یکبار
بود آیا که در میکدهها بگشایند
گره از کار فروبسته ما بگشایند
اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند
دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند
به صفای دل رندان صبوحی زدگان
بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند
نامه تعزیت دختر رز بنویسید
تا همه مغبچگان زلف دوتا بگشایند
گیسوی چنگ ببرید به مرگ می ناب
تا حریفان همه خون از مژهها بگشایند
در میخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانه تزویر و ریا بگشایند
حافظ این خرقه که داری تو ببینی فردا
که چه زنار ز زیرش به دغا بگشایند
کرونا، موجود ریز ذربینی است که سالهاست مهمان سیاره زمین است. نامهای
متفاوت و دورانهای مختلفی را پُشت سر نهاده و تا به امروز به این سبک خود را معرفی کرده است. طاعون، وبا، حصبه، سل، سرطان، آنفولانزا، بیماریهای عفونی و ویروسی
و.... همه و همه از این موجود نشأت گرفته اند. همانطور که میدانید راه مبارزه با
این نوع بیماریها فقط بالا بُردن سیستم ایمنی و دفاعی بدن است و هنوز دارویی برای
رفع کامل آن پیدا نشده است. این موجود از زمانی ارتقاء پیدا کرد که وارد آزمایشگاه
های بیولوژیک شد. با پیدا کردن آن سعی کردن در جنگهای میکروبی و شیمیایی برای از
کار انداختن سربازان دشمن استفاده کنند که این امر باعث جهش این موجود شد و به
اشکال گوناگون خود را نشان داد. جنگ جهانی اول از سلاحهای میکروبی و شیمیایی
استفاده شد که تبعات مخرب بسیاری داشت. در جنگ ایران و عراق(جنگی بیهوده و باخت
باخت برای دو کشور و سودی سرشار برای کشورهای سازنده تسلیحات نظامی از جمله
آمریکا، شوروی، انگلیس، فرانسه، آلمان و... و سودهای اقتصادی و صنعتی بیشمار برای
کشورهای همسایه) از سلاح های میکروبی و شیمیای بارها و بارها استفاده شد که خسارات
آن فاجعه بار بود که هنوز هم آثار و تأثیرات بیشمار آن فراوان است. مجروحان
شیمیایی هم برای درمان به کشور آلمان که خود سازنده اصلی این سلاحها بود
میفرستادند.(نوعی آزمایش سلاحها)
بیماری ایدز از همین موجود بود که توسط آزمایشگاههای بیولوژیک ایجاد
شد. در ابتدا درمان و دارو آن وجود داشت. ایدز سلاحی برای از کار انداختن سربازان
دشمن بود. اما هنگامی که این موجود که امروز ویروس نام گرفته است آزاد شد، جهشی
بدون پیش بینی پیدا کرد که حتی داروها و متخصصین بوجود آورنده آن نیز از درمانش
عاجز ماندن. سرطان نیز حاصل هجوم این موجود است که سلولها را به گونه دلخواه تغییر
میدهد و با حذف اکسیژن گیری سلول حیات موجودات زنده را(انسان و حیوان) به خطر
میاندازد. بیماریهای عفونی، ریه، آسم، آلرژی همه از تحرکات این موجود است و هنوز
دارو و درمانی قطعی برای رفع آن کشف نشده است.
نوع بشر زمانی به ماهیت این موجود پی بُرد که مشخص گردید هیچ شباهتی
زمینی برای این موجود وجود ندارد و در واقع این موجود ناشناخته و غیر قابل شناسایی است.
سارس، مرس، کرونا اولین زنگ خطر در ارتقاء این موجود است که برای نوع بشر به صدا
درآمد. متأسفانه این موجود وارد آزمایشگاههای بیولوژیک سایر کشورها نیز شد و گونه
های بیشماری از آن تولید گشت. کشورهایی که به هیچ قانون و قواعدی پایبند نیستند و
فرصت آن را پیدا کنند تمام سیاره خاکی و مردمانش را نیست و نابود میکنند.
امروزه بیش از 200 نوع از این ویروس شناخته شده که هشت نوع آن بسیار
خطرناک و کُشنده است. تنها راه مقابله با این تهدید فقط بالا بودن سطح ایمنی بدن
و سیستم دفاعی آن است. اگر ویروس در بدن فعال شود دیگر راهی برای مقابله با آن
نیست، شاید بیمار بارها و بارها اثرات بهبودی از خود نشان دهد اما در نهایت این
ویروس است که برنده این کشمکش خواهد بود.
پ.ن:
فرضیه فضایی بودن این موجود و از پیشقراولان حمله به کره خاکی بسیار قویتر از سایر فرضیه هاست. دانشمندان معتقدا اگر این ویروس شرایط زیست محیطی خود را در سیاره زمین بیابد راه را برای هجوم بیگانگان فراهم میسازد. همانطور که در دو پُست قبلی کرونا اشاره شد موجودات فضایی برای زیستن نیاز به اکسیژن ندارند و مدت زمان طولانی نمیتوانند بر روی سیاره خاکی ما زیست کنند. ساختار آنان با فرازمینیها متفاوت است. فرازمینیها موجوداتی هستند که از این سیاره به سیاره های دیگر کوچ کرده اند(هنوز علت مهاجرت آنان معلوم نیست) و ساختاری شبیه موجودات زمینی و انسانها دارند. فرازمینیها نه دوستان ما هستند و نه دشمنان ما. اما موجودات فضایی قطعا دشمنان ما هستند و هرگونه ارتباط و برخوردی با آنان بسیار فاجعه بار برای ساکنین زمین خواهد بود.
قصه عشق من و تو
عشق پنهان زلیخا بود
غرور بی جای لیلی
شب تنهایی مجنون بود
قصه خواستن ما
شرط رسیدن فرهاد بود
ضربه های تیشه بر سنگ
خواب رویایی شیرین بود
قصه زندگی ما
رُمان نرسیدن بود
نادیده گرفتن عشق
زندان رهایی یوسف بود
قصه دنیای ما
افسونی رنگارنگ بود
مقیاس خود و دیگران
تصمیم جدایی عشق بود
قصه پایان من و تو
حسرت گذشته ها بود
مجنونی لیلی و شیرینی فرهاد
برباد زلیخا و شیدایی یوسف بود
روز کسل کننده ای بود. حوصله خودمو نداشتم. آرام آرام لباس پوشیدم و
زدم بیرون. جای خاصی مد نظرم نبود فقط میخواستم کمی از این حال و هوا دربیام. مثل
همیشه رسیدم به چهار راهی که همیشه دوست داشتم. از هرجایی که میآمدم سعیم این بود مسیری
را انتخاب کنم که از چهار راه بگذره. اون روز هم روز شلوغی بود. حوصله نوشیدن
قهوه هم نداشتم و در حالی که بی انگیزه از جلو کافی شاب رد میشدم صدایی ذهنمو به خودش جلب کرد. ابتدا درست متوجه اش نشدم اما کمی که تمرکز کردم دیدم یکی منو صدا
میزنه اونم نه به اسمی که دوستام و همکلاسی میدونستند. همه منو با اسم شناسنامه
ایم میشناختند و کسی اسمی که خانواده ام و آشنا و نزدیکانم منو صدا میکرند
نمیدونست. کمی دقت کردم دیدم داره با صدای محلی خودمون داد میزنه آران آران. کمی
گیج شده بودم، تو یه کشور غریب و اینجور صدا زدن. فکر کردم خیالاتی شدم اما
وقتی اسم یکی از میوه های محلی کوه های اطراف شهرمون را داد میزد دیگه مطمئن شدم
کسی از آشناها و یا بچه محلامون باید باشه. آمدن کسی از خانواده ام که تقریبا محال بود.
حدود بیست دقیقه ای هرچی گشتم صاحب صدا را پیدا نکردم. سرچهار راه ایستادم
و اطرافمو دید میزدم تا اینکه سعید را دیدم. باور کردنی نبود. سعید، اونم اینجا. داد
زدم سعید و محکم تو آغوشم کشیدمش. دیدم دارن نگامون میکنن گفتم بریم یه جای خلوت.
تا نزدیک پارک همدیگه را با تعجب نگاه میکردیم و تا روی نیمکت نشستیم گفتم دیونه
اینجا چکار میکنی. دیدم با تعجب نگام میکنه، گفت چقدر عوض شدی، اگه وقتی صدات کردم اطرافتو نگاه
نمیکردی اصلا نمیتونستم تشخیص بدم خودتی. گفتم حالا، از خود بگو اینجا چکار میکنی.
از گذشته هاش گفت و از دوران پُر فراز و نشیبی که گذرانده بود. دیگه از موندن تو ایران خسته
شده بود و برای همین داشت به لندن میرفت. گفتم کسی را اونجا داری؟ گفت آره میشناسیش.
گفتم کیه؟ نگاه شیطنت آمیزی کرد و گفت مظفر. کمی بفکر فرو رفتم، گفتم تو کجا مظفر
کجا. اون که از تو خُل تره. خنده ای کرد و گفت بعد اینکه شما رفتید خیلی اتفاقات
اُفتاد. بچه ها پخش و پلا شدن. از بچه ها گفت که اکثرا مشغول کاری شده بودند و
دیگه همدیگه رو خیلی کم میدیدن. قبل اینکه بیام فرانسه چند سالی شهرهای مختلفی را
برای زندگی انتخاب کردم و آشناییم با شاهرخ از زمانی بود که تهران زندگی میکردم. سعید گفت
قراره امشب مظفر بیاد دنبالم تا باهم بریم. گفتم دلت واسه خانواده و دوستات تنگ
نمیشه. گفت چندتایی از بچه ها تو لندن هستند. گفتم کیا؟ دوباره نگاه شیطنت آمیزی کرد و گفت
مثلا علی. کمی جا خوردم گفتم علی کی رفته لندن. علی عموی ناتنیم بود و از من
کوچیکتره. خیلی عمو و عمه ناتنی دارم که از ازدواج دوم پدر بزرگ بود. گفتم دیگه
کی هست. گفت لطیف برادر مظفر هم هست. گفتم دیگه خیلی خوش میگذره گُل بود به سبزه
هم آراسته شد. سعید خندید و گفت خیلی دلم برات تنگه شده بود. فکر نمیکردم دوباره ببینمت. اونطوری که تو رفتی همه مطمئن بودن دیگه هیچوقت برنمی گردی. خاطرات
گذشته به آنی از جلو چشمام گذشت. خودمو خیلی زود جمع کردم، گفتم بی خیال. چند جایی
گشتیم تا که دم دمای غروب مظفر تماس گرفت و آدرسو داد. دیدم سعید راه اُفتاد و
نگاهی بهم کرد گفت نمیآی. گفتم مگه تو آدرسو بلدی. نگاهی تندی کرد و غرغر کنان گفت
بابا راه بیفتد داره دیر میشه. تو راه متوجه شدم سعید خیلی عوض شده. دیگه اون آدم
دست و پاچلفتی قدیم نبود، واسه خودش مردی شده بود. تا مظفر را دیدم یاد اون صبح اُفتادم. مظفر یه مدت توی یه سمون پزی(یک نوع نان عربی که بیشتر صبحانه استفاده میشود) کار میکرد. اونوقت زیاد نمیشناختمش
و یه سلام و علیک کوتاهی با هم داشتیم. همیشه وقتی میرفتم تو صف چند نفری را جلوتر از من
راه مینداخت. یه بار خیلی ناراحت شدم و صبح زود رفتم سراغش. مظفر داشت تلو تلو
میرفت سمت سمونی. هنوز چشاش خواب بود که یه دفعه منو دید. دوهزاریش اُفتاد واسه چی
آومدم. خلاصه حسابی از خجالت هم درومدیم. آخرش که گردنشو گرفته
بودم و میخواستم سرشو بکوبم به دیوار. گفت نزن نزن، از این به بعد بدون نوبت سمون
ببر. با هم دست دادیم و با خنده بهم گفت هنوز یادته منو کتک زدی. سریع گفتم
پیشدستی نکن تو منو کتک زدی. یه کم خندیدیم و محکم همو بغل گرفتیم. خیلی عوض شده
بود. موها فرفری و کمی لاغر شده بود. هنوز اون نگاه خشن و جذابشو داشت. گفتم این
دیوونه رو کجا میخوای ببری، مگه لندن جای این خُل و چلاست. مظفر خنده ای کرد و گفت سالها پیش
اونا دیوانه هاشونو میفرستادن خاک ما، حالا ما هم داریم انتقام میگیریم. گفتم الحق که
گُل گفتی. وقتی ازشون جدا شدم مظفر کلی اصرار کرد بهشون سر بزنم. اون نمیدونست علی
عموی منه و ازش کلی تعریف کرد. گفتم باشه اگه وقت کردم میام. توراه برگشت کلی فکر
از سرم گذشت. آن دوران، درس، مدرسه، دانشگاه، باشگاه، اردوهای مختلف، همه و همه از
جلو چشمام میگذشت که یه دختره توجه ام را جلب کرد. موهاش درست مثل موهای مریم بود
و نمیدونستم چه مدت بود نگاش میکردم. آومد کنارم ایستاد و آروم گفت به یه کافی شاب
دعوتم میکنی. گیج بودم و با لهجه امریکن گفتم نه. لبخندی زد و دوباره گفت میخوای
به یه کافی شاب دعوتت کنم. دوباره بدون اینکه فکر کنم گفتم نه. پرسید بریتانیایی
هستی. بازم گفتم نه. گفت من این ایستگاه پیاده میشم. وقتی رفت پایین داشتم زُل زُل
نگاش میکردم. آروم خنده اش داشت ازم دور میشد. رسیدم منزل متوجه دست گلی که به آب داده بودم شدم.
