[ جمعه 11 اسفند 1396 ] [ 08:17 ب.ظ ] [ مانیماه ]
کلبه ی ماه
|
یــِکی هســت تــــو قلـب که هر شب واسه اون مینویسمو اون گاااااااااااوه
یکی نوشته بود : تو او را دوست داری، من تو را و او مرا حالا کاری با املای جمله ندارم ولی هر جور حساب میکنم یکی این وسط همجنسگراست
[ دوشنبه 18 مرداد 1395 ] [ 01:02 ب.ظ ] [ مانیماه ] گفتی تو دلم اول و آخر خودتی از هر چی که کم دارم بهترینش خودتی خندیدم و زیر لب گفتم شهزاده قصه های من خــَر خودتــی
[ پنجشنبه 20 خرداد 1395 ] [ 03:12 ب.ظ ] [ مانیماه ] بارالها..... از كوی تو بیرون نشود پای خیالم نكند فرق به حالم .... چه برانی، چه بخوانی… چه به اوجم برسانی چه به خاكم بكشانی… نه من آنم كه برنجم نه تو آنی كه برانی.. نه من آنم كه ز فیض نگهت چشم بپوشم نه تو آنی كه گدا را ننوازی به نگاهی در اگر باز نگردد… نروم باز به جایی پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی كس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی باز كن در كه جز این خانه مرا نیست پناهی
[ پنجشنبه 21 آبان 1394 ] [ 02:00 ب.ظ ] [ مانیماه ]
لبخند بزن همیشه کسی نباید بفهمه درد داری کسی نباید بفهمه دلت گرفته هیچکس نباید بفهمه کم اوردی وفهمیدن اینا بزرگترین درده درد داره دل گرفته باشی ودلداری بدی درد داره کم اورده باشی وشاد باشی درد داره گریه کنی هیچکس نباشه, نفهمه
اما تو بازم لبخند بزن ...همیشه
[ پنجشنبه 14 آبان 1394 ] [ 07:14 ب.ظ ] [ مانیماه ] مرسی خدا که بازم جوابمو دادی مثل همیشه امروز یه چیزی دیدم که فک نکنم دیگه شعرام بوی ناامیدی وغریبه هارو بده برام دعا کن بتونم هضمش کنم وخوووب یادم بمونه که چی دیدم چه تصویر قشنگی دیدم امروز خدا کمک .... [ شنبه 9 آبان 1394 ] [ 06:26 ب.ظ ] [ مانیماه ] دیگر آن دیوانه ی بی تاب سابق نیستم... توبه کردم از گناه عشق ،عاشق نیستم... شیشه بودم سنگ ها اما نفهمیدند من ... فرق دارم با همه آیینه ی دق نیستم .... صاف و صادق بودنم را هیچکس باور نکرد ... خالیم از هر سیاست من " مصدق " نیستم... دور باید شد از این خاک غریب لعنتی .... صبر کن سهراب جان، من توی قایق نیستم.... آن دنیا خسته ام از زندگی آنقدر ک .... با ادامه دادنش دیگر موافق نیستم.... بغض دارم بغض یعنی مرگ! اما گریه نه ... شاعری مغرورهستم اهل هق هق نیستم ... میشود فهمید از حال خرابم ، ذره ای دیگر آن دیوانه ی بی تاب سابق نیستم ...!!! [ پنجشنبه 7 آبان 1394 ] [ 08:49 ب.ظ ] [ مانیماه ] من قطب خواهشم من درسکوت خود هی نقشه میکشم کی ؟کِی ؟ کجا؟چطور ارامشم شدی؟ اروم من بدون دیگه نمیکِشم ارامش صدات ،تولحظه های خیس
این واقعیته ، تنهایی بازی نیس من ابر خواهشم تواسمون
شب توبارش بهار من اما غرق تب میسوزه قلب من، سوختن لیاقته چیزی که مردو ساخت افسون طاقته طاقت بیار بگم من مرد سختی ام
طاقت بیار بگم سختی یه عادته عادت شده برام اخم به خنده ها
عادت شده برام این نقض کردن ها این خنده ی سیاه این قلب تیره بخت این گریه کردنا این تب شبونه ها خانمی منم هی لَنگ میزنه تنهایی بادلم هی حرف میزنه این بهت ناگذیر از تلخیِ شکست تو شیشه ی نگام هی سنگ میزنه کی ؟کِی ؟ کجا؟چطور ارامشم شدی؟
