یوسف مى دانست تمام درها بسته هستند.
اما به خاطر خدا و به امید او حتی به سوی درهای بسته دوید و تمام درهای بسته برایش باز شد …
“اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شدند ، به طرف درهای بسته بدو
چون خدای تو و یوسف یکیست”
[ جمعه 17 تیر 1390 ] [ 02:42 ب.ظ ] [ ]
جانی که بخشند دیگر نگیرند، مرگ است صیدی، تو در کمینی
صورتگری را از من بیاموز، شاید که خود را باز آفرینی
بینی جهان را خود را نبینی، تا چند جانا غافل نشینی
بیرون قدم نه از دور آفاق، تو بیش از اینی تو پیش از اینی
از اقبال لاهوری
[ جمعه 20 شهریور 1394 ] [ 10:14 ب.ظ ] [ ]
[ جمعه 24 بهمن 1393 ] [ 12:01 ق.ظ ] [ ]
یکی ﺻﺪﺍﻳﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ!!!
ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﮕﻮﻳﻢ:
"ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ"...
[ شنبه 7 تیر 1393 ] [ 08:14 ق.ظ ] [ ]
به تو سلام می کنم!
تا خانه عروجم با دعای تو بنا شود!
و دلم در آسمان آبی مهرت رها شود...
روزت خجسته،
لبانت پرزخنده،
ودلت شاداب و سرزنده باد!
به بهشت نمی روم
اگر مادرم آنجا نباشد!
سلامتی همه مادرایی که دلشونو می شکونیم
و فقط سکوت میکنن...
از سکوتشون آدم بغض میکنه!
امیدوارم امسال بتونم مامانمو
با یه رتبه خوب آوردن توی کنکورم خوشحال کنم!
[ شنبه 30 فروردین 1393 ] [ 11:38 ب.ظ ] [ ]
ولی نه اسمشو نوشته نه آدرسشو
من این کامنت رو میزارم به امید اینکه کسی که اینو نوشته پیدا شه
خیلی دوست دارم باهاشون آشنا شم
"دختر خوبم سلام
اول از همه تولدت مبارک
بعد هم اینکه برات دعا میکنم بهترین رتبه کنکور را بیاری چون میدونم این تنها آرزوی مادرته .آخه من هم سال گذشته یک دختر کنکوری داشتم خیلی براش دعا کردم البته او هم سنگ تموم گذاشت و خیلی خوب درس خوند .دوران خیلی سختی بود اما با تلاشی که کرد موفق و پیروز از این مرحله بیرون آمد .بالاخره رتبه 200 را گرفت .تو هم میتونی پیروز بشی البته با تلاش فراوان و دعای پدر ومادر . وب قشنگی داری لینکت میکنم اگه دوست داشتی لینکم کن .به امید موفقیتت در دانشگاه"
[ جمعه 25 بهمن 1392 ] [ 08:20 ب.ظ ] [ ]
امروز بهترین روز زندگی منه
همیشه امروز یه حس خاصی دارم
که دلم نمیخواد هیچوقت تموم شه
امروز چند شنبه است؟
چندم کدام ماه و چندم کدام سال ؟
امروز چند سال از من می گذرد؟
و من چند ساله ام ؟
چیزی به یاد نمی آورم جز اینکه
امروز اکنون است و اینجا زمین است
و من به دنیا آمده ام...
به رسم عادت؛
تولدم مبارک
چون امسال کنکور دارم
این کیک رو گذاشتم
یکی از دوستام
که تو وب با هم دوست شدیمو باهم در ارتباط هستیم
مثل من،توی همین روز،همین ماه وهمون سال متولد شده
ستاره جان
تولدت مبارک
این دسته گلم تقدیم به ستاره جون
وقتی دنبال بهانه هستی همه ی بهانه های دنیا بی بهانه گم میشوند
.
.
.
تولدمون مبارک
این کیک خوشمزه هم واسه ستاره
اینم کادوها
حیف که نمیتونم ساعت8 بیام
آخه من ساعت8 به دنیا اومدم
این عکسم واسه تلطیف فضا
مشخصات كلی متولدین بهمن ماه:
بسیار حساس،استوار و ثابت قدم، واقعا عاقل و تودار، بدون ریا و تزویر،
انسان واقعا خوب، دانا ، خونسرد، رك گو، روی
خودش بیش از دیگران حساب می كند، مستقل، منطقی، عاشق بشریت و انسانیت ، فكر دیگران را میخواند، ثابت قدم ، آرامش
دوست ، كمك رسان ، آسان زندگی می كند ، پرسه زدن را دوست
دارد ، دارای حس ششم قوی ، علاقه مند به دوستان ،
آزادیخواه،بلند پرواز ،
رام نشدنی ، هر جا برود بر می گردد ، جاه طلب،از اقرار به گناه منزجر است ، دوستان بسیار زیادی دارد،
رازدار و تو دار
، اجتماعی ، تا حدودی خودخواه و مغرور ، انتقاد را قبول ندارد ، فرشته خو ،
از تعریف لذت می برد ، راه و
روش خود را به طور دائم تغییر میدهد ، منافع
خود را به خاطر دیگران به خطر می اندازد ، سخاوتمند مخصوصا در دوستی،
دوستی او عمیق و شكوهمند است ، ولخرجیش از روی عقل است ، خوش قلب و مهربان ،
كمحافظه ، بهترین مشاور ، پرحركت و
بیقرار ، كم علاقه به اصول سنتی و قدرشناس
البته یه چیزاییش هم به من نمی خوره مثلا:
من زیادیم خودخواه نیستم
از انتقادم بدم نمیاد
البته بستگی داره کی انتقاد کنه بهم
از اینکه دیگران تعریفمو بدن زیادیم خوشحال نمیشم
البته پشتم تعریفمو کنن هیچ مشکلی ندارم
زیادیم اهل تغییر روش نیستم
اهل به خطر انداختن منافعم بخاطر دیگران فکر نکنم باشم
رامم میشم
زیادیم از جمع خوشم نمیاد
آرامشو بیشتر دوست دارم
تعریف از خود نباشه ولی حافظم خیلیم خوبه
چندان متحرک و بی قرارم نیستم
به اصول سنتی و قدرشناسم علاقه مندم
ستاره جون خودت بگو کدوم درموردت صدق نمیکنه آخه من نمیدونم
و درآخر یه درخواست ازتون دارم
ازتون میخوام برام دعا کنین که خوب بخونمو روز کنکور روز حسرتم نباشه
و روزی که نتایج میاد بهترین روز زندگیم باشه
خدایا!!
صدامو شنیدی؟؟؟
تو بهترین و بدترین لحظه های زندگیم یاورم بودی
حساس ترین اتفاق زندیگم کنکوره
کمکم کن!
هیچکس غیر از تو نمیتونه کمکم کنه
من فقط تو را دارم!
و آرزوی خوشبختی واسه آبجی ستاره
[ پنجشنبه 24 بهمن 1392 ] [ 07:59 ق.ظ ] [ ]
دلم برای شادی های بعد از گلت تنگ می شود
سال ها بود که نزدیک دربی همه از موثر بودن تو حرف میزدند
نام تو لرزشی بود بر اندام حریفان استقلال
اما اینک...
با نبودن تو...
چشمانم دیگر میلی به دیدن فوتبال نخواهند داشت
شاید با رفتن تو همه ی انگیزه ی من برای دیدن فوتبال از میان برود
خداحافظی تو چقدر برایم سخت بود
انگار قرار بود برای همیشه بروی و دیگر هیچ جا نباشی
و...
