"سلام دوستان عزیز"

به وبلاگ دلنوشته های من و دوستم خوش اومدید


ما اینجا حرفای دلمونو می ذاریم

خوشحال میشیم شماهم حمایتمون کنین

امیدوارم از پستایی که می ذاریم خوشتون بیاد

به چن تا نکته هم توجه کنین:

1- اگه خواستین تبادل لینک کنیم، موافقیم(100%)

فقط قبلش بهمون خبر بدین

 2- نظر فراموش نشه.

3-این وب واس ماس پس حق ندارین بهش بی احترامی کنین

(هرکسی هم دوس نداره می تونه وارد نشه)


اینا هم آدرس ایمیل های ماس:

fati_sh@mihanmail.ir

eli_g@mihanmail.ir




تاریخ : چهارشنبه 6 خرداد 1394 | 12:21 ب.ظ | نویسنده : ღ fati sh ღ | آرشیو نظرات
ادوارد: میدونی فرق بین درد و رنج چیه؟
آنا: چه فرقی میکنه؟ وقتی دوتاشون بدن.

ادوارد: وقتایی که باهات حرف میزنم و
حواست پیش یکی دیگه س
این میشه رنج.

آنا: خب درد چیه اونوقت ؟
ادوارد: که با این حال باز دوستت دارم ...


 سقوط عقابها
رابرت_کیوساکی




تاریخ : شنبه 6 مرداد 1397 | 05:36 ب.ظ | نویسنده : eliiii | نظرات


گفت: «مرا یادت هست؟»
دویدم و در راه فکر کردم که من چه یادی دارم، چرا یادم به وسعت همه تاریخ است؟ و چرا آدم ها در یاد من زندگی میکنند و من در یاد هیچکس نیستم؟

عباس_معروفی




تاریخ : سه شنبه 26 تیر 1397 | 10:27 ب.ظ | نویسنده : eliiii | نظرات


گلهایی که در انتهای جنگل می رویند ....
عطر خودشان را منتشر میکنند
چه کسی آنجا باشد تا از آنها قدردانی کند ...
چه نباشد 
چه کسی از کنارشان بگذرد ....
چه نگذرد 
معطر بودن ذات و طبیعت گلهاست 
درست مثل آدمهایی که وجودشان سراسر عشق و محبت است 
آنهایی که بی هیچ توقعی لبخند می زنند و مهربانند...
.
.
درست مثلِ من




تاریخ : دوشنبه 25 تیر 1397 | 05:19 ب.ظ | نویسنده : eliiii | نظرات


شب در چشمان من است
به "سیاهی" چشم هایم نگاه کن ...
روز در چشمان من است
به سپیدی چشم های من نگاه کن ...
شب و روز در چشمان من است
به چشم های من نگاه کن ...
پلک اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت



تاریخ : چهارشنبه 8 فروردین 1397 | 11:50 ب.ظ | نویسنده : eliiii | نظرات
گل داد و
مژده داد: «زمستان شکست!»
و
رفت...
بهار خنده زد و 
ارغوان شکفت
در خانه، زیر پنجره
گل داد یاس پیر



آخرین روزای سالتون شاد شاد شاد



تاریخ : سه شنبه 24 اسفند 1395 | 03:01 ب.ظ | نویسنده : ღ fati sh ღ | آرشیو نظرات
  feeling no special change yet...  
maybe later...



تاریخ : سه شنبه 17 اسفند 1395 | 12:00 ق.ظ | نویسنده : ღ fati sh ღ | آرشیو نظرات
ماه هم خندید بر دنیای ما
و ستاره با تو هم آواز شد ....

زیر کرسی ، در شب آرام شهر
دفتر یلدای دیگر باز هم آغاز شد ...


یلداتون بهشت و پر انار و شیرین و ملس

#ایمان_بیاوریم_به_آغاز_فصل_سرد



تاریخ : سه شنبه 30 آذر 1395 | 07:48 ب.ظ | نویسنده : ღ fati sh ღ | نظرات
این مطلب رمزدار است، جهت مشاهده باید کلمه رمز این مطلب را وارد کنید.



تاریخ : شنبه 17 مهر 1395 | 07:41 ب.ظ | نویسنده : ღ fati sh ღ | نظرات
این مطلب رمزدار است، جهت مشاهده باید کلمه رمز این مطلب را وارد کنید.



تاریخ : جمعه 16 مهر 1395 | 07:23 ب.ظ | نویسنده : eliiii | نظرات
این مطلب رمزدار است، جهت مشاهده باید کلمه رمز این مطلب را وارد کنید.



تاریخ : جمعه 16 مهر 1395 | 06:31 ب.ظ | نویسنده : ღ fati sh ღ | نظرات
ساعت صفر امروز
ساعت عاشقی من












**
بله ایشون هستن hero من**

**که الان روز میلادش رسید**



**ایشون هستن که قلبم براش می تپه**
**ایشون هستن که آرزوی دیدنشو دارم**







تاریخ : جمعه 5 شهریور 1395 | 11:00 ب.ظ | نویسنده : ღ fati sh ღ | آرشیو نظرات
آشفته مویت از چه

پژمرده رویت از چه

ایوای دارم من از

این داستان می ترسم...








تاریخ : جمعه 5 شهریور 1395 | 10:31 ب.ظ | نویسنده : ღ fati sh ღ | آرشیو نظرات










































تاریخ : جمعه 5 شهریور 1395 | 10:24 ب.ظ | نویسنده : ღ fati sh ღ | آرشیو نظرات
شب را با امیدی واهی، به امید صبح روز فردا سر بر بالین می گذاریم
طوری شده ایم که دیگر شب ها تا نیمه های ان بیدار نیستیم
سر که بر بالین می گذاریم و پلک ها را که بر روی هم می گذاریم، غرق می شویم در دنیای اوهام

خانه هایمان رنگ شاد ندارد 
عکس هایمان سفید و سیاه اند

روزمان را با رخوتی استفراغ آور آغاز می کنیم و با کارهای تکراری همیشگی می گذرانیم
می گذرانیم تا شب شود و می گذرانیم تا روز شود
همانند عروسکی کوکی

دیگر لذت نمی بریم از آواز سحرگاهی پرنده ای

می رویم و می رویم بی آنکه مقصدی بشناسیم
شاید هم مقصدی نداریم

عصبانی هستیم
در خیابان، پشت فرمان، در جاده، پشت میز

قند خونمان پایین آمده
شاید هم قند هایمان مصنوعی و تقلبی اند

زخم می زنیم و چسب زخم نه
گاهی خود زخمیم

خم شدن پیش هر کسی برایمان آسان شده

بد شده ایم
خیلی بد
خیلی بد تر از آدم بد های قصه های کودکی هامان

خوش بود آن روزگاری که چاقو زدن به سینه ای جرم بود
جرمی هم وزن با دزدی
یا شاید هم خود دزدی بود
دزدی روح، دزدی لحظه لحظۀ صاحب آن سینه ، دزدی لبخند از لبانش

زندگی هامان پر شده از خالی
از شاید ها
دوراهی ها
و تردید ها

فکری باید کنیم به حال خویش
و به حال دنیای خویش

همین طور خود را سپرده ایم به روزگار
تا با چرخشش، ما را نیز زیر و رو کند



تاریخ : جمعه 5 شهریور 1395 | 10:05 ب.ظ | نویسنده : ღ fati sh ღ | آرشیو نظرات

یه اهنگ از علی زند وکیلی پیدا کردم

خعلی دوسش دارم


لالا کن دختر زیبای شبنم

لالا کن روی زانو شقایق

بخواب تا رنگ بی مهری نبینی

تو بیداریه که تلخه حقایق

تو مثل التماس من میمونی

که یک شب روی شونه هاش چکیدم

سرم گرم نوازش های اون بود

که خوابم برد و کوچش رو ندیدم

حالا من موندم و یه کنج خلوت

که از سقفش غریبی چکه کرده

تلاطم های امواج جدایی

زده کاشونه مو صد تکه کرده

دلم میخواست پس از اون خواب شیرین

دیگه چشمم به دنیا وا نمی شد

میون قلب مترکوم نشونی

دیگه از خاطره پیدا نمی شد

صدام غمیگنه از بس گریه کردم

ازم هیچ اسم و هیچ آوازه ای نیست

نمیپرسه کسی هی در چه حالی

خبر از آشنای تازه ای نیست

به پروانه صفت ها گفته بودم

که شمعم میل خاموشی من نیست

پرنده رو درختم آشیون کن

حالا وقت فراموشی من نیست

تو مثل التماس من میمونی

که یک شب روی شونه هاش چکیدم

سرم گرم توازش های اون بود

که خوابم برد و کوچش رو ندیدم

 







تاریخ : چهارشنبه 3 شهریور 1395 | 11:43 ب.ظ | نویسنده : ღ fati sh ღ | آرشیو نظرات
[cb:post_like]

تعداد کل صفحات : 9 :: 1 2 3 4 5 6 7 ...

.: Weblog Themes By Theme98.com :.

  • قالب وبلاگ
  • اس ام اس
  • گالری عکس
  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات