♥...دنیای فرشته ها...♥

این خود واقعیه منه كه مینویسه...

روز شمار

درست 6 سال و 10 ماه و 10 روز و 3 ساعت و 38 دقیقه :)

[ دوشنبه 11 فروردین 1399 ] [ 11:36 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



سال نو،روزای نو

سلام

 

نمیدونم کسی میخونه یا نه ولی سال نو مبارک

 

امروز ادامه فرداس و اگر اینجوری نگاه کنیم سال نو بی معنی میشه اما خب بذار یه دریچه امید باقی بذاریم

دریچه امیدی که بهمون بگه سال نو از پارسال بهتره

سالیه که توش سیل و مریضی و گرونی نیست.

بذار یکم انرژی مثبت بگیریم

 

برای همه روزای خوش با خبرای خوش آرزو میکنم.

 

پ.نامسال اولین سالی بود که خونه خودم بودم، اولین سالی بود که سفره هفت سین نداشتم و اولین سالی بود که لحظه سال تحویل بیدار نبودم.

ربطی به کرونا هم نداشت فقط یه چیزایی درون من عوض شده، یه چیزایی که دیگه مثل قبل نیستم...

 



[ جمعه 1 فروردین 1399 ] [ 08:56 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ فرشته() ]



کرونا

شاید واژه کرونا برای شما تازگی داشته باشه ولی من دو سه سالی هست که از کرونا بدم میاد.
دقیقا از وقتی کنار پلاگین وی ری تری دی مکس، پلاگینی به نام کرونا وارد بازار شد و باعث شد تداخل توی کارم ایجاد شه.

نمیدونم چرا انقدر بی ربط گفتم اما خواستم اعلام کنم این روزا هم میگذره و فقط خاطره ازش میمونه. یه خاطره بد یه تجربه تلخ اما میگذره. عادت میکنیم مثل همه اتفاقات تلخ گذشته که اومد، ناراحتمون کرد، اشکمونو دراورد و در نهایت یا تموم شد و گذشت و یا عادت کردیم.

دلم روشنه، منتظر اتفاقای خوبیم که میدونم میفته.
فقط تو این روزای تلخ مواظب خودتونو و خوبیاتون باشین :)


[ جمعه 16 اسفند 1398 ] [ 10:16 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



عروسی

خدایا مرسی که همه چیز انقدر خوب بود
مرسی که بخاطر بچگیام هنوزم دوسم داری


[ جمعه 17 آبان 1398 ] [ 10:15 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



و خدا بزرگتر است

خونه پیدا شد
وسایل چیده شد
همه چیز آماده تر از هروقت دیگریست

عاشق این روزهای سخت و پر از استرس اما شیرینم

پ.ن: دلشوره دارم به مقدار فراوان، بی دلیل

به این باور دارم که خدا بزرگتر است از تمام دلواپسی های ما


[ یکشنبه 28 مهر 1398 ] [ 05:49 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



خونه رویاها

همه چیز مهیاست اما هنوز خانه ای نیست
کاش یه خونه خوب پیدا کنیم

قیمتا نجومی شده
از بقیه خرجا زدیم که به خونه برسیم اما هنوز نمیرسیم..


[ چهارشنبه 3 مهر 1398 ] [ 11:37 ق.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



سوت، کور

در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند...

چقد سوت و کور تر از همیشه



[ چهارشنبه 3 مهر 1398 ] [ 11:35 ق.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



کار بسه

روز عروسی مشخص شد، حالا فقط باید به این فکر کنم که بهترینا رو برای خودمون رقم بزنیم...

[ جمعه 28 تیر 1398 ] [ 02:54 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



روزمره

خیلی دلم میخواد ازین روزا بنویسم
ازینکه چجوری میگذره
ازینکه کار جدید خوبه ولی اوضاع کارم با گلی خوب نیست
ضربان قلب کارمون ضعیفه...
وقتی گلی گفت بیا اسممون جدا شه تو کارا دلم لرزید قلبم گرفت
اما به روش نیاوردم
خواب دیدم باهاش دعوا کردم 
اما به روش نیاوردم

دعا کنین برامون
برای حال جفتمون
برای حال کارمون



[ چهارشنبه 26 تیر 1398 ] [ 03:13 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



امید

نمیدونم اون موقع خیلی امیدوار بودم

یا 

الان خیلی ناامید شدم



[ سه شنبه 14 خرداد 1398 ] [ 03:33 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



شغل جدید

خیلی همینجوری واسه یه شرکت رزومه دادم

اونم چون نزدیک خونمون بود، دقیقا 5 دقیقه پیاده!

نمونه کار دادن گفتن بکش، حوصله نداشتم، ولش کردم

امروز زنگ زدند که چرا نمونه نفرستادی ما شما رو میخوایم!!!!

 

ازین به بعد هرچیزی رو که خواستم ولش میکنم

کائنات به سمت من برش میگردونه


پ.ن: این که بهم پیشنهاد شغلی جدید شده باعث نمیشه ازون هدف دیگه دست بکشم 


بعدا نوشت: 

گفتن از شنبه مشغول به کاری

امیدوارم به خوبی از پسش بربیام



[ سه شنبه 7 خرداد 1398 ] [ 07:27 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



خلاقیت

این چند وقت دنبال کارهای کار جدیدمون بودیم

از نجاری تا قابسازی و کاشی فروشی و غیره

خرج بالا بود

تصمیم جدید گرفتیم

خودمون شروع کنیم به ساختن

پریم از ایده های جدید

کاش به سرانجام برسونیمشون...

 




[ یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 ] [ 07:21 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



شروع به کار

امروز با گلی رفتیم واسه خرید وسایلامون

اوضاع خوب پیش رفت اما خرج بالاست

واسه خرید اولیه ترین وسایل 520 هزار تومن پول دادیم

امیدوارم بتونیم ادامه بدیم و به جاهای خوبی برسیم

امروز پر از استرس و شوق بودیم

با انگیزه کلی طرح زدیم

یه گوشه اتاق گلی رو گذاشتیم واسه رنگامون

امروز پر از حس خوب شدیم

 

خدایا شکرت

 

پ.ن: نمیدونم چرا دارم اینا رو اینجا مینویسم

شاید واسه اینکه یادم نره از کجا شروع کردم

واسه اینکه بمونه این روزای خوب 

 




[ پنجشنبه 19 اردیبهشت 1398 ] [ 11:42 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



دعا

توی این ماه عزیز خیلی محتاج دعام

برای خودم نه برای عزیزانم



[ چهارشنبه 18 اردیبهشت 1398 ] [ 11:41 ق.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



ایده

راهم رو تا قسمتی پیدا کردم
میگن همینجوری جلو نرو 
بدون پشتوانه
سر به هوام و کله شق
توکل به خدا


[ سه شنبه 10 اردیبهشت 1398 ] [ 11:33 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



سال نو،روزای نو

امسال اما جور دیگری شروع شد

با تو...

خب شاید همین فرقش بود که امسال از سال های پیش بهتر شروع شد

نه اینکه ناراحتی نباشد

غم و اندوه نباشد

هست اما کم

خوشی هایش بیشتر قند در دل آب میکند

سختی هایش نادیدنیست 

باید ذره بین بیندازی در اعماقشان که شاید یک جایی در دلت را بلرزاند 

هرچه بیشتر می گذرد، بیشتر احساس میکنم که باید خدا را شکر کرد...

 

پ.ن: نمیدونم چرا انقدر دیر نوشتم اما باید مینوشتم، باید ثبت میکردم حال خوب این روزام رو

پ.ن: فکر اینکه این روزا دارم وسیله های خونه خودمون رو میخرم، باعشق، با ذوق همونقدر شیرینه که وقتی تو خونه خودمون کنار هم نشستیم، برات چایی ریختمو از ته دل می خندیم...

 



[ سه شنبه 3 اردیبهشت 1398 ] [ 07:02 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



رفیق

بوووووووووووووووووووووس س س س س س س س 

با ثمره همیشه اینجوری آخر پیامامون رو تموم می کردیم
بوس هرکی بلند تر بود نشونه علاقه بیشتر بود ولی الان که فکر میکنم میبینم اینجوری نبود، ما واقعا اون روزا، تمام روزهای خوب و بدمون رو شریک بودیم
تمام حسامون به همدیگه یکی بود.. وقت و بی وقت حرف میزدیم، میخندیدیم، درد و دل میکردیم، گاهی هم اشک میریختیم اما هیچ وقت دعوا نکردیم..
شاید بی معرفتی از طرف من بود، اما نمیدونم یهو چی شد دیگه هیچی مثل قبل نشد..
دیگه حالمون با هم شریک نشد، که دیگه هر کی رفت پی زندگی خودش

ثمره عزیزم نمیدونم که باز هم سر میزنی به اینجا یا نه، که آیا میخونی این متن رو یا نه
اما بدون
من هنوز آدرس اولین وبلاگت رو حفظم ،هنوز گاهی میرم "سین" رو میخونم با اینکه تو "ث" هستی..
هنوز اون شبی رو که تو مرز مهران تا خود صبح به هم پیام دادیم رو یادمه، وقتی سرکارت گذاشتم ، گفتم پسرمو تو چقدر ترسیدی یا اولین قرار توی مترو رو یادمه...
هنوز یادمه که چقدر برام عزیزی و دوستت دارم

ببخش اگه بی معرفت بودم رفیق قدیمی...
بووووووووووووووووووووووووووووووووس س س س س س س س س س س  به توان بی نهایت...


[ سه شنبه 27 فروردین 1398 ] [ 09:24 ق.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



کارآفرینی

امروز تمام فکرم شده این که با 50 تومن پول چه کار میتونم بکنم؟!

[ یکشنبه 25 فروردین 1398 ] [ 05:53 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



تلاش برای بقا

اینکه زندگی نمیخود تو شرایط کاری به کامم باشه، مهم نیست
مهم اینه که باید بدونه من دست از تلاش بر نمی دارم و بالاخره کار خودم رو پیدا می کنم :)


[ چهارشنبه 21 فروردین 1398 ] [ 12:51 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



سال نو

میدونم یکم دیره ولی سال نو مبارک

برای همون اندک افرادی که میخونن
برای همون کسایی که قبلا بودن و دیگه نیستن
برای اونایی که شاید یک روزی اومدنو خوندنم

سال نوتون مبارک

پر از اتفاقا و خبرای خوش باشه
به منم خبرای خوش بدین :)


[ یکشنبه 18 فروردین 1398 ] [ 11:05 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



اعتراف

باید به یک چیزی اعتراف کنم، درسته اسم واقعی من شاپرک نیست اما همیشه احساس خاصی نسبت به اسم شاپرک داشتم.

دلم نمیخواست کس دیگه ای این اسمو داشته باشه.

مثلا اگه کاربری رو ببینم که شاپری یا شاپرکه ناخوداگاه ازش بدم میاد..

همیش فکر میکردم چون مادر بزرگم منو به این اسم صدا میزده دیگه هیچکس حق اینجوری نامیده شدن نداره...

این اسم مخصوص منه، اینو به هرکی که اسمش شاپرکه بگین...

 



[ دوشنبه 27 اسفند 1397 ] [ 03:13 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



تولدم مبارک



[ جمعه 24 اسفند 1397 ] [ 12:00 ق.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



بی احساس

شده براتون یه اتفاقی بیفته و اولش خیلی ناراحت شین؟ بعد کم کم ازون اتفاق سِر شین با اینکه همونقدر ناگواره؟

الان دقیقا تو اون مرحله ام

میدونم داره یه اتفاقای بدی میفته

میدونم اگه بقیه بفهمن به اندازه من صبور نخواهند بود

اما سِر شدم

توان حرکت ندارم 

میبینم، زل میزنم به رو به رو و فقط افتادنش رو تماشا میکنم

بدون اینکه کاری کنم

بدون اینکه کاری از دستم بربیاد...

 .

 .

 .



[ جمعه 17 اسفند 1397 ] [ 10:42 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



بی اراده

آدم تنبلیم
چند روزه چیزی نخوندم و ننوشتم! به نظرم چاپ کتابم باید 20 سال دیگه تمدید شه
در واقع 40 سال آینده میتونیم ازش رونمایی کنیم...
اینجوری امید به زندگیم کلی بالاتر هم میره


[ دوشنبه 13 اسفند 1397 ] [ 10:28 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



خدایا شکرت

بعضی وقتا گذشته ی خودت رو توی حال بعضی آدما میبینی و با خودت میگی، خدایا شکرت که گذشت...

[ سه شنبه 7 اسفند 1397 ] [ 11:50 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



میخواهم نویسنده شوم

تو فکر نوشتن یه کتابم، اما حداقل 20 سال دیگه میتونم به چاپ برسونمش!



[ پنجشنبه 2 اسفند 1397 ] [ 09:04 ق.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



فراموشی

یادم رفته بود اینجایی هم وجود داره
چقد بده این فراموشیا
این کهنگیا...


[ سه شنبه 4 دی 1397 ] [ 06:50 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



یکی شدیم

ما شدنمون مبارک


پ.ن: دوست قدیمی ای که پیام خصوصی میذاری، بنده آدرس وبلاگتونو گم کردم لطفا آدرس هم بذار!!!



[ شنبه 30 تیر 1397 ] [ 01:23 ب.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



ما

من
و
تو
ما
می
شویم


[ دوشنبه 18 تیر 1397 ] [ 10:26 ق.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



اتفاق خوب

خدایا امیدم به خودته ناامیدم نکن :)

[ پنجشنبه 24 خرداد 1397 ] [ 01:11 ق.ظ ] [ شـاپرک ] [ نظرات() ]



.: تعداد کل صفحات 5 :. [ 1 ] [ 2 ] [ 3 ] [ 4 ] [ 5 ]