با این حال تاسف دیگر فایده ای ندارد
تو تصمیمت را گرفته ای
دکتر فتح الله زاده هم کاری نمی تواند بکند
برایت از صمیم قلب آرزوی خوشبختی و موفقیت دارم
خداحافظ هفت مقدس
[ چهارشنبه 8 آبان 1392 ] [ 12:34 ب.ظ ] [ ]
مـ ـیـزنـمـ بــہ פֿــیـابـ ـاט
و پـ ــایمـ را بــہ پـ ـیـشــانے اش مـیـ ـڪوبـ ـمـ …!
مـ ــט لـ ـج ایـ ـט פֿــیـابـ ـانے را ڪـہ از هـ ـیـچ طـ ـرف بــہ
تـ♥ــو
نـمـ ـیرســـב … בر مے آورمـ ـ
[ پنجشنبه 14 شهریور 1392 ] [ 04:01 ب.ظ ] [ ]
امسال باید نهایت تلاشم رابکنم
تلاش برای کنکور
بخاطر خانوادم
به خاطر شادی دل مادرم
که توی سال های دانش آموزیم تلاش کرد من موفق تر از سال گذشته باشم
تا در کنکور موفق شوم
بخاطر پدرم
پدری که پنج سال توی سرما
توی گرما
مرا به مدرسه می برد
با این که مدرسه نزدیک بود
ولی برای خسته نشدن پاهایم
از همه چیزش میزد حتی از خواب ناز صبح
ولی من قدر ندانستم
سال91-92 بی تفاوت بودم
نسبت به زحمت های خانوادم
به هزینه هایی که پدرم کرد برای کلاسهام،برای آزمونهام.
دیدن چشمان منتظر خواهرم
از شنیدن یک رتبه ی خوب از زبان من،
دیدن برادرانی که حاضر بودند هر چه دارند بدهند
اما من موفق شوم
همه رنج آور بود
ولی قول دادم به خودم
که جبران کنم و می کنم
[ پنجشنبه 24 مرداد 1392 ] [ 10:13 ب.ظ ] [ ]
روز با تو
یاد با تو
عشق با تو
ناز با تو
اضطراب با تو
ترس با تو
زندگی با تو
همه چی با تو!
من با توام و می دانم تو به من از همه نزدیکتری
ولی حیف که من ...!!
[ شنبه 22 تیر 1392 ] [ 09:44 ق.ظ ] [ ]
محیای خوابالو
مدرک اولین شرکت من در انتخابات
[ جمعه 21 تیر 1392 ] [ 02:45 ب.ظ ] [ ]
حکـــــــــــــایت من…
حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــی نداشت…
دلباخته سفر بود اما همسفــــــــــــــــــر نداشت…
حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجــــــــــــــــــــه نزد…
زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…
گریه کرد اما اشک نریخــــــــــــــــت…
حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــه…
پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…
[ جمعه 21 تیر 1392 ] [ 02:24 ب.ظ ] [ ]
[ شنبه 11 شهریور 1391 ] [ 07:55 ق.ظ ] [ ]
تو رادوست ندارم! نه!! دوستت ندارم!!
اما هنگامی که نیستی...
غمگینم!
تو رادوست ندارم!
امانمیدانم چرا
آنچه میکنی در نظرم بی همتا جلوه میکند!
وبارهادر تنهایی از خود پرسیده ام
چرا آنهایی که دوستشان دارم
بیشترشبیه تو نیستند.....
تو رادوست ندارم!!
اماهنگامی که نیستی
از هرصدایی بیزارم...
حتی اگر صدای آنانی باشد که دوستشان دارم...
زیرا صدای آنها
طنین آهنگین صدایت را در گوشم میشکند!...
تو رادوست ندارم!
اماچشمان گویایت...
بیش ازهر چشم دیگری بین من و آسمان آبی قرار میگیرد....
آه میدانم که دوستت ندارم....
اما افسوس دیگران دل ساده ام را
کمترباور دارند
و چه بسا به هنگام گذر
میبینم که بر من میخندند
زیرا آشکارا مینگرند
نگاهم به دنبال توست...[ پنجشنبه 5 مرداد 1391 ] [ 02:38 ب.ظ ] [ ]