ارامشم
بدون این زخم قلبمه میمیرم از جنون ،مردن سخاوته
عاشق بدونه کاش ،عشقم عبادته گاهی به رفتنات هی اخم میکنم
هی عقل وقلبمو من زخم میکنم این بار اخره میلرزه باز چشام اینبارو به نگام ، من رحم میکنم لعنت به خنده هام ، لعنت به اسم تو
چشمای بی گناه میشه طلسم تو لعنت به خاطره لعنت به هرچی یاد
کابوس هرشبم چشمای خیس تو نذرم سلامتیت ، خواسته ام اجابته
دوستم نداشتیو ، باشه نجابته عشقم به پات بودو جونم برای تو یه چیزی کم داری ، اسمش لیاقته
شاعر :مانیماه [ یکشنبه 19 مهر 1394 ] [ 07:54 ب.ظ ] [ مانیماه ] سلام
الان که دارم دقت میکنم میبینم وبلاگم هر روز یکی میاد ولی نه نظری نه بحثی نه سخنی ونه هیچ عرضم به خدمت مجهولی مهربان که لااقل خودتو معرفی کن ونظرتو بگو درباره نوشته هام مگه جزوه درسیتو میایی میبینی ومیری؟ [ جمعه 17 مهر 1394 ] [ 12:26 ب.ظ ] [ مانیماه ] یه روزی بود رفیق رفقا بودن پیشم همون روزا که همش میخندوندمشون همون روزا که غمی نبود تودلم همون روزا که هر کی میگفت خوبی؟ میگفتم عااالیییییی یه روزی بود رفقیام ....رفیق بودن رفقای گلم ..همونا که با مرام بودن همونا که دیگه نمیتونم بخندومنمشون دیگه ازم خستن کاش یکی بپرسه خوبی؟ چون من عااالیییی داغونم بازم بگم؟ امضا مانیماه [ پنجشنبه 2 مهر 1394 ] [ 11:05 ق.ظ ] [ مانیماه ] روزگاری خوشبختی دور نبود زیر پاهایمان شاید کمی دور تر از سایه هامان نهایاتا این روز ها خوشبختی دور که نه... خوشبختی پیدایش نیست (هیچوقت برام مهم نبوده چطور قضاوت میشم ...حرفی ندارم جز بدرود) امضا :مانیماه
[ سه شنبه 24 شهریور 1394 ] [ 09:13 ب.ظ ] [ مانیماه ] ماه ... ای دور ترین معشوق من سهم تو زیبایی ات ماه سهم من اما ...آه حالم را نپرس نمیتوانم به تو هم دروغ بگویم .درمقابل مهتاب صداقتت نمیتوانم ظلمت دروغ هایم را به رخ بکشم من این روز ها حالم خوب نیست ...مدت هاست که تلخ میخندم دلم یک جیغ میخواهد ..یک جیغ بلند از شادی ...که عرش بلرزد از صدایش دلم یک دل سیر بغض خورده ...ماه شب های ابری وباران را دوست ندارم اسمان بی تو بی شباهت به گورستان نیست دلم این روز ها عجیب یک گور میخواهد ... دلم یک تابوت مشکی میخواهد که من با لباسی نقره ای در ان به خواب بروم و تو هرشب هق هق مهتاب گونه ات را روی ان سر دهی دلگیر نشو ماه ..من جز تو کسی را ندارم ..غم تو دیوانه ام میکند دلم میخواهد تا ابد بتابی به اسمانی که بی تو تاریک است ...به دل من
که بی تو تنها است سلام من را به خدا برسان به او بگو از اینکه تورا برای من افریده ممنونم از اینکه زیبایی خیره کننده ای چون تورا به من نشان داده سخت خوشحالم بگو که هر شب برایت حرف میزنم ...حرفهایم را تنها پیش خدا بگو .. ماه این روز ها نقاب میزنم ...همه ما نقاب میزنیم ..همه ی ما جلد میپوشیم و عریانی روحمان را از هم دور میکنیم این وسط تو بی هیچ ترسی برهنه ای ... نقاب نمیزنی ...وانمود نمیکنی... تنها نمیگذاری کسی را که برای تو دلتنگ است ماه نمیدانی چقدر دلتنگ توام ... امشب اسمان ابریست و دل من برای نوازش
مهتابیت روی گونه هایم تنگ شده یک من یک ماه من تنها ..تو تنها... من ارام ...تو ارام .... فرقمان این باشد تو زندگی کن
...من زنده میمانم .. ماه من ... مانیماه [ سه شنبه 17 شهریور 1394 ] [ 08:48 ب.ظ ] [ مانیماه ] هوا هوای
رفتنه هوا هوای خواهشه دلم
میخواد پر بزنم این غما کاشکی دور بشه خدام که
قربونش برم مارودیگه دوست نداره این لوس
بازیا کافیه خداهوامونو داره همه میرن
تو هم برو بعد تو اینجا عالیه بزار
همیشه دور باشی نباشی قلبم راضیه اینکه کیم
برا چیم توخیلی زود یادت میره عیب
نداره توام برو منم تورو یادم میره تو که
نخوای اینجا باشی یه
دنیا هم زار بزنن این کارا
خیلی بیخوده این حرفا فایده نداره توباغ
خوشرنگ دلم یکی میاد سیب بچینه یکی که
با اومدنش تو ، دیگه معنا نداره یاس که
دلم رو میگیره گناهامو یاد میکنم اینا
دلیلش خودمم چوب خدا صدا داره ! کارات
همش یه بازی بود بردن ازم مبارکت یادت نره بلاخره این بازیم چاهی داره امضا مانیماه [ پنجشنبه 29 مرداد 1394 ] [ 01:46 ب.ظ ] [ مانیماه ] ﺍﺯ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺷـــــﺮﻡ ﻣﯿﮑﻨﻢ!! ﮔﺎﻫﯽ ﻣﯿﺨــــﻮﺍﻫﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﺒﺎﺷﻢ! ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﯼ ﺑﺎﺷﻢ ﭘﺎ ﺭﻭﯼ ﯾﻮﻧــــﺠﻪ ﻫﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ ! ﺍﻣــــﺎ ﺩﻟـــــﯽ ﺭﺍ ﺩﻓﻦ ﻧﮑﻨﻢ ! ﮔﺮﮔﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺪﺭﻡ ﺍﻣــــﺎ ﺑﺪﺍﻧﻢ، ﮐﺎﺭﻡ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺫﺍﺕ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻫـــــﻮﺱ! ﺧﻔﺎﺵ ﺑﺎﺷﻢ، ﮐﻪ ﺷﺒﻬﺎ ﮔﺮﺩﺵ ﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﮐﻮﺭ ... ﺍﻣﺎ ﺧـــــﻮﺍﺑﯽ ﺭﺍ ﭘﺮﭘﺮ ﻧﮑﻨـــﻢ! ﮐﻼﻏﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﻗﺎﺭﻗﺎﺭ ﮐﻨﻢ .... ﺍﻣﺎ ﭘﺮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻧﮑﻨــــﻢ ﻭ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﺪﺳـــﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﻡ ! ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﻢ ﺷﺎﯾـــﺪ ... ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺗﻮﻫﯿــــــﻦ ... ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ " ﺍﻧﺴــــﺎﻥ " ﺧﻄﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ [ چهارشنبه 28 مرداد 1394 ] [ 12:40 ب.ظ ] [ مانیماه ] یاس که دلم رو میگیره گناهامو
یاد میکنم اینا
دلیلش خودمم چوب خدا صدا داره ! حرفای
بی معنیمونو هی با خودم یاد میکنم گناهامو
خوب یادمه گناهامو کم میکنم همیشه
وقتی که باید اینجا باشی زودی میری صدای
گریم میاد و چوب خدا صدا داره ! یه تار
مو فاصله ی عشق وتنفر از توئه دلم
دیگه نمیخوادت صبر منم حدی داره چشامو
که باز میکنم صدای تو توگوشمه صدای
صبح بخیر گلم چوب خدا صدا داره ! به
نظرت یادم میره یه روز همه بدیاتو این
چیزا ازارم میده یادم
باشه ، یادم بره تو
میری ورفتن تو بدجوری تنهام میکنه با
رفتنت بزرگ میشم تنهایی دنیایی داره از اون
روزی که رفتیو صدای کفشات میومد این
دیگه باورم شده چوب خدا صدا داره !
امضا مانیماه [ دوشنبه 26 مرداد 1394 ] [ 05:16 ب.ظ ] [ مانیماه ] |
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |