FireBoy
من یک پسرم یک آریایی اصیل
آغازم می کند
حال همهی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی میگذرم
که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و
نه این دلِ ناماندگارِ بیدرمان!
می دانم!!
و لیکن ره سپردن درسیاهی رو به سوی روشنی زیباست ...
می دانی؟؟
به شوق نور در ظلمت قدم بردار ...
به این غم های جان آزار دل مسپار ...
که مرغان گلستان زاد... که سرشارند از آواز آزادی....
نمی دانند هرگز لذت و شوق رهایی را ...
و رعنایان تن پرورده در نور ...
نمی دانند هرگز
در پایان تاریکی...
شکوه روشنایی را........
دست تمنایی به سویم دراز کرد،
خالی تر از تمامی آرزو های کودکانه
دنیا عوض شده است
کودکان به دنبال نان اند و ما به دنبال عشق.
دلــــــــــم که میگیرد ...
به خـــــــــودم وعده روزهای خــــــــــــوب را میدهم ...
از همان روزهای خوبــــــــــــــــی که ...
سالهاســــت به امـــــــــید رسیدنشان
تقویم را خـــــــــط خـــطـــــــی میکنم.
نمیشود !...
جایی را که خالی کردی و رفتی ...
دیگر با بودن
"خـــــــــــــــــــــــــــودت"
هم پر نمیشود!
چون
"تـــــــــــــــــــــــــــــــــو"
دیگر ....
"تـــــــــو"ی سابق رویاهای من نیستـــــــــــــــــــــی !...
دلم نه عشق می خواهد ... نه دروغ های قشنگ ...
نه ادعاهای بزرگ ... نه بزرگ های پر ادعا ...
دلم یک فنجان چای داغ میخواهد و یک دوست،
که بشود با او حرف زد و پشیمان نشد ...!
نمیفهمد وقتی شب را تا صبح بیدارم میخواهم با طلوع زیبای آفتاب دوباره متولد شوم ...
فاتح جنگ های سختی ام ...
اما نه خسته ام ...
نه خوابم می آید ...
و نه حتی خودم را به خواب میزنم ...
تا آنجایی که خورشید می تابد به موفقیت هایم ادامه میدهم ...
و باز هم منتظرم ...
منتظر " مرداد " ...
چون نیمه مرداد در آتش زاد روزم غرش شاهانه میکنم ...
رنگ طلایی موهایم نشان از طلایه داری ام است ...
و منتظرت میگذارم ...
تا آخرین لحظه عمرت منتظرت خواهم گذاشت ...
زیرا که چشمهایم خیره میکند هر چشمی را ...
و فریب میدهد هر دلی را ...
تا آنجایی که نمیتوانی حتی چند لحظه در چشهایم خیره شوی ...
اینجا آتش خورشید نیمه مرداد در چشم هایم شعله ور است ...
تنها به تو می اندیشم . . .
آهنگ های تکراری !
خاطرات تکراری !
و اشک های تکراری !
تکرار در بودن تو که هیچ گاه تکراری نمی شود !
از وقتی شروع کردیم به قربانت بروم های تایپی!
به دوستت دارم های اس ام اسی!
به عاشقتم های وایبری ، ویچتی ، لاینی ...
بد شده ایم !
از وقتی هر کدام از کانتکت لیستمان چیزی فرستاد و
قلب های سرخ را روانه ی تکست کردیم....
و عشقم و عزیزم و گلم صدایش کردیم...
فرقی هم نمیکرد که باشد!
دیگر کلمات دم دستی ترین ترفندمان شد...
کلماتی که مقدسند...
که معجزه میکنند!!
افتادند زیر دست و پا ...
فرقی برایمان نکرد که چه کسی,باشد از چه جنسی باشد...
فقط اینکه باشد و دمی بگذرد برایمان کفایت کرد...!!!
بد شده ایم ! از وقتی لبخند زدیم و بوسیدیم و نوازش کردیم...
و آنسوی ماجرا پیچیدیم و پیچاندیم و به زرنگی خودمان آفرین گفتیم!!!
حال خیلی هامان خوب نیست این روزها!
عادت کردیم مرگ خیلی چیزها را جشن بگیریم ,,,
دردناک است حال و روزمان!!
دردمان درمان دارد.............
کمی صداقت ....
کمی شهامت ...
فقط همین !!!!
Design By : P I C H A K . N E T |