الماس طلایی
! make-up your mind & change yourselves look-out
| ||
به این نتیجه رسیده ام که بیشترِ مردم،بزرگ نمی
شوند ! ما جای
پارک خودمان را پیدا می کنیم، و به
کارت های اعتباری مان افتخار می کنیم. ازدواج
می کنیم و جرات می کنیم بچّه دار شویم، و به آن،"بزرگ
شدن" می گوییم ! امّا فکر
کنم بیشترین کاری که می کنیم، "پیر شدن" است ! ما،تراکم
سال ها را، در بدن هایمان و روی صورت هایمان، این طرف
و آن طرف می بریم ! ؛ امّا
معمولاً خودِ حقیقیِ ما، کودک
درون مان، هنوز بی
گناه است، و مثل گیاه مگنولیا،خجالتی است !
" مایا آنجلو " طبقه بندی: سنگلاخ های زندگی، یک
پژوهشگر انسان شناس،در آفریقا، به تعدادی از بچّه های بومی،یک بازی را پیشنهاد
کرد. و
گفت : هر
کسی که زودتر به آن برسد، آن
میوه های خوشمزه را برنده می شود. هنگامی
که فرمان دویدن داده شد، آن بچّه ها،دستان هم را گرفتند،و با یکدیگر
دویده، و
در کنار درخت،خوشحال،به دور آن سبد میوه نشستند. وقتی پژوهشگر،علّت این رفتار آنها را پرسید، و گفت : در
حالی که یک نفر از شما می توانست به تنهایی، همه ی میوه ها را برنده شود، چرا
از هم جلو نزدید؟ آنها
گفتند : "
اوبونتو " . به این معنا که : " چگونه یکی از ما می تواند خوشحال باشد، در حالی که دیگران،ناراحت اند ؟! "
یعنی
: " من هستم،چون ما هستیم " . طبقه بندی: برلیان های آبی، نیوتن
بزرگ، با
تقدیم احترام،و ارادت به تحقیقات بزرگ علمی تان، صندلی ها را بر زمین،و ما را بر صندلی ها نگه می
دارد !. برگ
های پاییزی را به خاک می اندازد !. کسی را کنار کسی نگه می دارد !. گویا،جهان،جاذبه اش را از دست داده است ! ، بیشترِ
مردم، گرداگرد
خودشان می پلکند ! ، طبقه بندی: افسوس نامه، من، پرسههای
لاابالیِ همان روزگارِ بیاسم و آینه را میخواهم ! بنویس
!
"
سیّد علی صالحی " طبقه بندی: سنگلاخ های زندگی، انسان،از
آغاز وجود، خود را بسی کم،شاد کرده است. برادران، " گناه نخستین " ، همین است و همین ! هرچه بیشتر،خود را شاد کنیم، آزردن دیگران،و در اندیشهٔ آزار بودن را، بیشتر از یاد میبریم !
"چنین گفت زرتشت " طبقه بندی: شادی نامه، شخصی می گفت: من شانزده سال دارم . سرنوشت سازِ خردمند،به او خرده گرفت، و گفت : نباید بگویی شانزده سال دارم. باید بگویی شانزده سال را ندارم ! راستی شما به جای سال هایی که دیگر ندارید، چه دارید
؟؟؟!!! سطورِ مرتبط : You only have as much time as you have energy. شما
فقط به اندازه ای زمان دارید، که
انرژی دارید !!! شما
فقط به اندازه ای انرژی دارید، که
تمایل داشته باشید !!! و
شما فقط به اندازه ای تمایل دارید،
که
نیرو و توان داشته باشید !!! طبقه بندی: برلیان های آبی، همیشه
همین گونه است ! و به جایش،کلّی آدمِ متعفّن،دورهات میکنند، که هرجور هم نبینیشان، و ازشان
دست بکشی، نمیتوانی از تنگنظریها و رفتارهای حقیرانهشان، حالت به هم نخورد !!! طبقه بندی: سنگلاخ های زندگی، " بَسمِ اَللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم " " فَاِن دَعَوتُکَ
اَجَبتَنی وَ
اِن سَئَلتُکَ اَعطَیتَنی وَ
اِن اَطَعتُکَ شَکَرتَنی وَ
اِن شَکَرتُکَ زِدتَنی کَلُّ
ذلِکَ اِکمالٌ لِأَنعُمِکَ عَلَیَّ وَ
اِحسانِکَ اِلَیَّ فَسُبحانَکَ
سُبحانَکَ مِن
مُبدِیَ مُعیدٍ حَمیدٍ
مَجیدٍ تَقَدَّسَت
اَسمائُکَ وَ عَظُمَت الاؤُکَ فَاَیُّ
نِعِمِکَ یا اِلهی اُحصی عَدَدَاً وَ ذِکراً اَم
اَیُّ عَطایاکَ اَقُومُ بِها شُکراً وَ
هِیَ یا رَبِّ اَکثَرُ مِن اَن یُحصیهَا العادّوُنَ " "
ای معبودم، اگر
دعایت کردم،اجابت کردی؛ و
اگر خواهش ات کردم،عطا کردی؛ و
اگر فرمانت بردم،قدردانی کردی؛ و
اگر شکرت نمودم،افزودی. همه
ی اینها،پیروِ کامل کردنِ نعمت هایت بود بر من، و
احسان ات به من. منزّهی
تو،منزّهی، که
آغاز کننده و برگرداننده ای، ستوده
و بزرگواری. مقدّس است نام هایت، و بزرگ ست مهربانی هایت. معبودا،کدام
نعمت تو را بشمارم؟، یا
کدام عطایت را توانم شکر کنم؟، و
پروردگارا،
آنها،بیش
از آنست که شمارندگان،بشمارند " طبقه بندی: الهی نامه، اندیشه
داشتن ؟؟؟ از آن به سروری میرسم ! اندیشه
ورزیدن ... ... نه هیچوقت !!!
"
فریدریش نیچه " طبقه بندی: عقل نامه، هر کس، جوانی اش را پای یک چیز گذاشت ! عشق؛ ثروت؛ علم؛ خانواده؛ و
... ! و
تمام اینها،همواره در زیر حقیقتی،پنهان، که
: "
در نهایت، برای
هیچ کس،فرقی نمی کند !!! "
"
میلاد تهرانی " طبقه بندی: سنگلاخ های زندگی، زندگی،به
افراد شجاع،تعلّق دارد. بزدلان،زندگی
گیاهی دارند ! آدم
های ترسو،آن قدر این پا و آن پا می كنند، كه زمان،برای زیستن،از دست می رود. آدم
های ترسو،به زندگی فكر می كنند؛ امّا
از زندگی كردن عاجز هستند. آنها
به عشق،فكر می كنند؛ امّا از عشق ورزیدن،عاجز هستند ! دنیا،پر
از آدم های ترسوست ! آدم
های بزدل،از یك چیز،خیلی می ترسند : چیزهای ناشناخته ! آنها،خود
را در حصارِ شناخته ها و امورِ مأنوس، محبوس می كنند. شجاعت،زمانی
تحقّق پیدا می كند،كه تو، از مرز شناخته ها و امور مأنوس،می گذری. این
كار،مخاطره آمیز است؛ امّا
هر چه بیشتر ریسك كنی، بیشتر،وجود و حضور خواهی داشت. هر
چه بیشتر،چالش با ناشناخته ها را استقبال می كنی، منسجم
تر می شوی. در
مخاطرات است كه روح،زاده می شود. "
اگر چالش و مخاطره نباشد، آدمی،سراپا
جسم می شود " . برای
بسیاری از مردم، روح،فقط یك امكان است. امكانی كه هرگز واقعیّت پیدا نمی كند. "
اندک اند كسانی كه، از روح،سرشار می شوند !!! "
" تعالیم اوشو " طبقه بندی: افسوس نامه، دنیا پر است از، انسان هایی با ظاهر زیبا، که هر
روز،لباسی نو بر تن می کنند؛ ولی
نزدیک شان که می شوی، بوی
کهنگیِ اندیشه هایشان، آزارت می
دهد ! !! طبقه بندی: افسوس نامه، از
ﯾﮏ روزی ﺑﻪ ﺑﻌﺪ،ﺣﺬف ﻣﯽ کنی : ﻋﺎدت
ها را؛ احساس
ها را؛ آدم
ها را،آدم ها را،آدم ها را !!! ﯾﮏ
" ﮐﺎﻏﺬ ﺳﻔﯿﺪ " ... ﯾﮏ
" به نام خدا " ... یک
" ﻧﻘﻄﻪ ﺳﺮِ ﺧﻂ " !!! از
یک روزی ﺑﻪ ﺑﻌﺪ، برای خودت، برای
دلت، روز
می گذرانی ! بی
خیال می شوی ! از
یک روزی به بعد، برای
آدم بودن،آدم ماندن؛ برای
احساست؛ برای
خودت؛ می
روی، و
پشت سرت را ﻫﻢ،
ﻧﯿﻢ
ﻧﮕﺎﻫﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ !!! طبقه بندی: رنگین کمان 1001 رنگ، می
گوید : تو مَردی؛
" علی کرمی " طبقه بندی: سنگلاخ های زندگی، " ما " ها، همان " من " های تنهایی
هستند، و
آنگاه، "
تن " هایشان، دیگر تنها نیست !!! طبقه بندی: افسوس نامه، پا
به پای کودکی هایم بیا کفش
هایت را به پا کن،تا به تا قاه
قـاه خنده ات را ساز کن ! پا
بکوب و لج کن و راضی نشو ! بچّه
های کوچه را هم کن خبر عاقلی
را یک شب،از یادت ببر ! خاله
بازی کن به رسم کودکی با
همان چادر نماز پولکی طعم
چای و قوری گلدارمان لحظه
های ناب بی تکرارمان ! قصّـه
های هر شبِ مادربزرگ ماجرای
بزبز قندی و گرگ غصّه،هرگز
فرصت جولان نداشت هر
کسی،رنگ خودش،بی شیله بود ثروت
هر بچّه،قدری تیله بود ! ای
شریک نان و گردو و پنیر همکلاسی،باز
دستم را بگیر مثل
تو دیگر کسـی،یکرنگ نیست هر
کجایی؛شعر باران را بخوان ! باز
باران،با ترانه،گریه کن ! ای
رفیقِ روزهای گرم و سرد؛ طبقه بندی: رنگین کمان 1001 رنگ، آدمها،همیشه
به فکرِ ساختنِ خاطره هستند. هر جا میروند، کنارِ هر کسی باشند، روز باشد یا شب، غمگین باشند یا خوشحال، مرگ
باشد یا تولّد، عروسی باشد یا عزا، با حرفهایشان،با عکسهایشان، با
خندهها،حتّی با گریستنشان، خاطره
میسازند ! آدم
ها،کوله باری از خاطراتِ خوب و بد را با خود،جابجا میکنند؛ بدون اینکه واقعا بدانند با آنها چه باید کرد ! در
واقع، یادگاریها، ارزشمندترین دست آوردهای زندگی ما هستند. خاطرات
را باید روی طاقچه گذاشت، تا کنارِ شمع دانیهای نقره بدرخشند، و بی اختیار،یادِ آینه را زنده کنند. خاطرات
را باید در گلدانهای پشتِ پنجره کاشت، تا انتظار،رنگِ تازهای به خود بگیرد، و بازگشت،رنگِ تازه تری. خواندن
هم کافی نیست. آنها را باید نوازش کرد. خاطرات،نیاز
به لمسِ مهربانِ انگشتانِ ما دارند، و این را کمتر کسی میداند. اصلا
باید با خاطرات خوابید. چه
فرق میکند صبح،روی بالشت،ردِّ پای کدام اتّفاق باشد؟ همین که چشمانت را به روز باز میکنی،
و یادت می آید که یک وقتی،جایی،با کسی که دوستش داشتی، لحظهای به یاد ماندنی را ساختهای؛ همین،آغوشت
را گرم میکند، حتّی اگر به طورِ دردناکی،خالی باشد
! و کاش کسی،فرسنگها دور از ما،
این را بفهمد !!! طبقه بندی: زندگی نامه، می خواهم رازی را به تو
بگویم. آیا می دانستی که دو روز در هفته وجود دارد، که تو اصلاً نباید در این دو روز،احساس ترس و
نگرانی داشته باشی؟ در این دو روز،خیالت تخت
تخت باشد. اولین روز،همان دیروز است. تمامی خطاها و اشتباهاتی که انجام داده ای، دردها و سختی هایی که کشیده ای، مربوط به دیروز بود. بدان که دیروز رفته و دیگر باز نمی گردد. هر چه قدر هم که می خواهی،پول
صرف کن، اما دیروز دیگر رفته که رفته. و اما روز دوم. روز دوم هم،همین فرداست. تو نمی دانی که فردا چه خواهد شد. شاید پر از امید و خوشی باشد. فردا هم از کنترلت خارج است. فردا باز هم آفتاب،با شکوه
خاص می تابد. آفتاب خواهد تابید،اما شاید بالای سرت، تکه ی ابری،مانع از رسیدن نور آن به تو شود، اما در ذاتِ شکوهمندِ طلوع، و ادراکِ بی چون و چرای آن، محلی از تردید نیست. تا قبل از طلوع هم،فردا متولد نشده، پس نگران چیزی که هنوز وجودش را با چشمانت ندیده
ای،نباش. همین امروز باقی ست. همه باید در همین روز،یعنی امروز، به جنگ با مشکلات بروند.
این تجربه ی امروز نیست که
ما را، به سوی عصبانیت،نگرانی و حتّی جنون می راند. این،پشیمانی از کاری است که دیروزت را به خود
اختصاص داده است، و ترس از آنچه که فردا ممکن است برایت به ارمغان
بیاورد. پس دیدی همین امروز باقی ست !!! طبقه بندی: زندگی نامه، آنکه
ثروت خود را باخت، زیاد
باخته است؛ ولی آنکه شهامت خود را باخت، پاک باخته است !!!
"
سروانتس " طبقه بندی: رنگین کمان 1001 رنگ،
همیشه به چیزهای پیچیدهای فکر کردهام. اکنون به
این فکر میکنم که، اگر آب
بترسد، آیا خودش
را خیس میکند؟!
" علی کرمی " طبقه بندی: رنگین کمان 1001 رنگ، یه زمانی، انسان ها در مزارع،زندگی می کردند. یه زمانی،انسان ها،شهرنشین شدند، و در شهرها زندگی کردند. حالا وقتشه که انسان، در اینترنت،زندگی کنه !!!
"
دیالوگی از فیلم The Social
Network " طبقه بندی: افسوس نامه، برای افزایش قدرت ذهن، شما باید ابتدا قدرت بدنی خود را افزایش
دهید، و سپس قدرت ذهنی تان را. بهترین راه افزایش قدرت ذهنی این است که، هر روز کار ارزشمندی انجام دهید. یک کار ارزنده یا طرحی را که به شما گفته
شده، و قادر به انجامش نیستید،انتخاب کرده، و سعی کنید انجام دهید. پس هر روز بکوشید چیزی را به انجام برسانید، که همیشه فکر می کردید از انجامش عاجز هستید.
" پراماهانسا یوگاناندا " طبقه بندی: اندیشه های الهام بخش، طوری
صحبت کنید، که
دیگران، عاشق
گوش دادن به حرف های شما باشند !
طوری
به حرف های دیگران،گوش دهید، که
دیگران، عاشق
صحبت کردن با شما باشند ! طبقه بندی: برلیان های آبی، شب باید باشد. شبِ دیر
وقتی که ساعت برگشتن به خانه،از دستت در رفته است. مترویی
باشد که شلوغ است و مسیری که طولانی. و البته
قسمت مخصوص بانوان. خانمهایی
باید باشند که اولِ راه، با فروش لباسهای بی شرمانه،و تبلیغهای بی
شرمانه ترشان، یخ مردم
را آب کنند ! باید پیرزنی
وارد مترو شود و به یاد مادربزرگ، جایت را به او بدهی تا بتوانی ایستاده و بی مانع، مردم را تماشا کنی ! باید به پسرشیطانی که همه را عاصی کرده، لبخند بزنی،و با دختر بغل دستی،دربارهاش صحبت
کنی ! باید
نگاه کنی به دختری که دارد چتریهای ارزان ارزان میفروشد، و میخواهد
قیافهات را از این رو به آن رو کند. بعد خودِ
چادری ات را در قالب موهای چتری تصوّر کنی، و با این
حال،انصاف بدهی که چتریهای قشنگ و خوشرنگی ست ! باید گوش
بدهی به مکالمهی زنهای مترو،با دختری که دماغش را عمل کرده، و یاد
بگیری که نباید تا چند ماه بعد از عمل دماغت،خیلی بخندی. دماغت از
فرم میافتد ! باید
دختر خوشتیپ دیگری بیاید، و دوباره بخواهد تو را با لوازم آرایشهایی که
تنوع رنگش،کم است، ولی
جدیدترینهاست،خوشگل کند؛ و باز
حرف پیش بیاید با زن دیگری، دربارهی کشیدن مداد لب قبل از رژ،برای ثابت
ماندن رنگ لب، و باید پیرزن دست فروشی باشد، که از
شیر مرغ تا جان آدمیزاد را برایت ردیف کند، و از
سرخوشی،با زنان دیگر مترو،و با فروشندگان همراهش،شعر بخواند، و یکی از آن وسط،تکانی هم به خودش بدهد ! شاید
از همهی این بایدها،فقط شب بودنش،مهم باشد. شبی،که کاری نیست جز خانه رفتن و خوابیدن. شبی که
آرایشها،پاک شده و تیپها ریخته به هم، و همه
بوی خستگی میدهند، و بیحالتر
از آنند که ماسک غربیِ بی محلی را به صورت بزنند. همه،مهربانند و خوشحال و دوست. به همین زیبایی و عمقی که میشود تصوّر کرد. باور
کنید !!! طبقه بندی: سنگلاخ های زندگی، قرار نبـوده چنیـن آشفتـه و سردرگـم شویـم ! از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود !!! دراز
بکشد ، نی لبک بزند ، با سوز هم بزند ! تا قرص
خواب لازم نشویم ، و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی ، و یک شب
هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم ! امّا کف
پایمان ، یک بار هم ، یک مسافت
صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد ! صورتک
زرد ، به نشانه ی سفت بغل کردن ، طبقه بندی: سنگلاخ های زندگی، در من، طبقه بندی: عشق نامه، |
|
|