سللللللام به بچه های گل
میخواستم یه چیزی رو بهتون بگم فکر کنم
من دیگه نتونم بیام وبلاگم یاخیلی طول
میکشه اگه بتونم بیام ای بابا مثل اینکه ماهم
رفتنی شدیم ممکنه هم مجبور شم وبلاگمو ببندم نمیدونم
ولی به هر حال واقعا ممنونم که طی این مدت
برام نظر گذاشتید خوب حالا نمیدونم
یا برای یه مدت یا برای همیشه باااااااااااای
شنبه 18 شهریور 1391-04:12 ب.ظ
یکی از دوستام تعریف می کرد : “با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه ء ۵-۶ ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش. منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم.
یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته.رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی.
خلاصه حل شد.یه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد.دوباره رفتم…سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نیگا میکردن.
اینبار خیلی خودمو نگه داشم دیدم نه انگار نمیشه رفتم راننده گفت برو بشین ببینیم توام مارو مسخره کردی…
رفتم نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید این شکلاته چی بود؟
گفت این بچه دچار یبوسته، ما روی شکلاتا مسهل میمالیم میدیم بچه میخوره!!!خلاصه خیلی تو مخمصه گیر کرده بودم.خیلی به ذهنم فشار آوردم بالاخره به خانومه گفتم ببخشید بازم ازین شکلاتا دارین؟گف بله و یکی داد..رفتم پیش راننده گفتم باید اینو بخورین. الا و بلا که امکان نداره دستمو رد کنین.خلاصه یه گاز خوردو من خوشحال اومدم سر جام . ده دقیقه طول نکشید راننده ماشینو نگه داشت!!!منم پیاده شدم و خوشحال از نبوغی که به خرج دادم! یه ربع بعد باز ماشینو نگه داشت…! بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به خورد من؟ گفتم آقا دستم به دامنت منم همین مشکلو داشتم! کار همین شکلاته بود!شما درکم نمیکردین! خلاصه راننده هر یه ربع نگه میداشت منو صدا میکرد میگفت هی جوون! بیا بریم!
نتیجه اخلاقی : وقتی دیگران درکتون نمی کنند ، یه کاری کنید درکتون کنند.!!!
شنبه 11 شهریور 1391-09:46 ق.ظ
چند وقته که یه سوال فکرمو بدجوری مشغول کرده
اگه یه نوزادو توخیابون وتو شب پیدا کنید که داره
گریه میکنه وهیچ کسم تو خیابون نیس چیکارش
می کنین برش میدارین یانه؟اگه برش داشتین
چیکارش میکنین می برید می دیدش به پلیس
یانگهش میدارید؟
(خوشحال میشم جواباتونو تو قسمت نظرات ببینم)
شنبه 11 شهریور 1391-09:11 ق.ظ
ادامه ی مطلب بقیشه
ادامه مطلب
شنبه 11 شهریور 1391-08:39 ق.ظ
راس جنی درحالی که به دنبال سوژه عکاسی در قطب می گشت با صحنه عجیب مواجه می شود ابتدا گمان می کند که خرس در حال خوردن یک شیر دریایی است اما پس از مدتی متوجه می شود که خرس مادر در حال خوردن توله خود است؛ گمان می رود این کار خرس مادر بدلیل فشار گرسنگی و نبود خوراک اتفاق افتاده است.
ادامه مطلبو ببینید
ادامه مطلب
شنبه 11 شهریور 1391-08:35 ق.ظ
چه مغرورانه عاشق شدیم
چه مغرورانه گریه کردیم
چه مغرورانه لبخند زدیم
غرور هدیه شیطان بود وعشق هدیه خدا
ما هدیه ی خدا را ازهم پنهان
وهدیه ی شیطان را به یکدیگر هدیه دادیم!!
جمعه 10 شهریور 1391-12:09 ب.ظ
ازش خواستم فراموشم کنه امانکرد وگریه کرد
گفت: ببین عشق بامن چه کرد
گفت: که عکسهایت خاطره هایمان رازنده کرد
منم ماندم تا بماند اما نمی داست که مغرورانه
مرا دیوانه کرد
جمعه 10 شهریور 1391-12:08 ب.ظ
جمعه 10 شهریور 1391-11:41 ق.ظ
زغال قلیونتیم ، بكش خاكستر شیم !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زغال قلیونتم رفیق! میسوزم تا بسازمت!!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
سوزن رفاقت در تیوپ قلبم فرو رفت و گفت: فییییییییییس
تازه فهمیدم پنچرتم رفیق!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
پدال دنده موتورتیم با پا بزن تو سرمونو خلاصمون كن!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به لوتی میگم : آب بده دریا میده ، میگم گل بده گلستان میده ، میگم معرفت و دوستی بده همش شماره تو رو میده !!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آب دماغتیم…آنتی هیستامین بخور ، فنا شیم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بند كفشتیم گره بزن خفه شیم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
كِش ِتنبونتیم ، ولم كنی آبروم رفته
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زنگ در خونتم هر كس تو رو بخواد باید منو بزنه
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تریپ مرام : كلنگتم عمله !!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
سلامی به گرمی آش رشته كه با پیازداغ روش نوشته :
“مرامت منو كشته“
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
میگن: نارنگی چون پوستش زود كنده میشه،
پیش مرگ همه ی میوه هاست !
نارنگیتیم هلو !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دیروز روز جهانی آوارگان بود، توقع داشتم یه تشكر خشك و خالی از ما میكردی كه یه عمریه آوارتیم !!!
جمعه 10 شهریور 1391-11:23 ق.ظ
معمولا خبرها مربوط به زیباترین ها و بهترین هاست. اما اخیرا در شهر بیلبائو اسپانیا مسابقه ای متفاوت اجرا شد که هدف آن انتخاب زشت ترین شکلک بود و شرکت کنندگان در آن با ایجاد شکلک های مختلف سعی در برنده شدن در این رقابت داشتند.
از هر شرکت کننده خواسته میشد تا در مقابل هیات داوران زشت ترین شکلک ممکن را اجرا کند. چپ کردن چشمها، ایجاد بینی خوکی شکل کج و معوج کردن دهان و لبها و زبان از بیشترین حرکاتی بود که توسط شرکت کننده ها به اجرا درآمد. برای بسیاری از شرکت کننده ها شکلک ها یکسان بود و نتایح رضایت بخشی در برنداشت.
این برنامه در بزرگترین فستیوال تابستانه این شهر در 23 اوت 2012 برگزار شد، جشنواره ای 9 روزه که اولین بار از سال 1978 در این شهر جشن گرفته شده است. برنده این مسابقه دختر جوانی بود که به طرز وحشتناکی سفیدی چشمهایش را به نمایش گذاشته بود و زبانش را تا حد ممکن به صورت عمودی در دهانش چرخانده بود.
برنده این دوره از مسابقات :
نفرات دوم تا هشتم :
ادامه ی مطلبو هم ببینید
ادامه مطلب
پنجشنبه 9 شهریور 1391-11:35 ق.ظ
قصاب: مرتیکه ی چاقوکش
کارگر: مرتیکهی حمّال
فروشندهی خدمات یا کالا: مرتیکهی دلّال
آرایشگر: زنیکهی فاحشه
ورزشکار: مرتیکهی تنهلش
بازرگان: مرتیکهی دزد
مهندس راه و ساختمان: مرتیکهی عمله
پزشک: مرتیکهی قاتل
طنزپرداز: مرتیکهی دلقک
نوازنده: مرتیکهی مطرب
شاعر: مرتیکهی بی عار
دانشمند: مرتیکهی بیکار
سخنور: مرتیکهی ورّاج
منتقد: مرتیکهی عقدهیی
قاضی: مرتیکهی بیوجدان
پنجشنبه 9 شهریور 1391-11:21 ق.ظ
فرانسه:
پسر: بن ژور مادام! حقیقتش رو بخواید من از شما خوشم آمده و میخواهم اگر افتخار بدید با هم آشنا شیم!
دختر: با کمال میل موسیو!
ایتالیا:
پسر: خانوم من واقعا شمارو از صمیم قلب دوست دارم و بسیار مایلم که بیشتر با شما آشنا شم!
دختر: من هم از شما خوشم اومده و پیشنهاد شمارو با
کمال میل می پذیرم!
انگلیس:
پسر: با عرض سلام خدمت شما خانوم محترم!
خانوم من چند وقت هست که از شما خوشم اومده می میخوام اگه مایل باشید باهم باشیم!
دختر: چرا که نه؟ میتونیم در کنار هم باشیم!
ایران:
پسر: پیــــــــــــــــــس ... پیس پیس ...
پـــــــــــــــــــــــیــــــــــــــــس ... پیییییییییییییس ...
ســــــــوووووووو ... ســــــــــوووو ...
ســــــــــــس ... ســـــــــــــــــــــــــــــــــــس ...
پــــــــِـخخخخخخخخخ ... چِــخـــــــــــــــه ...
هووووووی با تواما! بیا شماره مو بگیر بزنگ!
دختر: خفه شو! کصافطِ عوضی! راه افتادی دنبالِ ناموس مردم
شماره تو میگیرم فقط واسه اینکه شرتو زود کم کنی!
ساعت 10 زنگ میزنم!
پنجشنبه 9 شهریور 1391-11:18 ق.ظ
پنجشنبه 9 شهریور 1391-11:07 ق.ظ
آخرین بار نگاهش کردم اما نگاهی پر از عشق
که فریاد می زند دیوانه اش هستم
واین چیزی بود که می خواستم تا ابد پنهان بماند
تا آخرین نگاه اشک هایم را حس نکند ونفهمد
که دیوانه وار عاشقش هستم
برایم خیلی سخت بود که غرورم را له کنم
که شنیدم گفت:وقتی به دنبال صدای دلت
میروی غرورت را جابگذار!!!!
پنجشنبه 9 شهریور 1391-10:56 ق.ظ
مهم این نیست که تو add لیست مسنجرم چند نفر add شدن. مهم اینه که تو قلبم فقط یک نفر add شده باشه که با هم on بشیم، باهم آرشیو زندگی رو دوره کنیم و با هم off بشیم. امّا باید یادمون باشه پسورد دوستیمون رو جوری بسازیم که کسی نتونه هکمون کنه
پنجشنبه 9 شهریور 1391-09:30 ق.ظ