یک روز خانومی قبل از برگشتن همسرش از سرکار
در نامه ای نوشت:
من خونه رو تا ابد ترم کردم و
دیگه حاضر نیستم با تو زندگی کنم...
.
.
.
.
.
.
و نامه رو گذاشت زیر میز و خودش رفت زیر رخت خواب قایم شد...
تا عکس العمل همسرشو
بعد از خوندن نامه، ببینه !!!
شوهر خسته از سرکار اومد
و وارد اتاق خواب شد و چشمش ،
به کاغذ روی میز افتاد و نامه همسرش رو
خوند،،،
بعد از خوندن نامه با تمام خونسردی
روی کاغذ چیزی نوشت،،،!!
در همین هنگام زنگ موبایل شوهر به صدا در میاد و
شوهر جواب میده :
سلام عزیزم؛ من فقط لباسامو عوض کنم
میام ، منتظر باش
فدات شم،،،
خدارو شکر این زنم از خونه رفته و برای همیشه
گورشو گم کرده
ایشالا دیگه ریختش رو نبینم،،
اصلا ازدواجم با اون ،
بزرگترین اشتباه زندگیم بود ،،،
کاش قبل از اینکه میدیدمش،
با تو آشنا میشدم...
الهی که من قربون اون روی ماهت برم،
عزیز دلم؛ منتظر باش
من تا نیم ساعت دیگه پیشتم.
و بعد در حالی که داشت زیر لب آواز میخوند
از خونه خارج شد!
زن که از شدن عصبانیت و ناراحتی داشت
میمرد و پرپر میشد
بعد از خروج شوهرش ، از زیر تخت خواب
بیرون اومد تا ببینه که
شوهرش روی کاغذ چی نوشته.
.
.
.
دید شوهرش نوشته،،؛
خنگول دبوونه، کف پای چپت معلوم بود!!،،،
من میرم نون بگیرم و برگردم...
ﻣــــﺮﺩ ﻧﺒﺎﺱ ﺑﭙﺮﺳـﻪ،ﻣﯿــــــــﺎﯼ .... ؟ !
ﺑﺎﯾــﺪ
ﺍﯾﻨـﻄﻮﺭﯼ ﺑﺮﺩﺍﺭﻩ ﺑﺒــــﺮﻩ ....