما از چهار طرف محاصره مى‏باشد و وظیفه ما این است كه به وصیّت اجداد و پدران خود عمل كرده و نگذاریم این كشور در دست اجنبى و بیگانگان قرار بگیرد، وظیفه آنها را باین صورت تعیین مى‏نمایند كه حفظ این كشور بدست من و تو واگذار شده است...

ولى كشورهاى اسلامى به جاى تقویت بنیه‏هاى دفاعى خود در برابر دشمن، گرفتار كشمكشهاى داخلى و خارجى خود بودند.

نكته دیگرى كه هم مایه تأسف و هم موجب عبرت است این است كه آنها در عوض آن كه به كوشند روى پاى خود بایستند روى دوستى و پشتیبانى یكى از قدرتهاى بزرگ جهانى‏بیش از حدّ تكیه كرده (و از قدرت خدا غافل شده‏اند)(14).

این دورى از خدا و نزدیكى به مخلوق یكى ازعوامل بسیار مهم شكست غیر منتظره مسلمانان را تشكیل مى‏داد.

درست است كه خداوند بدون سبب كارى را انجام نمى‏دهد، ولى در صورت از دست دادن كوچكترین سرباز، تقویت معنویّت لشكر، اگر مهمتر از تقویت مادیّت آن نباشد لااقل كمتر از آن نخواهد بود.

یك گوینده اسرائیلى پس از جنگ گفت: ایمان به خدا بود كه ما را پیروز كرد(15)... البته سرباز یهودى مى‏دانست براى چه جنگ مى‏كند ولى بیچاره مسلمانان نمى‏دانستند براى كى و براى چه وارد كارزار شده‏اند!

2 ـ اختلافات شدید مسلمانان، شاید خیلى‏ها هنوز معتقد باشند كه این جنگ بین اعراب و اسرائیل واین شكست، شكست عرب بود در صورتى كه اگر جنگ، جنگ اعراب! و اسرائیل بوده، بدون تردید این شكست دامان همه مسلمانان را ننگین كرد.

دلیل این مطلب، گفتار ارتجاعى (موشه دایان) است كه در هنگامى كه داخل (بیت‏المقدّس) مى‏شد فریاد زد: ما امروز انتقام خیبر را از مسلمانان گرفتیم(16).

خیلى از افراد كه از اروپا و آمریكا آمده بودند مى‏گفتند كه در آن مناطق همه صحبت از مسلمانان واسرائیل بیان مىكردند تا از جنگ اعراب و اسرائیل و تمام جشنها و شادیها به نام شكست اسلام و مسلمانان برگذار مى‏شد نه اعراب(17).

بنا بر این اگر مسلمانان اختلافات داخلى و خارجى خود را كنار مى‏گذاشتند و برادرانه دور هم جمع مى‏شدند و دسته‏بندیهاى خود را كنار مى‏گذاشتند هم اكنون این همه بدبختى به بار نمى‏آوردند و هرگز چنین اتفاقات دردناكى رخ نمى‏داد!

3 ـ اعتماد بیش از حدّ بر یكى از دولتهاى استعمارى بزرگ، یكى از شعراى (مغرب) خطاب به بلوك شرق مى‏گوید: تو تأیید كردى... ولى الفاظ روشن و طنین افكن!

او هم (بلوك غرب) اسرائیل را تأیید كرد... امّا با هواپیماهاى بزرگ و بمب افكن! و چه تفاوت بزرگى بین هواپیماهاى بمب افكن و بین الفاظ طنین افكن است.

هردو ناوگانهاى خود را براى هم پیمان خود به حركت در آوردند ولى ناوگانهاى آمریكا پیش از جنگ به حركت در آمد و براى اسرائیل منتهاى مساعدت را كرد، در صورتى كه ناوگانهاى شوروى پس از جنگ، آن هم براى پشتیبانى خود نمائى مى‏كردند.

این تجاوز چه اثرى باقى گذاشت.

1 ـ نخستین اثر ننگین این جنگ براى اولین بار در تاریخ اسلام شهر بیت‏المقدّس كه حاوى نخستین قبله مسلمانان و محل معراج پیامبر است این بود كه بدست مهاجمین تجاوز كار در معرض بى‏احترامى سربازان یهود قرار گرفت.

دولت غاصب اسرائیل اعلام داشته است كه اداره بیت‏المقدّس را براى همیشه در دست خواهد داشت و براى همین منظور على‏رغم اعتراض جهانى، آن را به قسمت غصب شده قبلى ضمیمه كرد(18).

و چنانچه بعضى از جرائد نقل كردند، اسرائیل مهندسین برجسته‏اى را از خارج طلبیده تا مسجدالاقصى را، از جاى برداشته و در جاى دیگرى نصب نمایند. و بر خرابه‏هاى آن هیكل سلیمان را بنا كنند.

2 ـ بیش از15000 اردنى، كه در بین آنها تعداد زیادى كودك، زن و غیر نظامى بودند مجروح و یا مقتول شدند! و همین تعداد هم از (مصر) و (سوریه) از بین رفتند.

(غلوب پاشا) مى‏نویسد: اغلب نظامیان اردن به وسیله بمبهاى آتش زا (ناپالم) تبدیل به خاكستر شدند.

و اضافه مى‏كند: اینك در برابر من نامه‏هائى است از دكترهاى دانشگاه آمریكائى كه براى كمك اردنیها در بیمارستانهاى نظامى اردن مشغول فعالیتند. در یكى از آنها چنین نوشته است: تا به حال بین600 الى700 مجروح را كه در بین آنها150 غیر نظامى بود معالجه كردم و200 نفر آنها از2 درجه سوختگى شكایت داشتند، ولى هرگز جراحتى كه ناشى از گلوله باشد ندیده‏ام.

و بعضى از سربازان اردنى نقل كردند كه: ما در برابر خود چیزى جز آتش نمى‏دیدیم.

چنانچه بعضى از پزشكان نقل كردند كه یكى از بیمارستانهاى سیّار كه350 بیمار داشته است به وسیله بمبهاى آتش زا مبدّل به خاكستر شد(19).

حركتى را كه یهود در این جنگ دنبال كردند درست ما را به یاد آن نقشه‏هائى كه در قبائل وحشى در دوران جنگل براى تأمین زندگى خود در پیش مى‏گرفتند، مى‏اندازد با این تفاوت كه وقتى قبائل وحشى یك باره و بدون اخطار قبلى به قبیله‏اى حمله مى‏كردند از چوب، تیر و نیزه استفاده مى‏كردند و اسرائیلى‏ها، از هواپیماها، تانكها و توپ براى پیروز شدن بر دیگران و مایملك آنها دریغ نمى‏نمودند و با قانون فوق هیچ گونه فرقى نداشتند.

یكى از آوارگان جنگ چنین شرح مى‏دهد:

ساعات اوّل صبح بود و تازه به كلاس درس در دبیرستان وارد شده بودم كه یك باره رئیس دبیرستان اعلام نمود دبیرستان تعطیل و همه به خانه‏هاى خود برگردید، زیرا جنگ شروع مى‏شود و یا شروع شده است، با وجودى كه شهر ما (رام‏الله) از صحنه جنگ هم دوربود ناگهان آسمان سیاه شده و تعداد700 هواپیماى جنگى بر فراز شهر ظاهر شدند و با گلوله‏هاى خود مردم بى دفاع و غیر نظامى را مورد هدف خود قرار دادند، من به چشمان خود دیدم كه بچّه‏ها زنها پیر و جوان یكى پس از دیگرى از پاى در آمده و نقش زمین مى‏شدند!

3 ـ تعداد آوارگان این جنگ تا9 شباط67 یعنى پس از گذشت پنج ماه بعد از جنگ به243.500 نفر رسید(20)... طبق آمار هر روز بیش از1623 پناهنده از سر مرزهاى اشغال شده، بیرون مى‏رفتند!

و چنانچه این آمار را بایستى بر شمار آوارگان جنگ سال1948 اضافه كنیم و مى‏دانیم كه جمعیّت آنها بالغ بر1364419 نفر بوده،... مى‏نویسد: در سال 1948 تقریبا یك میلیون اعراب فلسطین از شهرهاى خود رانده شدند و با آن كه اسرائیلى‏ها مى‏گویند رؤساى اعراب به آنها دستور داده بودند از شهرهاى خود خارج شوند، ولى نام این رؤسا هنوز معلوم نشده است و اگر فرض كنیم آنها بنا به دستور زعماى خود و با میل و رغبت خویش خارج شدند، ولى بدون تردید آنها صاحب خانه و داراى محل و تجارت زمین، املاك، ماشین و غیره بودند، پس چرا نمى‏گذاشتند باز گردند.

در سال1940 آلمان، فرانسه را اشغال كرد و هزاران فرانسوى از شهرهاى خود فقط با لباسهائى كه به تن داشتند از كشور خارج شدند، پس از جنگ كسى به آنها نگفت حقّ برگشت به شهرهاى خود را ندارند، امّا آوارگان فلسطین كه در سال1948 از شهرهاى خود رانده شدند هنوز به آنها اجازه بازگشت داده نشده و مدّت19 سال است كه تعداد بى‏شمارى از ملّت فلسطین در خیمه‏ها و اردوهاى (آوارگان) بسر مى‏برند!

در قرن حاضر جنگهاى زیادى بوقوع پیوسته كه در اغلب آنها ملتى مى‏خواسته است قدرت و عظمت خود را از ملّت دیگرى گسترش دهد، ولى گمان نكنم كه تا به حال حتّى در قرنهاى گذشته یك چنین جنگى واقع شده باشد كه هدفش این بوده كه مردمى را از خانه و شهر خود بیرون كنند و به جاى آن ملّت دیگرى را كه با صاحبان اصلى آن سرزمین هیچ شباهتى نداشته سكونت دهد.

اگر بگفته یهود یك چنین كارى را (هیتلر) نسبت به یهود انجام داده باشد هیچ مجوزى را من نمى‏بینم كه یهود حقّ داشته باشند بر گروه دیگرى بلاى آنرا وارد سازند.

مقاومت جهانى بر ضدّ تجاوز

اكنون چه باید كرد؟

در دنیائى كه هنوز قانون جنگل بر آن حكومت مى‏كند، در دنیائى كه سازش ناجوانمردانهٴ شرق و غرب پنجاه هزار مسلمان بى‏گناه را به خاك و خون مى‏كشد و خانه‏هاى مردم را ویران مى‏سازد و سرزمین‏هاى مسلمین را به اشغال یهود در مى‏آورد و صدها هزار نفر را از نو آواره مى‏كند، در دنیائى كه سازمان ملل آن تحت نفوذ و سیطره دولتهاى بزرگ، از محكوم كردن متجاوزین خوددارى مى‏كند در چنین دنیائى وظیفه اسلامى مردم مسلمان آن است كه فریب دلسوزى‏هاى ریاكارانه این و آن یعنى شرق و غرب را نخورده و با تمام قوا بر ضد این تجاوزگران بپا خیزند تا اراضى غصب شده ملّت مسلمان را از دست تبهكاران بین‏المللى پس بگیرند(21).

بامید آن روز!

13 محرم ‏الحرام 1388 هـ.ق

محمّد هادى مدرّسى



1 ـ تذكرة عودة، صفحه150.

2 ـ (الیهودى العالمى)، تألیف هنرى فورد، صفحه62.

3 ـ (راهنماى صهیونیسم)، صفحه5.

4 ـ صهیونیسم و یهود آمریكا.

5 ـ (درسهائى در ناسیونالیسم یهودى)، صفحه34.

6 ـ روزنامه الاهرام 24/7/1967.

7 ـ از گفته‏هاى محمّد حسنین هیكل، 26/5/1967.

8 ـ مجله الجمهور الجدید، چاپ بیروت ـ شباط1968.

9 ـ مجله الحوادث، چاپ بیروت، 15/9/1967 صفحه9.

10 ـ غلوب پاشا در كتاب (ازمه الشرق الاوسط)، صفحه3.

11 ـ جنگ شش روزه مصر و اسرائیل، تألیف اندولف س چرچیل وینستون س چرچیل صفحه73.

12 ـ همان مدرك، صفحه74.

13 ـ همان مدرك، صفحه75.

14 ـ مكتب اسلام، شماره 9، سال8، 1387هجرى قمرى، صفحه2.

15 ـ الایام الحاسمة قبل معركة المصیر، تألیف سپهبد محمود شیت خطاب، چاپ بغداد1387 هجرى قمرى.

16 ـ جرائد و مجلات، رادیوهاى آن زمان.

17 ـ ذكریات المعصومین الرسول الاعظم (ص)1387 هجرى قمرى.

18 ـ مجله مكتب اسلام، شماره 9، سال8.

19 ـ مجله الجمهور الجدید، شماره711 ، سال1968، صفحه28.

20 ـ مجله حضارة الاسلام، شماره 10، سال8 ، صفحه95 ، نقل از بیانیه انجمن عالى سازمان پناهندگان بین‏المللى.

21 ـ مقاله آقاى خسروشاهى در مكتب اسلام، شماره 9، سال8، صفحه71.





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
          
جمعه 30 خرداد 1393
اسرائیل چگونه به وجود آمد؟

در اوائل این قرن، (بریتانیا) بزرگترین دولت استعمارگر را تشكیل مى ‏داد، براى جلوگیرى از نفوذ روزافزون (آلمان) كه با سرعتى چون برق سراسر دنیا را فرا مى‏گرفت سعى كرد تا سدّى از انسانها در برابر آلمان بسازد، در این زمینه ارتباط هائى با هریك از كشورهاى جهان مانند: هلند، بلژیك، اسپانیا، پرتقال و ایتالیا به عمل آورد و در سال1907 كنفرانسى از بزرگترین سیاستمداران این كشورها تشكیل داد.

در پایان این كنفرانس كه بیش از یك هفته طول كشید چنین اعلام شد: بزرگترین خطرى كه ممكن است متوجه غرب شود بیرون رفتن سواحل دریاى مدیترانه از دست بریتانیا مى‏باشد.

چون این دریا كه حلقه اتصال بین شرق و غرب را تشكیل مى‏دهد در دست مسلمانان است و مسلمانان یك ملّت واحدى هستند و داراى زمینهاى وسیع و منابع سرشارى مى‏باشند و احتمال مى‏رود كه این ملّت بزرگ یك باره بپا خواسته و از قید اسارت، خویش را آزاد كرده، لذا به كشورهاى بزرگ توصیه مى‏شود كه این ملّت واحد را متلاشى كرده و از اتّحاد و بیدارى آنها جلوگیرى كنند و در مرحله اوّل بایـد آفریـقا را از آسیا جـدا و منفصل كرد و هرگونـه اتحادى را بین این دو قاره از بین برد(1).

این نخستین عاملى بود كه دولتهاى استعمارى را به فكر ایجاد یك دولت كاملاً اختلافى، آن هم در كنار دریاى مدیترانه انداخت، ولى تنها این را نمى‏توان دلیل وجود اسرائیل دانست، زیرا یك عامل دیگرى هم در این امر سهیم بود و آن عامل دین بود.

ریشه‏هاى این عامل را در سه هزار سال پیش باید جستجو كرد، یهود سالى كه از فلسطین خارج شدند یعنى درست، سه هزار سال پیش بر فراق فلسطین گریه و زارى كردند، (حائط مبكى) یا دیوارِ نُدبه و گریه شاهد زنده براین گفتار است، این دیوار كه در شهر بیت‏المقدّس است، ناظر گریه و زارى‏هاى زیادى بوده، كه آخرین آنها، گریه‏هاى شوقى بود كه از نخست وزیر، علما و سران یهود پس از شكست مسلمانان، پاى آن شنیده شد(2).

البته به قول بزرگترین تاریخ دادن عربى آقاى (فلیب حتى) در تاریخ نامى از دولت اسرائیل برده نشده است(3).

ولى (بن گوریون)(4) مى‏گوید: لازم نیست كه نام اسرائیل در تاریخ درج شده باشد، همین قدر كافى است كه ما این دولت را از هزارها سال پیش در قلبهاى خود بنا كرده‏ایم ما نام اسرائیل را از عصر یسوعا براین شهر نهادیم و در تاریخ هم اسم آن موجود است و آن بلاد (یهوذا) است.

هنگامى كه ما ازاین شهر بسیار كوچك خارج شدیم، آن را در اعماق قلبهایمان حمل كردیم و تا به حال نام هریك از كوه‏ها، درّه‏ها و شهرهاى آن را در ذهن داریم(5).

در سال 117 (باركوخیا) بنى اسرائیل را جمع كرد و آنها را براى تأسیس دولتى در فلسطین دعوت كرده ولى شكست خورد و این آرزو را به گور برد.

پس از این، حركات مسلحانه براى تأسیس دولتى در این منطقه بسیار واقع شده ولى هیچ یك پیروز نگشته، تا آن كه در سال1897 در شهر بال واقع در سوئیس كنفرانسى به ریاست (تیو دور هرتسل) تشكیل شده تا اولین گامها را براى ایجاد آن دولت بردارند.

هرتسل در سال1895 كتابى به نام (دولت یهود) به رشتهٴ تحریر در آورد و در آن از یهود خواسته بود كه دولتى در فلسطین یا آرژانتین تأسیس كنند(6).

این كتاب كه سر و صداى زیادى در جهان آن روز بپا كرد، به هرتسل فهماند كه این پیشنهاد موافقان زیادى دارد و لذا فورا به تركیه مسافرت كرده و از سلطان عبدالحمید درخواست كرد كه در مقابل دریافت مبالغ زیادى، به یهود اجازه بدهد تا وارد فلسطین شوند(7). ولى چون سلطان عبدالحمید، این پیشنهاد را رد نمود، هرتسل به بریتانیا متوسل شد و بالاخره بریتانیا را راضى كرد كه صحراى سینا را بدهد، چند مهندس یهودى با همكارى مهندسین انگلیسى براى كاوش به صحراى سینا رهسپار مصر شدند ولى چون زمینهاى صحراى سینا شن زار بود از آن صرف نظر كرده و براى استعمار فلسطین، نقشه‏هاى جدیدى ریختند.

درست در همین روزها بود كه جنگ جهانى اوّل شروع شد (1914م) و نگرانى عجیبى، جهان و به خصوص یهود را فرا گرفته بود.

این جنگ كه نسبت به بریتانیا بسیار وحشتناك به نظر مى‏رسید، یك نوید بسیار درخشنده‏اى براى یهود بود و در همان وقت كه رهبران انگلیسى از ترس، خواب نمى‏رفتند، یهود، در كمال آرامش و خوشحالى بسر مى‏بردند، زیرا بریتانیا سعى مى‏كرد آمریكا را داخل جنگ كند و از این راه جبهه خود را تقویت نماید ولى چون سیاست آمریكا بدست یهود بود، احتیاج شدیدى به آنها پیدا كرد.

یهود كه براى یك چنین روزى دقیقه شمارى مىكردند، فرصت را غنیمت شمرده و متعهد شدند كه در مقابل آن كه بریتانیا دولتى براى یهود در فلسطین تشكیل دهد، آمریكا را به هر طورى كه شده داخل جنگ كنند.

(جیرالدكى اسمیت) مى‏گوید: بدون شك یگانه كسى كه توانست آمریكا را وارد جنگ كند، صهیونیست بود، نقشه این دسیسه بزرگ را در یك خانه بسیار كوچك واقع در حومه شهر لندن بدست آقاى (جیمس مالكولم) كشیده شد و سرانجام به پیروزى رسید(8).

و با این عمل بزرگترین پیروزى را در درجه اوّل نصیب یهود و در درجه دوّم نصیب بریتانا كرد.

(جیمس مالكولم) در خاطرات خود مى‏نویسد: در موضوع وارد شدن آمریكا در جنگ اوّل، من نقش مهمّى را دارا بودم و با سفرهاى متعدد خود به آمریكا، فرانسه و بقیه شهرهاى اروپائى و نشر مقالات مفصلى در مجله تایمز لندن و روزنامه‏هاى آمریكا توانستم نظر رهبران این كشورها را به یهود جلب كنم.

و از طرف دیگر مذاكرات بسیار وسیعى با رؤساى یهود در آمریكا و رهبران سیاسى آن كشور به عمل آورده و سرانجام در بهار سال1917م آمریكا را وارد جنگ كردم(9)در این وقت آقاى (حاییم وایزمن) رهبر صهیونیستها با آقایان (روتشیلدبر، لوید جورج، وینستون چرچیل و بلفور) فشار آوردند كه فورا تصویب نامه‏اى براى حكومت یهود در فلسطین، صادر كنند. بریتانیا هم كه قبلا یك چنین وعده‏اى به آنها داده بود، وزارت جنگ را موظف كرد كه صورت این عهدنامه را طورى بنویسد كه یهود را راضى كرده و عواطف و احساسات عرب را تحریك نكند.

باز مالكولم مى‏نویسد: قبل از آن كه پیش نویسى نوشته و عهدنامه‏اى مطرح شود من با مارشال (حداد پاشا) نماینده (شریف حسین) امیر حجاز ملاقات كرده و موضوع را چنین شرح دادم: مى‏دانید كه اگر آمریكا وارد جنگ نشود براى شما و ما بسیار زیان‏آور تمام خواهد شد و چون رؤساى یهود و صهیونیستها حاضر شده‏اند در مقابل آنكه بریتانیا تصویب‏نامه‏اى مبنى بر آن كه یهود بر جزئى از فلسطین حكومت داشته باشند، آمریكا را به حومه جنگ بكشند....

بنا بر این از شما خواهش مى‏شود كه در این باره از هرگونه تحریك عواطف و احساسات مردم جلوگیرى كنید.

البته من چندین بار هم با (لورنس) ملاقات كردم، او نیز موافقت خود را با این نقشه اعلام نمود. در این وقت بریتانیا از دكتر (وایزمن) كه سمت رهبرى صهیونیستها را داشت خواهش كرد كه تصویب نامه‏اى را او بنویسد.

(وایزمن) تصویب نامه را از زبان بلفور وزیر امور خارجه خطاب به روچیلد یهودى چنین نوشت:

عزیزم آقاى روچیلد:

حكومت بریتانیا به نظر عطف به ایجاد میهن براى یهود در فلسطین مى‏نگرد و براى تسهیل آن منتهاى كوشش خود را مبذول خواهدداشت ولى نباید حقوق مدنى، سیاسى و دینى طوائف غیر یهودى مهدور شود، چنانچه حقوق سیاسى و پستهاى برجسته‏اى كه یهود در بقیه بلاد در دست دارند نباید از دست آنها گرفته شود.

سپس آن را به قاضى (براندیس) در واشنگتن تلگراف كرده تا موافقت (ویلسن) را بگیرد. و پس از آن كه ویلسن بر آن موافقت كرد (آرثر جیمس بلفور) كه وزیر خارجه بریتانیا بود، آن را به امضاء رسانده و بدست روچیلد یهودى ثروتمندترین مرد آن روز جهان داد.

این عهدنامه در روز2 نوامبر1917 م، یعنى درست یكسال پیش از سقوط خلافت اسلامى و احتلال فلسطین از طرف انگلیس، به امضاء رسید. ولى مسلمانان پس از احتلال در سال1918م از آن با خبر شدند(10).

در سال1920 دولت بریتانیا اعلام كرد از این به بعد حكومت نظامى فلسطین به حكومت مدنى مبدّل خواهد شد.

یهود كه منتظر یك چنین روزى بودند، فورا تصویب نامه‏اى را به امضاء سران كنفرانس حلفاء (متفقین) كه در (سان ریمو) به تاریخ25 نوامبر1920 م، منعقد شده بود در آورده كه در آن چنین آمده بود: باید فلسطین را در یك موقعیّت ادارى و سیاسى قرار داد كه یهود براى تأسیس میهن ناسیونالیسم خود تمام آزادى را داشته باشد و حكومت انتداب، هجرت به فلسطین را تقویت بنماید و براى این موضوع توصیه مى‏شود كه كابینه‏اى براى رسیدگى به امور یهود مهاجر تأسیس شود تا هم ناظر عملیات هجرت باشد و هم مهاجرین را مسكن و كار بدهد و امتیازات شركتها را اولاً به یهود بدهند تا براى تأسیس چنین میهنى بتوانند به نحو احسن كوشش كنند.

این تصویب نامه را سازمان ملل متحد كه خود دست نشانده یهود بود(11)، در سال1922 تصویبب كرد و فورا بریتانیا آقاى (هربرت صموئیل) یهودى را بعنوان نماینده سامى بریتانیا به فلسطین اعزام داشت.

صموئیل كه مدّت پنجاه سال در فلسطین بود تعداد ششصد هزار یهودى مهاجر را در این منطقه سكونت داد و پستهاى مهم را به آنها واگذار كرد و هرچه زمین بود، با سرنیزه از عربها خریدارى كرده بدست یهود داد و امتیاز تجارت خارجى را منحصرا به یهود داد حمل سلاح را بر عربها ممنوع كرد، در صورتى كه تسهیلات فراوانى براى خـریدارى اسلـحه نسبت به یـهود مبذول داشت(12).

فورد مى‏گوید: اگر جهان مى‏دانست، یا به او اجازه مى‏دادند كه مردم دنیا بدانند چگونه یهودیان زمینهاى فلسطین را از دست عربها بیرون آوردند، چنان نفرت و بى‏زارى نسبت به یهود در دل آنها ایجاد مى‏شد كه هرگز از یاد نمى‏رفت و بدون شبهه تمام كارها با معرفى (صموئیل) نماینده بریتانیا انجام مى‏گرفت، ولى مگر ممكن بود كسى از این واقعه‏ها و دزدیها و آدم‏كشیها صحبتى به زبان آورد؟

حتّى یكى ازكارمندان دولت بریتانیا وقتى خواست به دولت خود گزارشى راجع به زمین دزدى یهود بدهد، فورا از وظیفه خود بركنار شد(13).

از شروع جنگ جهانى اوّل همه فهمیدند كه چه كاسه‏اى زیر نیم‏كاسه مخفى است و لذا (شریف حسین) امیر مكّه نامه‏اى در14/ژوئیه/1915 به رهبران بریتانیا نوشته و از آنها درخواست كرد كه مرزهاى كشورهاى عربى را تعیین كنند، در این زمینه نامه‏هائى رد و بدل شده و سرانجام بریتانیا به شریف حسین اطمینان داد كه فلسطین جزو كشورهاى عربى و مرزهاى آن محفوظ خواهد بود(14).

ولى آیا بریتانیا به وعده خود وفا كرد؟

آقاى عبدالله التل مى‏نویسد: قوانین بریتانیا در زمان انتداب، تمام درها را به روى مهاجرت یهود به فلسطین گشوده بود، بطورى كه آقایان یهودى پیش از آن كه از شهرهاى خود در آلمان و پولندا و آمریكا خارج شوند به آنها گذرنامه فلسطینى داده مى‏شد! در صورتى كه عربهائى كه از شرق اردن و سوریه به فلسطین آمده بودند و سالهاى درازى در آنجا سكونت داشتند اجنبى محسوب مى‏شدند!

و از طرف دیگر تمام قواى بریتانیا براى حمایت از یهود در تحت اختیار آنها بود! و براى سركوب و جلوگیرى از هرگونه شورشى از طرف عربها پایگاه نظامى و قدرتى در شرق اردن به وجود آورد تا آن كه دولت اسرائیل بدون هیچ دغدغه و دردسرى تشكیل شود(15)!

تا اینجا بریتانیا نقش خود را خوب بازى كرد و از این به بعد مى‏بایستى آمریكا وارد كار بشود و سرانجام اسرائیل بدست او تأسیس گردید و این افتخار بزرگ نصیب او گشت.

نویسنده معروف انگلیسى (دوجلاس رید) مى‏نویسد: در اواخر جنگ جهانى دوّم (ترومان) رئیس جمهورى اسبق آمریكا در خواست كرد كه تعداد100000 یهودى به فلسطین مهاجرت نمایند، فلسطین را بین یهود و مسلمانان تقسیم كنند، با آن كه همین آقاى ترومان در سال1947 در پارلمان آمریكا اعلام كرده بود كه آمریكا هرگز راضى نیست كه سرنوشت ملّتى بدون رضایت آن تعیین گردد. به هر جهت هر آنچه آقاى مارشال وكیل وزارت امور خارجه خواست خطرهاى تقسیم شده را به آقاى ترومان گوشزد كند و او را از این كار منصرف سازد فایده نبخشید و پیش از آن كه قواى نظامى بریتانیا از فلسطین خارج شوند یعنى در14/ مى/1948 دولت آمریكا به اسرائیل اعتراف كرد.

این اعتراف حتّى نسبت به نماینده آمریكا در سازمان ملل متحد غیر منتظره و ناگهانى بود.

در اثر این اعتراف ناگهانى جنگ خونینى میان عربها واسرائیل شروع شده و مارشال استعفا داد.

در همین زمان سازمان ملل متحد تشكیل جلسه داد و براى رفع اختلافات اعراب و اسرائیل و پایان دادن به جنگ در آن منطقه قطع نامهٴ تقسیم را صادر كرد. به موجب این قطع‏نامه، مقرّر شد، صحراى (نقب) در اختیار یهود و (جلیل) دست عربها باشد. سازمان ملل براى اجراى این قطع‏نامه، آقاى (كونت برنادوت) را به فلسطین اعزام كرد و چون عربها حاضر نشدند صحراى نقب را به یهود واگذار كنند برنادوت پیشنهاد كرد، كه اگر عربها راضى نیستند، نقب را به یهود بدهند، بر یهود لازم است كه (جلیل) را گرفته و از نقب صرف نظر كنند، در اثر این پیشنهاد یهود آقاى برنادوت را بدون هیچ‏گونه مقدمه‏اى كشتند و با آن كه برنادوت نماینده سازمان ملل بود قاتل او آزاد شد و در عوض نیویورك از رئیس عصابهٴ (اشترن) (قاتل برنادوت) استقبال شایانى بعمل آورد. و عجیب آن كه هركس از شخصیّتهاى آمریكا با قرارداد تقسیم مخالفت مى‏كرد، فورا كشته مى‏شد و یا از منصبش بركنار مى‏شد، مثلاً (جیمس فرستال) كه یكى از مخالفان قرارداد تقسیم بود وكیل وزارت جنگ بود اوّل او را از منصبش بركنار نمود، در اثر فشارهاى گوناگون یهود خودكشى كرد(16).

این را هم به تاریخ باید اضافه كرد كه سران لشكرهاى عربى در آن جنگ خیانت كردند و در عوض آن كه زمینهاى فلسطین را از یهود بگیرند، زمینهاى زیادى را هم به آنها دادند و در نتیجه، جنگ به نفع یهود تمام شد. مثلاً اگر جنگ نمى‏شد یهود فقط بر3/5 میلیون دونم سیطره داشتند و حال آن كه پس از جنگ، زمینهاى اسرائیل به (27.027.023) دونم رسید(17).

و آوارگان این جنگ1000000 انسان بودند!

و تمام اموال و دارائى كه از مسلمانان گرفتند بیش از 95.000.000.000 ریال در سال منافع او بوده است(18)!

اسرائیل پس از جنگ تعداد202 قریه را تغییر داد و بیش از200 مسجد را خراب كرد و اكثر مقابر را نبش نمود و حتّى سنگهاى روى آنها را دزدیده و به یهود فروخت(19).

ناگفته نماند كه پس از قیام اسرائیل نخستین كشورهائى كه آن را به رسمیّت شناختند، آمریكا و انگلیس، سپس شوروى سابق و رفقاى آن بودند!

و به گفته علوبه: شوروى سابق و آمریكا در هیچ موضوعى اتفاق نكردند جز در به رسمیّت شناختن اسرائیل(20)!

بنا بر این اگر سؤال شود: (اسرائیل چگونه به وجود آمد)؟

در جواب باید گفت: (با نیرنگ آمریكا و بریتانیا و غفلت مسلمانان و تلاش یهود)!


آوارگان

در این عصر... عصر نور و خورشید، عصرى كه انسان یك پا را در ماه و دیگرى را در زهره گذاشته و امید دارد كه خورشید را هم در بغل بگیرد و عصرى كه مشعلهاى آزادى را بر سر چهار راه‏ها و معابر نصب كرده و به قول خود واضع (حقوق انسان) است، شاید این بزرگترین جنایتى است كه تاریخ در ادوار مختلف به خود مى‏بیند، كه یك مشت افراد بى‏هویت و مجهول، یك ملّت با فرهنگ را كه پایه‏هاى تمدّنش در اعماق قرون فرو رفته است از خانه و آشیانه‏اش آواره كند، دنیا هم با دستى مشعل آزادى را بلند نموده و با دست دیگرى از جنایات آنها (یهود) دفاع مى‏كند!


خوب است تاریخ نویسان به اینجا كه مى‏رسند، چند صفحه را با رنگ سیاه و غلیظى پر كنند و بگذرند، زیرا این لكه ننگ و عار هرگز پاك نخواهد شد و این جنایت، جنایت همه ما انسانهاى این عصر و زمان است.


و شاید انسانهاى آینده بر ما و افكار ما لبخند بزنند و با یك دنیا دهشت بگویند: چگونه آنها بخود اجازه دادند كه آن عصر را عصر نور بخوانند در صورتى كه ظلمات قلبهایشان را از هر طرف سخت احاطه كرده است؟


چگونه آن عصر را عصر نور گفتند و حال آن كه یك میلیون انسان را آواره كرده‏اند و در یك صحراى بى‏آب و علف جاى داده و دور آنها را حصار كشیده و نام عصر و زمان خود را هم عصر نور گذاشته‏اند! چنین عصرى عصر ننگ است نه عصر نور.


(بلفور) كه واضع اساس اسرائیل به شمار مى‏رفت چنین تصریح مى‏كرد: (نباید حقوق مدنى و سیاسى ودینى طوائف غیر یهودى مهدور شود)، امّا یهود چنین خواستند كه عربها از این به بعد باید خیمه‏هاى خود را برچیده و از همان راهى كه آمده بودند به محل خود باز گردند(1). و براى این خواسته خود بیش از1000000 انسان را آواره كردند، آوارگانى كه تا به امروز سرگردان بیابانها هستند و هزارها نفر آنها در اثر بى‏غذائى نابود شده‏اند. و این براى نخستین بار در تاریخ بود كه عده‏اى بعنوان (آوارگان) به وجود آمدند(2).


هم‏اكنون به آمارى كه مؤسسه پناهندگان بین‏المللى در سال1960 تهیه نموده نظر خوانندگان عزیز را جلب مى‏نمائیم.


عجیب آن كه در مدّت4 سال یعنى از سال1948 تا سال1952 سازمان ملل متحد5 نوبت با تصویب قطع‏نامه‏اى بازگشت پناهندگان را تأیید نمود و بازگشت آنها را حقّ شرعى و قانونى دانست، ولى اسرائیل در هر5 نوبت با آن مخالفت كرد و سازمان ملل هم عملاً به وعده خود وفا نكرد.


در این ماجراى اسف‏انگیز سازمان ملل (نیروى صلح) تشكیل نداد و هم‏پیمانان مسلمان هم كوچكترین كمك اساسى را به اعراب نكردند بلكه دولتهاى بزرگ هم كه داعیه رهبرى جهان آزاد را دارند، هیچگونه پشتیبانى را از مردم مظلوم تجاوز شده فلسطین و هم‏چنین توده‏هاى زجر دیده پناهنده ننمودند.


آمار نشان مى‏دهد كه تعداد 1.120.919 نفر پناهده تا سال1960م، از مؤسسه پناهندگان بین‏المللى چنین بهره‏مند مى‏شدند(3) تغذیه42.1٪ .


تعلیم 24.8٪ .


امور اجتماعى 2.2٪ .


امور بهداشتى 7.5٪ .


محلهاى اسكان 2.2٪ .


اینها آمار پیش از تجاوز (1967م) اسرائیل است فقط: 1.120.919 پناهنده و آواره!


اى دنیا آیا مى‏شنوى؟ آیا تأیید مى‏كنى؟


و آیا وقت بیدارى هنوز نرسیده است؟!




تعداد اهل منطقه

آنهائیكه اصلاً به آنها خدمتى نمى‏شود
‏آنهائیكه فقط به آنها خدمت مى‏شود
آنهائیكه از همه خدمات بهره‏مند مى‏شوند
تعداد پناهندگانیكه‏ ‏نام نویسى شده‏اند
نام منطقه

108.778

127.786
12.708
230.048
255.542
غزه

1.077.736

37.587
140.229
435.917
613.773
اردن

1.636.800

14.115
17.087
105.359
136.561
لبنان

4.445.957

8.604
11.577
94.501
115.043
سوریه

7.269.721

72.453
181.601
865.836
1.120.919
مجموع




1 ـ از گفته‏هاى (زینكویل) یكى از رهبران عالى مقام یهود!

2 ـ مكتب اسلام، شماره 9، سال8، صفحه2.


3 ـ تذكرة عودة، صفحه32.


1 ـ (قضایانا فى‏الامم المتّحدة)، تألیف خیرى حماد، صفحه126.

2 ـ (الأیام الحاسمة قبل معركة المصیر)، تألیف محمود شیت خطاب، چاپ بغداد1387 هجرى قمرى.

3 ـ (تذكرة عودة)، تألیف ناصرالدین نشاشیبى، صفحه15.

4 ـ نخست وزیر اسبق اسرائیل.

5 ـ همان مدرك، صفحه16.

6 ـ (تاریخ الحركة الصهیونیة)، تألیف دكتر آلن تایلر.

7 ـ همان مدرك.

8 ـ (قضایانا فى‏الامم المتحدة)، صفحه128.

9 ـ (دراستان فى‏الفضیلة)، صادره لندن1953.

10 ـ (خطرالیهودیة العالمیة)، صفحه239.

11 ـ براى توضیح بیشتر به كتاب (When Prophets Speak)، تألیف لیتمان روزنتال یهودى مراجعه شود.

12 ـ (خطر الیهودیة العالمیة)، صفحه242.

13 ـ (الیهودى العالمى)، تألیف هنرى فورد، صفحه154.

14 ـ تفاصیل این نامه‏ها در كتاب (فلسطین والضمیر الانسانى) صفحه101 درج شده است.

15 ـ (خطرالیهودیة العالمیة على‏الاسلام والمسیحیة)، صفحه243.

16 ـ به كتاب (فى جهة ما جنوب السویس)، تألیف دوجلاس رید مراجعه شود.

17 ـ (خطرالیهودیة العالمیة)، صفحه307.

18 ـ تذكرة عودة، صفحه29.

19 ـ اضطهاد العرب، جامعة الدول العربیة، چاپ قاهره1955 م.

20 ـ (فلسطین والضمیر الانسانى) تألیف علوبه.




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
          
جمعه 30 خرداد 1393

بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی



این حیوان آمریكائی دستور داد تا بمب اتمی برسرمردم ژاپن بیندازند

كه حدود ۲۲۰٬۰۰۰ نفر در اثر این دو بمباران اتمی جان باختند

نا. کا. زا. کی پیش و پس از بمباران اتمی

بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی دو عملیات اتمی بودند که در زمان جنگ جهانی دوم به دستور هری ترومن، رئیس جمهور وقت آمریکا، علیه امپراتوری ژاپن انجام گرفتند. در این دو عملیات، دو بمب اتمی به فاصله ۳ روز بر روی شهرهای هیروشیما و ناگازاکی انداخته شد که باعث کشتار گسترده شهروندان این دو شهر گردید. حدود ۲۲۰٬۰۰۰ نفر در اثر این دو بمباران اتمی جان باختند که بیشتر آنان را شهروندان غیرنظامی تشکیل می‌دادند.[۱] بیش از نیمی از قربانیان بلافاصله هنگام بمباران کشته شدند و بقیه تا پایان سال ۱۹۴۵ بر اثر اثرات مخرب تشعشعات رادیواکتیو جان خود را از دست دادند.[۲][۳][۴]

بمباران هسته‌ای هیروشیما و ناگازاکی تا به امروز تنها موارد استفادهٔ جنگی از سلاح هسته‌ای در جهان است.

پس از این دو بمباران، دولت ژاپن تسلیم شد.

عملیات اول: بمباران هیروشیما

هیروشیما پس از اصابت بمب هسته‌ای آمریکا
یادمان بمباران هسته‌ای هیروشیما، تنها ساختمانی است که در نزدیکی محل انفجار قرار داشت و بصورت کامل تخریب نشد.

عملیات اول در تاریخ دوشنبه، ساعت ۸:۱۵ صبح روز ۶ اوت ۱۹۴۵ به وقت محلی در شهر هیروشیما انجام گرفت.[۵][پیوند مرده][پیوند مرده]

بمب اتمی اول به نام پسرک توسط یک هواپیمای بمب افکن به نام انولا گی (به انگلیسی: Enola Gay) بر روی هیروشیما انداخته شد. برای تاثیر تخریبی بیشتر، بمب به نحوی تنظیم شده بود که ۵۷۶ متر بالای سطح زمین منفجر شود.[۶] انرژی تولید شده توسط این بمب برابر بود با انرژی حاصل از ۱۵ کیلوتن تی‌ان‌تی.[۷] فعل و انفعالات اتمی در مرکز این بمب باعث گرمائی حدود چندین میلیون درجه سانتیگراد شد.[۸] این گرمای عظیم هر چیزی را تا شعاع یک و نیم کیلومتری مرکز اصابت بمب بطور کلی ذوب نمود.[۸] مردمی که از دور دست انفجار «پسرک» را در آسمان هیروشیما مشاهده کردند می‌گفتند که خورشید دیگری را در آسمان دیده‌اند.