دختره فرانسوی پرسید و من با لهجه امریکن. کلی به خودم خندیدم و یاد حرفهای مظفر
اُفتادم که کم کم داشتم متوجه میشدم. مظفر بارها میخواست کمی سربه سر سعید بذاریم
اما من اصلا متوجه نشده بودم. سعید ماجراها داشت. یه بار احمد مخشو زده بود و کلی
حرف از زیر زبونش بیرون کشیده بود. گفته بود همه بچه ها دوست دختر دارند تو نداری.
اگه نداشته باشی همه مسخرت میکنند. اونم ساده ساده گفته بود دارم. نزدیک محلمون
دختری به اسم آمنه هست وقتی میرم منزل میاد در خونشون وامیسته. احمد ازش پرسیده
بود تو چکار میکنی. سعید گفته بود یه روز از در خونشون رد شدم بهش گفتم نهار چی
دارین. اونم گفته بود آبگوشت داریم بفرمائید در خدمت باشیم. احمد پرسیده بود تو چکار
کردی. سعید هم گفته بود نه مرسی، میرم خونه ما خودمون نهار داریم. احمد واسه همه بچه ها
تعریف کرده بود تا چند ماه بعدش استاد رستمی پای تخته مسئله حل میکرد. سعید
گفت آقا اینجا اشتباه نیست؟ استاد رستمی دوباره فرمولها را چک کرد ولی سعید دست
بردار نبود و دوباره گفت آقا اینجا اشتباه ست؟ استاد رستمی گچ کوبوند به تخته و
گفت ولمون کن آمنه آبگوشتی. کل کلاس زدیم زیر خنده. استاد رستمی هم میدونست.
الآن که دارم به اون روزا فکر
میکنم میبینم هر وقت میخواستم به مریم فکر کنم یه اتفاقی می اُفتاد و منو از مریم
غافل میکرد. هنوز هم آخرین نگاهش یادمه.
یکی از اقوام دورمون عفت خانوم دخترش تو آمریکا تحصیل میکنه. واسم گفته
بودن دوستی داره که اهل بوستونه. یکبار شاهرخ بهم گفته بود که احتمالا خانوداه مریم
بوستون باشند. واسه همین زنگ زدم خونشون. عفت خانوم گوشی را برداشت. با آقا مرتضی
خیلی رفیق بودم و خیلی هم سربه سر هم میذاشتیم. ماجرا را واسه عفت خانوم تعریف
کردم و ازش خواستم ببینم میتونه توسط دوست الهه از مریم و خانواده اش
خبری بگیره. کمی منگ منگ کرد و گفت فکر
نمیکنی اختلاف سنیتون زیاد باشه. گفتم عفت خانوم حالتون خوبه، از چی حرف میزنید. گفت
الهه خیلی خواستگار داره از وقتی رفته آمریکا پُشت سرهم خواستگار میآد. گفتم هنوز
یادمه بغلش کردم منو خیس کرد. آخه این دختر.... من میخوام چکار. اون روز کلی عذاب
کشیدم فقط همون یه دست لباس داشتم که تنم بود و کلی جلوی خورشید کم رمق پاییز ایستادم
تا لباسم خشک بشه. گفتم عفت خانوم میدونید همیشه به آقا مرتضی چی میگم. گفت چی میگی؟ بهش میگم خاک تو اون سرت کنن آخه دختر قحطی بود آومدی اینو گرفتی، ما که کلا ناامید
شده بودیم از اینکه کسی اینو بگیره، بی خیالش هم شده بودیم، شما از کجا سروکله ات
پیدا شد اینو گرفتی.
هر کاری میکنم از مریم خبری بگیرم نمیشه. دارم کم کم به تقدیر و سرنوشت اعتقاد پیدا میکنم.
جنگ جهانی دوم با اینکه جامعه ملل تشکیل شده بود و بیشتر کشورها
متقاعد شده بودن که جنگ ارمغانی جز کشتار و ویرانی ندارد و آثار مخرب آن را متوجه
شده بودند، باز جنگ آغاز شد. جامعه ملل بعد جنگ جهانی اول بوجود آمد و هدف آن
جلوگیری از بروز جنگ و برطرف کردن اختلافات بین کشورها از راههای دیپلماتیک و
گفتگو مصالمت آمیز بود. اروپا زمانی بخود آمد که آتش شعله های جنگ بیشتر مناطقش را
فرا گرفته بود. شروع کننده جنگ آلمانی نازی بود که از کشورهای جنگ طلب محسوب میشد.
آنان خود را نژاد برتر میدانستند و شعارشان «خدا با ماست» بود. تفکری که خداوند
یار و همراه ماست و به آنان اجازه داده است که بر دنیا تسلط پیدا کنند و برای
رسیدن به این هدف دست به هر اقدامی بزنند. آثار جنگ جهانی دوم بسیار بود و مهمترین
آن پیدایش دو ابر قدرت بزرگ بود که جنگ امکان آن را برای آنها فراهم کرده بود.
شوروی و آمریکا. بر اثر جنگ بیشتر قدرتهای نظامی تضعیف شده بودند و از کشور آنها
چیزی جز ویرانه باقی نمانده بود. شوروی بخاطر وسعت و آمریکا بخاطر دوری سرزمینش
از محل وقوع جنگ کمترین آسیب را دیده بودند و کشور آلمان بخاطر اتحاد آنها بود که شکست خورد
و سرنوشت جنگ را به متفقین واگذار کرد. بریتانیا بخاطر روابط قوی که با آمریکا
داشت توانست خود را زودتر از سایر کشورها به ثبات برساند و نقش آفرینی در آینده
دنیا داشته باشد. نقش رئیس جمهور آمریکا فرانکلین دلانو روزولت(دموکرات) و ژوزف
استالین رهبر حزب کمونیست و وینستون چرچیل بسیار پُرنگ است در تاریخی که برای دنیا
نگاشته شد. اروپای ناتوان و ویران شده از آثار جنگ توسط دو ابرقدرت نوظهور به بلوک
شرق و غرب تقسیم شد. کشور آلمان که متجاوز و شروع کننده جنگ نام گرفت به دو قسمت
شرقی و غربی تجزیه شد و همراه با کشور ژاپن تا سی سال اجازه داشتن نیروی نظامی
نداشت و حفاظت از آنان توسط فاتحان جنگ انجام میشد. جنگ جهانی دوم توازن قدرت و
جغرافیای جدیدی ایجاد نمود که تمام اقتصاد و فرهنگ و صنعت و... را تحت شعاع خود قرار
داد و با ظهور دوابرقدرت نو دنیا مسیر تازه ای را تجربه کرد. تمام این اتفاقات
عدیده محصول جنگ طلبی آلمان نازی و در رأس آنها آدولف هیتلر رهبر کاریزماتیک حزب
ناسیونال سوسیالیست کارگران بود. سیاست جنگ افروزانه هیتلر و تعصبات خشک او و
نداشتن انعطاف و پذیرش اشتباه و راهکار مناسب برای رفع و جبران نه تنها کشور آلمان
را به ویرانه ای تبدیل کرد بلکه فجایع انسانی بسیاری برای مردمان به ارمغان آورد.
اشتباهات هیتلر باعث دوقطبی شدن قدرتهای جهان شد و عقب ماندگی و پسرفت عظیمی برای
قاره اورپا داشت که بعدها با تشکیل اتحادیه اروپا و دارای منافع و مقاصد مشترک،
باز این قاره اسیر سیاستهای دو ابرقدرت دنیاست و هنوز اروپائیان نتوانسته اند خود را از
چنگال شرق و غرب برهانند و این نتیجه جاه طلبی و بی فکری و بی تدبیری یکنفر
بنام آدولف هیتلر است.!
طرح خاورمیانه جدید و نقشه طراحی شده آن توسط فاتحان جنگ جهانی دوم بعد از پایان جنگ ریخته شد که کشورهای منطقه بصورت قومی و مذهبی تجزیه و تفکیک شوند و از دل یک کشور با اقوام و مذاهب مختلف چند کشور جدید پدید آید. اگر چه این تجزیه بنا به دلایل رفع تبعیض و رسیدن مردمان به حق و حقوق خود بود اما پنهان این جریان تفکرات جنگ طلبانه و رویای تشکیل یک حکومت واحد اکثر کشورهای منطقه بود که بر کل دنیا مسلط شوند. اکثر کشورهای خاورمیانه دارای مذهب اسلام با شاخه های متعدد آن هستند که بر این باورند اسلام دین برتر و رسول آنان پیامبر اعظم است و باید تمام دنیا به زیر بیرق اسلام درآیند و پیرو آخرین فرستاده خداوند باشند و برای این هدف در پی فتح دنیا و تشکیل یک کشور واحد که مرزهایش تمام جهان باشد، هستند. آنان مردمان را به مسلم و غیر مسلم تقسیم میکنند و هدف مسلمانان، تمام غیر مسلمان را مسلم کردن است حتی با زور شمشیر و جنگ و خونریزی.! طرح تجزیه در این سالها شدت بیشتری بخود گرفته و اکثر کشورهای خاورمیانه درگیر جنگ با هم و یا جنگهای داخلی خود هستند. جنگ اسرائیل و فلسطین سالهاست که ادامه دارد. مابین پاکستان و هندوستان تنشهای فراوانی است. یمن درگیر جنگ داخلی و همچنین جنگ با عربستان است. عراق مدتهاست بعد جنگ با ایران و سپس جنگ اول و دوم با آمریکا و متحدانش و در حال حاضر درگیر جنگهای داخلی و شبه نظامیان مختلف است. سوریه درگیر جنگهای قومی و قبیله ای با هم و همچنین جنگ آنان با دولت و نیروهای داعشی است. وضعیت لبنان و غزه اسف بار است. ترکیه سالهاست با پیشمرگان کورد می جنگد و علاوه به درگیری داخلی، نیروهای نیابتی در حال جنگ در کشورهای همسایه دارد که سلاح نظامی و سایر ملزومات آنها را تأمین میکند. ایران بعد طولانی ترین جنگ اخیر دنیا با عراق و درگیریهای داخلی و همچنین تأمین نیروهای نیابتی در جاهای مختلف منطقه بیشترین هزینه جنگی را متقبل شده است.لیبی، مصر، الجزایر، مراکش، تونس، کشورهای امارات، قطر، کویت، و جنگهای داخلی افغانستان که وارد مرحله تازه ای شده است، هر آن احتمال بروز جنگی فراگیر در این کشورها خیلی زیاد است و تکرار فجایع انسانی که محصول اصلی جنگ می باشد.
سیاست جنگ افروزی و جنگ طلبانه نه تنها کشور را تضعیف و با انواع
کثیری از تحریمها مواجه میکند بلکه تبعات تجزیه را نیز به بهمراه دارد. نهایتا با جنگ رو در رو و یا تحریمهای شدید کشور متخاصم را وادار به تسلیم میکند و کلی آسیب از این
سیاست غلط(تجزیه و تضعیف) به او وارد میکنند. جنگ تا بحال هیچ پیروزی برای ایجاد کننده اش نداشته
است(باخت باخت) و آنچه از آن باقی مانده فقط شکست بوده است.!
منطقه ای که اکثریت کشورهای آن سیاست جنگی و متخاصمانه دارند خاورمیانه
است و در واقع بغیر از عربستان، خاورمیانه همان امپراتوری پارس است و چنین تفکر
فتح دنیا و باور به تشکیل یک حکومت واحد همان ترفندی است که تقریبا 1500 سال پیش
اعراب با آن امپراتوری پارس را شکست دادند و برنامه دراز مدت خود را در افکار و
باورهای مردمان این سرزمین وارد ساختند و تا به دنیای امروز هم ادامه دارد. داشتن این باور و تفکر کشورهای غربی و آمریکا و روسیه را متقاعد ساخته است تنها راه کنترل منطقه و جلوگیری از بروز جنگ تجزیه کشورهای
خاورمیانه است، تا هم از قدرت تهاجمی آنان کاسته شود و هم اهداف راحتی برای چپاول و
غارت آنان باشند. با درگیر کردن این کشورها با هم جنگ را در منطقه نگه داشته اند و کلی سود بابت فروش تسلیحات نظامی از انان کسب کرده اند و راه را برای تجزیه ممکن و میسر ساخته اند.!
پ.ن:
ایده ها، ضد گلوله هستند.!؟
کشورهایی که سیاست جنگ طلبانه دارند فقط کافیست به آنها تسلیحات نظامی بدهید و آنگاه تمام منابع آنان را غارت کنید.!
یکصدوبیست و چهار هزار پیامبر برای حذف حاکمیت و راهنمایی مردمان و
دعوت به پرستش تنها یک خالق ظهور کردند و در دورانهای مختلف وظیفه رسالت خود را به
پایان رساندن، اما بعد هر پیامبر نوع جدیدی از حاکمیت بوجود آمد و با استفاده از
جهل و نادانی عامه مردمان به قدرت رسید و دوباره ظلم، ستم، برده داری و به اسارت
گرفتن و دربند کردن رواج یافت.
تفکر تشکیل تمدن اسلامی که در واقع تمدن عربی و جایگزین کردن آن بجای
تمدنهای منطقه و بعدها کل دنیا و ایجاد امپراتوری اسلامی(عربی) رویای اعراب بود که
با فتح امپراتوری پارس به این باور رسیدن امپراتوریهای دیگر را هم میتوانند فتح
کنند. از این رو به امپراتوری روم حمله ور شدند و حتی قسمتهایی از آن را فتح
کردند. باورها و اعتقادت مردمان روم متفاوت از اعراب بود. آنان بیشتر مسیحی بودند
و خود را دارای فرستاده خدا و کتاب آسمانی می دانستند. ترفند و حیله اعراب با نام
آزادی مردمان از دست حاکمان زورگو و ستمگر و واگذاری حق تعیین و تکلیف به خود
مردمان جواب نداد و محصول این هجوم وحشیانه و متعصبانه جاهل گونه عربی بروز جنگهای
طولانی و کشتارهای بسیاری بود که بیش از دویست سال بطول انجامید و بعدها بنام
جنگهای صلیبی(مابین اعراب و مسیحیان) نام گرفت.
داعش نمونه بارز و مدل عینی اعراب آنزمان است.! اعراب رویای فتح جهان
و تشکیل یک حکومت واحد داشتند و برای رسیدن به این هدف از هیچ تلاش و کوششی
فروگذار نشدند. با دو تاکتیک تغییر زبان مردمان مناطق فتح شده به عربی و به کنیزی
گرفتن دختران و فرزندان بسیار از آنان صاحب شدند، سعی در فتح کامل آن مناطق داشتند
که سالهای سال وابسته به اعراب شوند.
امپراتوری پارس تا مدتها تحت تأثیر هجوم اعراب بود و اتحاد خود را تا
حدود زیادی از دست داده بود. قومیتها و سیستم خان و اربابی زیادی در اکثر نقاط این
سرزمین بوجود آمده بود. هر کدام قسمتی این سرزمین را به تصرف درآورده بودن و به
حکومتشان ادامه میدادند تا اینکه شاه اسماعیل صفوی این امپراتوری را دوباره احیاء
کرد و مردمان و اکثر سرزمینهای پارس را با هم متحد کرد. اگرچه بعد مدتها توسط شاه
اسماعیل صفوی امپراتوری پارس احیاء شد و دوباره اقتدار این سرزمین برگشت اما مسئله
مهم باور و اعتقاداتی بود که توسط شاه اسماعیل به آن دامن زده شد. شاه اسماعیل
شیعه دوازده امامی را مذهب رسمی حکومت اعلام کرد و حتی با زور شمشیر هم عامه
مردمان را وادار به پذیرش کرد. از همان ابتدا امپراتوری عثمانی که در گذشته سرزمین
آنان جزئی از امپراتوری پارس بود راه عداوت و دشمنی را با پارس در پیش گرفت و
جنگهای متعددی مابین عثمانی و صفویه در گرفت. زیرا که امپراتوری عثمانی دارای مذهب
تسنن بود و بین تسنن و تشیع همیشه اختلاف و نزاع بوده و هست. کار شاه اسماعیل در
تشکیل امپراتوری پارس که بعد مدتها صورت گرفت قابل تحسین بود اما ایجاد مذهب تشیع
دوازده امامی باز پارس را بسمت اعراب میکشاند و اهداف دیرینه آنان را محقق می ساخت
و حاصلش آن شد که در سلطنت آخرین پادشاه صفوی کشور چنان تضعیف شده بود که محمود
افغان با سه هزار سرباز پایتخت آنرا فتح کرد. بعد صفویه نادر قلی افشار(پادشاه
نور) دوباره سرزمینهای پارس را احیاء کرد اینبار نه با تفکرات مذهبی! بلکه تمدن
پارس و آداب و سنن پارسیان را سعی میکرد جایگزین مذهب کند. نادر به هیچ سید و آخوندی
اعتقاد نداشت و دستور داد همه آنان به کار گمارده شوند و با کار و تلاش مایحتاج
زندگی خود را تأمین کنند و مفید برای اجتماع واقع شوند. در زمان نادر همگی مشغول
کار شدند و برای زندگی خود تلاش میکردند. نفوذ تفکرات عربی و باور و اعتقادی که
برای مردمان ساخته بودند هرگز نگذاشت که نادر تمام برنامه ها و اهداف خود را به
نتیجه برساند. او مجبور بود جایی خود را شیعه و جایی خود را سنی معرفی نماید و
کارهایی در کسب رضایت تجمع زیادی از مردمان انجام دهد. با مرگ نادر دوباره
امپراتوری پارس اقتدار گذشته خود را از دست داد تا اینکه دوباره حکومت مذهبی قاجار
بر سرکار آمد و در نهایت در زمان آخرین پادشاه قاجار کشور چنان درمانده و تضعیف
شده بود که نه تنها بیش از شصت و پنج درصد خاک ایران تجزیه و از کشور جدا گشته بود،
بلکه مناطق زیادی هم در حال تجزیه و جدایی از ایران بود.(کشور طبرستان توسط میرزا
کوچک، کشور اهوازیه توسط شیخ خزعل، آذربایجان، کردستان، شمال خراسان، بلوچستان)
تفکرات
عربی در ایجاد یک امپراتوری واحد که بر کل دنیا حاکمیت کند باعث شد کشورهایی
بمانند بریتانیا، روسیه، فرانسه برنامه هایی در مقابل این تفکر داشته باشند و برای
جلوگیری از تحقق آن دست به اقدامات گوناگونی بزنند. تجزیه قاجاریه یکی از این
اهداف بود که طی سالهای متمادی و با عهدنامه های مختلف صورت پذیرفت که هدفی جز
تضعیف کشورهای منطقه و وابستگی و کنترل کردن راحت هر یک از آنها نبود. این برنامه
تجزیه بارها و بارها در دنیا صورت پذیرفت و نقش بریتانیا و فرانسه و چند کشور
تأثیرگذار به وضوح مشخص است. امپراتوری عثمانی در جریان جنگ اول جهانی تجزیه شد و
کشور ترکیه کنونی جایگزین آن شد. بیشتر مناطق تحت سیطره عثمانی توسط بریتانیا و
فرانسه اداره میشد و کشورهایی بمانند عراق، اردن، سوریه، لبنان و... بوجود آمدند
که انتخاب حاکمان و اداره آن کشورها توسط آنان صورت میگرفت. تفکرات عربی با تشکیل
یک کشور متحد که به دنیا غلبه کند بریتانیا ، فرانسه و چند کشور دیگر را ترغیب کرد
برای کنترل بر منطقه و ایجاد تفرقه در جلوگیری از اتحاد و تحقق نیافتن اهداف عربی،
کشوری بنام اسرائیل با مذهب یهودی تأسیس کردند که هدف آن مشغول کردن کشورها منطقه
بخود حتی با درگیریهای نظامی بود. بعدها با شکل گیری قدرت دیگری در جهان این کشور
مورد حمایت مستقیم آن قرار گرفت. جنگ اول و دوم جهانی آمریکا را به یک ابرقدرت
جدید تبدیل کرد. زیرا اروپا بشدت تضعیف شده بود و جنگ خرابی و ویرانی بسیار از خود
برجای گذاشته بود و آمریکا به سبب مسافتی که با محل وقوع جنگ داشت کمترین آسیب را
داشت و در راه پیشرفت علم و تکنولوژی گوی سبقت را از سایر رقیبان ربود و یکه تاز
میدان شد. امروزه مشاهده میکنیم چقدر این کشور در زمینه های مختلف پیشرفت داشته
است و به بالاترین سطوح علمی رسیده است. تقریبا ابرقدرت جهان شده است و این
دستآورد کشورهای متخاصم و شروع کننده جنگی بود که باعث شد خود تضعیف شوند و چنین ابرقدرت
جدیدی پدید آید.!
کشورهایی که تفکرات جنگ طلبانه دارند و به فکر فتح و فتوح دنیا هستند
همیشه رویای رسیدن به اهداف خود را در سر دارند و زندگی را بر عامه مردمان تلخ و
جانفرسا میکنند. آنان همیشه در حال ساخت سلاح و ابزارآلات جنگی هستند و کشور آنان
فقط در بُعد نظامی رُشد میکند و فرهنگ، اقتصاد، آموزش، ورزش، صنعت و کشاورزی آنان
رو به زوال میرود و در دراز مدت نیست و نابود میگردد. جنگ حاصلی جز خرابی و کُشتار
و انزوای بیشتر ندارد و هیچ جنگی در هیچ کجای دنیا تا بحال برنده ای نداشته و
نخواهد هم داشت.
پ.ن:
نزدیک به 1500 سال است که این منطقه رنگ آسایش و آرامش بخود ندیده
است. کشورهای تجزیه شده از امپراتوری پارس مدام یا در حال جنگ با هم هستند و یا
درگیر جنگهای داخلی خود هستند. قتل، غارت، تجاوز، ویرانی، عقب ماندگی و.... همگی
حاصل آن اعتقادات و باورهای غلط و اشتباهی بود که سالیان قبل در باورها و اعتقادات
مردم نهاده شد و متأسفانه تابحال هم ادامه
دارد و در حال حاضر کل منطقه را به سمتی کشانده است که اگر درست مدیرت نشود فاجعه
ای وحشتناک وغیرقابل جبران از خود برجای میگذارد.
اثرات جنگ آنقدر مخرب و غیرقابل جبران است که سازمان ملل در صدد
جایگزینی برای آن بود تا هم از بروزش جلوگیری کند و هم کشور یا کشورهای متخاصم را
تنبیه و مجازات کند. بهمین خاطر از تحریم استفاده میکند. تحریم اثرات مخربتر و
ویرانگرتری نسبت به جنگ دارد که بخشهای مختلف کشور متخاصم را مختل و فلج می سازد.
فشاری که در اثر تحریم بر ملت وارد میشود نارضایتی آنان را از وضع پیش آمده بیشتر
میکند و با اعتراضات مختلفی که در گوشه و کنار کشور میشود، در نهایت حاکمیت را
مجبور میسازد از تصمیم یا تصمیمات اشتباهش دست بردارد و راه صلح و سازش از سر گیرد
و برای برداشتن هرچه زودتر تحریم تلاش نماید.
مهم نوشت:
هر تغییر و اصلاح در باور و اعتقادات مردمان، سه نسل زمان می برد.!
برای نابودی یک سرزمین و یا یک تجمع بزرگ بشری، فقط کافی است به باور و اعتقادات
آنها حمله کرد.!
مهم نوشت:
خالق آسمانها و زمین خداست. آفریننده آسمانها و زمین خداست. صاحب
دنیا و زندگی خداست. مالک آسمانها و زمین خداست. تنها حاکم انسانها خداست. وارث
آسمانها و زمین خداست. اوست که میمیراند و زنده میکند. اوست که لایق سپاس و ستایش
است. اوست که شفاعت میدهد. اوست که حاجات انسانها برآمده میکند. اوست که شر و بلاء
برمی گرداند. او رازق تمام خلایق است. او نگه دار و حافظ تمام موجودات است. وعده
خداوند حق است و مسلما تحقق می یابد. آنچه ذکر شد بطور صریح و آشکار روشن می سازد
خدایی جز پروردگار عالمیان نیست و حاکم واقعی و تنها حاکم آسمانها و زمین فقط
خداست. پس بر همگان(تمام انسانها) روشن گردید هیچ حاکمیتی جز حاکمیت خداوند وجود
ندارد و تمام فرستادگان پروردگار متذکر آن شدند و بارها و بارها به گوش مردمان
رساندند. تمام حاکمیت انسانها از گذشته تا بحال کفر کامل بوده است و قبول آن از
سوی هر ملتی شرک محض محسوب میشود.!
حمله اعراب به امپراتوری پارس فقط یک جنگ معمولی نبود. آنان کینه
بسیار از قوم پارس به دل داشتند و حتی هدایت آخرین فرستاده پروردگار نیز نتوانست از
این عداوت و کینه بیشمار اندکی بکاهد. آنان نه تنها به جان و مال و ناموس پارسیان
حمله کردند، بلکه به فرهنگ و آداب و زبان و تمدن دیرینه و باستانی پارس هم هجوم
بردند. زبان گفتار اقوام مختلف پارس را عربی کردند. آداب و رسوم عربی را جایگزین
رفتارها نمودند. غارت و چپاول و تجاوز آنان را سیر نمیکرد و آداب جاهلانه و
متعصبانه قبیله ای خود را بنام دین به مردمان می آموختند و جایگزین فرهنگ و آداب
غنی پارسی می ساختند. در طی مدت بیش از 120 سال هرگز دست از کینه و عداوت خود
برنداشتند و با نقشه های حساب شده و از قبل طراحی شده در پی تشکیل امپراتوری عربی
بودند، که نه تنها بر کل منطقه، بلکه به کل جهان تسلط داشته باشد(طراح اصلی نقشه
های اعراب سلمان فارسی بود). زنان و دختران پارس را به نکاح و کنیزی درمی آوردند
تا فرزندان بسیار که مادرانشان پارسی بود صاحب شوند. و با چنین عملی نژاد جدیدی از
دورگه ها در کل مناطق پارس ایجاد کنند تا با نفوذ در نژاد این سرزمین و کشاندنشان
در هر عهد و دوره ای بسمت خود اهداف از قبل طراحی شده را تحقق بخشند. با این کار
اجرای مقاصد و اهداف بلند مدت اعراب توسط خود مردمان پارسی تضمین و اجراء میشد.
این مهمترین هدفی بود که توسط طراحان نقشه از پیش تعیین شده طراحی و به اجراء
درآمده بود. آنان با این ترفند هوشمندانه و دقیق قرنها و سالهای متمادی است که در
باور و اعتقادات شکل گرفته مردمان نفوذ کرده اند و کل امپراتوری پارس را با باور و
اعتقاداتشان فتح کرده اند و دست نشانده خود ساخته اند. حاصل این کار منطقه را
تبدیل به مذاهب گوناگونی کرده است که نشأت گرفته از تفکرات حاکمیتی عربی است که از
مذهب اصلی و بزرگ آنان که اسلام نام دارد نشأت گرفته است. اسلام نه تنها دین نیست
بلکه خود نیز بمانند یهود و مسیح و.... نوع شکل گرفته ی دیگری از مذهب است که شاخه
های بسیار دارد که اصلیترین شاخه های آن تشیع و تسنن هستند. مذاهب بسیار در کل
سرزمینهای پارس شکل گرفته است که هرکدام با حاکمیتی مشخص خود را برحق میداند
و همه آنان آرزوی یکپارچه کردن کل منطقه و تشکیل حکومتی واحد بنام اسلام و مذهب
خود دارند که همه مردمان بپذیرند و در نهایت به کل دنیا بتازند و تمام دنیا و کره
خاکی را یکدست از مذهب اسلامی خود سازند.
اسلام یعنی تسلیم شدن در برابر امر خدا. مسلمان یعنی کسی که مطیع و
تسلیم کلام پروردگار است. مسلمانان یعنی کسانی که تسلیم شده در برابر کلام خدا و
اوامر او هستند. تمام دین خدا از اولین فرستاده حضرت آدم(ع) تا آخرین فرستاده حضرت
محمد(ص) مردمان را به تسلیم شدن در برابر امر خداوند دعوت کرده اند و از همه مردم
خواسته در برابر کلام خدا و دستورات او سمعا و طاعتا باشند و همگی تسلیم کلام حق
شوند. همه پیامبران از جانب یک خدا آمدند و همگی ملتها را به تسلیم شدن در برابر
کلام خدای احد و واحد امر نمودند. لفظ ادیان بزرگترین اشتباه بشر است که متأسفانه
سالهاست تکرار میشود و دستآوردی جز تفرقه و ایجاد مذاهب بیشتر و کینه و عداوات
نداشته است. تمام بندگان خداوند خلقتی یکسان دارند و همگی بنده یک خالق هستند.
متأسفانه بعد رفتن هر یک از پیامبران مردمان تبدیل به امت آن پیغمبر شده اند و
سالهاست خود را امت و پیرو آن پیامبر میدانند. نوع پرستش، عبادت، اعتقاد و باورهای
آنان با سایر امتها و پیروان پیامبر دیگر متفاوت و حتی در بسیاری موارد مخالف هم
شده است. هرکدام خود را برحق می دانند و پیروی از دین آنها راه رسیدن مردمان به
بهشت و سعادت دنیا و آخرت می دانند. بقیه ادیان را کافر می خوانند و عاقبت آنان را
در جهنم می دانند.
کشورهایی که در امپراتوری پارس واقع شده اند هر کدام دارای مذهبی
جداگانه و آداب و رسوم و قومیتی خاص شده اند که ریشه در دو مذهب اصلی اسلامی تشیع
و تسنن دارند. هر کدام خود را برحق میدانند و از مواضع و اعتقادات خود
هرگز برنمی گردند. آنان به فکر اتحاد کل کشورهای منطقه هستند تا ابتدا منطقه ای
اسلامی با وحدت و یکپارچگی کامل ایجاد کنند و بعد با فتح کل کشورهای دنیا جهان
اسلام را تشکیل دهند. کشوری که کل دنیا را احاطه کرده باشد و زیر سیطره یک حاکمیت
واحد باشد. از جمله این کشورها که چنین اهدافی در سر دارند میتوان به کشورهای
ایران، عربستان، ترکیه، مصر و حتی کشورهای افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه، لبنان
و فلسطین، امارات، قطر هم اشاره کرد. کشوری هم در منطقه وجود دارد با نام اسرائیل
و مذهب یهودی که تشکیل آن و اهداف ایجادی آن خود بحث مفصلی دارد که در ادامه مقاله
جنگ به آن پرداخته میشود.
پ.ن:
نزدیک به 1500 سال است که امپراتوری پارس هنوز به راه راست ننشسته
است. فرقه ها و مذاهب بسیار در آن شکل گرفته اند که هرکدام ادعای برحق بودن
میکنند. این تفکرات مذهبی مانع از اتحاد و یکپارچگی امپراتوری پارس بمانند گذشته
شده است. این امپراتوری بارها مورد هجوم اقوام و امپراتوریهای دیگر قرار گرفته است
اما هر بار دوباره با غلبه بر متجاوزان اتحاد و همبستگی خود را بدست آورده و
دوباره قویتر از قبل نیز شده است. مردمان این سرزمین با هر قومیت و نژادی خود را
جزئی از این امپراتوری می دانسته اند و برای حفظ و بقاء آن تلاش و کوششی با جان و
دل داشته اند. امروزه همگی وابسته به تفکرات عربی شده اند و همگی راهی کشور
عربستان میشوند تا با خدا ارتباط برقرار کنند و با زیارت خانه خدا که در کشور
عربستان واقع شده است خود را پاک از گناهانشان کنند و راه به بهشت رفتن را برای
خود میسر و فراهم کنند. رفتگان به این دیار حاجی نام میگیرند که تکلیف خود را به
انجام رسانده و بعد مرگ با فراق خاطر بسوی خالق خویش شتافته تا آنان را وارد بهشت
کند. هدف آخرین فرستاده خداوند هرگز این نبوده است که مشاهده میکنیم. پیامبر
خاتم(ص) همه مردمان را با سخن نیک و اخلاق پسندیده به دین خدا دعوت میکرد.
پیامبران و کتاب آسمانی آنها را مورد تأیید قرار میداد و همگی آنان را فرستادگان
خداوند برای هدایت بشر در طول تاریخ و دورانهای متفاوت معرفی میکرد. همه مردمان را
به اطاعت بی چون و چرا از پروردگار عالمیان توصیه میکرد و از تفرقه و چنددستگی منع
میکرد. او هرگز برای دین با هیچ شخص و قومی به مبارزه برنخاست و هیچ جنگ پیامبر
برای حفظ دین و بخاطر دین نبود، بلکه با کسانی که جرمی مرتکب شده بودن به مبارزه و
جنگ برخاست. پیامبر بارها با مجرمان جنگید تا که مجرمان یا تسلیم شدند و یا به
هلاکت رسیدن آنگاه کلام خداوند را با سخنی نیکو برای آنان بازگو میکرد تا تسلیم
شدگان و توبه کنندگان به دین خدای احد و واحد بپیوندند و همگی یک امت و پیرو یک
خداوند شوند. کاری که اعراب در زمان خلیفه دوم انجام دادند هرگز بخاطر دین نبود که
هیچ، بلکه کاملا مغایر با دین و توصیه های آخرین پیامبر خدا نیز بود. اعراب بعد این
جنگ کینه ورزانه و جاهلانه به دو دسته تقسیم شدند. عده ای موافق این جنگ بودند و
عده ای مخالف و سخت از کرده خود پشیمان شدند و رو به توبه و استغفار آوردند. اعراب
برای توجیه حمله خود دست به تغییر تاریخ منطقه زدند. انان پارسیان را زرتشتی آتش
پرست معرفی کردند و پیامبر و کتاب مقدس اوستا را قبول نکردند. در حالی که زرتشت از
پیامبران خداوند بوده و کتاب او نیز آسمانی و حتی ظهور آخرین فرستاده خدا بمانند
پیامبران قبل وعده داده بود. زرتشت یکتاپرست بوده است و خداوند را اهورا مزدا و
شیطان(لعنت اا... علیه) را اهریمن نام برده است. سه جمله " گفتار نیک "
، " پندار نیک " ، " کردار نیک "، خود بازگوی تمام حقایق است.
درد نوشت:
سالهاست که تمام مردمان امپراتوری پارس سرمایه های خود را بارضایت
کامل به جیب حکام عربی میریزند و از این کار لذت وافر هم میبرند. در طول این تاریخ
بارها و بارها بزرگانی بر امپراتوری پارس مسلط شدند و سرزمینهای اشغالی را پس
گرفتند و دوباره با اقتدار این امپراتوری را احیاء کردند. اما بعد گذر دورانی باز
جهل و جهالت بی حد و مرز مردمان این امپراتوری را تجزیه و تضعیف کرد و دوباره
مستعمره بی جنگ و فتح اعراب شد. مهربانان و مهربانوان سرزمین سرافراز و
سربلند پارسیان، یکبار هم که شده کمی به
رفتارها و باورهای خود فکر کنید و اندکی تأمل نسبت به آن داشته باشید. بخدا قسم از همین سرزمین
هم میشود مستقیما به بهشت رفت و احتیاجی نیست خود را متبرک به جایی کنید. "
ملتم، اندکی تفکر "
قدرت و ثروت فساد می آورند.
مشکل و معضل جوامع مختلف بشری حاکمیت است. حاکمان افراد زورگو، جبار و
مادی پرستند. برای آنان فقط خود و حکومتشان مهم است و برای حفظ موقعیت خود از هیچ
تلاشی(جرم و جنایت) فروگذار نخواهند بود.
حاکمیت، عناصر گروه اقلیت که تمام منافع و منابع یک اجتماع را در دست
دارند.
دولت، ترفند حاکمیتها برای اغفال هر چه بیشتر مردمان و کنترل اوضاع و
بوجود آورنده شرایطی که مد نظر است.
ملت، عناصر گروه اکثریت که بازیچه دست حاکمیتها هستند و هرگونه تصمیمی که برای آنان گرفته شود مجبورند که بپذیرند.
حاکمیتها همیشه در پی منافع خود بوده اند و برای بدست آوردن منافع
بیشتر همیشه با هم و یا با مردمان ملت خود در حال نبرد و ستیزند. برای آنان فقط
حفظ موقعیت و رسیدن به منافع بیشتر مهم است و با ترفندهایی سعی در کسب
بیشترین قدرت و ثروت دارند. هر حاکمیتی برای رسیدن به
قدرت و تداوم آن سه مرحله و دوران را پُشت سر مینهد. 1- تثبیت 2- حفظ 3- بقا .
در تثبیت حاکمیت بانرمش دادن از خود و یا شرایطی ایجاد میکند که
مردمان بیشتر بسوی خود کشانده شوند. سعی در بدست آوردن اعتماد و اطمینان مردمان دارد
و با ترفندهای مختلف توده ملت را بسوی خود و اطاعت از اوامر خود می نماید. ابتدا
جامعه را می سنجد و نوع تجمع آنان و باور و اعتقادات آنان را حلاجی می کند. اداره
هر قوم و قبیله و تجمع افراد مختلف بشری در یک مکان خاص با سیستم مشخصی که کنترل و
اداره می شود را درمی یابد و راههای نفوذ را برای تسلط بر اوضاع پیدا میکند. اگر سیستم قومی و قبیله بود سعی در راضی کردن مهتران قوم دارد و با وعده و وعید پُست و مقام و یا
ثروت طمع آنان را برمی انگیزاند. اگر مذهبی و باور و اعتقادات خاصی داشتند با همان
باور و اعتقادشان به قلبهای آنان نفوذ میکند و دل مردمان را بدست می آورد. یک تجمع
بشری هم میتواند قومی و قبیله ای باشد و هم میتواند مذهبی و دارای اعتقادات و
تعصبات بسیار. در چنین موردی حاکمیت، هم خود را مقدس آن مذهب جلوه میدهد و هم
اعتقاداتی سختتر از باورات آنان از خود بروز میدهد و با اجرای باور و اعتقادات
آنها در عمل، عامه اجتماع را بسوی خود می کشاند. وقتی رضایت توده مردمان و اعتماد
آنان را بدست آورد سعی میکند با اطمینان دادن به مردمان روز به روز پایه های حکومت
خود را قوی و مستحکمتر نماید.
در حفظ حاکمیت به دورانی رسیده است که قدرت خود را به اثبات
رسانده و اکثریت جامعه آنرا پذیرفته و بصورت مستمر در حال اجرای اهداف و برنامه
های حاکمیت هستند. مخالفان از بین رفته اند(چه با مهاجرت و فرار از کشور، چه با
سر به نیست شدن، چه با خانه نشین شدن، چه در زندان اُفتادن، چه در پُستهای ریز و کم
اهمیت قابل کنترل گماشته شدن، و چه به گوشه و کنار مملکت تبعید شدن). افراد مورد
نظر حاکمیت در پُستهای مختلف اداری، انتظامی، فرهنگی، سیاسی، و پُستهای ایجاد شده
برای حفظ نظام گمارده شده اند و هیچ نگرانی از خطرات احتمالی وجود ندارد. در چنین
حالتی حاکمیت سعی در ایجادی آزادیهایی برای ملت میکند. روزنامه هایی که جانب مردم
را بگیرند و نوشته های در راستای حقوق مردمان و حق شهروندی بنویسند. انتخابات
شوراها و محله ها. طنز و برنامه های کمدی که با مسئولان نظام شوخی کنند. آزادیهایی
در نوع پوشش و رفتارهای اجتماعی. نشان دادن اینکه به قشر جوانان اهمیت بیشتری میدهد.
بالا بردن حقوق کارمندان و بازنشستگان. کمبود کالایی و یا دارویی و بعد سرازیز
کردن آن به بازار. ایجاد برنامه هایی در صدا و سیما برای پاسخگویی مسئولین به مردم
و افراد گماشته شده ای که آنان را سئوال پیچ کنند تا مردمان راضی باشند و به آنان
اطمینان داده شود که در فکر حل مشکلاتشان هستند. ایجاد مکانهایی برای سرگرمی و
وقتهایی که باید به بطالت گذرانده شود. تزریق مشروبات الکلی و مواد مخدر به جامعه
و ایجاد مکانهایی برای رفع انواع مختلف هوس(سکس). گفتگو خبرنگاران با مردم و ساختن
بیشمار برنامه های تلویزیونی و کانالهای مجازی برای بیان کردن مشکلات و اتفاقات جور
و ناجور جامعه.
در بقا حکومت به سختترین دوران خود میرسد و راه سرکوب و برخورد
مستقیم را در پیش میگیرد. هرگونه اعتراضی را شدیدا پاسخ میدهد و از تمام نیروهای
نظامی(غیر انتظامی و امنیتی) استفاده میکند. در این حالت حاکمان چهره واقعی خود را
به مردمان نشان میدهند و تمام رفتارهای پنهان آنان آشکار و بر مردمان اثبات
میشود(دزدی، اختلاس، زد و بند، سرمایه های کلان در داخل و خارج کشور، املاک و
رقمهای نجومی حقوق، پُستهای مختلف دولتی و حکومتی، ارتباطات نزدیک با به ظاهر
دشمنانشان). در چنین وضعیتی روز به روز به تعداد مخالفان و اعتراضات مردمی افزوده
میشود و حکومت هر لحظه ساقط شدن خود را احساس میکند.
حاکمیتها همیشه دشمنان به ظاهر دوست مردمان بوده اند و در تمام
دورانها جز قتل و غارت و چپاول هیچ دستآوردی برای بشریت نداشته اند. آنان خود را
صاحبان تمام کشور و دارائی و املاک و جان و مال مردمان میدانند و هر تصمیمی که
بخواهند به اجرا درمی آورند و پاسخگوی اعمال زشتشان هرگز نبوده و نیستند.
تمام پیامبران از جانب خداوند مأموریت داشتند حاکمان را از اعمال
زشتشان بازدارند. آنان را متوجه کنند که صاحب آسمانها و زمین خداست. اوست که
میمیراند و زنده میکند. هر آنچه خدا بخواهد همان میشود و تمام مخلوقات، آفرینش
خداوند هستند و خدای جز یکتای بی همتا پروردگار عالمیان نیست. پیامبران به همه
حاکمان دوران خود گوشزد کردند که دست از هوی و هوس و هواهای نفسانی بردارند و با رها کردن قدرت و
پیوستن به مردمان خود را از اسارت شیطان برهانند و بندگی خداوند را بپذیرند. حضرت
موسی(ع) یکی از پیامبران خداوند بود که با نه معجزه آشکار برای هدایت فرعون آمد.
حقانیت پیامبری خود را به اثبات رساند و از فرعون خواست که بندگی پروردگار(خالق
خویش) را بپذیرد و دست از آزار و اذیت بندگان خداوند بردارد. عاقبت فرعون با آن
همه معجزات آشکار و فرستاده ای که از سوی خداوند برای هدایتش آمده بود و آن همه
دلسوزانه او را پند و اندرز میداد و راه سعادت و کمال را با وجود آن همه جرم و
جنایتی که انجام داده بود نشان میداد، باز از گمراهی خود برنگشت و در حالی که
پیامبر خداوند و قومش هیچ سلاحی و ارتشی در اختیار نداشتند، بی هیچ جنگ و نبردی
در نیل غرق گردید و جسد بی جان اورا همه مردمان مشاهده کردند. هیچ جنبنده ای یارای
مقابله در مقابل پروردگار عالمیان نیست. پس ای مخلوق دست از خوی نفسانی و غرایز
طبیعی و اعمال حیوانی خود بردار. بسوی یگانه خالق خویش بازگرد و تنها اورا ستایش
کن و ذکر و مدح اورا بسیار گوی که تنها راه سعادت و رستگاری تو همین است.
بدترین نوع حاکمیت، حاکمیت مذهبی است.
انواع حاکمیتهای مختلف وجود دارد. دموکراتیک، دموکراسی، پادشاهی،
دیکتاتوری و.... که هرکدام شاخه های متعدد و تفکرات گوناگونی دارند که نوع اداره
مملکت داری و قوانین هرکدام با هم تفاوت دارد. حاکمیتهای مذهبی هم تفاوتهای مختلفی
با هم دارند و هرکدام بعد رسالت هر یک از پیغمبران بوجود آمدند. در واقع نوع جدیدی
از حاکمیت بودند که اینبار علاوه بر برتری و صاحب همه مملکت بودن، مقدس هم شمرده
میشدند. تقدس آنان به میزان اطاعت مردمان میافزود و سالهای حاکمیت آنان را بیشتر و
بیشتر میشد. علاوه بر تسلط بر جان و مال مردمان بر باور و اعتقادات هم مسلط
میشدند و مردمان اطاعت از آنان را همان اطاعت از پروردگار می دانستند. سعادت و
رستگاری دنیا و آخرت با اطاعت بی چون و چرا از آنان میسر میشد و کسانی که از اطاعت
حاکمان مقدس سر باز میزدند مورد خشم خداوند قرار میگرفتند و به جهنم فرستاده
میشدند. طرفداران حاکمان مذهبی عاقبت به بهشت میرفتند و به حوریان و شراب ناب و
میوه های رنگارنگ خوش طعم میرسیدند.
تمامی پیامبران خداوند برای هدایت و ارشاد حاکمان به اطاعت از
پروردگار و بندگی خالق خویش برگزیده شدند و هرکدام به راهنمایی حاکمیتها پرداختند.
عده قلیلی از آنان دست از جهالت و گمراهی خود برداشتند. اما اکثریت آنان تا تباهی
و نابودی کامل خویش دست از حاکمیت برنداشتند.
دین شورایی اداره میشود و بندگی و اطاعت محض از خالق خویش را به
مردمان می آموزد. هیچ تفاوتی بین مردمان قائل نمی شود الا در کمالات. که کمالات هر
انسان توسط پروردگار شناخته و پذیرفته می شود نه توسط بندگان خداوند.! دین همه را
به عبادت و اطاعت پروردگار یکتا دعوت میکند و تمام اعتقادات و باورات مردمان را می پذیرد
و جامعه را به رفتاری مصالمت آمیز و مناسب با هم فرا میخواند، صلح و آرامش را به
تمام جوامع بشری هدیه میدهد و روح آرامش را بر جسم و جانها مینهد. انسانها را متذکر می شود که گفتار و رفتار و شنیدار
درستی داشته باشند و حتی از یک کلمه زشت اجتناب ورزند. دین افراد اجتماع را اصلاح
میکند و افراد اصلاح شده توسط دین جامعه ای درست و سالم تشکیل میدهند. دین اعمال
الزام آور ایجاد میکند یعنی مردمان خود را ملزم به انجام دادن اعمال خوب میدانند و
از اعمال بد پرهیز میکنند بدون اینکه از سر اجبار و یا از روی ریا باشد. اعمال
دینی الزام آورند نه اجبار آور. که هرگونه اعمال اجباری ارزش چندانی برای پروردگار
ندارد، تنها اعمال نیک اختیاری و الزام آور است که نزد خداوند دارای ارزش و اعتبارند.
مذهبیان، با غیر همکیش و آیین خود دشمن هستند و با آنان میجنگند و راه
سعادت و رستگاری آدمیان را پیوستن به مذهب خویش میدانند. غیر مذهب خود همه را کافر
و مشرک و منافق میدانند و جز واجباتشان است که هر کجا آنان را یافتند، بُکشند. اگر
خود کُشته شوند شهید می شوند و به بهشت میروند. و اگر بُکشند کافر کُشته
اند و آنان را به درک واصل کرده و به جهنم فرستاده اند.
دینداران، همه را بندگان خداوند میدانند و هرگز بنده خدایی را اذیت و آزار نمیکنند. با رفتار و گفتاری درست و سنجیده در عمل دین خود را به اثبات
میرسانند و با اعمال صالح و نکو جای در قلبهای مردمان دارند. آنان تنها با مجرمان
به مقابله برمی خیزند و تمام اعتقادات و باورات مردمان را قبول میکنند. هرگز قوم و
ملتی را به خاطر اعتقادات و فرهنگشان مورد تمسخر قرار نمیدهند و با رفتار و کرداری
نیک و نکو مردمان را دعوت به حق میکنند و راههای سعادت و رستگاری به آنان نشان میدهند. دینداران بعد مرگشان
هم در یاد و خاطرات میمانند و یادشان هم، یاد خداوند را بر جسم و جانها مینهد.
پ.ن:
هیچ حاکمیتی در نزد خداوند پذیرفته نیست.
مذهب و مذاهب نوعی دیگری از حاکمیت هستند که بعد هر یک از پیامبران
بوجود آمدند.
دین باز تفکرات و انسانها را به تأمل و اندیشیدن وادار میکند و راه
واقعی دنیا و زندگی را به جویندگان نشان میدهد. افراد اصلاح شده توسط دین جامعه ای
اصلاح شده تشکیل میدهند که بهترین و درسترین کردارها را دارند.
مذهب بسته تفکرات است و انسانها را به تقلید و عادت وادار میکند و
بیراهه های دنیا و زندگی را به پیروان خود نشان میدهد. افراد را دچار خرافات و
نادانی میکند و جامعه ای خرافاتی و سرشار از جهل و جهالتها را تشکیل میدهد.
دین، علم و آگاهی وافر و نجات دهنده را به مردمان آموزش میدهد و
انسانها را به سوی تفکرات بیشتر و درک و فهم والای دنیا و زندگی سوق میدهد. مذهب،
جهل و خرافات کثیر و اسارت را به مردمان آموزش میدهد و انسانها را به سوی تقلید
کورکورانه و تعصبات بی پایه و اساس و توهم به دانایی میکشاند.
" دین " الهی ست و " مذهب " شیطانی ست.!
بعد هر پیغمبر و بعد نابودی حاکمان و رسیدن مردم به حق تعیین و تکلیف
برای خود و تشکیل شوراها با انتخاب مردمان دانا و خبره برای اداره امور مملکت و
گرفتن تصمیمات درست و ایجاد عدل و داد درست در جامعه، باز خوی نفسانی قدرت طلبان و
انسانهای فریفته به افسون رنگارنگ دنیای مادی طغیان کرد و کم کم بسوی نوع دیگری از
حاکمیت این بار با مقدس بودن حاکمان آغاز شد. اشخاصی که بنام دین و با شعار
آزادی مردمان از بردگی و اسارت پای در عرصه حکومت داری گذاشتند و با استفاده از
جهل و نادانی و کم سوادی عامه مردمان بر اریکه قدرت نشستند و برای تثبیت و حفظ و
بقای حکومت نامشروع خود از هیچ تلاشی فروگذار نشدند. نوع دیگری از حاکمیت که با
مقدس شمردن خود و ارتباطات آسمانی هیچ جای پاسخگویی در مقابل اعمالشان به مردمان
نمیدادند و مخالفان و قشر آگاه و دانا جامعه را به شدیدترین حالت ممکنه سرکوب و ساقط
میکردند و بدتر از این، از جهالت مردمان استفاده میکردند و توسط آنان بزرگان و قشر
فریخته جامعه را نابود و بایکوت می کردند. چون حاکمیتی دروغین و نامشروع داشتند از
افراد نادان و کم سواد جامعه برای پُستهای مختلف اداری و کشوری و نظامی استفاده
میکردند و با این انتخاب بقای حاکمیت خود را برای مدتهای مدیدی تضمین میکردند.
حاکمیتشان موروثی بود و و تا دم مرگ از تخت و تاجشان دست نمیکشیدند.
بعد پیغمبر(ص) روز به روز مردمان از دین فاصله گرفتند و دوباره بسیاری
از جهالتهای گذشته و تفکرات قومی و قبیله ای برگشت. اشتباه بزرگ اعراب بخاطر راه
انداختن جنگهای بسیار با کشورهای همسایه بنام آزادی مردمان آنان از جور و
ستم و آوردنشان به زیر پرچم اسلام و دعوتشان به حق آن هم با زور شمشیر و قتل و
غارتهای بسیار، بین امت آخرین فرستاده خداوند تفرقه و تردید فراوانی
انداخت. بعد حمله به امپراتوری پارس و توسل به حیله و نیرنگی که شدند و به توصیه های
نبی خداوند که توجه نکردند، دودستگی عمیقی بین امت بوجود آمد بطوری که بسیاری از اعراب
شمشیر بر زمین گذاشتند و دیگر در هیچ جنگی شرکت نکردند. این دودستگی از زمان حضرت
عمر(ع) با تصمیم اشتباهی که شورا گرفت(حمله به کشورها و به راه انداختن جنگ
در منطقه)، آغاز گردید و در زمان حضرت عثمان(ع) به اوج خود رسید و تلاشهای حضرت
علی(ع) در راستای اتحاد امت و حل اختلافات بوجود آمده نتیجه نداد و عاقبت این چند دستگی مسلمانان منجر
به قتل خلیفه سوم شد. در آنزمان شام حکومتی مستقل و نوع جدیدی از حکومت مذهبی به
رهبری معاویه پسر ابوسفیان بود. احادیث جعلی بسیار که از زمان خیلفه دوم آغاز شده
بود، به اوج انتشار خود رسید و خطری بزرگ امت پیغمبر را تهدید میکرد. حضرت علی(ع)
در زمان خلافت خود بارها برای نابودی این فتنه بزرگ با معاویه وارد جنگ شد اما هر
بار که به پیروزی کامل بر این کفر به ظاهر ایمان نزدیک شد، جهل و جهالت مردمان
مانع از نابودی آن شد و این نبرد تا زمان حضرت امام حسن(ع) و
حضرت امام حسین(ع) ادامه یافت و راهی جز نبرد تاریخی کربلاء برای امام حسین(ع)
باقی نگذاشت و حضرت اصل دین را با خون خود در دشت کربلاء نگاشتند تا برای آیندگان
همیشه زنده و جاودان بماند و هرگز فتنه های مذهبی خدشه ای به دین خدا وارد نکنند. قافله
امام حسین(ع) با دعوت مردمان کوفه به دشت کربلاء رسید. یزید رسیدن امام به کوفه را برای حکومت خود خطرناک میدید، از این بابت راه کاروان امام را در دشت کربلاء بست و
توسط سپاه خریدار شده با سیم و زر محاصره
نمود. امام راه هدایت و ارشاد سپاهیان فریب خورده دشمن را در پیش گرفت و حتی افراد
کاروان خود را مخیر در تصمیم بر ماندن و یا رفتن نمود. به آنان گوشزد کرد که برای نبرد
نیآمده است و پایان این سفر کشته شدن در راه خداست. تا لحظه آخر(ظهر عاشورا) امام
دست از تبلیغ و ارشاد سپاهیان دشمن برنداشت و در حالی که با سپر از خود محافظت
میکرد و با پُشت شمشیر آنان را از خود دور می ساخت(بدون اینکه زخم و یا جراحتی به
کسی وارد کند) به هدایت آنان ادامه داد و در لحظه های آخر که متوجه شد گوش شنوا را
از این مردمان گرفته اند، فرمود: سخن حق را نمی شنوید زیرا که شکمهای شما از حرام
پُر شده است. خوی وحشی گری و بی رحمی قبل از ظهور پیامبر در ذات این قوم بود و با
حملات متعدد به کشورها و اقوام دیگر فزونی یافته و به اوج خود در کُشتار همنوعان رسیده بود. برای امام حسین(ع) راهی باقی نمانده بود زیرا با این قوم بارها و
بارها از زمان پدر بزرگوارشان گفتگو و مذاکره شده بود و صلح امام
حسن(ع) هم جواب نداده بود و حال تنها راه باقی مانده خط نگاشته شدن خون سرخی بود
که از اولین پیامبر خداوند تا آخرین فرستاده او ادامه پیدا کرده بود و باید جایی
برای همیشه مکتوب بر جسم و جانها تا قیام قیامت میشد. ابا عبداا... الحسین(ع) بار
سنگینی از رسالت بر دوش داشت که باید به سلامت به سرمنزل مقصود میرساند و برای
همیشه دین را پابرجا و استوار بر تمامی اعصار و دورانها می نمود و در هر تاریخی
پُشت تمام حاکمان و مذاهب شیطانی مختلف را بر خاک می مالید تا که برای همیشه پرچم دین در دشت نیوا برافراشته و برافراز تمام دورانها شود.
بعد حادثه عاشورا بسیاری از طوائف و مردمان به خون خواهی امام حسین(ع)
برخاستند و اندکی بر این زخم گران مرحم نهادن. اما این حادثه هرگز مرحمی برای
درمان ندارد. یکی از این قیامها که به خونخواهی فرزند پیغمبر خدا به پا خواست قیام مختار
ثقفی بود. مختار فرزند پدری بود که در جنگ با ایرانیان شرکت کرده بود و از نادمان
روزگار بخاطر شرکت در آن جنگ بود. مختار ابتدا سعی کرد از طریق آل زبیر به حکومت
عراق و شام برسد اما وقتی متوجه شد که آل زبیر تمایلی برای به قدرت رساندن او
ندارند به کوفه بازگشت و با جمع آوری دینداران و متقاعد کردن آنان برای انتقام
گرفتن خون پسر پیغمبر خدا از آنان بیعت گرفت هرچند بسیاری از آنان به او اعتماد
نداشتند و ابراهیم پسر مالک اشتر همیشه در مورد نیت مختار در شک و تردید بود. قیام
مختار آغاز گردید و وقتی کوفه فتح شد مختار حکومت عدل علی را اعلام کرد و همین
اعلام حکومت باعث جدایی بعضی از یارانش از او شد، زیرا آنان به هیچ حکومتی اعتقاد
نداشتند و میدانستند دین شورایی است نه حاکمیتی! خود حضرت علی(ع) در زمان خلافت،
شورایی امت را اداره میکرد. مسئله دوم برای جدایی بعضی از دینداران عفو قاتلین پسر
پیامبر خدا بود(از جمله شمر و عمر بن سعد) که در جنگ با امام حسین(ع) شرکت کرده
بودند و جنایتهای بیشماری مرتکب شده بودند. بعد مدتی شورشی در کوفه اتفاق اُفتاد و
مختار با هوش و ذکاوتی که داشت آنرا سرکوب کرد و شروع به دستگیری و به مجازات
رساندن شورشیان کرد که در بین آنان قاتلین پسر پیامبر خدا هم حضور داشتند. مختار
وعده شورا را به مردمان داد و متذکر شد در آینده نزدیک شورا را جایگزین حکومت میکند. این وعده مختار هرگز عملی نشد تا اینکه بیشتر کوفیان با
آل زبیر همدست شدند و با همدستی سپاه آنها مختار را شکست دادند و سر او را از
گردن جدا ساختند. بیشتر سپاهیان مختار ایرانیان و برده هایی بودن که توسط اعراب به
اسارت گرفته شده بودند. این شایعه که دختر یزدگرد همسر امام حسین(ع) بوده از
آن زمان بر سر زبانها اُفتاد در حالی که هرگز چنین نبوده است. نه حضرت علی(ع) و نه
حسنین(ع) در جنگ با ایرانیان شرکت نکرده بودند و نه امام حسین(ع) همسر شهبانو دختر
یزدگرد سوم بود. این شایعه فقط برای اتحاد سپاهیان مختار بوجود آمد. ابراهیم
که حاکم موصل شده بود برای کمک به مختار نیآمد و بعد کشته شدن مختار مردد به بیعت
با بن یزید حاکم شام و آل زبیر بود. در نهایت بیعت با آل زبیر را پذیرفت و در جنگ
با شامیان شکست خورد و سرش از گردن جدا شد. بن یزید کوفه را هم فتح کرد و مصعب حاکم کوفه را گردن زد. کاخ کوفه را با خاک یکسان نمود و پس از بازگشت به شام از خلافت کناره
گیری کرد و نادمیت خود و خاندانش را اینچنین اعلام نمود. در زمانی که معاویه در
بستر مرگ بود، بزرگان حکومت در کنارش نشسته بودند. معاویه متوجه تمسخر یزید شد. رو
به یارانش کرد و گفت: من بخاطر این حکومت و واگذاری آن به یزید با فخر مردان روزگار به جنگ برخاستم و برای حفظ حکومت بارها و بارها با حضرت علی(ع) جنگیدم، حال
می بینم یزید مرا مسخره میکند. آیا حقارت از این بیشتر. بزرگان حکومت
معاویه این خبر را به گوش بن یزید رساندن و بن یزید تصمیم گرفت برای همیشه
از قدرت کناره گیری کند و به حکومت فتنه شام که معاویه و یزید برای حفظ آن جنایتها
مرتکب شده بودند، پایان دهد.
دنیای ما تشکیل شده از اعمال خوب و اعمال بد است. تمام پیامبران کلام
خداوند را به مردمان رسانده اند و همگی به انجام اعمال خوب توصیه کرده اند و از
اعمال بد دوری و پرهیز را متذکر شده اند. وظیفه تمام پیامبران مبشرا و نذیرا بوده
است، یعنی نسبت به اعمال خوب بشارت داده اند و نسبت به اعمال بد انزار کرده اند.
پیامبران فرموده اند: ما هم بشری مثل شما هستیم و تنها فرق ما با شما این است که
به ما وحی می شود، کلام خداوند را بی هیچ کم و کاستی به شما میرسانیم و حال خود
بیندیشید و مختارید که آیا آنرا بپذیرید و یا از آن روی برگردانید، این خود و این
خدای خود که هر گونه رفتار کنید مختارید.! وظیفه ما رساندن پیغام حق است و هیچ
مسئولیت دیگری نداریم. کلام خداوند صریح و روشن است. همانطور که مشخص است پیامبران
تنها وظیفه رساندن کلام حق به مردمان را داشته اند نه یک حرف بیشتر و نه یک حرف
کمتر. پیامبران خداوند وکیل و وصی نمیخواهند.! تکلیف پیامبر معلوم و معین بود.
تنها برای رساندن کلام حق مبعوث شده بود، نه برای تشکیل حکومت اسلامی یا یهودی یا
مسیحی یا سنی و یا شیعی.! وظیفه پیامبران نه تنها تشکیل حکومت نبوده است بلکه برای
از بین بُردن حکومت نیز آمده اند(البته با اطلاع رسانی و آگاه ساختن مردمان، نه با
جنگ.!). تمام پیامبران تنها کلام خداوند را بیان نموده اند و هیچ اجر و مزد و
پاداشتی از مردمان دریافت نکرده اند. آخرین فرستاده خداوند حضرت محمد(ص) در کمال
خونسردی و خوشروئی کلام خداوند را به مردمان میرساند. همه را به یکتا پرستی و
اطاعت از یگانه خالق هستی دعوت میکرد. از ابتدای رسالت بدون هیچ ترسی و واهمه ای کلام خداوند را میگفت و
مردمانی که مشتاق شنیدن کلام صدق بودند راهنمایی و ارشاد میکرد. حاکمان مکه که
موقعیت خود را در خطر میدیدند و با آگاهی مردمان دیگر کسی نه بت پرستی میکرد و نه
خدایان دروغین آنان را باور داشت، دست به مقابله با کلام وحی و پیامبر خدا زدند. زیرا با علم و دانشی که حاصل میشد، مردمان دنیا و زندگی
را درک و فهم میکردند و با درست رفتار و گفتار بهترین اعمال را انجام میدادند. جهل
و جهالت، برده داری و مقدسات دروغین از بین میرفت و بجای آن آزادگی، احترام و محبت، و صلح مابین مردمان برقرار میشد. از این رو حاکمان مکه نزد پیغمبر(ص) آمدند و سعی
کردن با وعده و وعید بسیار از جمله مال و ثروت و کنیزان خوشروی حضرت را از تبلغ
دین منصرف نمایند. پیامبر در جواب آنان فرمود: کلام خداوند را بی کم و کاست به شما
میگویم. نه با کسی سر جنگ دارم و نه به دنبال ثروت و مقام هستم. این کلام خداست و
شما هم بمانند تمام بندگان خداوند مختار در انجام یا انجام ندادن آنید. مسئولیت
تمام کارها بر عهده خود شماست. اگر عمل زشتی مرتکب شوید، جزایش برای شماست و اگر عمل نیکی انجام دهید، پاداشت آن به شما میرسد، حال انتخاب با شماست.(اگر ماه را در دست چپم و
خورشید را در دست راستم قرار دهید باز از رسالتم دست برنمیدارم). بعد تلاش بی نتیجه حاکمان
مکه از منصرف کردن پیامبر تصمیم به مقابله با رسول خدا و ایمان آورندگان گرفتند و دست به جرم و جنایات زیادی زدند. ایمان آورندگان به دین خداوند مجبور به مقابله
با آنان شدند و جنگهای بسیار تا تسلیم شدن آخرین مجرمان انجام دادند. هیچ جنگی
برای اثبات دین خدا و پیروزی دین خدا صورت نگرفت، فقط در مقابل مجرمان و
جنایتکاران به مقابله پرداختند و تا تسلیم شدن کامل آنان دست از تلاش برنداشتند.
دین خداوند با سخن نیکو و با اخلاقی خوش بر دل مردمان مینشیند و پذیرش میشود. دین
هرگز احتیاجی به نبرد و جنگ ندارد.! جنگ اول ایمان آورندگان و مجرمین جنگ بدر نام
دارد که مجرمان مکه اموال و دارائی ایمان آورندگان را تصرف کرده بودن و برای فروش
با کاروانی بسمت شام میبردند تا بفروشند. وقتی مسلمانان متوجه قضیه شدند(عموی
پیامبر این خبر را به حضرت رسانید) از پیغمبر کسب تکلیف کردن. ابتدا حضرت مقابله با
آنان را نپذیرفت. اما دوباره با فرا خواندن حضرت حمزه(ع) دستور مقابله با مجرمان
را دادند که در واقع مسلمانان با سارقان اموال خود مبارزه کردند نه با مشرکان و یا
کافران و یا برای نجات اسلام.!!
هر پیامبری برای ارشاد مردم و مبارزه با حاکمان زورگو و ستمگر ظهور
کرد. خداوند رسولان خود را برای یادآوری و متوقف کردن حاکمان از ظلم و جور و
فسادشان فرستاد تا ظالمان دست از تعرض و جنایات خود بردارند و با مردمان به عدل
و داد رفتار کنند. اما متأسفانه خوی متکبرانه و گمراهانه حاکمان کلام حق را نپذیرفتند
و با پیامبران خداوند و امت آنان به مبارزه برخاستند و همگی با خواری و ذلت شکست
خوردند.(حضرت ابراهیم در مقابل نمرودیان، حضرت موسی در مقابل فرعونیان)
یکصدوبیست و چهار هزار پیغمبر برای حذف حاکمیت و تشکیل شورا و راهنمای
و ارشاد مردمان آمدند. اما بعد هر پیغمبر پیروان و امت آن دسته دسته و فرقه فرقه
شدند و با هم به نزاع برخاستند. هر کدام خود را برحق دانستند و برای نابودی طرف
دیگر دست بکار شدند. نوع بشر هنوز در خُلق و خوی هوس و هواهای نفسانی گرفتار است و
هرگاه به قدرت و ثروتی میرسد خالق خود را فراموش میکند و دست به انواع جنایات
پنهان و آشکار میزند. برای بی ارزش دنیا که بارها به او گوشزد شده است دست به هر
اقدامی میزند و آنچنان به قدرت و ثروت و مادی دنیا چنگ می اندازد که انگار عمر
جاودانه دارد و هرگز قرار نیست از این دنیا برود. دغدغه اهل بیت و یاران مؤمن
پیامبر همین بود که بعد پیامبر خاتم دیگر هیچ فرستاده ای از جانب خداوند برای هدایت نوع
بشری نخواهد آمد و بدین خاطر تصمیم به هدایت مردمان، ادامه دادن راه پیامبران، و
تبلیغ دین خدا را بر عهده گرفتند. همانطور که مشخص است بندگان خاص خداوند وظیفه چنین کاری را بر عهده گرفتند و این هدایت و تبلیغ را با رفتار و گفتار و منش درست خود بر مردمان نشان
دادند و بی ارزشی دنیا و قبول حیات آخرت را در اعمال و رفتارشان به اثبات رساندن.
حمله اعراب به ایران، اعتراف نکردن به این گناه بزرگ، قتل و غارت کشور پارس
و کمر بستن به نابودی تمدن پارسیان یکتا پرست، توضیح و توجیح درست کردن برای این
خطای بزرگ و جبران ناپذیر، نادیده گرفتن زرتشت پیامبر و کتاب آسمانی او(که ظهور
تمامی پیغمبران بعد خود از جمله پیغمبر خاتم را بشارت داده بود)، زرتشت را آتش
پرست معرفی کردن و ایرانیان را کافر خواندن، همگی بزرگترین اشتباه اعراب در آنزمان
بود که هنوز جهان پیرامون چوب این حماقت و جهالت آن مردمان کینه جو و ستمگر را میخورد.!
مذاهب دست پخت آن حاکمان بی دین است که امروزه نه تنها کم نشده اند بلکه روز به
روز به تعداد آنان افزوده میشود و گمراهی بیشتر نوع بشر و کشتار همنوع خود را به
دنبال دارد.(یهودی،وهابی-تکفیری-طالبان-داعش، کشتار مردمان شرق آسیا توسط فرقه ها،
هندوها و فرقه های بسیاری که هنوز در گوشه و کنار این دنیا دست به وحشی گری و
کشتار همنوعان خود میزنند)
پ.ن:
هیچ پیغمبری برای حکومت کردن و جانشین انتخاب کردن بعد خود نیآمده است
و هرگز هیچ یک از پیغمبران جانشینی برای خود انتخاب نکرده اند. در زمان پیامبران
امت وجود داشت که خود پیامبر هم جزئی از امت بود و امتها شورایی اداره میشدند نه
حاکمیتی.!
مهم نوشت:
هر پیغمبری بواسطه مراحلی که به کمال و با تقرب به درگاه الهی میرسید
به پیامبری مبعوث میشد و تنها خود او چنین مقامی پیدا میکرد. هرگز مقام پیغمبری
موروثی نبوده که فرزندان و خاندان او هم چنین مقامی داشته باشند و بعد او یکی از
فرزندان و یا به توصیه او کسی جانشین و یا ولی برای مردم تعیین کنند.
توضیح نوشت:
اهل بیت پیامبر ایمان آورندگان واقعی و مومنین حقیقی دین خدا هستند که
هم میتوانند از فرزندان پیامبر(ص) باشند و هم از نزدیکان یا اصحاب پیامبر. بمانند
حضرت علی(ع)، حضرت فاطمة الزهراء(س)، حضرت ابا زر(ع)، حضرت عمار(ع)، حضرت
حسنین(ع).
جنگ اثرات مخرب بسیار بر جای مینهد و به روح و روان آدمیان آسیبهای
جدی وارد میکند. بعد فتح ایران توسط اعراب تمام زبان و آداب و فرهنگ پارسیان را
تغییر میدهند و به همه مردمان عربی و آداب عرب را می آموزند. آنان از پیامبر رحمت
سخن میگویند که همه مهربانی و تمام مردمان را به رفتار و گفتار نیکو سفارش کرده
است. حال با ظلم و تجاوزی که اعراب انجام دادند و حیله ای که برای فتح ایران بکار
بردند، مردمان چطور به چنین قومی اعتماد میکردند و حرفهای آنان را باور کنند. قتل
و غارت و چپاول اعراب سالهای متمادی ادامه داشت و از هیچ ظلمی فروگذار نبودند.
زنان و دختران را به عنوان کنیز و مردان و فرزندانشان را به عنوان برده با خود می
بردند. دین خدا و آخرین پیغمبر خدا توسط مردمان پارس پذیرفته شده بود اما این قوم
ظالم و ستمگر که به کشورشان حمله کرده بود، از سوی ایرانیان هرگز پذیرفته نشدند تا
اینکه از گوشه و کنار این سرزمین مردان پاکدل و اصیل دست به قیام زدند و کم کم
دشمن زبون را از خاک مقدس پارسیان بیرون راندند. اما هرگز با اعراب آنچنان که
لایقشان بود رفتار نکردند و تنها آنان را از ایران راندند. این حرکت زشت اعراب
برای همیشه در ذهن پارسیان ماند اگر چه هرگز به خاک عربستان حمله نکردند و حس
انتقام جویی آنان را وادر به تلافی نکرد، اما کار زشت و ناپسند اعراب را فراموش
نکردند. قبول دین خدا و پیغمبر خاتم و مقدس شمردن کعبه از یکسو و حمله بیرحمانه
اعراب از سوی دیگر موجبات پذیرش نوع دیگری از دین بغیر از آنچه اعراب قبول داشتند،
شد. که بعدها در زمان صفوی شیعه دوازده امامی و تفکر شیعی در ایران شکل گرفت و در
مقابل تفکر تسنن و مکتب اهل سنت قد علم کرد. در زمان اعراب مرزهای امپراتوری پارس
از چین تا شمال افریقا و از آسیای میانه تا جنوب اروپا و قسمت مرکزی و شمال شبه
جزیره عرب(کشورهای یمن، عمان، قطر، امارات، کویت) قرار داشت و تمام اقوام و طوایف
منطقه جزئی از امپراتوری پارس محسوب میشدند که زبان مشترک و نوشتار مشترک رایج بین
مردمان بود. هیچ منطقه ای از امپراتوری پارس عرب نبوده اند و به زبان آنان تکلم
نداشته اند. اما بعد از هجوم اعراب تمام زبان این مناطق را تغییر دادند و زبان
عربی را جایگزین کردند و حال کشورهای غیر عربستان که هرگز عرب نبوده اند جز دنیای
عرب محسوب میشوند. چهار امپراتوری باستانی و تأثیرگذار در دنیا شناخته شده است که
دارای تمدن بوده اند. امپراتوری پارس، امپراتوری چین، امپراتوری یونان و بعدها
روم، امپراتوری مایا که در امریکای مرکزی بوده است. علت اینکه مردمان پارسیان(مرکز
امپراتوری پارس) دوباره به زبان و آداب خود برگشتند داشتن امپراتوری و تمدن
باستانی خود بود اما تغییرات زیادی در آن دیده میشد که به مرور تمدن پارس و آداب
آن بر فرهنگ جدید غلبه کرد تا اینکه مذهب تشیع در ایران باب شد و فرهنگی تقریبا
ثابت بر مردمان القاء شد.
تشیع از زمان خلیفه سوم حضرت عثمان(ع) شکل گرفت و بانی آن حضرت ابا
زر(ابوذر) بود. زمانی که حضرت ابا زر به مکه آمد و تغییرات بسیار در امت پیغمبر(ص)
مشاهده کرد لب به اعتراض گشود. بسیاری از عادات اعراب و رسوم دوران جاهلیت برگشته
بود و اتفاقات جور و ناجور بسیار در عربستان و سرزمینهای فتح شده بوجود آمده بود
که بعدها باعث جنگها و ایجاد مذاهب مختلف در این سرزمینها شد که حتی خود عربستان
هم بجای دین دارای مذهب تسنن شد. این چند دستگی از زمان خلیفه دوم و بعد حمله به
ایران آغاز شد. عده ای موافق حمله به ایران و عده ای مخالف آن شدند و همین باعث شد
بسیاری از اعراب شمشیر بر زمین گذاشته و رو به توبه و استغفار آورند. حمله به
ایران بزرگترین اشتباه اعراب بود که باعث شکل گیری لفظ ادیان و ایجاد مذاهب مختلف
و از همه مهمتر تفرقه و چند دستگیهای مختلف حتی در داخل یک مذهب شد.! زرتشت ظهور
تمام پیامبران را از پیش بشارت داده بود و هر پیامبری که ظهور میکرد با استناد به
بشارت زرتشت از سوی مردمان پذیرفته میشد و به فرستادگان خداوند ایمان می آوردند.
جنگ اعراب علیه پارس و فتح آن و غارت و چپاول بسیاری که انجام دادند و مجوس و بی
دین خواندن آنان از سوی امت آخرین پیغمبر خدا موجبات تردید و دودلی به کتاب مقدس
زرتشت و بشارات آن شد و رشته یکدست بودن دین و اینکه تمام پیامبران از جانب یک
خداوند آمده باشند را گسیخت. اعراب هرگز نه تنها به اشتباه خود اعتراف نکردند بلکه
آنرا پیروزی بزرگ اسلام بر بی دینان نام نهادن. پارسیان را اعجمان(به عربی بی زبان
و بی هویت) نام نهادن و انگ آتش پرستی به آنان زدند و این کینه ورزی تا جایی پیش
رفت که در زمان عثمان هنگام مکتوب کردن قرآن که تا آنزمان توسط حافظان حفظ میشد،
نام پارس را عجم و نام پارسیان را اعجمان در قرآن ذکر کردند.! آنان به شمال افریقا
و جنوب اروپا هم حمله کردند و جرم و جنایات بسیار مرتکب شدند که این حملات و تجاوز
بنام دین باعث جنگهای صلیبی ما بین مسیحیان و مسلمان به مدت بیش از دویست سال شد.!
حضرت ابا زر(ع) بعد اعتراضات شدیدی که در زمان خلیفه سوم انجام داد و
به شیوه اداره کشور و عزل و نصب افراد معترض شد از سوی بدخواهان به خلیفه سوم فشار
آورده شد که اورا بکشند. اما نام پر آوازه ابا زر(ع) و سن و سال بالای او آنان را
از کشتن او منصرف و تصمیم به تبعید حضرت گرفتند. حضرت ابا زر(ع) به رفضه تبعید شد
که منطقه ای بین اردن، سوریه و لبنان کنونی است. حضرت در زمان تبعید شروع به ترویج
دین خدا نمود و اصل و اصول واقعی دین را بیان نمود و همگی را به امتی واحد و
یکپارچه و پیرو دستورات خداوند و اوامر او و همچنین پیرو سخنان پیامبران و کسانی
که ادامه دهندگان راه ایشان بودند، توصیه کرد. حضرت ابا رز(ع) مردمان را به گفتار
حضرت خاتم(ص) گوشزد کرد که مادامی پیرو کتاب خداوند و اهل بیت(منظور ادامه دهندگان
دین خدا) هستید گمراه نخواهید شد و به سر منزل سعادت میرسید. پیروان دین خدا و اهل
بیت که با دعوت حضرت ابا زر(ع) به تبلیغ و گسترش آن پرداختند بعدها شیعه نام نهاده
شدند. در مرور زمان و در اثر حس قدرت طلبی بسیار از افراد برای جمع آوری سپاه و
ایجاد قوم و قبیله ای در منطقه خاص و تثبیت حاکمیت خود این تبلیغات را به مذهب
جدیدی بنام شیعه درآوردند که با روح کلام حضرت ابا زر(ع) و هدف آن مغایرت بسیار
داشت و خود مذهبی نام آور در مقابل مذهب تسنن شد که باز بر تفرقه و چند دستگی
اعتقادی مردمان افزوده شد. همانطور که بیان شد پیامبر(ص) آخرین فرستاده خداوند بود
و دیگر بعد حضرت رسول(ص) هیچ پیغمبری نخواهد آمد. هدف حضرت ابا زر(ع) جمع آوری
پیروانی بود که با ترویج دین خداوند دستورات الهی را به گوش آیندگان برسانند و از
تفرقه و ایجاد مذاهب مختلف بپرهیزند که هدف آقا امیرالمؤمنین(ع) و همه ائمه اطهار
نیز همین بوده است نه ایجاد مذهب و تشکیل حکومت مذهبی.!
پ.ن:
واقعیت تاریخ با آنچه که امروزه با آن دست بگریبانیم و مشاهده میکنیم کلی متفاوت است. دین منافع دنیوی و مادی ندارد و اصول دنیا و زندگی و راههای درست زیستن را می آموزد. کلام خداوند واضح و روشن است و هر کسی خواهان شنیدن باشد بی هیچ واسطه ای بدان میرسد. دین خداوند نمایندگی و خدمات پس از فروش ندارد و فطری است و در ذات همه بشر وجود دارد. متأسفانه آنچه که امروزه مشاهده میکنیم مذهب است و مذهب هیچ سنخیتی با دین ندارد که هیچ، بلکه دشمن اصلی دین هم محسوب میشود.! مذاهب منافع مادی و دنیوی دارند و نوع جدیدی از حاکمیتها برای کسب منافع بیشتر و سلطه بر عموم مردمان است.!!
کرونا اسم جدید ویروسی است که سالهاست مهمان ریه و ششهای ما و حیوانهاست. این ویروس هرگز نابود نمیشود و با هر شرایط جدیدی وفق پیدا میکند. ساختار و ابعاد مختلفی پیدا میکند و در موقعیتهایی خطرناک میشود و انسان و حیوانات را به کام مرگ میکشاند. مسئولین سالهاست که از وجود آن باخبرند و متأسفانه در اطلاع رسانی و ابزار آن سکوت کرده اند. خطرناکترین نوع شیوع آن رفتن به مکانهای غیر بهداشتی و پُر جمعیت مثل حج و اربعین است. قبلا به نام سارس و بعدها بنام مُرس و حالا چند نوع مختلف کرونا نام گرفته است. گاهی در سرما فعالیتش کم میشود و گاهی در گرما، اما هرگز از بین نمیرود. تقریبا دو سوم مردم دنیا گرفتار آنند و اگر روزی فعال شود دو سوم جمعیت کره زمین را نابود میکند. هنوز مشخص نشده که چرا تقریبا یک سوم مردم دنیا در برابر آن مصونند. نیم ساعت قبل از صبحانه، نهار و شام دو عدد سیر را خورد کرده و با آب ولرم بنوشید. استفاده مکرر از سبزیجات و داروهای گیاهی و انواع دمنوش گرم مزاج(دارچین، زنجبیل، نعنا، پونه، و...) میتواند سیستم دفاعی بدن را بالا ببرد و این ویروس را مختل و یا فلج سازد. باید توجه داشته باشیم که این ویروس هنوز برای بشر شناخته شده نیست و ساختار آن با تمام ویروسهای که شناخته شده متفاوت است. ویروسی هوشمند و هر چند سالی در حال بازسازی و تقوت خود می باشد. لازم به ذکر است آوردن آن با این وضعیت و شکل موجودش به کشور بیشتر سیاسی است.؟!
برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق
فام را
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را
هر ساعت از نو قبلهای با بت پرستی
میرود
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
می با جوانان خوردنم باری تمنا میکند
تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را
از مایه بیچارگی قطمیر مردم میشود
ماخولیای مهتری سگ میکند بلعام را
زین تنگنای خلوتم خاطر به صحرا میکشد
کز بوستان باد سحر خوش میدهد پیغام را
غافل مباش ار عاقلی دریاب اگر صاحب
دلی
باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را
جایی که سرو بوستان با پای چوبین میچمد
ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم اندام را
دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام
دل
نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را
دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت
اندر غمش
جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را
باران اشکم میرود وز ابرم آتش میجهد
با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را
سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر
میرود
صوفی گران جانی ببر ساقی بیاور جام را