دو سوم ساختمان‌های هیروشیما از جمله کارخانه‌های فولادسازی و صنعتی چون میتسوبیشی در اثر این بمباران نابود شدند.[۶][۹] تنها چیزی که از شهر باقی‌ماند ساختمان تالار ترویج صنعتی استانی هیروشیما بود که انفجار، بالای گنبد این بنا رخ می‌دهد و به خاطر قرار گرفتن در کانون مرکزی انفجار، کاملاً ویران نشد.[۱۰]

عملیات دوم: بمباران ناگازاکی

پرونده:ناگازاکی.png
محل شهر ناگازاکی در استان ناگازاکی

دو روز پس از بمباران هیروشیما و بر خلاف انتظار و میل آمریکا، دولت شوروی به امپراتوری ژاپن اعلان جنگ داد و نیروهای ارتش سرخ شوروی به مواضع ژاپن در منچوری یورش بردند. ورود شوروی به جبهه جنگ اقیانوس آرام باعث شد که دولت آمریکا مصمم شود هرچه سریعتر جنگ را به نفع خود و بدون مشارکت شوروی خاتمه دهد. در این راستا استفاده بیشتر از سلاح هسته‌ای ساده‌ترین راه فشار بر ژاپن بود، و نیروهای مسلح آمریکا برای استفاده مجدد از بمب هسته‌ای نیازی به مجوز جدید دولت نداشتند؛ زیرا مجوزی که ترومن برای حمله اتمی صادر کرده بود اجازه استفاده از بمب‌های جدید را می‌داد.[۱۱][۱۲]

بر اساس اطلاعات هواشناسی نیروی هوایی آمریکا، بازهٔ زمانی مساعد برای حمله دوم به ژاپن سه روز پس از حمله اول پدیدار می‌شد، و باید از این بازه حداکثر استفاده به عمل می‌آمد. هدف بعدی برای بمباران هسته‌ای، شهر کوکورا بود که صنایع گسترده نظامی و اسلحه‌سازی در آن وجود داشت. در ابتدای ماموریت بر اساس گزارش هواشناسی، دید مناسبی برای هدفگیری بر فراز کوکورا وجود داشت. اما وقتی هواپیمای بمب‌افکن به حدود منطقه مورد نظر رسید، تمام آسمان شهر با دود و غبار پوشیده شده بود و امکان پیدا کردن هدف را از میان برده بود. علاوه بر دید کم، پدافند هوایی و ظاهر شدن هواپیماهای شکاری ژاپن مساله را کمی بغرنج کرده بود. پس از صرف نظر از بمباران منطقه کوکورا، بمب‌افکن آمریکایی فقط سوخت کافی برای بازگشت به پایگاه هوایی در اوکیناوا داشت. فرمانده عملیات تصمیم گرفت که بجای رها کردن بمب اتمی در دریا و یا بازگرداندن آن به پایگاه، بهتر است آن را بر روی ناگازاکی بیندازند که در مسیر بازگشت بمب‌افکن به پایگاه هوایی در اوکیناوا قرار داشت و یکی از اهداف کم‌اهمیت‌تر آمریکا در ژاپن محسوب می‌شد.[۱۱] آسیبهای وارده به هیروشیما به مراتب بیشتر از ناگازاکی بوده است چرا که هیروشیما شهری صاف بوده و تشعشعات هسته‌ای تمام شهر را در نوردید ولی ناگازاکی حالتی داشت که شهر در میان دو دره تقسیم شده بود و نصف شهر در یک دره و نصف دیگر در دره مجاور قرار داشت و با رهاسازی بمب هسته‌ای در یکی از دره‌ها بخش دیگر شهر که در دره دیگر قرار داشت به مراتب آسیب کمتری دید

بدین ترتیب در تاریخ پنجشنبه ۹ اوت ۱۹۴۵ میلادی، بمب دیگری به نام «مرد چاق» (به انگلیسی: Fat Man) بر روی شهر ناگازاکی انداخته شد.

پس از نابودی ناگازاکی، ژاپن مجبور به تسلیم شد.[۱۳]

میراث بمباران هسته‌ای

دانش‌آموزان ژاپنی در حال ادای احترام به قربانیان خردسال بمباران اتمی، در کنار هزار درنای کاغذی رنگارنگ

مراسم یادبود هیروشیما

هرساله در روز ۱۰ اوت مراسم بزرگی برای یادبود قربانیان بمباران‌های هسته‌ای در پارک یادمان جنگ شهر ناگازاکی برگزار می‌شود. در پایان این مراسم، نخست وزیر ژاپن طی قرائت قطعنامه‌ای درخواست حرکت به سمت جهانی عاری از سلاح‌های هسته‌ای را مطرح می‌نماید.[۶]

دُرناهای کاغذی

همه ساله مردم سراسر جهان با درست کردن درناهای کاغذی و فرستادن آن به مرکز ساداکو در پارک یادمان جنگ شهر ناگازاکی، همدردی خود را با قربانیان بمباران و انزجار خود را از کاربرد و گسترش سلاح‌های هسته‌ای اعلام می‌کنند.

مجسمهٔ ساداکو در این پارک به یاد دختر ۱۲ ساله‌ای به نام ساداکو ساساکی برپا شده که پس از جنگ جهانی دوم به دنیا آمد ولی در اثر تشعشعات رادیواکتیو باقی‌مانده از انفجار ناگازاکی، دچار سرطان خون شد و درگذشت. بر اساس افسانه‌های ژاپنی، اگر کسی هزار دُرنای کاغذی درست کند، یکی از آرزوهایش برآورده می‌شود. ساداکو درحالیکه در بیمارستان بستری بود، با تشویق دوستانش و کمک برادرش شروع به ساختن درناهای کاغذی کرد، اما پس از ساخت ۶۴۴ درنا درگذشت. در سال ۱۹۶۵ میلادی، از مجسمه ساداکو در حالیکه درنایی طلایی در دست دارد در پارک صلح هیروشما پرده‌برداری شد.

ساداکو ساساکی روی درنایش می‌نوشت:

من «صلح» را روی بال تو می‌نویسم تا تو به همه جهان پرواز کنی

واکنش‌ها در برابر بمباران هسته‌ای

وزیر دفاع سابق ژاپن

روز ۳۰ ژوئن ۲۰۰۷، فومیو کیوما وزیر دفاع وقت ژاپن در اظهاراتی درباره جنگ دوم جهانی، تلویحاً بمباران اتمی این دو شهر ژاپن توسط نیروهای آمریکایی در اوت سال ۱۹۴۵ را اقدامی لازم دانسته بود. وی گفته بود: «برای پایان دادن به جنگ جهانی دوم، چاره‌ای جز بمباران اتمی و کشتار تعداد کثیری از مردم وجود نداشته است.»[۱۴] افکار عمومی ژاپن واکنش شدیدی به این اظهارات نشان دادند و شینرو آبه، نخست وزیر ژاپن، اظهارات وزیر دفاع را تقبیح کرد.[۱۵] چند روز بعد در ۳ ژوئیه ۲۰۰۷، وزیر دفاع تحت فشار افکار عمومی مجبور شد اظهار نظر قبلی خود دربارهٔ بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی را پس بگیرد و با عذرخواهی از مردم این دو شهر، از مقام خود استعفا دهد.[۱۶][۱۷]

خدمه هواپیمای بمب‌افکن

فرمانده هواپیمای «بی-۲۹» که در جنگ جهانی دوم نخستین بمب اتمی را بر شهر هیروشیمای ژاپن فروانداخت در سن ۹۲ سالگی درگذشت. «پل وارفیلد تیبت جونیر»، در خانه‌اش در شهر کلمبو در ایالت اوهایوی آمریکا درگذشت.[۱۸] سه تن از خدمه این هواپیمای جنگی، اظهار داشته‌اند که «کاربرد سلاح اتمی اقدامی لازم در تاریخ» بوده و آنها از این کار «به دلیل پایان دادن به جنگ جهانی دوم پشیمان نیستند».[۱۸]

منابع





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
          
جمعه 30 خرداد 1393

جنگ جهانی دوم
متّحدین و متّفقین




جنگ جهانی دوم، جنگی فراگیر بین سپتامبر ۱۹۳۹ تا اوت ۱۹۴۵ بود. این جنگ بسیاری از کشورهای جهان را درگیر کرد تا جایی که دو دسته از کشورهای مختلف به نام‌های متّحدین و متّفقین به وجود آمد. این گسترده‌ترین جنگ جهان است که در آن بیش از ۱۰۰ میلیون نفر جنگیدند. در طول این جنگ کشورهای مختلف تمام توان اقتصادی و علمی خود را بر محور ساخت تسلیحات جنگی متمرکز کردند. این جنگ همچنین باعث کشتارهای جمعی از جمله هولوکاست و بمباران هسته‌ای هیروشیما و ناکازاکی شد. در طول جنگ جهانی دوم بیش از ۷۰ میلیون نفر کشته شدند که این آمار خونین‌ترین درگیری انسان در طول تاریخ بشریت است.[۱]
اگر چه ژاپن تهاجم خود به چین را از سال ۱۹۳۷ آغاز کرد[۲] اما به طور کلی حمله آلمان نازی به لهستان در سال ۱۹۳۹ تاریخ شروع جنگ جهانی دوم گفته می‌شود. درگیری بین دو کشور آلمان و لهستان باعث مداخله فرانسه و بریتانیا و فراگیر شدن جنگ در اروپا شد. در طول جنگ اروپا آلمان نازی موفق شد بخش عمده‌ای از این قاره را ضمیمه خاک خود کند اما در این بین توافق‌نامه‌ای میان آلمان نازی و شوروی منعقد شد. شکسته شدن این توافق‌نامه روند جنگ را به ضرر آلمان تغییر داد. در سال ۱۹۴۲ متحدین شمال آفریقا را از دست دادند، روند این شکست‌ها در سال ۱۹۴۳ و حمله متفقین به شرق اروپا و ایتالیا ادامه یافت. از سوی دیگر ایالات متحده در جبهه آسیا به موفقیت‌هایی دست یافت و این روند باعث عقب نشینی نیروهای متحد گردید.
جنگ در اروپا در ۸ می۱۹۴۵ و در ژاپن در ۱۵ اوت ۱۹۴۵ پایان یافت. نتیجه نهایی جنگ جهانی دوم پیروزی متفقین بود اما پیامدهای این جنگ تغییرات بسیاری در پی داشت از جمله تشکیل سازمان ملل متحد که نقش عمده‌ای در جلوگیری از مناقشات بین کشورها بر عهده دارد.[۳] دو کشور ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به عنوان ابر قدرت‌های نو ظهور نقش عمده‌ای در تصمیم‌گیری‌های جهانی داشتند. بسیاری از کشورهای آسیب دیده در جنگ به خصوص در اروپا، بهبود روابط دوجانبه و بازسازی را در پیش گرفتند.[۴]

دلایل آغاز جنگ

تجزیه خاک آلمان پس از جنگ جهانی اول

به طور اساسی می‌توان ریشه جنگ جهانی دوم را در جنگ جهانی اول جستجو کرد. با شکست سه محور اصلی یعنی امپراتوری اتریش-مجارستان، امپراتوری عثمانی و امپراتوری آلمان در جنگ جهانی اول سیاست‌های سخت‌گیرانه‌ای از سوی دولت‌های پیروز جنگ جهانی اول به این کشورها تحمیل شد. بخش‌های متعددی از خاک این کشورها به کشورهای همسایه بخشیده شد و از تجزیه امپراتوری اتریش-مجارستان کشورهایی نویی متولد شدند.
از سوی دیگر در آلمان رشد ملی‌گرایی افراطی به دلیل سیاست‌هایی که متفقین به وسیله معاهده ورسای به آلمان تحمیل کردند زمینه رشد نازیسم را فراهم آورد. بر اساس معاهده ورسای آلمان ۱۳ درصد از خاک خود را از دست داده بود و هیچ مستعمره‌ای نداشت. همچنین غرامت سنگینی به آلمان تحمیل شده بود و دولت تازه تاسیس جمهوری وایمار می‌بایست این غرامت را از درآمدهای ملی به متفقین پرداخت نماید. در سوی دیگر جنگ داخلی در روسیه باعث تشکیل شوروی شده بود.
جمهوری تازه تاسیس وایمار در آلمان به دلیل نزاع بین مخالفان و موافقان هیچ‌گاه موفقیت چشم‌گیری بدست نیاورد. در ایتالیا بنیتو موسولینی بک حکومت فاشیستی را به وجود آورده بود. موسولینی یک سیاست خارجی تهاجمی را در پیش گرفت و در چند مرحله به الجزایر و چند کشور دیگر آفریقایی حمله کرد. در آلمان حزب نازی به رهبری آدولف هیتلر توانست در یک رای‌گیری عمومی به پیروزی در انتخابات رایشس‌تاگ دست یابد و توسط پاول فون هیندنبورگ رئیس جمهور وقت آلمان به عنوان صدراعظم انتخاب شود. هیتلر پس از ماجرای آتش سوزی رایشس‌تاگ تمامی احزاب آلمان را لغو و یک حکومت تک حزبی را ایجاد کرد.
در چین حزب کمونیست توانست حکومت را به دست بگیرد. در دهه ۱۹۲۰ چین دچار یک رشته جنگ داخلی شد. دولت ژاپن تمایل بسیاری به ضمیمه کردن بخش شرقی چین به خاک خود را داشت. این تهاجم باعث شد منطقه منچوری در شمال شرقی چین به اشغال ژاپن درآید. در اروپا دولت انگلستان در ژوئن ۱۹۳۵ توافق‌نامه‌ای با آلمان امضا کرد که باعث کم شدن محدودیت‌های دریایی آلمان می‌شد. در اکتبر همان سال ایتالیا به اتیوپی حمله کرد و آلمان تنها کشوری بود که از حمله پشتیبانی کرد. ایتالیا نیز در پاسخ به حمایت آلمان موافقت خود نسبت به الحاق اتریش به آلمان را اعلام کرد.
هیتلر به تدریج سعی در کنار گذاشتن معاهده ورسای داشت و در ادامه این سیاست منطقه راینلند را به آلمان ضمیمه کرد و با واکنش مهمی از سوی کشورهای متفق مواجه نشد. وقتی که جنگ داخلی اسپانیا در ژوئیه ۱۹۳۶ آغاز شد هیتلر و موسولینی حمایت قاطع خود را از ملی‌گرایان اسپانیایی اعلام کردند. از طرف دیگر شوروی از کمونیست‌های اسپانیا حمایت کرد و دو طرف به آزمایش سلاح‌های جدید خود در نبرد اسپانیا روی آوردند. در اکتبر ۱۹۳۶ دولت‌های ایتالیا و آلمان نازی معاهده‌ای به نام رم-برلین امضاء کردند. بعدها ژاپن نیز به این پیمان پیوست.

پیش زمینه جنگ در آلمان

پس از جنگ جهانی اول، متفقین برای جلوگیری از وقوع جنگ بزرگ دیگری معاهده ورسای را پیشنهاد دادند. سخت‌ترین قسمت این معاهده در مورد آلمان بود. متفقین این کشور را به خاطر شروع جنگ مقصر شناختند و در این معاهده در قبال صلح، از آن غرامت جنگی و سرزمین مطالبه کردند. جمهوری وایمار، دولتی که پس از فرار ویلهلم دوم، امپراطور آلمان در این کشور تشکیل شده بود به ناچار برای انعقاد صلح با متفقین این پیمان را امضا کرد. طبق این پیمان، مردم آلمان به خاطر شروع جنگ مقصر شناخته شدند و باید غرامتی حدود صد میلیارد دلار (در آن زمان) می‌پرداختند. همچنین معاهده اندازهٔ ارتش آلمان را به صد هزار نفر کاهش داد، تمام زیردریایی‌ها و ناوهای قدرتمند جنگی (بجز شش فروند) آلمان به متفقین تحویل داده شد و آلمان دیگر حق ساخت هواپیما و تانک و دیگر جنگ افزار تهاجمی را نداشت. به جز آن ٬ مستعمرات آلمان در آفریقا، چین و حوزهٔ اقیانوس آرام، گرفته شد. ایالات آلزاس و لورن آلمان که زمانی به فرانسه تعلق داشتند به این کشور باز پس داده شدند و اراضی وسیعی از آلمان به لهستان واگذار شد. و از همه مهم تر راینلاند-فالتز، اراضی حاصل‌خیز غرب رود راین برای ۵۰ سال به متفقین سپرده شد. بسیاری از این نواحی، نواحی حاصلخیز، کانه خیز و صنعتی آلمان بود. یک تاریخدان در این باره می‌گوید:[نیازمند منبع]

معاهده ورسای حدود سیزده درصد قلمرو پیش از جنگ آلمان، ده درصد جمعیتش، هفتاد و پنج درصد کانه‌های آهن آن و بیست و پنج درصد باکیفیت‌ترین معادن ذغال سنگ آن را گرفت.[۵][۶]

در آلمان چهار میلیون نفر بیکار بودند و از آن جایی که این کشور مستعمره نداشت، نمی‌توانست محصولاتش را به فروش برساند[نیازمند منبع]. هیتلر سال ۱۹۲۵ در کتابی به نام نبرد من (Mein Kampf) اعلام کرد که باید در فکر «فضایی برای حفظ موجودیت نژادژرمن» بود و باید برای این مهم «به شرق نگریست». او سپس برای به دست آوردن بازارهای جدید برای محصولات آلمانی[نیازمند منبع] مسئلهٔ نابودی «یهودیتبلشویسم» را مطرح نمود. هیتلر گرایشهای آشکار ضد سوسیالیستی و ضد کمونیستی داشت و توانسته بود حمایت و پشتیبانی شرکت‌ها و کارخانه‌های بزرگ آلمانی از قبیل زیمنس، بایر، کروپ یا بُش را کسب کرده و این شرکتها صندوق‌های حزب نازی را پر از پول و امکانات کردند و از جمله همچنین کارفرمای فولادسازی تیسن مقداری طلا به ارزش ۱۰۰ هزار مارک به نازی‌ها داد. هیتلر در سال ۱۹۳۳ به قدرت رسید.

رشد صنعت نظامی شوروی و آلمان

تیم آلمانی اعزام شده به شوروی برای ساخت کارخانه بمب شیمیایی

آلمان و شوروی با امضای توافقنامه‌ای مشهور به پیمان مولوتوف-ریبن‌تروپ (نام دیگر: پیمان عدم تعرض بین آلمان و شوروی) در ۲۳ آگوست ۱۹۳۹ فاز جدیدی از همکاری‌های خود را آغاز کردند. هر دو کشور در راستای تقویت نیروی نظامی خود گام بر می‌داشتند و شوروی به شدت به صنایع نظامی آلمان نیاز داشت. ارسال تکنولوژی ساخت بمب‌های شیمیایی، ساخت بمب افکن، ساخت تانک‌های پیشرفته همگی تکنولوژی‌های ارسالی آلمان نازی بر اساس پیمان مولوتوف-ریبن‌تروپ بود. در این مرحله روابط دو کشور بسیار بهتر از قبل پی‌گیری می‌شد، آلمان مراکز ساخت تانک و سلاح در خاک شوروی ایجاد کرد و نیروهای شوروی برای آموزش نظامی به آموزشگاه‌های نظامی آلمان می‌آمدند. پس از مدتی هیتلر موارد بسیاری از قرارداد ورسای را زیر پاگذاشت و سیاست تقویت نظامی آلمان را آشکار ساخت و دستور ساخت سریع کشتی‌های پیشرفته نظامی را صادر کرد و در تاریخ ۱۶ مارس ۱۹۳۵ دستوری مبنی بر تقویت نیروهای سرویس جاسوسی آلمان به نیم میلیون نفر را صادر کرد که با اعتراضات فرانسه و انگلستان همراه بود. هزینه ساخت سلاح در آلمان نازی به شدت رو به رشد بود تا سال ۱۹۳۹ ۲۰ در صد از تمام کارگران صنعتی آلمان در صنایع نظامی به کار گرفته می‌شدند و این در حالی بود که در انگلستان تنها ۱۳ درصد از کارگران در این صنایع به کار گرفته می‌شدند همچنین هزینه‌های ساخت تسلیحات آلمان از مقدار ۲ درصد از تولید ناخالص ملی به بیش از ۲۳ درصد افزایش یافت.
استالین
نیز صنایع خود را در جهت ساخت تسلیحات به حرکت در آورد وی پیش بینی کرده بود که احتمالاً جنگی عظیم بین انگلستان و آمریکا آغاز خواهد شد[نیازمند منبع] و احتمالآً دامنه این جنگ به کشورش نیز خواهد رسید بنابراین آلمان نازی بهترین گزینه برای وارد کردن تکنولوژی بود. هیتلر در کتاب نبرد من اشاره داشت که آلمان برای تامین فضای حیاتی برای نژاد برتر، باید کشورهای شرق اروپا و شوروی را تحت سلطه خود درآورد و استالین نیز کاملاً از نگرش منفی هیتلر به شوروی آگاه بود، اما امیدوار بود که پیمان همکاری بین آلمان و شوروی فرصتی برای تقویت قوای نظامیش بیابد.[۷] اگر چه در دهه ۱۹۳۰ تورم بسیار سنگینی اقتصاد شوروی را فرا گرفته بود اما استالین بیشترین بودجه را به ساخت تسلیحات اختصاص داده بود. استالین در مقایسه تسلیحات خود با تسلیحات آلمانی و ایتالیایی در جریان جنگ داخلی اسپانیا به این نتیجه رسید که نیروی هوایی و نیروی دریایی شوروی نسبت به همتایان خود بسیار ضعیف است بنابراین تا سال ۱۹۳۷ ۱۷ درصد از تولید ناخالص ملی را به ساخت و تجهیز صنایع نظامی اختصاص داد. همچنین پرسنل نظامی خود را از ۵۶۲٫۰۰۰ نفر در سال ۱۹۳۱ به ۱٫۵ میلیون نفر در سال ۱۹۳۸ افزایش داد. اما شبکه حمل و نقل شوروی بسار ضعیف بود و جابجایی این حجم از نیرو در این شبکه بسیار مشکل بود. همچنین ارتش شوروی در پی پاکسازیهای سال ۱۹۳۷ تا حدودی تضعیف شده بود. اگرچه ارتش شوروی با موفقیت در جنگ با ژاپن در منچوری تا حدودی اعتبار خود را دوباره به دست آورد. در اخر لازم به ذکر است که آلمان پس از پایان جنگ جهانی اول و نابودی تمام٬ تا اغاز جنگ جهانی دوم در کمتر از ۲۰سال دوباره به قدرت نظامی، اقتصادی اروپا مبدل گشت.






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
          
جمعه 30 خرداد 1393

رهبران جنگ جهانی دوم

اعضای رایشس‌تاگ در حال درود فرستادن به هیتلر در ماه اکتبر سال ۱۹۳۹ و پس از تهاجم آلمان به لهستان

متحدین

آدولف هیتلر
نوشتار اصلی: آدولف هیتلر

آدولف هیتلر رهبر حزب ملی سوسیالیست کارگران آلمان بود. او بین سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ صدراعظم آلمان، و از ۱۹۳۴ به بعد، هم زمان در مقام پیشوای رایش بزرگ آلمان حکومت کرد.[۸] هیتلر به عنوان یک کهنه‌سرباز نشان‌دار جنگ جهانی اول، در سال ۱۹۲۰ (میلادی) به حزب نازی پیوست و در سال ۱۹۲۱ به ریاست آن رسید. او پس از زندانی شدن به خاطر شرکت در کودتای نافرجام در سال ۱۹۲۳، با ترویج ایده‌های ناسیونالیستی، ضد کمونیستی و یهودستیزی و ایراد سخنرانیهای پرشور، حامیان بسیاری در سطح کشور آلمان به دست آورد. هیتلر در سال ۱۹۳۳ به مقام صدراعظمی رسید. مجموعهٔ ارتشی- صنعتی آلمان توانست قوای تحلیل رفته این کشور را ترمیم و آن را تبدیل به یکی از قدرت‌های برتر اروپا در زمان خود نماید. هیتلر سیاست خارجی خود را با هدف تصرف فضای حیاتی بیشتر دنبال نمود و یکی از دلایل اولیه و عمده وقوع جنگ جهانی دوم تهاجم به لهستان در ۱۹۳۹ توسط او بود که در نتیجه بریتانیا و فرانسه به آلمان اعلام جنگ کردند. هیتلر در سخنرانی در شهر دانتزیگ در سپتامبر ۱۹۳۹ اعلام کرد:

لهستان هرگز در شکلی [نو] از معاهده ورسای ظهور نخواهد کرد، این نه تنها خواسته آلمان است بلکه توسط شوروی نیز تضمین شده‌است.[۹]


بنیتو موسولینی
بنیتو موسیلینی
نوشتار اصلی: بنیتو موسولینی

بنیتو موسّولینی روزنامه‌نگار، سیاستمدار و رهبر ایتالیای فاشیست طی دوران جنگ جهانی دوم بود. در سال‌های میان دو جنگ جهانی موسولینی که فرزند یک آهنگر بود و در حین جنگ جهانی اول وی به درجهٔ استواری نایل آمده بود، از نارضایتی مردم ایتالیا استفاده کرد و حزب فاشیسم را تشکیل داد او با تشکیل این حزب ادعا می‌کرد که می‌خواهد عظمت روم باستان را برای ایتالیا احیا کند. او اعلام وفاداری خویش نسبت به شاه ایتالیا و کلیسا و ادعای خود را مبنی بر اینکه سلحشوری در راه حفظ قانون، قدرت حکومت و نظم بود را مسجل تر گردانید. چندسالی پیش از این وی یک نفر جمهوری طلب سر سخت و دشمن طبقهٔ روحانیون بود.

هیروهیتو
نوشتار اصلی: هیروهیتو

می‌شی‌نوما هیروهیتو یا امپراتور شووا یکصد وبیست وچهارمین امپراتور ژاپن بود که پس از مرگ پدرش به مقام امپراتوری نایل گردید، وی بین سالهای ۱۹۲۶ تا ۱۹۸۹ امپراتور این کشور بود و تا قبل از پایان جنگ جهانی دوم وی را پسر آسمان می‌خواندند. طبق قوانین ژاپن در آن موقع امپراتور را پسر آسمان می‌نامیدند. در زمان حکومت وی ارتش ژاپن منچوری را اشغال کرد. او با هیتلر و موسولینی پیمان اتحاد بست و با آغاز جنگ جهانی دوم دستور حمله به مستعمرات انگلستان و فرانسه در جنوب شرقی آسیا را صادر کرد هم چنین در سال ۱۹۴۱ فرمان بمب باران بندر پرل هاربر آمریکا را داد.

متفقین

وینستون چرچیل
نوشتار اصلی: وینستون چرچیل

سر وینستون لئونارد اسپنسر چرچیل سیاست‌مدار و نویسندهٔ بریتانیایی است که بین سال‌های ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵ یعنی در طول جنگ جهانی دوم و بار دیگر بین سال‌های ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۵ نخست وزیر بریتانیا بود. او افسر ارتش بریتانیا نیز بود.[۱۰][۱۱] مجلهٔ تایم در سال ۱۹۴۹، وینستون چرچیل را به عنوان «مرد نیمهٔ اول قرن بیستم» انتخاب کرد[۱۲] چرچیل سال ۱۹۴۰ نیز به عنوان مرد سال تایم انتخاب شده بود.[۱۳] در ماه می ۱۹۴۰ نویل چمبرلن از سمت نخست وزیری کناره گرفت و وینستون چرچیل در سن ۶۵ سالگی در جای او به عنوان نخست وزیر و وزیر دفاع قرار گرفت. در زمان جنگ جهانی دوم همزمان با پادشاهی جرج ششم، رهبری بریتانیادر دست وینستون چرچیل بود. چرچیل در طول جنگ به برقراری روابط قوی با رئیس جمهور آمریکا، فرانکلین روزولت پرداخت. چرچیل قدرت را در انتخابات بعد از جنگ در سال ۱۹۴۵ از دست داد با این حال رهبر اپوزیسیون باقی‌ماند. چرچیل اروپا و آمریکا را به اتحاد در مقابل کمونیسم تشویق می‌کرد. اصطلاح «پرده آهنین» نیز اولین بار توسط او به کار برده شد.

ژوزف استالین
نوشتار اصلی: ژوزف استالین
ژوزف استالین

ژوزف استالین رهبر و سیاست‌مدار کمونیست شوروی بود که از اواسط دهه ۲۰ تا مرگش در ۱۹۵۳ رهبر عملی حزب کمونیست اتحاد شوروی و در نتیجه رهبر دو فاکتوی کل این کشور بود. او با نام ژوزف ویسارینویچ جوگاشویلی در شهر گوری در گرجستان که آن زمان بخشی از امپراتوری روسیه بود به دنیا آمد و در ۱۹۲۲ به مقام دبیر کل حزب کمونیست اتحاد شوروی رسید. پس از مرگ ولادیمیر لنین، استالین موفق شد در مبارزه قدرت در دهه ۲۰ بر لئون تروتسکی پیروز شود و رهبری حزب را در دست گیرد. در دهه ۱۹۳۰ استالین تصفیه کبیر را آغاز کرد که به کمپینی از سرکوب سیاسی، دستگیری و قتل مخالفان معروف است که در ۱۹۳۷ به اوج رسید. حکومت استالین آثار ماندگار بسیاری داشت که تا پایان دولت شوروی در آن باقی‌ماندند گرچه مائوئیست‌ها، خوجه ئیست‌ها، آنتی رویزیونیست‌ها و بسیاری دیگر او را آخرین رهبر سوسیالیست واقعی در تاریخ اتحاد شوروی می‌دانند و عروج خروشچف و استالین زدایی پس از استالین را «رویزیونیسم» می‌خوانند. استالین مدعی بود که سیاست‌هایش بر مارکسیسم-لنینیسم بنا شده‌اند اما اکنون نظام اقتصادی و سیاسی او را بیشتر استالینیسم می‌خوانند. استالین در ۱۹۲۸ سیاست نپ که در دهه ۲۰ جریان داشت را با «برنامه‌های پنج ساله» و «کشاورزی کلکتیو» تعویض کرد. با این سیاست‌ها و تحت رهبری استالین، اتحاد شوروی تا پایان دهه ۳۰ از کشوری با جمعیت غالب دهقانی به یکی از قدرت‌های صنعتی جهان بدل شد. مصادره گندم و غذاهای دیگر توسط مقامات شوروی به دستور استالین از عوامل قحطی بین سال‌های ۱۹۳۲ تا ۱۹۳۴ بود. بسیاری از دهقانانی که با مصادره و کلکتیویزاسیون مخالفت می‌کردند با برچسب «کولاک» سرکوب و دستگیر می‌شدند. قحطی مصنوعی که توسط استالین در اوکراین ایجاد شد و به هولودومور مشهور است، باعث مرگ تا ۱۰ میلیون اوکراینی شد.[۱۴] استالین رهبر اتحاد شوروی در زمان جنگ جهانی دوم بود و تحت رهبری او این کشور نقشی حیاتی در شکست آلمان نازی در آن جنگ داشت. پس از جنگ، استالین اتحاد شوروی را به عنوان یکی از دو ابر قدرت جهانی مطرح کرد و تقریباً چهار دهه پس از مرگ او در ۱۹۵۳ این موقعیت همچنان برجا بود. حکومت استالین را بسیاری به «کیش شخصیت پرستی» و شیوه‌های مخفی حذف مخالفین محکوم می‌کنند. نیکیتا خروشچف، جانشین استالین، حکومت و کیش شخصیت استالین را در کنگره معروف حزب کمونیست شوروی در ۱۹۵۶ محکوم کرد و پروسه استالین زدایی را آغاز کرد که بعدها به جدایی چین و شوروی انجامید. بسیاری استالین را مسئول مرگ مخالفان حکومت او می‌دانند و قتل لئون تروتسکی دوست انقلابی لنین و از رهبران انقلاب روسیه و جنبش ضد استالینی نیز توسط یکی از عاملان حکومت او انجام شد.[۱۵]

فرانکلین روزولت
شارل دوگل

فرانکلین دلانو روزولت سی و دومین رئیس‌جمهور آمریکا بود. تائید کمک‌های آمریکا به انگلیس و روسیه در سال ۱۹۴۱ زمینه مخالفت‌های داخلی با سیاست‌های وی را فراهم آورد اما حمله ژاپنی‌ها به پرل هاربر به این مخالفت‌ها پایان داد. سلسله جلسات وی با وینستون چرچیل و جوزف استالین مبانی جهان پس از جنگ جهانی دوم را بنیان نهاد. وی در سال ۱۹۴۴ برای چهارمین بار رئیس جمهور آمریکا شد. به علت اینکه تا آن زمان قانون محدودیت انتخاب ریاست جمهوری ایالات متحده به دو بار هنوز تصویب نشده بود به وی این فرصت را داد که ۴ بار به ریاست جمهوری انتخاب شود امری که در تاریخ آمریکا یک استثناست. وی در سال ۱۹۴۵ در دومین سال خدمت از چهارمین دوره ریاست جمهوریش تنها سه هفته به پایان جنگ جهانی دوم در اروپا درگذشت.

شارل دوگل
نوشتار اصلی: شارل دوگل

شعله ورشدن جنگ در اروپا منجر به تغییرات سیاسی متعددی در فرانسه شد و نهایتاً مارشال پتن به ریاست جمهوری فرانسه رسید. پس از اشغال فرانسه و امضای قرارداد صلح با آلمان نازی، دولتی وابسته به آلمان در جنوب فرانسه به نام دولت ویشی با ریاست جمهوری پتن ایجاد شد.
ژنرال دوگل افسر ارتش فرانسه بود و در جنگ اول جهانی شرکت داشت و در نبرد وردون زخمی شد. در جریان جنگ جهانی دوم فرمانده نیروهای فرانسه آزاد شد. او پس از جنگ به مقام ریاست جمهوری فرانسه رسید.

چیانگ کای‌شک
نوشتار اصلی: چیانگ کای‌شک

چیانگ کای شک رهبر سیاسی و نظامی چینی بود که پس از فوت سون یات سن در ۱۹۲۵ مدعی رهبری کومینتانگ شد و این رهبری را در اختیار گرفت. چیانگ در جنگ دوم چین و ژاپن نیروهای چینی را رهبری کرد در این جنگ موقعیت بین‌المللی او بهبود یافت اما موقعیت داخلی‌اش بدتر شد. در طول جنگ داخلی چین از ۱۹۲۶ تا ۱۹۴۹ چیانگ سعی در شکست دادن حزب کمونیست چین به رهبری مائو تسه تونگ داشت اما موفق به این کار نشد و نهایتاً خود به سختی شکست خورد و رهبری سیاسی چین به دست حزب کمونیست چین افتاد. چیانگ کای‌شک پس از این شکست به جزیره فورموسا پناه برد و دولتی را موسوم به تایوان در این جزیره بنیان نهاد.





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
          
جمعه 30 خرداد 1393

حوادث پیش از جنگ

خرابی‌های برجای مانده در جریان جنگ داخلی اسپانیا

تهاجم اتیوپی

تهاجم ایتالیا به رهبری موسولینی به اتیوپی صرفاً یک تهاجم استعماری بود که در اکتبر ۱۹۳۵ آغاز شد و در ماه می۱۹۳۶ پایان یافت. نتیجه جنگ شکست نیروهای اتیوپی و اشغال نظامی آن کشور توسط ارتش ایتالیا بود. از آن پس اتیوپی نیز جزئی از مستعمره‌های ایتالیا به شمار می‌رفت. از نتایج این تهاجم می‌توان به ضعف جامعه ملل به عنوان یک سازمان حفظ صلح جهان اشاره کرد. هر دو کشور عضو جامعه ملل بودند.

جنگ داخلی اسپانیا

نوشتار اصلی: جنگ داخلی اسپانیا

فرانسیسکو فرانکو رهبر ملی‌گرایان اسپانیا بر ضد حکومت چپ‌گرای وقت شورش کرد. آلمان نازی و ایتالیا حمایت بی قید و شرط خود از فرانکو را اعلام کردند از سوی دیگر شوروی نیز به حمایت از حکومت اسپانیا پرداخت. این حمایت‌ها منجر به تنش‌هایی میان شوروی و آلمان نازی شد.

حمله ژاپن به چین

نوشتار اصلی: جنگ دوم چین و ژاپن

در ژوئیه ۱۹۳۷ ژاپن حمله تازه‌ای به چین ترتیب داد. از طرف دیگر شوروی قرارداد جدید با چین منعقد کرد و موفق شد جایگزین آلمان در تامین نیازهای چین شود. ژاپنی‌ها موفق به تسخیر شانگ‌های شدند اما ارتش چین توانست ژاپنی‌ها را در مرز رود زرد متوقف کنند.

حمله ژاپن به شوروی و مغولستان

در ۲۹ ژوئیه ۱۹۳۸ ژاپنی‌ها به شوروی حمله کردند. با اینکه حمله اولیه ارتش ژاپن با شکست روبرو شد اما ژاپنی‌ها این‌بار از جبهه مغولستان به شوروی حمله کردند. این حمله با موفقیت برای ژاپنی‌ها همراه بود و توانستند بخش عمده‌ای از خاک مغولستان را بدست آورند اما حاکمان ژاپن از ادامه درگیری با شوروی چشم‌پوشی کردند زیرا آن را عاملی جهت ورود شوروی به جنگ این کشور با چین می‌دانستند. بنابراین تصمیم گرفتند از مناطق اشغال شده عقب‌نشینی کرده و قوای خود را در نبرد با چین متمرکز کنند.

پیمان مولوتوف، ریبن‌تروپ

استالین و ریبنتروپ، وزیرخارجه آلمان‌نازی، کرملین

در مارس ۱۹۳۸ اتریش توسط یک همه‌پرسی با رای اکثریت مردم به آلمان نازی ملحق شد. این الحاق باعث تشنج در فضای سیاسی اروپا شد اما هیتلر مدعی شد باید مناطق سودت و منطقه آلمانی‌تبار چکسلواکی به آلمان پس داده شود، در غیر اینصورت آلمان به این کشور حمله خواهد کرد. بنابراین انگلستان و فرانسه در توافقنامه مونیخ پذیرفتند که این دو منطقه به خاک آلمان نازی ضمیمه گردد تا صلح در اروپا حفظ شود.
در تاریخ ۱۹ اوت ۱۹۳۹ توافقنامه‌ای مابین شوروی و آلمان نازی منعقد شده که به وسیله آن آلمان در ازای مواد خام، تجهیزات و تکنولوژی‌های نظامی در اختیار شوروی قرار می‌داد. ارزش این قرارداد تقریباً ۲۰۰ میلیون دلار ارزیابی شد. شوروی متعهد شد تا ۱۸۰ میلیون مارک مواد خام به آلمان تحویل دهد و آلمان نیز تعهد داد تا به ارزش ۱۲۰ میلیون مارک به شوروی تجهزات و کارخانه ارسال کند. مقامات وزارت امور خارجه آلمان پیش بینی می‌کردند این قرارداد تا سقف ۱ میلیارد مارک نیز رشد کند. این قراردادها گام‌های بسیار موثری در شکل دهی مجدد روابط سیاسی دو کشور نیز به شمار می‌رفت. وزیر امور خارجه شوروی ویاچسلاو مولوتوف در ابراز نظری در خصوص این قرار داد این چنین گفت:

این یکی از بهترین پیمان نامه‌های ما [شوروی] در چند سال گذشته‌است حتی بسیار بهتر از پیمان نامه‌های قبلی، ما هرگز موفق به رسیدن به چنین توافقنامه مطلوبی با انگلستان، فرانسه یا هیچ کشور دیگری نشده بودیم.

در اوایل صبح ۲۴ اوت ۱۹۳۹ توافق نامه سیاسی، نظامی همراه با توافقنامه تجاری معروف به پیمان مولوتف - ریبنتروپ (وزیران خارجه آلمان نازی و شوروی) به امضای دو طرف رسید که به موجب این قرار داد دو کشور تعهد دادند که علیه دیگری اقدام نظامی انجام ندهند و همچنین تعهدات اقتصادی خود را نیز در قبال طرف مقابل به نحو بسیار خوب انجام دهند در واقع این روی آشکار پیمان بود و روی پنهان این قراداد دو کشور حوزه نفوذ خود را در شرق اروپا مشخص کردند. لازم به ذکر است که با زیاده طلبی هیتلر پس از انعقاد قرارداد مونیخ و تصرف کامل چکسلواکی، سیاست بریتانیا نسبت به آلمان خصمانه شده بود و تهیه مواد اولیه برای صنایع و خصوصاً صنایع نظامی آلمان از بریتانیا یا آمریکا با دشواری روبرو بود و آلمان به دنبال کشوری بود که نیازهای مواد اولیه آلمان را تهیه کند. از سوی دیگر، در پی قدرت گیری آلمان، شوروی در سال ۱۹۳۹ وارد گفتگوهای سه جانبه با بریتانیا و فرانسه شده بود. این گفتگوها از سویی به دلیل اصرار شوروی بر مفادی از قرارداد و همجنین عدم علاقه بریتانیا به مذاکره با شوروی با شکست مواجه شده بود.[۱۶]

جنگ در اروپا

مرز بین آلمان نازی و شوروی طبق پیمان مولوتوف-ریبن‌تروپ

اگر چه دلایل مختلفی در آغاز جنگ جهانی دوم نقش داشتند اما به طور کلی حمله آلمان نازی به لهستان تاریخ آغاز جنگ جهانی دوم است. مناطق مورد اختلاف میان آلمان نازی و لهستان بخشی از خاک لهستان بود که پس از جنگ جهانی اول و تشکیل کشور لهستان از خاک امپراتوری آلمان جدا و ضمیمه خاک لهستان شده بود. در آغاز جنگ جهانی دوم حدود یک چهارم از خاک لهستان توسط نازی‌ها به خاک آلمان ضمیمه شد و مابقی نیمه غربی اشغال شده توسط یک دولت نظامی اداره می‌شد. نحوه تقسیم لهستان پس از تهاجم مدتی پیش از حمله در چهارچوب پیمان مولوتوف-ریبن‌تروپ میان آلمان نازی و شوروی مشخص گشته بود و شوروی نیز شرق لهستان را طبق برنامه اشغال و آن را ضمیمه خاک خود کرد.

آغاز جنگ

آلمان نازی در ساعت "۴:۴۵ بامداد ۱ سپتامبر، ۱۹۳۹ به لهستان حمله کرد. از آنجا که فرانسه و بریتانیا، قراردادهای تضمین امنیتی با لهستان داشتند، طبق تعهدات خود در تاریخ ۳ سپتامبر، ۱۹۳۹ در اقدامی از قبل هماهنگ شده به آلمان نازی اعلان جنگ دادند و در اولین اقدام نیروی دریایی پادشاهی بریتانیا و نیروی دریایی فرانسه به محاصره دریایی آلمان اقدام کردند. در ۱۷ سپتامبر ۱۹۳۹ و پس از آنکه شوروی موفق به امضای تفاهمنامه آتش بس با ژاپن در خلال حمله ژاپن به شوروی و مغولستان‎ شد به لهستان حمله کرد و نیمه شرقی آن را که پیش از آن در چهارچوب پیمان مولوتوف-ریبن‌تروپ با آلمان نازی بر سر آن به توافق رسیده بود را اشغال کرد. لیتوانی و اسلواکی که در این حمله با آلمان نازی و شوروی همکاری داشتند نیز بخش کوچکی از خاک لهستان را بدست آوردند. در پی حمله شوروی به لهستان و همکاری آن کشور با آلمان نازی، انگلستان و فرانسه هیچ واکنشی به این سیاست شوروی نشان ندادند.
پس از حمله به لهستان، شوروی به کشورهای شمال اروپا حمله کرد و در این رشته جنگ‌ها در نوامبر ۱۹۳۹ با فنلاند وارد نبرد شد. انگلستان و فرانسه در پاسخ به این سیاست شوروی این کشور را از جامعه ملل اخراج کردند. در غرب اروپا، انگلستان و فرانسه عملاً نتوانستند هیچ عملیات مطلوبی بر ضد نیروهای آلمان نازی انجام دهند، بنابراین به محاصره دریایی این کشور ادامه دادند. فرانسوی‌های تا عمق کمی در مرزهای غربی آلمان پیشروی کردند، اما از آنجا که استراتژی نظامی فرانسه دفاعی و بر اساس دیوار دفاعی ماژینو بود، پیشروی را متوقف کردند. چنین حرکتی باعث شد که آلمانی‌ها بتوانند با آسودگی خاطر قسمت عمده نیروی نظامی را بر روی لهستان متمرکز کنند. از طرف دیگر پیمان اقتصادی آلمان نازی و شوروی باعث شد آلمان بتواند از طریق شوروی نیازهای اولیه خود را بدست آورد.
متفقین از سوئد سنگ آهن خود را تامین می‌کردند و آهن در جنگ نقش پررنگی داشت بنابراین آلمان نازی در آوریل ۱۹۴۰ به دانمارک و نروژ حمله کرد. با اشغال این دو کشور آلمان نازی هم از انتقال سنگ آهن از سوئد به انگلستان جلوگیری کرد و هم نفوذ خود در شمال اروپا را گسترش داد. در طرف دیگر انگلستان ایسلند را اشغال کرد تا بتواند از آن به عنوان یک پایگاه دریایی برای مقابله با دور زدن ناوگان دریایی‌اش استفاده کند.
در ۱۰ می۱۹۴۰ وینستون چرچیل به جای نویل چمبرلین نخست وزیر بریتانیا شد. از دلایل مهم این تغییر می‌توان به نارضایتی عمومی نسبت به چمبرلین به دلیل سیاست‌های جنگی وی و شکست سیاست مماشات او با هیتلر اشاره کرد.

موفقیت نیروهای متحد

تغییرات جنگ جهانی دوم دراروپا.
آبی
: متحدین
قرمز
: متفقین
سبز
: شوروی قبل از ورود به جنگ
چتربازان آلمانی در حال حمله به یونان، ۱۹۴۱

آلمان نازی در گام اول موفق شد فرانسه، هلند، بلژیک و لوکزامبورگ را تصرف کند. شکست‌های پی‌درپی برای متفقین باعث شد نویل چمبرلین استعفا دهد. نیروی‌ها متفق گمان می‌کردند آلمان‌ها همانند جنگ جهانی اول به صورت مستقیم به خط دفاعی ماژینو در شرق فرانسه حمله می‌کنند اما آدولف هیتلر دستور حمله به هلند و بلژیک را صادر کرد و با این کار عملاً خط دفاعی ماژینو را دور زد. ورماخت با کمک اس اس توانست در کمتر از چند هفته اهداف مورد نظر آدولف هیتلر را بدست آورد. در پی این حمله رعدآسای آلمان‌ها نیروهای باقی‌مانده ارتش انگلستان که برای کمک به نیروهای ارتش فرانسه وارد خاک آن کشور شده بودند موفق شدند از طریق منطقه دانکرک عقب‌نشینی کنند.
مهم‌ترین عاملی که سبب شد مدافعان فرانسه موفق به عقب‌نشینی شوند دستور توقف ۴۸ ساعته حمله از طرف هیتلر بود. این توقف زمان کافی برای عقب‌نشینی به نیروهای متفق می‌داد. در پی حمله آلمان نازی بر فرانسه، ایتالیا در ۱۰ ژوئن ۱۹۴۰ به فرانسه انگلستان اعلان جنگ کرد. دوازده روز بعد فرانسه تسلیم بدون قید و شرط را پذیرفت. بدین ترتیب شمال این کشور به صورت مستقیم تحت نظر دولت برلین اداره می‌شد و نیمه جنوبی آن توسط یک حکومت دست‌نشانده به نام دولت ویشی فرانسه اداره شد. در حالی که آلمان نازی و ایتالیا درگیر نبرد فرانسه بودند شوروی توانست با یک انتخابات نمایشی برخی کشورهای منطقه بالتیک را ضمیمه خاک خود کند. اگر چه آلمان نازی و شوروی روابط نسبتاً خوبی با هم داشتند اما نفوذ شوروی در حوزه بالتیک و حمله به کشورهای شمال اروپا بدون هماهنگی با طرف دوم ناقض پیمان مولوتوف-ریبن‌تروپ بود و این آغاز سردی در روابط آلمان و شوروی بود. در غرب اروپا لوفت‌وافه، نیروی هوایی آلمان نازی درگیر جنگ هوایی با نیروی هوایی سلطنتی بود و آلمان سعی داشت تا یک عملیات آبی-خاکی (عملیات شیر دریایی) ترتیب داده و انگلستان را شکست دهد اما تحرکات شوروی در شرق باعث نگرانی هیتلر شده بود.
در سال ۱۹۴۰ ایتالیا عملیات نظامی در آفریقا را آغاز کرد و توانست در نخستین گام سومالی که جزئی از مستعمره‌ها انگلستان بود را به تصرف درآورد و پس از آن به مصر حمله کرد. در آسیا ژاپن توانست محاصره چین را با شدت بیشتری اجرا کند و چند پایگاه نظامی فرانسه و انگلستان را در جنوب شرق آسیا را تصرف کند. در طول جنگ‌های اروپا و شرق آسیا ایالات متحده آمریکا همچنان بی‌طرفی خود را در ظاهر حفظ کرد اما قانون بی‌طرفی که در آن کشور تصویب شده بود توسط فرانکلین دلانو روزولت رئیس جمهور آمریکا نقض شد. وی در چند مورد کمک‌های مالی به انگلستان انجام داد و پس از شکست فرانسه دستور به تقویت نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا را صادر کرد از طرف دیگر یک سری تحریم‌ها را علیه ژاپن به تصویب رساند این در حالی بود که اکثر مردم آمریکا تا پایان سال ۱۹۴۱ و حادثه حمله به پرل هاربر مخالف هر گونه دخالت نظامی کشورشان در جنگ بودند.
در پایان سپتامبر ۱۹۴۰ پیمان سه جانبه‌ای میان آلمان، ایتالیا و ژاپن منعقد شد. هر سه کشور اعلام کردند که هر کشوری به جزء اتحاد جماهیر شوروی در حوزه نفوذ آنها وارد شود با پاسخ هر سه کشور روبرو خواهد شد. پس از انعقاد این پیمان رومانی که در جریان رشته حمله‌های شوروی به شرق و شمال اروپا بخشی از خاک خود را از دست داده بود از آن کشور خواست که خاک اشغال شده رومانی را ترک کنند که با پاسخ منفی شوروی روبرو شد. ایالات متحده همچنان به طور نسبی از متفقین حمایت می‌کرد به نحوی که به محافظت از ناوگان دریایی انگلستان می‌پرداخت و در یک مورد در اقیانوس اطلس شمالی با واکنش ناوگان نیروی دریایی آلمان روبرو شد.
در نوامبر ۱۹۴۰ و در پی واکنش شوروی به خواسته رومانی، سه کشور مجارستان، اسلواکی و رومانی به متحدین پیوستند. این کشورها نقش پررنگی در حمله به شوروی داشتند. ایتالیا در اکتبر ۱۹۴۰ به یونان حمله کرد که این حمله با شکست روبرو شد. در دسامبر ۱۹۴۰ نیروی زمینی ارتش انگلستان ضد حمله‌ای علیه مواضع نیروهای ایتالیایی در شمال آفریقا ترتیب دادند. همچنین چرچیل دستور به تقویت نیروی دفاعی یونان را داد از طرف دیگر هیتلر دستور کمک به نیروهای ایتالیایی را صادر کرد و در اولین گام چتربازان نیروی هوایی آلمان در مه ۱۹۴۱ در یونان عملیات خود را آغاز کردند و همزمان نیروی کمکی به لیبی و شمال آفریقا فرستاده شد و متحدین توانستند مناطق از دست رفته در شمال آفریقا را بار دیگر به دست بیاورند.
در خاورمیانه عراق به حمایت از متحدین پرداخت که باعث شد آن کشور توسط نیروهای انگلیسی اشغال شود متحدین سعی کردند از طریق هوایی و از مسیر سوریه به عراق کمک رسانی کنند که این امر با شکست مواجه شد. در این دوره نبردناو بیسمارک توسط نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا غرق شد و این ضربه سنگینی به نفوذ آلمان نازی در آبهای شمال اروپا به شمار می‌رفت. در آسیا عملاً جنگ میان چین و ژاپن در سال ۱۹۴۰ به بن‌بست رسیده بود.





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
          
جمعه 30 خرداد 1393

جنگ جهانی می‌شود

روند جنگ در اروپا به نحوی پیش رفت که آلمان نازی و متحدانش تصمیم به حمله به شوروی گرفتند. نام عملیات حمله به شوروی نبرد بارباروسا نهاده شد. این عملیات با مشارکت عمده آلمان نازی، ایتالیا، رومانی، فنلاند و سایر متحدین علیه شوروی انجام پذیرفت. شوروی روابط خوبی با متحدین داشت این کشور از یک سو در پی حمله ژاپن به شوروی و مغولستان‎ توانسته به یک توافق خوب با ژاپن برسد از سوی دیگر در چهارچوب پیمان مولوتوف-ریبن‌تروپ روابط مطلوبی با آلمان نازی داشت اما بهانه متحدین برای نبرد با شوروی عدم رعایت پیمان مولوتوف-ریبن‌تروپ از سوی شوروی و تجاوز بدون اطلاع قبلی به طرف آلمانی به کشورهای شمال و شرق اروپا از جمله فنلاند و رومانی بود.

سیاست لبنسراوم

نوشتار اصلی: سیاست لبنسراوم

متفقین بر این عقیده بودند که همانگونه که هیتلر در کتاب نبرد من، اعتقاد خود را مبنی بر اینکه مردم آلمان نیاز به لبنسراوم (زمین و مواد اولیه) دارند و اینکه باید آن را از شرق تامین کنند اکنون وی در حال اجرای این سیاست است. از طرف دیگر موافقان هیتلر، بر این نکته تاکید داشتند که منظور آدولف هیتلر از فضای حیاتی در شرق اروپا بهره‌برداری صلح‌جویانه و از طریق روابط دوجانبه مانند روابط اقتصادی آلمان نازی و شوروی بوده‌است. و حمله آلمان نازی به شوروی به دلیل آنچه نقض پیمان مولوتوف-ریبن‌تروپ گفته می‌شود صورت گرفته‌است.

نبرد شوروی

سربازان آلمانی در نبرد استالینگراد

سیاست کلی شوروی دفاع اولیه در تابستان و کشاندن جنگ به فصل زمستان بود. نبرد شوروی و آلمان نازی به طور حتم خسارت‌های فراوانی از لحاظ تجهیزات و نیروی انسانی به هر دو طرف وارد کرد و گستره جنگ عملاً بسیار فراتر از حد پیشین شد. با این حال فرماندهی آلمان در اواسط ماه اوت تصمیم به تعلیق حمله به شوروی گرفت و تصمیم بر آن شد نیروهای زرهی و پیاده آلمان به دو دسته تقسیم شده نیمی به سمت استالینگراد رفته و نیم دیگر به سمت اوکراین حرکت کنند. در نبرد کیف چهار لشکر از ارتش شوروی کاملاً از بین رفتند و شهر کیف و مناطق وسیعی از اوکراین به دست نیروهای آلمان نازی تصرف شد اما نبرد استالینگراد روند جنگ را تغییر داد.
در دسامبر ۱۹۴۱ ارتش آلمان حمله‌ای به مسکو ترتیب داد که با ضد حمله نیرهای شوروی مواجه شد. پس از آن آلمان یک چهارم کل نیروهای خود در غرب اروپا و شمال آفریقا را به جبهه شرق اروپا اعزام کرد. در ماه ژوئیه انگلستان به دشمن جدید آلمان نازی پیشنهاد انعقاد تفاهمنامه همکاری دوجانبه را ارائه کرد و این پیشنهاد با استقبال شوروی مواجه شد. نتیجه این تفاهم در نخستین گام اشغال نظامی ایران بود.

اشغال ایران در جنگ جهانی دوم

در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ نیروهای شوروی از شمال و شرق و نیروهای بریتانیایی از جنوب و غرب، از زمین و هوا به ایران حمله کردند و شهرهای سر راه را اشغال کردند و به سمت تهران آمدند. ارتش ایران به سرعت متلاشی شد. رضاشاه ناچار به استعفا شد. متفقین با انتقال سلطنت به پسر و ولیعهد او -محمدرضا- موافقت کردند. پس از اشغال، راه‌آهن سراسری ایران برای انتقال کمک‌های نظامی به پشت جبهه شوروی، بر اساس قانون وام و اجاره مورد استفاده قرار گرفت[نیازمند منبع].
ایران که در آغاز جنگ بی‌طرفی خود را اعلام کرده بود نهایتاً در ۱۷ شهریور ۱۳۲۲ به آلمان نازی اعلان جنگ داد. هدف اصلی ایران از اعلان جنگ پیوستن به اعلامیه ملل متحد و شرکت در کنفرانس‌های صلح پس از جنگ بود. پس از اتمام جنگ، ارتش بریتانیا ایران را ترک کرد ولی نیروهای نظامی ارتش آمریکا و ارتش شوروی، همچنان در ایران باقی‌ماندند، که به تشکیل دو حکومت خودمختار و کوتاه‌مدت جمهوری مهاباد در کردستان و حکومت فرقه دموکرات در آذربایجان انجامید.
دولت آمریکا در دسامبر ۱۹۴۱ به ژاپن اعلان جنگ داد و کشور ایالات متحده در این مرحله رسماً و عملاً با آلمان و ژاپن و ایتالیا وارد جنگ و جنگ از محدودهٔ اروپا خارج شد و جنبه جهانی پیدا کرد. از آن پس عملاً دولت آمریکا نیز به متفقین پیوست اشغال ایران در جنگ جهانی دوم برای انتقال کمک‌های بریتانیا و آمریکا به شوروی صورت گرفت. خاک ایران از شمال توسط نیروهای شوروی و از جنوب توسط نیروهای بریتانیایی اشغال شد، و سیل کمک‌های تسلیحاتی از مسیر آبادان - تهران - بندر انزلی به سوی اتحاد شوروی سرازیر شد. ارتش رضاشاه پهلوی که نتوانسته بود در مقابل یورش خارجی مقاومت کند منحل شد و خود شاه توسط بریتانیایی‌ها بازداشت و به آفریقای جنوبی و سپس جزیرهٔ موریس تبعید شد.

بن‌بست در نبرد

سربازان اسیر شده در جریان حمله ژاپن به فیلیپین

پس از حدود دو ماه نبرد سنگین نیروهای آلمانی به حومه مسکو رسیدند اما شوروی همچنان در استالینگراد شکست نخورده بود و حمله همه جانبه به مسکو می‌توانست باعث قیچی شدن نیروهای آلمانی شود بنابراین فرماندهان آلمان به دستور هیتلر تمام قوای خود را بر تصرف استالینگراد متمرکز کردند. در اواخر ماه دسامبر و پس از اشغال ایران سیل کمک‌های متفقین به سوی شوروی روانه شد و این کشور توانست موج جدیدی از ضدحملات خود را اجرا کند از سوی دیگر ایالات متحده وارد صحنه نبرد شده بود و شوروی می‌توانست نیروهای متمرکز در شرق را به غرب منتقل کند. آمریکا دارایی‌های ژاپن را بلوک کرده و صادرات نفت به این کشور را متوقف کرد، ژاپن ۸۰ درصد از نفت مورد نیاز خود را از ایالات متحده آمریکا تامین می‌کرد و این روند تقریباً شکست ژاپن بدون انرژی را حتمی نشان می‌داد. ژاپن به اجبار به کشورهای جنوب شرق آسیا یکی پس از دیگری و به امید به دست آوردن منابع بیشتر انرژی حمله می‌کرد.
در فوریه ۱۹۴۲ ژاپن به فیلیپین حمله کرد و در این حمله توانست بیش از ۸۰،۰۰۰ سرباز متفقین را اسیر کند. در پی این حمله ۲۲ کشور طی بیانیه‌ای که به منشور آتلانتیک معروف گشت[نیازمند منبع] به ژاپن اعلان جنگ دادند در طرف مقابل کشورهای متحد نیز به کشورهای متفق اعلان جنگ کردند در این بین شوروی به پیمان صلح با ژاپن پایبند ماند.

انگیزه ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم

بمب‌افکن آمریکایی B-17

ایالات متحده آمریکا در فاصله بین دو جنگ جهانی یعنی ۱۹۱۸ تا ۱۹۳۹ در یک بحران فزاینده اقتصادی به سر می‌برد[نیازمند منبع]، اما دولت آمریکا و صاحبان صنایع این کشور چرخ صنایع خود را در مسیر تولید صنایع نظامی به حرکت درآوردند[نیازمند منبع]، به طوری که درطول جنگ دوم جهانی در اروپا، مصرف سلاح‌های آمریکایی مانند هواپیما، کشتی جنگی و تجارتی، توپ و تانک درجنگ باعث رونق صنایع و اقتصاد آمریکا شد[نیازمند منبع]. از آنجا که کشورهای اروپایی مانند بریتانیا و شوروی با محدودیت منابع ارزی و طلا برای خرید اسلحه از آمریکا روبرو بودند، با تلاشهای دیپلماتیک چرچیل، دولت روزولت رئیس جمهور آمریکا که در ابتدای جنگ اعلان بی طرفی کرده بود در ۱۱ مارس ۱۹۴۱ قانونی از کنگره آمریکا به نام قانون وام و اجاره (به انگلیسی: The Lend Lease Act) به تصویب رسانید. طبق این قانون آمریکا می توانست تسلیحات و یا تجهیزات پشتیبانی را به صورت وام یا اجاره در اختیار دولتهای متفق قرار دهد و پس از پایان جنگ آنها را پس بگیرد. روزولت استدلال کرده بود که هنگامی که خانه همسایه آتش گرفته است، می توان شلنگ آتش نشانی را به او امانت داد. به دنبال حمله ناگهانی ارتش آلمان نازی به روسیه در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ و پیشرفت سریع ارتش آلمان به سمت مسکو، لنینگراد و استالینگراد و اعلان جنگ میهنی در روسیه بر ضد تجاوز آلمان نازی، چرچیل نخست وزیر وقت بریتانیا با روزولت در عرشه کشتی «شاهزادهٔ ولز» (به انگلیسی: Prince of Wales) ملاقات کرد و ضمن محکوم کردن تجاوز به شوروی، روس‌ها را به کمک آمریکا امیدوار ساخت. چرچیل از ایجاد مزاحمت زیردریایی‌های آلمانی برای کشتی‌های تجاری آمریکا برای تشویق آمریکا به پیوستن به متفقین استفاده زیادی کرد.
واقعه حمله ژاپن که متحد آلمان بود، به بندر «پرل هاربور» در هاوایی و خسارت دیدن سنگین نیروی دریایی آمریکا مستقر در این جزیره، باعث شد که آمریکا در دسامبر ۱۹۴۱ به ژاپن اعلان جنگ دهد و کشور ایالات متحده در این مرحله رسماً و عملاً با آلمان و ژاپن و ایتالیا وارد جنگ و جنگ از محدودهٔ اروپا خارج شد و جنبه جهانی پیدا کرد.

جنگ در آفریقا و خاورمیانه

ژنرال اروین رومل فرمانده نیروهای متحد در شمال آفریقا

در آفریقا ژنرال اروین رومل در فوریه ۱۹۴۱ با ادوات زرهی ناکافی به شمال آفریقا فرستاده شد. ابتدای پیاده شدن نیروهای رومل در آفریقا به پیروزی‌های در مقابل بریتانیایی‌ها دست یافت اما در اواخر سال ۱۹۴۱ و اوایل سال ۱۹۴۲ که سوخت کافی به نیروهای وی رسیده بود، رومل با یک حمله برق آسا در ظرف یک هفته، سیصد مایل پیشروی کرد و از مرز مصر گذشت، ولی در ایستگاهی کوچک به نام «العلمین» متوقف شد. این به آن دلیل بود که متفقین که کلیدهای رمز آلمان و ایتالیا را کشف کرده بودند. به هر کاروان تدارکاتی به سرعت حمله می‌شد. توقف آلمانی‌ها در «العلمین» فرصتی به بریتانیا داد تا نیروهای خود را تجدید کند، ژنرال برنارد لاو مونتگومری به فرماندهی سپاه هشتم بریتانیا منصوب شد. نیروهای بریتانیا آماده ضد حمله به آلمانی‌ها شدند. نخستین جنگ رومل و مونتگومری به «جنگ علم حلفا» مشهور شد. نیروهای رومل نمی‌توانستند از سد آتش توپخانه انگلیسی‌ها بگذرند. در ضمن بیشتر سوخت ارسالی به آفریقا به قعر دریا رفته بود. رومل تقاضای کمک سریع کرد، ولی این کمک هرگز به وی نرسید. مونتگومری در ۲۳ اکتبر، ضد حمله خود را با آتش شدید توپخانه آغاز کرد. این «نبرد دوم العلمین» بود که کار آفریکا کورپس رومل را یکسره کرد. غرق شدن چهار کشتی حامل بنزین در بندر «طبرق» سبب شد تا نیروی زرهی رومل از کار بیفتد. فاجعه دیگر زمانی رخ داد که نیروهای آمریکایی در مراکش و الجزایر در مسیر عقب نشینی رومل پیاده شدند. نیروهای آلمان و ایتالیا در شمال آفریقا که ۹۱ هزار نفر بودند تا ماه مه همان سال تسلیم شدند. در نوشته‌های رومل که پس از مرگش چاپ شده‌است، این جمله به چشم می‌خورد:

از دلاورترین مردان، بدون اسلحه کاری ساخته نیست، اسلحه بدون مهمات به هیچ دردی نمی‌خورد و در جنگ متحرک از اسلحه و مهمات کاری بر نمی‌آید، مگر وسیله نقلیه و سوخت کافی برای جابه جایی آنها وجود داشته باشد.


تاریخچه تدارک جنگ جهانی دوم

در قطعنامه‌ای که روز ۱۹ دسامبر ۱۹۲۷ در پانزدهمین کنگرهٔ حزب کمونیست شوروی تصویب شد، آمده‌است:«باید احتمال حملهٔ نظامی به شوروی را در نظر گرفت». استالین در سال ۱۹۳۷ تصمیم گرفت تا صفوف حزب را تصفیه کنند. این تنها یک مصوبهٔ بی‌سرانجام برای کتاب‌های تاریخ نبود و دولت شوروی برای آن یک برنامه‌ریزی دقیق کرد به طوری که ۱۵۲۳ کارخانه که سال ۱۹۴۱ با تهدید آلمان هیتلری روبه‌رو بودند به شرق کوهستان اورال منتقل گشتند.

گوبلز در سال ۱۹۴۳ گفت:«بلشویسم قادر شده‌است تا تمام نیرویش را علیه دشمن خود به کار گیرد».

در ژوئن ۱۹۴۱ بود که حزب کمونیست شوروی ۹۵ هزار تن را بسیج کرد، در ۱۹۴۳ این حزب ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار تن عضو داشت و تقریباً همین تعداد در سازمان جوانان بودند که در جبهه‌ها فعالیت داشتند. حزب کمونیست در مناطق اشغالی هم نیروهای پارتیزان را سازماندهی کرد. تعداد پارتیزان‌ها یک میلیون نفر بود که در ۱۰۰۰ واحد مخفی متشکل شده بودند.

یک آمریکایی به نام اورل هاریمان در کتابی که سال ۱۹۷۵ به نام فرستاده ویژه منتشر نمود، نوشت: «استالین از روزولت اطلاعات بیش‌تری داشت، از چرچیل واقع‌گراتر بود و از جنبه‌های مختلفی بهترین فرمانده جنگی بود».

بمباران‌ها

بمباران شهر درسدن

از ۱۳ فوریه تا ۱۵ فوریه ۱۹۴۵ (۲ماه قبل از پایان جنگ) در حالی که پیروزی متفقین قطعی می‌نمود، برای کمک به پیشرفت سریع‌تر نیروهای شوروی که از شرق به سوی آلمان درحال پیشروی بودند، بمب‌افکن‌های سنگین نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا و نیروی هوایی ایالات متحده بیش از ۳۹۰۰ تُن بمب متعارف و آتشزا بر روی شهر درسدن فرو ریختند. شدت آتش‌سوزی به حدی بود که آسفالت خیابانها نیز ذوب شد. آمار دقیقی از تعداد کشته شدگان در دسترس نیست، اما طبق تحقیقات اخیر، رقم کشته شدگان، بین ۲۴٬۰۰۰ تا ۴۰٬۰۰۰ نفر غیر نظامی تخمین زده می‌شود.[۱۷]

اشتباهات جنگی آلمان

بزرگ‌ترین اشتباهات آلمان:[نیازمند منبع]

  • بر هم زدن توافق اولیه با اتحاد جماهیر شوروی وحمله به آن کشور.
  • توقف ۴۸ ساعته دونکرک به دستور هیتلر.
  • نبرد استالینگراد به دستور هیتلر.
  • توقف بمباران فرودگاه‌های نظامی انگلستان و به جای آن‌ها هدف قرار دادن لندن به دستور هرمان گورینگ در طی نبرد بریتانیا.
  • عدم استفاده بهینه از نیروی زمینی به علت بها ندادن کافی به این نیرو که این کمبود در محاصره مسکو بسیار جلوه‌گر بود و کمبود آتش توپخانه باعث افزایش قدرت مانور مدافعان مسکو و پشتیبانی مناسب از آنها گردید.
  • اتکا بیش از حد به نیروی هوایی.
  • عدم عقب نشینی محاصره شدگان در استالینگراد باوجود اصرار فیلد مارشال فن پائولوس.
  • بدست گرفتن هدایت عملیاتی ارتش آلمان از طرف هیتلر بعد از شکست مسکو.
  • کمبود امکانات ارتش وافن اس اس. خیلیها معتقدند اگر هیتلر به این ارتش بهای بیشتری می‌داد جنگ جهانی دوم طوری دیگر ورق می‌خورد.[۱۸]
  • تاخیر هیتلر در صدور اجازه ارسال واحدهای زرهی جهت مقابله با پیاده شدن نیروهای متفقین در نرماندی

دیگر دلایل شکست

  • عدم هماهنگی راه آهن روسیه و اروپا که باعث شد در رساندن مهمات و آذوقه به مهاجمان در خاک شوروی وقفه بوجود آید. (ریلهای روسیه کمی بزرگتر از ریلهای اروپا بود که به همین دلیل این دو خط آهن قابلیت اتصال را نداشتند)
  • نداشتن جاده‌های هموار در روسیه که در زمستان به صورت باتلاق در می‌آمدند که این هم مشکل تدارکات را افزایش می‌داد.
  • سرویسهای قوی اطلاعاتی شوروی (ارکستر سرخ)
  • رفتار وحشیانه نازیها با مردم سرزمینهای اشغال شده که در موارد بسیار مانند مردمان حوزه بالتیک و اوکراین مستقلین را تبدیل به پارتیزان می‌کرد.
  • ورود ارتش عظیم آمریکا به جنگ.




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
          
جمعه 30 خرداد 1393

 جنگ جهانی دوم - پایان جنگ




سربازان ارتش سرخ در حال برافراشتن پرچم اتحاد جماهیر شوروی به نشانه پیروزی بر فراز ساختمان رایشستاگ (مجلس امپراتوری) در برلین، ماه مه ۱۹۴۵

کنفرانس تهران با شرکت چرچیل، روزولت و استالین از ۲۸ نوامبر تا ۱ دسامبر ۱۹۴۳ به صورت سری بر‌گزار شد. هدف کلی این کنفرانس توافق در مورد چهره جهان پس از پایان جنگ جهانی دوم بود.

جنگ در اروپا پس از خودکشی آدولف هیتلر و تسلیم آلمان نازی در ۸ مه، ۱۹۴۵ پایان یافت، اما در آسیا و اقیانوس آرام تا بمباران اتمی هیروشیما (۶ اوت ۱۹۴۵) و ناگازاکی (۹ اوت ۱۹۴۵) و بعد آن تسلیم ژاپن در ۲ سپتامبر، ۱۹۴۵ ادامه داشت.

بمباران اتمی آمریکائیها در دو شهر ناکازاکی و هیروشیما که بیش از ۲۰۰٬۰۰۰ نفر را در چند ثانیه نابود کرد، از پی‌آمدهای بزرگ منفی این جنگ محسوب می‌شود. این اولین کاربرد سلاح‌های هسته‌ای در تاریخ بشر بود.

تلفات و خسارات جنگ

نتیجه جنگ جهانی دوم در چهار سالی که از پی آمد، قریب به ۲۷ میلیون از مردم شوروی را به کام مرگ کشاند،[۱۹][۲۰] یعنی روزی ۱۸ هزار نفر. پنجاه درصد این کشته‌شدگان خارج از شرایط «عادی» جنگ جان خود را از دست دادند. به جز اینان، ۳ میلیون روس در اردوگاه‌های آلمان و به ویژه در اتاق‌های گاز از پای درآورده شدند. در بلاروس یک میلیون و ۸۰۰ هزار نفر کشته شدند و در لنینگراد هم یک میلیون نفر قربانی ۹۰۰ روز محاصره گشتند. حدود پنج میلیون شهروند لهستانی در طول جنگ به دست نیروهای آلمان به‌قتل رسیدند که نزدیک به دو میلیون نفر آنان، غیر یهودی و سه میلیون نفر دیگر از یهودیان مقیم لهستان بودند، این رقم بیش از ۱۶ درصد جمعیت آن کشور را نسبت به سال ۱۹۳۹ تشکیل می‌داد.[۲۱][۲۲] تلفات آلمان در جنگ جهانی دوم در برخی منابع ۵ میلیون نفر اعلام شد که ۳/۳ میلیون نفر آن سرباز و ۱/۷ میلیون آن (تخمینی) افراد غیر نظامی بودند که در بمباران کشته شدند. پس از پایان جنگ اعلام شد که ۱/۳ میلیون تن بمب توسط متفقین بر بسیاری از شهرهای آلمان فرو ریخته شده که نتیجه آن بی خانمانی ۸ میلیون آلمانی بود. همچنین ۱۲ میلیون نفر در طول جنگ بر اثر قحطی در چین، ایران، اندونزی، هندوچین فرانسه و هندوستان جان خود را از دست دادند که این تعداد تلفات، اغلب در آمارهای تلفات جنگ، از قلم افتاده‌اند.[۲۳][۲۴] کل رقم کشته‌شدگان جنگ جهانی دوم که مرگبارترین نبرد تمام تاریخ است، بین ۵۰ تا ۷۰ میلیون نفر تخمین زده می‌شود.[۲۵]

در پی جنگ جهانی دوم ساختارهای زیربنایی و صنعتی اروپا ویران شده بود. این مساله باعث ارائهٔ طرح مارشال از سوی آمریکا شد که در نهایت نفوذ و تابعیت اروپای غربی از آمریکا را در دهه‌های بعد در پی داشت. از سوی دیگر تقسیم آلمان و نفوذ شوروی در اروپای شرقی عملاً این قاره را به دو نیمه تقسیم کرد. این تقسیم ریشه‌های آنچه بعدها جنگ سرد نام گرفت را تشکیل داد.

[نهفتن]
تلفات انسانی جنگ جهانی دوم بر اساس کشورها
کشور جمعیت در سال ۱۹۳۹ درگذشتگان نظامی درگذشتگان غیرنظامی یهودیان درگذشته در جریان هولوکاست مجموع درگذشتگان ٪ درگذشتگان به نسبت جمعیت در سال ۱۹۳۹
آلبانی ۱٬۰۷۳٬۰۰۰ ۲۸٬۰۰۰
۲۰۰ ۲۸٬۲۰۰ ۲٫۶۳٪
استرالیا ۶٬۹۹۸٬۰۰۰ ۳۹٬۴۰۰ ۷۰۰
۴۰٬۱۰۰ ۰٫۵۷٪
اتریش ۶٬۶۵۳٬۰۰۰
۴۰٬۵۰۰ ۶۵٬۰۰۰ ۱۰۵٬۵۰۰ ۱٫۵۹٪
بلژیک ۸٬۳۸۷٬۰۰۰ ۱۲٬۱۰۰ ۴۹٬۶۰۰ ۲۴٬۴۰۰ ۸۶٬۱۰۰ ۱٫۰۲٪
برزیل ۴۰٬۲۸۹٬۰۰۰ ۱٬۰۰۰ ۱٬۰۰۰
۲٬۰۰۰ ۰٫۰۰٪
بلغارستان ۶٬۴۵۸٬۰۰۰ ۲۲٬۰۰۰ ۳٬۰۰۰
۲۵٬۰۰۰ ۰٫۳۸٪
برمه ۱۶٬۱۱۹٬۰۰۰ ۲۲٬۰۰۰ ۲۵۰٬۰۰۰
۲۷۲٬۰۰۰ ۱٫۱۶٪
کانادا ۱۱٬۲۶۷٬۰۰۰ ۴۵٬۳۰۰

۴۵٬۳۰۰ ۰٫۴۰٪
جمهوری چین ۵۱۷٬۵۶۸٬۰۰۰ ۳٬۸۰۰٬۰۰۰ ۱۶٬۲۰۰٬۰۰۰
۲۰٬۰۰۰٬۰۰۰ ۳٫۸۶٪
کوبا ۴٬۲۳۵٬۰۰۰
۱۰۰
۱۰۰ ۰٫۰۰٪
چکسلواکی ۱۵٬۳۰۰٬۰۰۰ ۲۵٬۰۰۰ ۴۳٬۰۰۰ ۲۷۷٬۰۰۰ ۳۴۵٬۰۰۰ ۲٫۲۵٪
دانمارک ۳٬۷۹۵٬۰۰۰ ۲٬۱۰۰ ۱٬۰۰۰ ۱۰۰ ۳٬۲۰۰ ۰٫۰۸٪
استونی ۱٬۱۳۴٬۰۰۰
۴۰٬۰۰۰ ۱٬۰۰۰ ۴۱٬۰۰۰ ۳٫۶۲٪
اتیوپی ۱۷٬۷۰۰٬۰۰۰ ۵٬۰۰۰ ۹۵٬۰۰۰
۱۰۰٬۰۰۰ ۰٫۶٪
فنلاند ۳٬۷۰۰٬۰۰۰ ۹۵٬۰۰۰ ۲٬۰۰۰
۹۷٬۰۰۰ ۲٫۶۲٪
فرانسه ۴۱٬۷۰۰٬۰۰۰ ۲۱۷٬۶۰۰ ۲۶۷٬۰۰۰ ۸۳٬۰۰۰ ۵۶۷٬۶۰۰ ۱٫۳۵٪
هندوچین فرانسه ۲۴٬۶۰۰٬۰۰۰
۱٬۰۰۰٬۰۰۰
۱٬۰۰۰٬۰۰۰ ۴٫۰۷٪
آلمان نازی ۶۹٬۶۲۳٬۰۰۰ ۵٬۵۳۳٬۰۰۰ ۱٬۶۰۰٬۰۰۰ ۱۶۰٬۰۰۰ ۷٬۲۹۳٬۰۰۰ ۱۰٫۴۷٪
یونان ۷٬۲۲۲٬۰۰۰ ۲۰٬۰۰۰ ۲۲۰٬۰۰۰ ۷۱٬۳۰۰ ۳۱۱٬۳۰۰ ۴٫۳۱٪
مجارستان ۹٬۱۲۹٬۰۰۰ ۳۰۰٬۰۰۰ ۸۰٬۰۰۰ ۲۰۰٬۰۰۰ ۵۸۰٬۰۰۰ ۶٫۳۵٪
ایسلند ۱۱۹٬۰۰۰
۲۰۰
۲۰۰ ۰٫۱۷٪
هند بریتانیا ۳۷۸٬۰۰۰٬۰۰۰ ۸۷٬۰۰۰ ۱٬۵۰۰٬۰۰۰
۱٬۵۸۷٬۰۰۰ ۰٫۴۲٪
اندونزی ۶۹٬۴۳۵٬۰۰۰
۴٬۰۰۰٬۰۰۰
۴٬۰۰۰٬۰۰۰ ۵٫۷۶٪
ایران ۱۴٬۳۴۰٬۰۰۰ ۲۰۰

۲۰۰ ۰٫۰۰٪
عراق ۳٬۶۹۸٬۰۰۰ ۱٬۰۰۰

۱٬۰۰۰ ۰٫۰۳٪
ایرلند ۲٬۹۶۰٬۰۰۰
۲۰۰
۲۰۰ ۰٫۰۰٪
ایتالیا ۴۴٬۳۹۴٬۰۰۰ ۳۰۱٬۴۰۰ ۱۴۵٬۱۰۰ ۸٬۰۰۰ ۴۵۴٬۵۰۰ ۱٫۰۲٪
ژاپن ۷۱٬۳۸۰٬۰۰۰ ۲٬۱۲۰٬۰۰۰ ۵۸۰٬۰۰۰
۲٬۷۰۰٬۰۰۰ ۳٫۷۸٪
کره ۲۳٬۴۰۰٬۰۰۰
۳۷۸٬۰۰۰
۳۷۸٬۰۰۰ ۱٫۶٪
لاتویا ۱٬۹۹۵٬۰۰۰
۱۴۷٬۰۰۰ ۸۰٬۰۰۰ ۲۲۷٬۰۰۰ ۱۱٫۳۸٪
لیتوانی ۲٬۵۷۵٬۰۰۰
۲۱۲٬۰۰۰ ۱۴۱٬۰۰۰ ۳۵۳٬۰۰۰ ۱۳٫۷۱٪
لوکزامبورگ ۲۹۵٬۰۰۰
۱٬۳۰۰ ۷۰۰ ۲٬۰۰۰ ۰٫۶۸٪
فدراسیون مالایا (مالزی کنونی) ۴٬۳۹۱٬۰۰۰
۱۰۰٬۰۰۰
۱۰۰٬۰۰۰ ۲٫۲۸٪
مالت ۲۶۹٬۰۰۰
۱٬۵۰۰
۱٬۵۰۰ ۰٫۵۶٪
مکزیک ۱۹٬۳۲۰٬۰۰۰
۱۰۰
۱۰۰ ۰٫۰۰٪
مغولستان ۸۱۹٬۰۰۰ ۳۰۰

۳۰۰ ۰٫۰۴٪
هلند ۸٬۷۲۹٬۰۰۰ ۱۵٬۸۰۰ ۱۰۹٬۳۰۰ ۱۰۶٬۰۰۰ ۲۳۱٬۱۰۰ ۲٫۶۵٪
نیوفاندلند ۳۰۰٬۰۰۰ ۱٬۰۰۰ ۱۰۰
۱٬۱۰۰ ۰٫۳۷٪
نیوزلند ۱٬۶۲۹٬۰۰۰ ۱۱٬۹۰۰

۱۱٬۹۰۰ ۰٫۶۷٪
نروژ ۲٬۹۴۵٬۰۰۰ ۳٬۰۰۰ ۵٬۸۰۰ ۷۰۰ ۹٬۵۰۰ ۰٫۳۲٪
فیلیپین ۱۶٬۰۰۰٬۰۰۰ ۵۷٬۰۰۰ ۹۰٬۰۰۰
۱۴۷٬۰۰۰ ۰٫۹۲٪
میکرونزی ۱٬۹۰۰٬۰۰۰
۵۷٬۰۰۰
۵۷٬۰۰۰ ۳٫۰۰٪
لهستان ۳۴٬۸۴۹٬۰۰۰ ۱۶۰٬۰۰۰ ۲٬۴۴۰٬۰۰۰ ۳٬۰۰۰٬۰۰۰ ۵٬۶۰۰٬۰۰۰ ۱۶٫۰۷٪
تیمور پرتغال ۵۰۰٬۰۰۰
۵۵٬۰۰۰
۵۵٬۰۰۰ ۱۱٫۰۰٪
رومانی ۱۹٬۹۳۴٬۰۰۰ ۳۰۰٬۰۰۰ ۶۴٬۰۰۰ ۴۶۹٬۰۰۰ ۸۳۳٬۰۰۰ ۴٫۲۲٪
سنگاپور ۷۲۸٬۰۰۰
۵۰٬۰۰۰
۵۰٬۰۰۰ ۶٫۸۷٪
آفریقای جنوبی ۱۰٬۱۶۰٬۰۰۰ ۱۱٬۹۰۰

۱۱٬۹۰۰ ۰٫۱۲٪
اتحاد جماهیر شوروی ۱۶۸٬۵۰۰٬۰۰۰ ۱۰٬۷۰۰٬۰۰۰ ۱۱٬۴۰۰٬۰۰۰ ۱٬۰۰۰٬۰۰۰ ۲۳٬۱۰۰٬۰۰۰ ۱۳٫۷۱٪
اسپانیا ۲۵٬۶۳۷٬۰۰۰ ۴٬۵۰۰

۴٬۵۰۰ ۰٫۰۲٪
سوئد ۶٬۳۴۱٬۰۰۰ ۲۰۰ ۲٬۰۰۰
۲٬۲۰۰ ۰٫۰۳٪
سوئیس ۴٬۲۱۰٬۰۰۰
۱۰۰
۱۰۰ ۰٫۰۰٪
تایلند ۱۵٬۰۲۳٬۰۰۰ ۵٬۶۰۰ ۳۰۰
۵٬۹۰۰ ۰٫۰۴٪
پادشاهی متحده بریتانیا ۴۷٬۷۶۰٬۰۰۰ ۳۸۲٬۶۰۰ ۶۷٬۸۰۰
۴۵۰٬۴۰۰ ۰٫۹۴٪
ایالات متحده آمریکا ۱۳۱٬۰۲۸٬۰۰۰ ۴۱۶٬۸۰۰ ۱٬۷۰۰
۴۱۸٬۵۰۰ ۰٫۳۲٪
یوگسلاوی ۱۵٬۴۰۰٬۰۰۰ ۴۴۶٬۰۰۰ ۵۱۴٬۰۰۰ ۶۷٬۰۰۰ ۱٬۰۲۷٬۰۰۰ ۶٫۶۷٪
مجموع ۱٬۹۶۱٬۹۱۳٬۰۰۰ ۲۵٬۱۹۳٬۷۰۰ ۴۱٬۸۱۵٬۴۰۰ ۵٬۷۵۴٬۴۰۰ ۷۲٬۷۶۳٬۵۰۰ ۳٫۷۱٪
منبع مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «World War II casualties»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۱۳ ژوئن ۲۰۰۸).



پیامد جنگ

پس از جنگ، دولت شوروی حکومتهای کمونیست وابسته به مسکو را در کشورهای اروپای شرقی ایجاد کرد. شوروی، در کنفرانس پتسدام توانست آمریکا و بریتانیا را راضی کند تا با ضمیمه ساختن بخش شرقی لهستان به شوروی و ضمیمه ساختن بخشهایی از شرق آلمان به لهستان موافقت کنند. شوروی‌ها با استفاده از حضور نظامی خود، به دولت در تبعید لهستان، که سهم زیادی در شکل دادن نبرد چریکی لهستانیها علیه نازیها داشت، اجازه فعالیت ندادند و دولتی کمونیست وابسته به شوروی را در لهستان بر سر کار آوردند. تشکیل دولت کمونیست در یونان هم از اهداف دولت شوروی بود که با پافشاری چرچیل از تسلط کمونیسم بر این کشور جلوگیری شد. سلطه شوروی بر این کشورها تا اواخر سلطه کمونیسم بر شوروی (۱۹۸۹) ادامه داشت. در سالهای بعد از جنگ جهانی، شوروی‌ها با استفاده از نیروی نظامی، جنبشهای آزادی طلبانه مردم مجارستان و سپس چکسلواکی را سرکوب کردند.

پانویس

  1. Sommerville 2008، ص 5.
  2. Barrett & Shyu 2001، ص 6.
  3. The UN Security Council, retrieved 15 May 2012
  4. Herman Van Rompuy, President of the European Council; José Manuel Durão Barroso, President of the European Commission (10 December 2012). "From War to Peace: A European Tale". Nobel Lecture by the European Union. Retrieved 4 January 2014.
  5. Ronald Gray, Hitler and Germans. Cambridge: Cambridge University Press, 1981
  6. Michael Wright, Illustrated History of World War II. London: Reader's Digest Association, 1989.
  7. Shirer, William L, (1960). The Rise and Fall of the Third Reich. Simon & Schuster. شابک ‎۰-۶۷۱-۷۲۸۶۸-۷.
  8. Adolf Hitler. (۲۰۰۹). In Encyclopædia Britannica. Retrieved April 30, 2009, from Encyclopædia Britannica Online: http://www.britannica.com/EBchecked/topic/267992/Adolf-Hitler
  9. (2 October 1939). Seven Years War? , TIME Magazine. Retrieved on 30 August 2008
  10. Anglo Holocaust Commission, Ignoring & Denial. Churchill’s Crimes from Indian Holocaust to Palestinian Genocide - Palestine Genocide Essays
  11. A Crime Against Humanity - India Currents
  12. http://winstonchurchill.org/i4a/pages/index.cfm?pageid=829
  13. TIME's Man of the Year List
  14. Shelton, Dinah (2005). Encyclopedia of Genocide and Crimes Against Humanity. Detroit ; Munich: Macmillan Reference, Thomson Gale. pp. 1059. ISBN 0028658507.
  15. Trotsky, Leon. (2010). Encyclopædia Britannica. Ultimate Reference Suite.
  16. مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Molotov-RibbentropPact»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۱۳ دسامبر ۲۰۱۲).
  17. Geschichte: Niemand stirbt in Deutschland ohne Registrierung - Nachrichten Kultur - WELT ONLINE
  18. بند اول و دوم وافن اس اس مجله جنگ افزار- شماره ۳۰ صفحهٔ ۱۹
  19. راه توده - حرکت به جلو
  20. Michael Ellman, Soviet Deaths in the Great Patriotic War:a note-World War II- Europe Asia Studies, July 1994 [۱]
  21. United States Holocaust Memorial Museum. Holocaust EncyclopediaPolish Victims-[۲]
  22. Project In Posterum[۳](go to note on Polish Casualties by Tadeusz Piotrowski at the bottom of the page)
  23. R. J. Rummel. China's Bloody Century . Transaction 1991 ISBN 0-88738-417-X
  24. John W. Dower War Without Mercy 1986 ISBN 0-394-75172-8
  25. Second Source List and Detailed Death Tolls for the Twentieth Century Hemoclysm




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
          
جمعه 30 خرداد 1393


علل ورود آمریکا به جنگ جهانی اول

از پایان جنگهای دوران ناپلئون تاآغاز اوت 1914میلادی که جنگ بزرگ درگرفت اروپا با برخورد عمومی روبرونشده بود،بحران ژوئیه 1914 وقتل ولیعهد اتریش برای توجیه چنین جنگی کفایت نمی کنندبلکه لازم است به اوضاع روابط بین الملل در دوره دهساله پیش از ان نیز توجه کرد.


    بین 1094و1914،چهار بار اروپا شاهد بروز تهدید جنگی عمومی بوده است:در سالهای 1906-1905،به مناسبت ابتکارهای آلمان به منظور ممانعت از گسترش نفوذ فرانسه در مراکش،در فوریه-مارس 1909به دنبال الحاق بوسنی-هرزگووین از سوی امپراتوری اتریش-هنگری،در اوت1911،هنگام بحران تازه مراکش ناشی از سیاست آلمان،در سالهای1913-1912در جریان جنگهای دو گانه بالکان که باعث تضاد شدید روسیه و اتریش-هنگری شده بود و جز در سال1907و1910صلح پیوسته متزلزل بوده است.

    جو عمومی به همه لحاظ برای شروع درگیری مناسب بود.در نخستین ماههای سال 1914تنش در روابط بین المللی کمتر از سال گذشته بود؛در 12ژوئن سفیر فرانسه در برلین می نوشت«من به هیچ چیز فکر نمی کنم که در این زمان ،در جو،چیزی وجود داشته باشد که برای ما تهدید کننده باشد؛واقعیت ،حتی عکس این را نشان می دهد.( جنگ جهانی اول،پیر رنووون،ترجمه دکتر عباس آگاهی،انتشارات آستان قدس رضوی،چاپ اول،1369،ص 1تا5)          

    باری 15 روز بعد در سارایوو؛قتل آرشیدوک فرانسوافردیناندوارث تاج وتخت امپراطوری اتریش-هنگری به دست شخصی از اهالی بوسنی-یعنی فردی از اتباع اتریش؛لیکن اهل صربستان بر مبنای احساس ملی ،آغازگر بحرانی بین المللی شد که جنگ بزرگی به راه انداخت.حکومت اتریش همدستی غیر مستقیم در سوء قصد را به گردن حکومت صربستان می انداخت،زیرا سلاح قاتل از زراد خانه های بلگراد آمده بود؛بعد از 3هفته تأمل اتریش اولتیماتومی به صربستان داد ودر ان خواهان شرکت دادن مأموران پلیس اتریش در بازجوئی  عامل سوء قصد گردید که به منظور یافتن همدستان وی در بلگراد آغاز شده بود ،حکومت صربستان این خواسته را رد کرد و به دنبال آن اتریش در 28 ژوئیه به صربستان اعلام جنگ داد.جنگ اتریش و صربستان موجب بروز جنگ میان اتریش و روسیه شد ؛حکومت تزار از 24 ژوئیه اعلام کرده بود که اجازه نخواهد داد صربستان از پای در آید.

    با خبر بمباران بلگراد ،روسیه فرمان بسیج داد که تنها اتریش-هنگری را هدف قرار میداد(29ژوئیه)؛اما چون آلمان ،هم پیمان اتریش ،از سی سال پیش اعلام کرده بودکه ادامه تدابیر نظامی روسیه را تحمل نخواهد کرد ، فردای آنروز روسیه دستور بسیج عمومی راصادر کرد.(30ژوئیه)

    به این ترتیب منازعه اتریش و روسیه مبدل به منازعهای اروپائی گردید؛ آلمان حالت جنگی اعلام کرد ودر31 ژوئیه اولتیماتومی برای روسیه فرستاد ودر آن خواهان عقب نشینی در مورد اقدامهای بسیج عمومی شد،در همین احوال آلمان از فرانسه که از 22 سال پیش هم پیمان روسیه بود خواست تا در جنگ آلمان و روسیه بی طرفی اتخاذ کند .فرانسه از پذیرش این درخواست امتناع ورزیدوهمزمان با المان تصمیم به بسیج عمومی گرفت.

    اول اوت ،شب هنگام،آلمان به روسیه اعلام جنگ داد .در دوم اوت به رغم اساسنامه بین المللی بی طرفی که از بلژیک حمایت میکرد،آلمان با تهدید از این کشور خواست که به ارتش آلمان اجازه عبور دهد،با پایمال شدن بی طرفی بلژیک،بریتانیا تصمیم گرفت در کنار فرانسه و روسیه وارد جنگ شود ،در حالی که ایتالیا ،اعلان بی طرفی کرد .

اتریش برآن شد تا از فرصت قتل ولیعهد؛برای در هم شکستن نهضت ملی صربستان از طریق زور استفاده کند ولی روسیه این اجازه را به اتریش نداد زیرا به این ترتیب اتریش در تمامی عرصه شبه جزیره بالکان به موقعیت برتر دست می یافت،در حالی که بالکان از حدود یک قرن پیشتر صحنه مبارزه نفوذ میان این دو امپراطوری بود.آلمان و فرانسه حفظ پیمانها یشان را ضروری دانستندو بریتانیا نیز آگاه بود که منافع اساسی اش حکم می کند تا راه را بر سیادت آلمان در قاره اروپا سد کند.

    پس از بیسمارک (1890-1871)سیاست اروپا بتدریج تحت نفوذ فرانسه قرار گرفت.این دولت در کل همان سیاست بیسمارک را دنبال کرد و سعی کرد آلمان را منزوی سازد و در این راه نیز از همان ابزار بیسمارک یعنی تشکیل اتحاد استفاده کرد ؛این روند منجر به شکل گرفتن اتفاق مثلث وبه وجود آمدن نظام اتحادهای متقابل شد که جامعه بین المللی را یک گام دیگر به جنگ جهانی نزدیک کرد؛بحرانهای مراکش،بالکان،اقادیر و غیره هر یک اثری فزآینده در آماده ساختن اروپا برای جنگ داشت.( نگاهی به تاریخ روابط بین الملل(از 1870تا1945)،احمد نقیب زاده،انتشارات دانشگاه تهران،1368،ص 229وص230)

    جنگ جهانی اول گرایشهای سخت خاصی را نیز به حرکت در آورد.آمریکا به تازگی در سال 1871از زیر بار جنگ داخلی بیرون آمده بودوبا وحدت مجدد ایالتها به سرعت راه پیشرفت را طی میکرد؛به طوری که در سال 1894 به یکی از قدرتمند ترین دول صنعتی تبدیل شدو باعث شد تاآمریکائیان نوعی دید در زمینه سیاست خارجی پیدا کردند که در سابق نداشتند . آمریکا برای سه سال نخست از این جنگ(جنگ جهانی اول) بیرون ماند،اما با پیشرفت جنگ بی طرفی و حالت انزوا گرایانه اش ،جای خود را به خصومت علیه آلمان و همدردی فزاینده نسبت به متتفقان داد.پیوندهای زبانی و عرفی با بریتانیا و پیوندهای تجاری قوی ،بی طرفی واقعی را نا ممکن ساخت واین امر به خوبی تأثیر منافع ملی بر رعایت  عملکرد برای حفظ توازن قوا را نشان می دهد؛به هر حال نقش ایالات متحده آمریکا در جنگ اول جهانی تغییر اندکی در سیاست بین المللی بوجود آورد،این دولت با امتناع از پیوستن به جامعه ملل، اداره امور بین المللی را پس از جنگ  بار دیگر به حکومتهای اروپائی سپرد؛ (در آمدی بر روابط بین الملل،ژاک هونتز نیگر،ترجمه عباس آگاهی،انتشارات آستان قدس رضوی،1368،ص145)اما خود این واقعه منادی خروج قدرتهای اروپائی از صحنه سیاست بین الملل به عنوان بازیگران اصلی ومسلط بود.

    به هر حال می توان مداخله آمریکا در جنگ جهانی اول را به اولین حرکت این کشور در دخالت در کشورهای دیگر دانست و این امر زمینه ساز دخالتهای بیشتر این کشور در امور بین المللی و کشورهای دیگر در آینده گردید وما شاهدیم که دولت ایالات متحده در جنگ جهانی دوم نقش تعیین کننده در حوادث وجنگها ایفا کرد.

 

 

 نگاهی گذرا به جغرافیای طبیعی آمریکا

 

    ایالات متحده آمریکا با وسعت 9695536کیلومتر مربع ؛چهارمین کشور وسیع در جهان پس از روسیه،کانادا و چین می باشدوبه لحاظ موقعیت ریاضی این کشور در غرب نصف النهار گرینویچ و شمال استوا واقع شده است ، به عبارت دیگر آمریکا کشوری در نیمکره شمالی وغربی است.

    ایالات متحده آمریکا از سمت شمال با کانادا واز جنوب و جنوب غربی با مکزیک  همسایه است؛این کشور از شرق به اقیانوس اطلس ،از جنوب و جنوب غربی به خلیج مکزیک واز سمت غرب به اقیانوس آرام محدود می گردد.ایالت آلاسکا که به واسطه قرار گرفتن بخشی از کشور کانادا در میان سرزمین اصلی آمریکا و آلاسکا از سرزمین اصلی ایالات متحده آمریکا جدا افتاده است با وسعتی بالغ بر 1524666کیلومتر مربع از شمال به اقیانوس منجمد شمالی ،از جنوب به اقیانوس آرام ،از شرق و جنوب شرقی به کانادا و از غرب به تنگه و دریای برینگ محدود است.( ایالات متحده آمریکا،تنظیم وگرد آوری حسین حمیدی نیا،انتشارات وزارت خارجه،چاپ اول،1381،ص10تاص12)

    به هر حال موقعیت جغرافیائی مناسب و قرار گرفتن دو اقیانوس بزرگ ایالات متحده امریکا را از تهدیدات و خطرهای سیاسی در اروپا وآسیا بر کنار کرده است .پهنه وسیع قلمرو آمریکا به همراه منابع سرشار طبیعی تولید بسیار بالائی را در همه زمینه های کشاورزی و صنعتی موجب شده است .یک سیستم فوق العاده راههای آبی طبیعی مناطق گوناگون این سرزمین را به یکدیگر مرتبط ساخته است ،به طوری که هزینه حمل مسافر وبار بسیار ارزان است واین امر ظرفیت تحرک و جابجائی را بحدی بالا برده که در هیچ جای دنیا نظیر ندارد.

    از سوی دیگر  آمریکا به علت ضعف نظامی همسایگانش از دیدگاه استراتژیک ،حالت جزیرهای یافته است ،زیرا ضعف نظامی مجموعه کشورهای آمریکای مرکزی که در قلمرو ژئو استراتژیک آمریکا قرار دارند؛موجب شده است که این کشورها به اجبار موضع پدافندی خود را نسبت به قاره آمریکا در نظر بگیرند.در نتیجه این تحلیل ژئو پلیتیکی ،ایالات متحده آمریکا تفکرات استراتژیک جزیره نشینی (یک کشور ،یک قاره)رادر خود پرورش داده است.( ژئو استراتژی،عزت الله عزتی،انتشارات سمت،تهران ،1373،ص67)

    آمریکا به منظور حفظ موقعیت جهانی ویک قدرت جهانی بودن و به دلایل جغرافیائی باید به توانائیهای دریائی خود تکیه کند.

    در دوره معینی از تاریخ به دلایل امکانات ژئو استراتژیک ؛آمریکا توانست در مقابل قدرتهای جهانی خود نمائی کندو وضعیت جغرافیائی مناسب به این کشور فرصت داد تا ابتکار عمل رادر رهبری جهان به دست گیرد.

این ویژگیهای جغرافیای استراتژیک  یک قدرت جهانی است که همان قدر که خود را ملزم به حفاظت از مرزهای دریائی محدوده سیاسی خویش می داند، به همان نسبت در مقابل حفاظت مرزهای دریائی دیگر کشورها نیز باید احساس مسئو لیت کنند؛این همان موضوعی است که در مورد انگلستان در طی دوره ای که به قدرت جهانی رسید، صدق می کرد.( همان،ص68)

    امنیت جامعه امریکا با داشتن فاصله زیاد از صحنه های درگیری وجنگ سبب شد تا این کشور کمترین خسارت در جنگهای جهانی اول ودوم پیدا کند ؛اگر چه خود این امر (دوری از صحنه جنگ)سبب محدودیتها و مشکلاتی در امر کمک رسانی و پشتیبانی به نیروهای خودی در میدانهای نبرد  آسیا و اروپا می گردید؛ ولی به هر حال نداشتن همسایه قدرتمند و همچنین فاصله دور از کشورهای اروپائی سبب ازادی عمل این کشور شده است و امکان دخالت مستقیم را برای این کشور فراهم ساخته است.

 

 

 نگاهی به تاریخ تشکیل

دولت ایالات متحده امریکا

پس از کشف قاره آمریکا توسط کریستف کلمب در سال 1492میلادی افراد زیادی به دنبال کشف سرزمینهای جدیدو کسب ثروت در این قاره  راه او را دنبال کردند؛از این میان شخصی به نام آمریکو حائز اهمیت بیشتری می باشد،وسپوچی جهانگرد و کاشف ایتالیایی چندین سفر را به قاره جدید سازماندهی کرد و از سواحل ونزوئلا و برزیل دیدن کرد، وی از جمله کسانی بود که اعتقاد داشت ؛کریستف کلمب سرزمین جدیدی را کشف کرده است وسرزمین مورد نظر وی به هیچ وجه هندوستان نیست ،بعدها قاره جدید به احترام وی و به پیشنهاد یک جغرافیدان آلمانی به نام وی«آمریکا» نام گذار ی شد.( تاریخ تحولات اروپا در قرون جدید(1453تا1789)،نقی لطفی محمّدعلی علیزاده،انتشارات سمت،چاپ اول،تهران،1381،ص88)

    پس از آشکار شدن این موضوع که سرزمین جدید هندوستان نیست؛ بار دیگر دریانوردان، سیاحان و کاشفان بر آن شدند تا مسیر یا مسیرهای کوتاهی را برای رسیدن به آسیا بیابند، به همین علت اروپائیان از هر سو به این قاره پهناور روی آوردند ؛انگلیسیها و فرانسویها نخست به عنوان بازرگان به آن سرزمین رفتندوبه تدریج به تصرف سرزمینهائی در آن قاره پرداختند.اختلافات داخلی، به خصوص کشمکشهای مذهبی که در سراسر قرن هفدهم در انگلستان ادامه داشت نیز موجب مهاجرت عده زیادی از انگلیسیها به آمریکا شد،این عده در سواحل اقیانوس اطلس ونزدیکی دریاچه های پنج گانه مهاجرنشین هائی را ایجاد کردند.

    سالهای میان 1600تا1776 میلادی را می توان دوران استعمار ایالات متحده آمریکا از سوی انگلستان نامگذاری کرد؛در این تحولات ژرفی در داخل مهاجرنشینها اتفاق افتاد که زمینه ساز جنگهای استقلال و تحولات سیاسی ،اجتماعی واقتصادی بعدی در آمریکا بود.( ایالات متحده آمریکا،تنظیمحسین حمیدی نیا،انتشارات وزارت امور خارجه،چاپ اول،تهران،1381،ص140تاص142)

    مهاجر نشین های انگلیسی موظف بودند که فرآوردهاو مواد اولیه تولیدی خود را فقط به بازرگانان انگلیسی بفروشند ونیز وظیفه داشتند که فقط کالای انگلیسی را خریداری و مصرف نمایند وچون این کار موجب زیان آنان میشد کم کم مایه نارضایتی مردم مها جر نشین ها گردید.

    در همین اوضاع دولت انگلستان که به مناسبت شرکت در جنگهای داخلی و خارجی مقروض شده بود برای بدست آوردن درآمد، قانونی از پارلمان گذرانید (1756)که به موجب آن احکام کلیه دادگاهها باید فقط بر روی

اوراق مخصوص دارای تمبر نوشته شود وبهای این اوراق به خزانه دولت واریز گردد.

    این قانون که مالیات تمبر نامیده می شد باعث بروز اختلاف میان انگلستان و مهاجر نشین های آمریکا گردید که 16 سال دوام یافت و هنگامی که دولت انگلستان مقرر داشت که بازرگانی مهاجر نشین ها باید توسط کشتیهای انگلیسی انجام شود سر به شورش برداشتند؛در این میان دولت فرانسه از مهاجر نشین ها حمایت کرده و به کمک آنان شتافت،در نهایت پس از 7سال، معاهده صلح در سال 1783در قصر ورسای پاریس ،بسته شدو به موجب این معاهده مهاجر نشین های انگلیسی مستقل شدند و از ترکیب آنها کشورهای متحد آمریکای شمالی به وجود آمد.( تاریخ تحولات اروپادر قرون جدید،ص224تاص236)

    پس از کسب آزادی، آمریکائیان در می سال1787در شهر فیلادلفیا قانون اساسی خود را تصویب کردند و جرج واشنگتن به عنوان اولین رئیس جمهور آمریکا انتخاب گردید.





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
          
جمعه 30 خرداد 1393


علل ورود آمریکا به جنگ جهانی اول




تحولات آمریکا از 1914تا 1917میلادی

     ایالات متحده آمریکا پس از اینکه توانست اوضاع داخلی کشورش را سر و سامان دهد(پس از جنگهای داخلی )کم کم  توانست به یک کشور صنعتی تبدیل شودوبخش اعظم مایحتاج کشورهای اروپائی را در بحبوحه جنگ اول جهانی تأمین نماید،در نتیجه بین سالهای 1914 تا 1919 آمریکا از کشوری که دارای 3700000000  دلارقرض خارجی بود به کشوری تبدیل شد،که به کشورهای عمده اروپائی اعتبار می بخشید.

جنگ جهانی اول در ماه اوت 1914 آغاز شد .ابتدا جنگ تنها در قاره اروپا جریان داشت ،اما بتدریج به سرزمینهای همسایه اروپا نیز سرایت کرد.با به بن بست رسیدن جنگ در جبهه های شرقی و غربی ،کشور آلمان اقدام به توسعه جنگ در هوا و دریا نمود؛زیر دریائیهای این کشور کشتیهائی را که برای متفقین کالا و مهمات حمل می نمود هدف قرار دادند.ویلسون رئیس جمهور وقت امریکا به آلمان اخطار جنگ داد واین کار را اعلان جنگ به آمریکا دانست.

    در بهار 1915 کشتی انگلیسی «لوزیتانیا»با 1200سرنشین از جمله 128 آمریکائی هدف زیر دریائیهای آلمان قرار گرفت و غرق شد.غرق این کشتی موجب جریحه دار شدن افکار و احساسات مردم آمریکا شد وبه دنبال غرق پنج کشتی آمریکائی در ماه مارس 1917،آمریکا در 2آوریل به آلمان اعلان جنگ داد.

    ورود آمریکا به جنگ موجب شکسته شدن بن بست آن شدو تاثیر قاطعی در پیروزی متفقین برآلمان داشت.اما پس از پایان جنگ و شکست ویلسون در انتخابات رئیس جمهوری بار دیگر آمریکا به سیاست انزواگری خود باز گشت.

    اصولاّ انتخاب ویلسون به رئیس جمهوری آمریکا در سال 1916از سوی مردم آمریکا بدلیل بی طرف ماندن این کشور در جنگ بود.در آغاز جنگ اروپا د رسال 1914ویلسون در پیامی خطاب به مردم آمریکا سیاست بی طرفی مطلق را اعلام کرده بودو به امریکائیان توصیه کرد که گرایشی به سوی هیچ یک از گروههای متخاصم نشان ندهند.با این حال بسیاری از مردم آمریکا ،تمایل زیادی به متّفقین داشتند از این رو زمانی که ویلسون اعلام کرد:«متفقین برای اصول اخلاقی و آزادیهای دموکراتیک مبارزه میکنند.» بسیاری از آمریکائیها به جنگ ترغیب شدند .

    بدون شک اعلام ورود آمریکا به جنگ در آوریل 1917 امید پیروزی  متّفقین را تقویت می کرد ولی آثار آن احتیاج به یک مهلت یک ساله داشت .چرا که آمریکا ارتشی در اختیار نداشت و می بایست پس از ایجاد ،آن را روانه جنگ سازد.

    تا پایان سال 1916 آمریکائیها طرفدار صلح بدون پیروزی بودند واز سال 1917 حوادثی پیش آمد که آمریکا خود را ناچار از مداخله دید.

    تصمیم آمریکا مبنی بر مداخله در جنگ سه مرحله را پشت سر گذاشت :سوم فوریه قطع مناسبات دیپلماتیک با آلمان؛دوازدهم مارس تصمیم رئیس جمهور آمریکا مبنی برمسلح کردن کشتی های تجاری آمریکا به توپ و بالا خره در دوم آوریل اندکی پس از به توپ بستن کشتی مسافربری آمریکا بوسیله آلمان رئیس جمهور آمریکا ،ورود آمریکا به جنگ را به کنگره اعلام کرد.( روابط بین الملل از1914 تا 1945،احمد نقیب زاده،نشر قومس،چاپ ششم،1378،ص160)

    در این زمان افکار عمومی آمریکا هم آمادگی لازم را برای جنگ پیدا کرده بود .

 

 

     دلایل ورود آمریکا به جنگ

    به طور کلی دو عامل اساسی در ورود آمریکا به جنگ نقش اساسی داشتند :

   1-دلایل اقتصادی و انهدام ناوگانهای این کشور توسط ارتش المان

   2-دخالت آلمان در امور داخلی مکزیک(دانشگاه امام حسین،انتشارات دانشگاه امام حسین،ص105) 

 

    دلایل اقتصادی:

 

   ایالات متحده آمریکا در سال 1871 توانست از زیر بار جنگ داخلی بیرون بیاید و به سرعت راه پیشرفت را طی کند ؛صنعت بزودی جای کشاورزی را در اقتصاد این کشور گرفت ودر سال 1894 به صورت یکی از قدرتهای صنعتی جهان در آمد.( نگاهی به تاریخ روابط بین الملل(1870تا1945)،احمد نقیب زاده،انتشارات دانشگاه تهران،تهران،1368،ص96)

    در سال 1898 میان آمریکا و اسپانیا جنگی روی داد.جنگ از آنجا آغاز شد که در نتیجه دخالتهای اسپانیا در امور کوبا و اعتراضهای مردم کوبا ،درگیری میان اسپانیا و کوبا بالا گرفت و ایالات متحده آمریکا که در پی مداخله در این جنگ و خارج ساختن جزیره کوبا از دست اسپانیا بود با غرق کردن کشتی ماین در هاوانا و کشته شدن 260نفر از سرنشینان آن ؛به طور رسمی  به اسپانیا اعلام جنگ داد.این جنگ چهار ماه طول کشید وبا پیروزی قاطع آمریکا پایان پذیرفت.در نتیجه این پیروزی ،کوبا در اختیار آمریکا قرار گرفت و پورتوریکو و گوام نیز به عنوان غرامت جنگی در اختیار آمریکا قرار گرفت وتقریباّ از این زمان بود که آمریکا به عنوان قدرت برتر نظامی هم مطرح شد.

    دولت آمریکا در ابتدای جنگ جهانی اول  سیاست بی طرفی را در امور اقتصادی ومالی دنبال می کرد و به بانکها سفارش کرد که تسهیلات مالی در اختیار کشورها ی متخاصم قرار ندهد؛این امر در ابتدا به راحتی رعایت شده،زیرا کشورهای متخاصم ،در نخستین ماههای جنگ ؛به جنگی کوتاه مدت معتقد بودندو با تکیه بر ذخایر خود زندگی می کردند.( جنگ جهانی اول،پیر رنووون،ترجمه دکتر عباس آگاهی،انتشارات آستان قدس رضوی،چاپ اول،1369،ص79تا ص82)

    اما از پائیز سال 1914،صادرکنندگان آمریکائی ،با آهنگی سریع ؛سفارشهایی شامل تجهیزات جنگی،مواد اولیه و مواد غذائی دریافت کردند،از سوی دیگر این جریان تجاری فقط با انگلستان و فرانسه برقرار بود؛چرا که آلمان در محاصره قرار گرفته بود.

    در سال 1915 رشد صادرات آمریکا قابل ملاحطه بود و کلیه تولید کنندگا ن در بخش کشاورزی وصنعت از این وضعیت سود سرشاری بردندو آمریکا با چنین رشدی نمی توانست به سیاست بی طرفی خود ادامه دهد؛چرا که خریداران اروپائی نمی توانستند،امکانات پرداخت بهای خریدهای خود را فراهم آورند.بنابراین رئیس جمهوری آمریکا به بانکهای آمریکائی اجازه داد برای خریداران محصولات آمریکائی گشایش اعتبار کنند.وی حتی در اکتبر1915 حاضر شد بازار آمریکا قرضه مهمی را به انگلستان و فرانسه صادر کند؛بنابراین آمریکا مبدل به یکی از کشورهای تدارک بیننده و وام دهنده به سود یکی از طرفهای درگیر تبدیل شد.

    ادامه این روابط تجاری برای آمریکا مشکلات سیاسی به بار آورد.آمریکا به عنوان یک صاد رکننده بزرگ ،در حفظ آزادی کشتیرانی در اقیانوس اطلس منافع زیادی برای خود قائل بود ،بنابراین این کشور طرفدار اصل آزادی دریاها بود.( همان،ص83)

    در فوریه سال 1917 ارتش آلمان علی رغم مخالفت صدر اعظم این کشور ،اعلام نمود که جنگ زیر دزیائی را گسترش خواهد داد ؛اگر چه تا قبل از چنین کاری دولت آلمان به علت قطع روابط دیپلماتیک آمریکا با این کشور در می سال 1916 جنگ زیر دریائیها را در اقیانوس اطلس به حالت تعلیق در آورده بود ؛لیکن فقط این امر یک امر موقتی بودو حتی بارها از سوی نیروی فرماندهی آلمان مورد اعتراض قرار گرفته بود.

    بدین ترتیب حتی ناوگان کشورهای بی طرف که در آبهای پیرامون انگلستان ،فرانسه،ایتالیاومدیترانه شرقی در رفت وآمد بودندمورد حمله قرار گرفتند.جنگ زیر دریائی آلمان در ظاهر از هر گونه تجارت جلوگیری می کرد ومانع صادرات آمریکا به مقصد انگلستان،فرانسه وهمپیمانان آنان می شد واین به معنای جلوگیری از سه پنجم کل صادرات آمریکا به کشورهای دیگر بود.

    زیر دریائیهای آلمانی بنادر آمریکا در سواحل اقیانوس اطلس را مورد محاصره وتهدید  قرار می دهند ،و صاحبان کشتیها در برابر این تهدید ،تصمیم می گیرند حمل و نقل را در منطقه تحت محاصره زیر دریائیها ،متوقف کنند ؛که این امر سبب انباشته شدن کالاهای اماده حمل در سکوها و باراندازها می گردد و صادر کنندگان به سرعت خریدهای خود را از مراکز تولیدی قطع می کنند.

    اگر چه در 12 مارس بر اساس طرح ویلسون کشتیهای تجاری به توپهای جنگی مسلح شدند تا خود دفاع کنند ؛اما ورود آمریکا به جنگ اجتناب ناپذیر بود.چرا که با غرق شدن پنج کشتی آمریکائی افکار عمومی هیجانزده بود و خواهان مداخله این کشور و جنگ با آلمان بودند.

    قبل از ان همانگونه که ذکر شد در سال 1915 یک کشتی انگلیسی با 1200سرنشین که 128 نفر انها امریکائی بودند ؛توسط زیر دریائیهای آلمان غرق شده بود و افکار عمومی مردم آمریکا نسبت به این رویداد جریحه دار شده بود و غرق (ایالات متحده آمریکا،تنظیم حسین حمیدی نیا،انتشارات وزارت امور خارجه،چاپ اول،تهران،1381،ص183)کشتی اخیر بر شدت کینه آمریکائیها نسبت به آلمانیها افزود و کشورومردمی که خواهان گوشه گیری در این جنگ بودند به یکباره از حالت انزوا خارج و بر علیه آلمانیها وارد جنگ شدند و پرزیدنت ویلسون  در سخنرانی کنگره اعلام می دارد که آمریکا با تمام قوا وارد جنگ میشود.( جنگ جهانی اول،ص83تا ص85)

    بنابر این بررسی رخدادها این فکر را تقویت می کند که که اعلام جنگ زیر دریائیها و هدف قرار دادن کشتیها توسط ارتش المان دلیل مستقیم مداخله ایالات متحده آمریکا بوده است.

 

 

    

دخالت آلمان در امور داخلی مکزیک:

    کشور مکزیک در جنوب آمریکا واقع است و بدلیل برخی اختلافات  مرزی با دولت ایالات متحده آمریکا در صدد باز پس گرفتن سرزمینهائی بود که در سال 1845 از سوی آمریکا غصب شده بود.( ایالات متحده آمریکا،تنظیم حسین حمیدی نیا،انتشارات وزارت امور خارجه،چاپ اول،تهران،1381،ص183)

    در همین ایام زیمرمن(Zimmermann) وزیر امور خارجه آلمان تلگرافی به سفیر آلمان در مکزیک فرستاد ودر آن پیام به او دستور داد به مقامهای دولت مکزیک اطمینان دهد در صورت ورود این کشور به جنگ ،ایالت تگزاس و برخی از سرزمینهای جنوبی آمریکا به آن کشور باز گردانده خواهد شد.

    تلگراف رمزی مخابره شده از برلین به مکزیکو ،از طریق نیویورک به دست سرویس اطلاعات انگلیس افتاد ودر اختیار ویلسون رئیس جمهور آمریکا قرار گرفت.( جنگ جهانی اول،ص83وایالات متحده آمریکا،ص183و تاریخ روابط بین الملل،ص161)

ن ان سند را منتشر کرده ودر اختیار مردم قرار داد تا جنبه تهدید آلمان را برای همگان روشن کند،هیجان و خشم مردم را فرا گرفت ستار متوقف کردن قدرت طلبیهای آلمان بودند،حال به هر نحوی که میشد.

     این عامل وهمچنین حمله زیر دریائیهای آلمان به کشتیهای آمریکائی همه وهمه در ورود آمریکا به جنگ جهانی موثر بود،چنانکه عقیده سفیرآلمان در واشنگتن نیز همین بود.( جنگ جهانی اول،،ص84و85)

 

 

  برد مداخله آمریکا و نتایج ان

 

    ورود آمریکا به جنگ امتیازات مهمی را در اختیار متفقان قرار میداد :

    از دیدگاه نظامی ،مداخله آمریکا شرایط مبارزه را دگرگون کرد؛چرا که آمریکا منابع انسانی بیشتر از قدرتهای اروپائی داشت و به راحتی می توانست انواع جنگ افزارها را بسازد واز آن در جنگها بر علیه دشمنان خود استفاده کند وبه این ترتیب آمریکا میتوانست تعادل قوا را در اروپا به هم بزند.

    امتیاز دریائی:مشارکت ناوگانهای دریائی آمریکا امکانات مبارزه بازیر دریائیهای آلمانی را در اقیانوس اطلس افزایش میداد.

    امتیاز اقتصادی:حکومت واشنگتن صادرات به سوی کشورهای بی طرف را تحریم می کند ؛به این ترتیب بر شدت محاصره بر آلمان می افزاید،وکشورهای اطرافش ودیگر کشورهای بی طرف در اروپا را وادار می سازد تا وارد جنگ شوند ،یعنی ناوگان تجاری خود و ناوگان آلمانی را که از آغاز جنگ در بنادر آنها پناهنده شده اند،در اختیار دول متفق قرار دهند.این افزایش شمار کشتیها ،محاسبات ستاد کل نیروی دریائی آلمان را درباره کارائی جنگ زیر دریائیها نقش بر آب کرد.

    در مجمع اگر چه ورود آمریکا به جنگ باعث امیدواری متفقین گردید ،ولی این عملی آمریکائی و دور از نفوذ اروپائیان به حساب میرفت.آمریکا توافق لندن 1914 را که بر اساس آن متفقین متعهد شده بودند از امضای صلح جداگانه باالمان خوداری نمایند،امضا نکرده بود و علاوه بر این قصد انهدام سیاسی یا اقتصادی آلمان را هم نداشت و سیاستی متفاوت از متفقین در پیش داشت .آمریکا بر آن بود تا نظم نوینی را پی افکند ،ولی بعدها با تضادهای درونی روبرو شد و انرا فراموش کرد .

    اعلامیه 14 ماده ای ویلسن که در 8 ژوئیه 1918 منتشر شد اصول این نظم نوین را مشخص می کند .

    چهارده اصل ویلسون عبارت بودند از:

    1-حذف دیپلماسی سری .

    2-آزادی کشتیرانی در دریاها به استثنای آبهای ساحلی.

    3-برابری در شرایط تجارت بین المللی و لغو تعرفه ها .

    4-تهدید تسلیحاتی تا پائین ترین درجه ممکن.

    5-پایان عملیات استعماری و برابری منافع مردم مستعمرات با مردم کشورهای سلطه گر.(برای این کارو فریب مردم،آنها سیستم قیمومیت را به وجود آوردند.)

    6-کمک به روسیه و تخلیه سرزمینهای روسی(در پی جنگهای داخلی روسیه این اصل فراموش شد.)

    7-استقلال بلژیک.

    8-باز گرداندن ایالات آلزاس و لرن به فرانسه .

    9-ایتالیا باید به مرزهای خود برسد .

    10-مردم اتریش و مجارستان باید دولتهای مستقل خود را داشته باشند.

    11-آزادی رومانی، صربستان و مونته نگرو .

    12-استقلال ملیتهای عثمانی .

    13-لهستان مستقل.

    14-جامعه ملل.

    بنابراین مردم مستعمرات به این اصول چشم امید داشتند و از این نظر می رفت که آمریکا جای اروپا را بگیرد،ولی هنوز اروپا از پا نیفتاده بود.

       به طور کلی از جمله علل ورود آمریکا به جنگ فرصت مناسب برای این کشور برای دست یافتن موقعیت برتر در سطح جهان بود ،به طوری که از پائیز سال 1917،برخی از اهداف آمریکا قابل رؤیت است :آزاد ساختن خود از قید محافل مالی و تجاری سیتی لندن،توسعه نقش وال استریت،تحکیم موضع دلاروآماده ساختن خود برای مناقشه های تجاری بعد از جنگ.

    جنگ جهانی اول پایان برتری سیاسی و اقتصادی دولتهای اروپائی را اعلام میدارد.نظام پیش از جنگ ناپدید می شود و نظامی جدید متولد می گردد؛نظام استعماری وسلطه اروپا بر سرزمینهای دیگر فرو می پاشد و مرکز سیاست جهان از اروپا خارج می گردد.( دگرگونی نظام بین المللی (تسلط جهانی اروپا و ارزشهای اروپائی 1815-1914)، بهرام مستقیمی،وزارت امور خارجه،چاپ اول،1373،ص218و219)

    جنگ جهانی اول در واقع یک بحران اروپائی بود که خود باعث تضعیف هر چه بیشتر این قاره شد؛خرابی های جنگ مستقیم متوجه اروپا گردید و ضعف اقتصادی کشورهای اروپائی که خود حاصل جنگ بود سبب شد تا این کشورها به شدت زیر بار بدهی خارجی کمر خم کنند.

    میزان بدهی های انگلستان به آمریکا در فوریه 1919 به چهار و نیم میلیارد دلار و بدهی فرانسه به بیش از دوو نیم میلیارد دلار می رسید.در مقابل ضعف اقتصادی اروپا دو کشور آمریکا وژاپن که از صحنه جنگ دور بودند ودر طول جنگ نیز به دادن وام و کمک های دیگر به کشورهای اروپائی اقدام کرده بودند بر ثروت خود افزودند .به ویژه آمریکا از این وضعیت بی نهایت بهره مند شد و نه تنها به ثروت خود افزود بلکه از هر نظر به صورت یک قدرت بزرگ جهانی در آمد و خلأ قدرت انگلستان را در زمینه تجارت خارجی و امور مالی جهان پر کرد .

 

                                                 فهرست منابع

ایالات متحده آمریکا،تنظیم حسین حمیدی نیا،انتشارات وزارت امور خارجه،چاپ اول،تهران،1381

تاریخ تحولات اروپا در قرون جدید(1453تا1789)،نقی لطفی محمّدعلی علیزاده،انتشارات سمت،چاپ اول،تهران،1381

تاریخ روابط بین الملل از1914 تا 1945،احمد نقیب زاده،نشر قومس،چاپ ششم،1378،ص160

جنگ جهانی اول،پیر رنووون،ترجمه دکتر عباس آگاهی،انتشارات آستان قدس رضوی،چاپ اول،1369

در آمدی بر روابط بین الملل،ژاک هونتز نیگر،ترجمه عباس آگاهی،انتشارات آستان قدس رضوی،1368

دانشگاه امام حسین،انتشارات دانشگاه امام حسین،تهران،1375

        ژئو استراتژی،عزت الله عزتی،انتشارات سمت،تهران ،1373

         نگاهی به تاریخ روابط بین الملل(1870تا1945)،احمد نقیب زاده،انتشارات دانشگاه تهران،تهران،1368،ص96

             دگرگونی نظام بین المللی (تسلط جهانی اروپا و ارزشهای اروپائی 1815-1914)، بهرام مستقیمی،وزارت امور خارجه،چاپ اول،



نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
          
جمعه 30 خرداد 1393


( کل صفحات : 3 )    1   2   3   


آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :
امکانات جانبی
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات