» تعداد مطالب :
» تعداد نویسندگان :
» آخرین بروز رسانی :
» بازدید امروز :
» بازدید دیروز :
» بازدید این ماه :
» بازدید ماه قبل :
» بازدید کل :
» آخرین بازدید :

   

چه چیز را در دیگران دوست داری؟ امیدهایم را

درک یک پایان
جمعه 14 آذر 1399 ساعت 11:13 | نوشته ‌شده به دست حسن محمدی | ( نظرات )
پا که به سن می‌گذارید، انتظار کمی آسایش دارید، نه؟ فکر می‌کنید استحقاقش را دارید. به هر حال، من این جور فکر می‌کردم. ولی بعد می‌‌فهمید که زندگی پاداش شایستگی سرش نمی‌شود. (کتاب درک یک پایان – صفحه ۶۷)



:: مرتبط با: جملات کوتاه ,
باغ همسایه
چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 09:37 | نوشته ‌شده به دست حسن محمدی | ( نظرات )
خولیو مندس،نویسنده ی میان مایه ی شیلیایی که شاهد کودتای پینوشه(11سپتامبر1973)بوده وچند روزی هم طعم زندان رژیم کودتا را چشیده،خود را به اسپانیا می رساند تا بنشیند و بر اساس آن تجربه ی یکتا رمانی بنویسد که گوی سبقت از همه ی نویسندگان دوره ی شکوفایی بریابد. اما زندگی ملال آور و خفت بار در این تبعید خودخواسته و نیز پریشان ذهنی حاصل ازدلبستگی به وطن و مادری محتضر و پسری سرکش و بیگانه با پدر،روز به روز اورا از تحقق این رویای پرشکوه دورتر می کند.در این دوزخ بی بار و بر تنها مایه ی دلخوشی او باغ سبز و خرم همسایه است که از پنجره ی اتاقش تماشا می کند و آنچه در آن باغ می گذرد یگانه صحنه ی چشم نواز و خیال انگیز برای این مرد سودایی است.اما این روایت ساده ی واقع گرایانه از زندگی نویسنده سرخورده وتبعیدی،ناگهان با چرخشی نامنتظر در فصل آخر همه ی دانسته های خواننده را آماج تردید می کند و شالوده ی رمان را در هم می ریزد. خوسه دونوسو که استاد بی بدیل کندوکاو در ذهن و روان آدمی است این رمان را عرصه ی برخورد میان رمان دوره ی شکوفایی و رمان بعد از شکوفایی کرده است.



:: مرتبط با: کتاب ,
دانه های برف | لوییز گلوک
جمعه 30 آبان 1399 ساعت 08:33 | نوشته ‌شده به دست حسن محمدی | ( نظرات )

می دانی من چه بودم؟ چطور زندگی کردم؟

می دانی ناامیدی چیست؟

حالا زمستان باید برایت معنی داشته باشد.

انتظار نداشتم زنده بمانم،

زمین مرا متوقف کرد.

انتظار نداشتم

دوباره برخیزم،

احساس می کنم

بدنم دوباره می تواند

در نمناکی زمین متولد شود،

چطور پس از زمانی طولانی

در روشنایی خنک بهاری زودرس

دوباره آغاز کند…

هراسان، آری، ولی  در میان شما

در برابر گریستن

آری لذت خطر کردن

در هیئت بادی  نا آزموده

از دنیایی جدید…

(ترجمه هودیسه حسینی)



:: مرتبط با: جملات کوتاه ,
به سوی فانوس دریایی
پنجشنبه 29 آبان 1399 ساعت 09:30 | نوشته ‌شده به دست حسن محمدی | ( نظرات )
به سوی فانوس دریایی، معروف‌ترین اثر ویرجینیا وولف است؛ رمانی که به نوعی تاریخچة زندگی خود نویسنده است؛ و ویرجیینا وولف خود این موضوع را در نامه‌ها و خاطراتش یادآور شده است. بیشتر شخصیتهای این رمان، یک همتا، و یا به عبارت دیگر، یک المثنی از خود در زندگی واقعی دارند. در ۲۷ ژوئن ۱۹۲۵ زمانی که ویرجینیا وولف تصمیم به نوشتن این رمان گرفته بود، در دفتر خاطراتش نوشت: «من نام جدیدی برای کتابهایم اختراع کرده‌ام، که جایگزین واژه «رمان» خواهد شد. یک نام جدید توسط ویرجینیا وولف.اما چه نام جدیدی؟ مرثیه؟» به سوی فانوس دریایی در واقع مرثیه‌ای است برای پدرش، سوگنامه‌ای برای برادر مرده‌اش، توبی، و خواهر نیمه جانش، استلا، و برای دوران کودکی‌اش.



:: مرتبط با: کتاب ,
دگرگونی نوشته میشل بوتور
جمعه 23 آبان 1399 ساعت 09:59 | نوشته ‌شده به دست حسن محمدی | ( نظرات )
دگرگونی نوشته میشل بوتور داستان پیچیده ای ندارد: یک مرد میانسال در پاریس سوار قطار می شود تا به ملاقات معشوق خود سیسیل که در رم است برود ، معشوقی که از آمدن او خبر ندارد. آنها طی دو سال گذشته یک بار در ماه مخفیانه ملاقات کرده اند: هربار که که او بخاطر سفر های تجاری اش به رم رفته بود. او اکنون قصد دارد به معشوقش بگوید که سرانجام تصمیم به ترک همسر خود گرفته است ، برای او (سیسیل) کاری در پاریس پیدا کرد و آماده است تا او را به آنجا برگرداند و با او زندگی کند.
دگرگونی تغییر تدریجی ذهن او را توصیف می کند. شور و شوق اولیه و امیدهای او برای شروعی تازه به آرامی باعث شک و تردید ، ترس و بزدلی می شود... از بارزترین خصوصیات کتاب استفاده بسیار غیرمعمول از دوم شخص برای اشاره به شخصیت اصلی است ، روشی که به راوی دوم شخص معروف است. در دگرگونی شما با جای شخصیت اصلی قرار می گیرد و بین خود و شخصیت اصلی مدام در نوسان خواهید بود. داستان به طور چشمگیری تا آنجا که به زمان و مکان مربوط می شود متراکم شده است. کل این عمل در کمتر از 24 ساعت انجام می شود و هرگز قطاری که شخصیت اصلی در آن سفر می کند را ترک نمی کند ، مگر در طول فلاش بک.
دگرگونی اثر بسیار مهم میشل بوتو شناخته می شود. اثری که گونه ای خاص از رمان نو است.



:: مرتبط با: کتاب ,
سرگذشت ندیمه
پنجشنبه 15 آبان 1399 ساعت 09:55 | نوشته ‌شده به دست حسن محمدی | ( نظرات )
داستان سرگذشت ندیمه نوشته مارگارت اتوود پس از ترور رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا به ضرب گلوله و به قتل رساندن همه اعضای کنگره انقلابی در کشور رخ می‌دهد. قانون اساسی رسمی کشور لغو می‌شود و حکومتی تمامیت‌خواه و مسیحی به نام گیلاد شکل می‌گیرد. مرزهای کشور بسته می‌شود. راه فراری وجود ندارد. زنان هدف اصلی ظلم حکومت محسوب می‌شوند و حقوق و آزادی‌های فردی آنان به شدت نقض می‌شود. آن‌ها اجازه کار در خارج از خانه، مالکیت دارایی‌های خود، و ارتباط با دیگران را طبق قانون جدید از دست می‌دهند و بر اساس وضعیت تأهل و باروری خود مورد سنجش قرار می‌گیرند.
در این وضعیت دیکتاتوری است که خواننده ناگهان با شخصیتی جدید آشنا می‌شود. این شخصیت اصلی یک ندیمه است و طبق روال معمول یکی از دارایی‌های ارباب خانه محسوب می‌شود. «آفرد»، شخصیت اصلی داستان چیز زیادی درباره زندگی خود به دیگران نمی‌گوید. تنها چیزی که از او می‌دانیم این است که قبلاً با یک مرد مطلقه ازدواج کرده بود اما ازدواجش توسط حکومت لغو شده است. به همین دلیل کودک وی از او ستانده و به یک خانواده دیگر بخشیده و خود وی نیز دستگیر می‌شود.
در این کتاب با زندگی روزانه این شخصیت آشنا خواهیم شد و او دریچه‌ای برای ورود به زندگی در«گیلاد» است.



:: مرتبط با: کتاب ,
نوبل ادبی 2020
چهارشنبه 14 آبان 1399 ساعت 09:28 | نوشته ‌شده به دست حسن محمدی | ( نظرات )

آکادمی سوئد روز پنج‌شنبه ۱۷ مهر (۸ اکتبر) لوئیز گلوک، شاعر ۷۷ ساله آمریکایی، را برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۲۰ معرفی کرد. گلوک استاد زبان انگلیسی در دانشگاه ییل آمریکاست و با انتشار "Firstborn" در سال ۱۹۶۸ پا به دنیای نویسندگی گذاشت.

آکادمی سوئد در بیانیه خود گفته که ویژگی شعرهای گلوک، "تلاش برای شفافیت" اغلب با تمرکز بر دوران کودکی، زندگی خانوادگی و ارتباط با والدین و خواهر و برادران است. گلوک در سال ۱۹۹۳ برای مجموعه اثر "آیریس وحشی" (The Wild Iris) برنده جایزه پولیتزر شد.

به گفته هیأت داوران این شاعر آمریکایی متولد نیویورک در آثار خود به دنبال "مفاهیم جهانی است و در این راه از اسطوره‌ها و نقوش کلاسیک الهام می‌گیرد که در بیشتر کارهایش به چشم می‌خورند." مبلغ نقدی جایزه نوبل ادبیات ده میلیون کرون سوئدی معادل یک میلیون و صد هزار دلار است. مراسم اهدای جوایز نوبل هر ساله با حضور خانواده سلطنتی سوئد در استکهلم برگزار می‌شد. امسال اما با توجه به شیوع کرونا، برنامه و ضیافت مرسوم لغو شده است.  قرار است جایزه برندگان در کشورهایشان به آنها اهدا شود.




:: مرتبط با: خبر ,
نوبل ادبی 2020
چهارشنبه 14 آبان 1399 ساعت 00:55 | نوشته ‌شده به دست حسن محمدی | ( نظرات )

آکادمی سوئد «لوییز گلوک» شاعر آمریکایی را به عنوان برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۲۰ معرفی کرد. جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۲۰ به دلیل  "صدای شاعرانه متمایز لوییز گلوک که با زیبایی ساده تجربه‌های شخصی را جهانی کرده است" به این شاعر زن آمریکایی اعطا شده است.

«لوییز گلوک» متولد ۲۲ آوریل سال ۱۹۴۳  در نیویورک‌سیتی آمریکاست که پیش از کسب جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۲۰، جایزه‌های مهمی از جمله جایزه پولیتزر در شاخه شعر (۱۹۹۳)، جایزه شعر بینگهام (۲۰۰۱) و جایزه شعر کتاب ملی آمریکا (۲۰۱۴) را کسب کرده است. او همچنین بین سال‌های ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ ملک‌الشعرای آمریکا بوده است. 
«شب پاکدامن و وفادار»، «هفت‌سالگی»، «ویتانوا»، «مرغزارها» و «زنبق وحشی» از جمله مجموعه شعرهای او هستند.امسال «متس مالم»، دبیر دائم و سخنگوی آکادمی سوئد برنده نوبل ادبیات ۲۰۲۰ را در حالی معرفی کرد که به دلیل بحران جهانی کرونا تنها تعداد کمی از رسانه‌های منتخب در مراسم معرفی برنده حضور داشتند. همچنین مراسم اعطای جایزه نوبل که هرساله در ماه دسامبر در استکهلم سوئد برگزار می‌شد نیز لغو شده و به جای آن مراسم دریافت جایزه توسط برندگان در کشورهای خودشان پخش تلویزیونی خواهد شد.

سال گذشته به طور همزمان «اولگا تورکاچوک» نویسنده لهستانی به عنوان برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۸ و «پیتر هاندکه» نویسنده اتریشی نیز در انتخابی جنجالی به عنوان برنده نوبل ادبیات سال ۲۰۱۹ انتخاب شد. جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۸ به دلیل رسوایی اخلاقی در اکادمی سوئد برگزار نشد.




:: مرتبط با: خبر ,
داستان عدل: صادق چوبک
پنجشنبه 1 آبان 1399 ساعت 15:52 | نوشته ‌شده به دست حسن محمدی | ( نظرات )
اسب درشکه‌ای توی جوی پهنی افتاده بود و قلم دست و کاسه زانویش خرد شده بود. آشکارا دیده می‌شد که استخوان قلم یک دستش از زیر پوست حنایی‌اش جابجا شده و از آن خون آمده بود. کاسه زانوی دست دیگرش به کلی از بند جدا شده بود و به چند رگ و ریشه که تا آخرین مرحله وفاداری‌‌اش را به جسم او از دست نداده بود گیر بود.سم یک دستش _آنکه از قلم شکسته بود _ به طرف خارج برگشته بود و نعل براق ساییده‌ای که به سه دانه میخ گیر بود روی آن دیده می‌شد.
آب جو یخ بسته بود و تنها حرارت تن اسب یخ‌های اطراف بدنش را آب کرده بود. تمام بدنش توی آب گل آلود خونینی افتاده بود. پی در پی نفس می‌زد. پره‌های بینیش باز و بسته می شد. نصف زبانش از لای دندان‌های کلید شده‌اش بیرون زده بود. دور دهنش کف خون‌آلودی دیده می‌شد. یالش به طور حزن‌انگیزی روی پیشانیش افتاده بود و دو سپور و یک عمله راهگذر که لباس سربازی بی سردوشی تنش بود و کلاه خدمت بی‌آفتاب گردان به سر داشت می خواستند آن را از جو بیرون بیاورند.
یکی از سپورها که حنای تندی بسته بود گفت:
من دمبشو می‌گیرم و شما هر کدامتون یه پاشو بگیرین و یه هو از زمین بلندش می‌کنیم. انوخت نه اینه که حیوون طاقت درد نداره و نمی تونه دساشو رو زمین بذاره یه هو خیز ور می‌دارد. انوخت شما جلدی پاشو ول دین منم دمبشو ول می‌دم. رو سه تا پاش می تونه بند شه دیگه. اون دسش خیلی نشکسه. چطوره که مرغ روی دو پا وایمیسه این نمی‌تونه رو سه پا واسه؟
یک آقایی که کیف قهوه‌ای زیر بغلش بود و عینک رنگی زده بود گفت:
– مگر می‌شود حیوان را اینطور بیرون آورد؟ شما‌ها باید چند نفر بشید و تمام هیکل بلندش کنید و بذاریدش تو پیاده‌رو.
یکی از تماشاچی‌ها که دست بچه خردسالی را در دست داشت با اعتراض گفت:
– این زبون بسته دیگه واسه صاحباش پول نمی‌شه. باید به یه گلوله کلکشو کند.
بعد رویش را کرد به پاسبان مفلوکی که کنار پیاده‌رو ایستاده بود و لبو می خورد و گفت:
– آژدان سرکار که تپونچه دارین چرا اینو راحتش نمی کنین؟ حیوون خیلی رنج می‌بره.
پاسبان همانطور که یک طرف لپش از لبویی که تو دهنش بود باد کرده بود با تمسخر جواب داد:
– زکی قربان آقا! گلوله اولنده که مال اسب نیس و مال دزه دومنده حالو اومدیم و ما اینو همینطور که می‌فرمایین راحتش کردیم به روز قیومت و سوال جواب اون دنیاشم کاری نداریم فردا جواب دولتو چی بدیم؟ آخه از من لاکردار نمی‌پرسن که تو گلولتو چیکارش کردی؟
سید عمامه به سری که پوستین مندرسی روی دوشش بوی گفت:
– ای بابا حیوون با کیش نیس. خدا را خوش نمی‌یاد بکشندش. فردا خوب می‌شه. دواش یه فندق مومیاییه.
تماشاچی روزنامه به دستی که تازه رسیده بود پرسید:
– مگه چطور شده؟
یک مرد چپقی جواب داد:
– و الله من اهل این محل نیستم. من رهگذرم.
لبو فروش سرسوکی همانطور که با چاقوی بی دسته‌اش برای مشتری لبو پوست می‌کند جواب داد:
– هیچی اتول بهش خورده سقط شده. زبون بسته از سحر تا حالا همین جا تو آب افتاده جون می‌کنه. هیشکی به فکرش نیس. اینو… بعد حرفش را قعط کرد و به یک مشتری گفت:
یه قرون!… و آن وقت فریاد زد:
قند بی کپن دارم ! سیری یک قرون می‌دم.
باز همان مرد روزنامه به دست پرسید :
– حالا صاحب نداره؟
مرد کت چرمی قلچماقی که ریخت شوفر ها را داشت و شال سبزی دور گردنش بود جواب داد:
– چطور صاحب نداره. مگه بی صاحبم می‌شه؟ پوسش خودش دس کم پونزده تومن می‌ارزه. درشکه چیش تا همین حالا اینجا بود; به نظر رفت درشکشو بذاره برگرده.
پسربچه ای که دستش تو دست آن مرد بود سرش را بلند کرد و پرسید:
– بابا جون درشکه چیش درشکشو با چی برده برسونه مگه نه اسبش مرده؟
یک آقای عینکی خوش لباس پرسید:
– فقط دستاش خرد شده؟
همان مرد قلچماق که ریخت شوفر ها را داشت و شال سبزی دور گردنش بود جواب داد:
– درشکه‌چیش می‌گفت دندهاشم خرد شده.
بخار تنکی از سوراخ های بینی اسب بیرون می‌آمد. از تمام بدنش بخار بلند می‌شد. دنده هایش از زیر پوستش دیده می‌شد. روی کفلش جای یک پنج انگشت گل خشک شده داغ خورده بود. روی گردن و چند جای دیگر بدنش هم گلی بود. بعضی جاهای پوست بدنش می‌پرید. بدنش به شدت می‌لرزید. ابدا ناله نمی‌کرد. قیافه‌اش آرام و بی التماس بود. قیافه یک اسب سالم را داشت و با چشمان گشاد و بی اشک به مردم نگاه می‌کرد.
برگرفته از: کتاب خیمه شب بازی- صادق چوبک



:: مرتبط با: جملات کوتاه ,
جنگ و صلح: لف تالستوی
جمعه 4 مهر 1399 ساعت 21:47 | نوشته ‌شده به دست حسن محمدی | ( نظرات )
جنگ و صلح را، اگر نه بزرگترین رمان عصر ما، دست‌کم یکی از بزرگترین آنها دانسته‌اند: داستانی به‌مانند جهانی که در آن شخصیتهای بسیاری هر یک با شوری خاص در افت‌وخیزند. اقیانوسی انسانی، با جریانهای بیشمار و درهم‌پیچیده که در ورای آن روحی مقتدر طوفانها می‌انگیزد و فرومی‌خواباند و باز به‌پا می‌دارد. تالستوی در جنگ و صلح از نگارش داستان زندگی خصوصی افراد به شرح و روایت جنبشهای ارتشها و ملتها می‌رسد و مسیر حرکت امواج عظیم انسانی را توصیف می‌کند که اراده میلیونها نفر در آن مستحیل شده و بر آن اثر گذاشته است. جنگ و صلح را شعر روح روس دانسته‌اند که به صورت حماسه‌ای رنگین سروده شده است. اندیشه سرودن این حماسه از سال ۱۸۶۲ تالستوی را به خود مجذوب و مشغول می‌کند. کتاب با توصیف دریای راکد جامعه پیش از جنگ میهنی آغاز می‌شود. صد صفحه اول با دقتی چون‌وچراناپذیر و طعنی درخور، توخالی‌بودن جامعه اشراف روسیه را بازمی‌نماید. در خلال گفتگوهای پوک و تشریفاتیِ ضیافتها و لابه‌لای بیان اندیشه‌ها و مطامع مسکین نجبا و جنب‌وجوش خوشباشان و نوشخواران احتمال جنگ نیز مطرح می‌شود و صورتها به‌تدریج جان می‌گیرند و در ذهن خواننده می‌نشینند.



:: مرتبط با: کتاب ,
از ویرجینیا وولف چه می توان آموخت؟
سه شنبه 18 شهریور 1399 ساعت 21:58 | نوشته ‌شده به دست حسن محمدی | ( نظرات )

ویرجینیا وولف در گذار از عصر «زنان فرشته گون خانه دار» به دوران «بیداری زنان» زندگی می کرد: گذر از پایان دوره ی ویکتوریایی به عصر مدرن. او نویسنده ای بود که کلمات را به منظور بیان هیجان، درد، زیبایی و وحشت از عصر مدرن به کار می گرفت.
چه درس هایی را می توان از ویرجینیا وولف آموخت؟

1. شنیدن موسیقی زندگی روزمره

وولف، زنی ژرف نگر بود اما هرگز از کنار چیزهایی که به نظر دیگران پیش پا افتاده و بی اهمیت تلقی می شدند، به سادگی نمی گذشت. او به خود باور داشت و با وجود این که به آرمان هایش برای تحقق بخشیدن به ایده های بزرگ، وفادار بود، هرگز از توجه به امور کوچک و روزمره غافل نمی شد: خرید کردن، گل ها، کیک و کلاه، موضوعاتی بودند که همواره درباره شان می نوشت. مهمانی های شبانه، صدای به هم خوردن لیوان ها و نوای آب که به اطراف قایق برخورد می کند، در نوشته های او، موسیقی زندگی را می سازند.

2. گاهی سکوت قدرتمندتر است

در آثار وولف، بخش عمده ی وقایع، در ذهن شخصیت اصلی یا راوی می گذرد. گاهی هیچ کلمه ای ادا نمی شود و ما تنها از انعکاس حوادث در ذهن شخصیت با خبر می شویم. ویرجینیا همیشه کمیت را فدای کیفیت می کند. نوشتار او کنترل شده، دقیق، بیان گرا و فاقد تزئینات اضافی است. او هیچ گاه بیش از حد سخن نمی گوید.

3. شـب، سیـاه اسـت اما روشنی را نوید می دهد

تصور این که وولف به ما بگوید «از دل تاریکی، روشنی را بیرون بکشید» بعید به نظر می رسد، چرا که او خودخواسته به زندگی اش پایان داده است. اما، این بانوی آزاداندیش، ناممکن ها را ممکن می کند. او به ما نشان می دهد زندگی، صرف نظر از نقص ها، ناملایمات و بی رحمی هایش، همیشه به نوعی زیباست. در رمان «خانم دالاوی»، به هنگام مواجهه با مرگ و میرایی، می توان آرامش گذشته را دریافت. در کتاب «به سوی فانوس دریایی»، وولف به ما می گوید که پس از وقوع جنگ، امید به مصالحه هست. ویرجینیا وولف به ما یادآوری می کند نوید روزهای خوب همیشه وجود دارد.

4. زنان، اهمیت دارند

وولف از اهمیت حقوق زنان در جامعه می گفت و معتقد بود آزادی زن تا حد زیادی به وضعیت مالی او بستگی دارد، چرا که معمولاً کنترل امور در دست کسانی است که درآمد خانه با آن هاست. او فریاد استقلال زنان را سر داد تا بتوانند اتاق و اندیشه ای از آن خود داشته باشند. وولف یادآوری می کرد که در طول تاریخ، آزادی اندیشه از زنان سلب شده و حقوق زنان همچنان در برخی نقاط جهان از برده های آتنی کم تر است. او می خواست زنان، حق نوشتن داشته باشند تا بتوانند شعر بگویند و داستان بنویسند.

 











:: مرتبط با: مقاله/ گفت و گو ,
اولگا كنیپر
جمعه 7 شهریور 1399 ساعت 07:14 | نوشته ‌شده به دست حسن محمدی | ( نظرات )

اولگا کنیپر ‏ (۲۱ سپتامبر ‏ ۱۸۶۸ - ۲۲ مارس ۱۹۵۹) بازیگر بزرگ و سرشناس تئاترروس. همسر آنتون چخوف كه پس از مرگ چخوف نقش مهمی در جمع‌آوری و چاپ آثار او داشت.



:: مرتبط با: عكس - كاریكاتور ,
مادام بوواری در سه قاب
جمعه 31 مرداد 1399 ساعت 08:57 | نوشته ‌شده به دست حسن محمدی | ( نظرات )
1. رمان عاشقانه مادام بواری برای آن دسته از ماجراجویان داستان‌های عشقی، که به دنبال جلوه‌های مختلف این پدیده هستند، بسیار دلچسب خواهد بود. گوستا فلوبر فرانسوی، در این داستان به بی فرجام بودن و نرسیدن به عشق واقعی و پایدار، می‌پردازد. نکته قابل توجه و جذاب در این داستان، جانکاه بودن این غم تا پایان عمر شخصیت‌های اصلی کتاب مادام بواری می‌باشد. از نکات قابل توجه در چاپ این کتاب می‌توان به تهدیدهای فراوان از سوی خوانندگان به محتوای غیر اخلاقی رمان مادام بواری اشاره نمود. شخصیت اِما همواره در سردرگمی برای یافتن عشق حقیقی می‌باشد، این پریشانی نمونه‌ای از بسیاری از انسان‌های عصر امروز به شمار می‌آید.
2.شناخت آثار ماندگار کلاسیک و پی ‏بردن به نقش آنها در تحول ادبیات و هموار کردن راه نویسندگان دوران ‏های بعد، برای خوانندۀ ادبیات ضرورت مطلق دارد. گوستاوفلوبر در شمار نویسندگانی است که آثارش هم به اعتبار شخصیت ها و هم به سبب نوآوری هایی که راهگشای نویسندگان بعد از او، از هر مکتب و هر نحله، بوده، بی گمان جایگاهی والا در ادبیات جاودان جهان دارد. ماریو بارگاس یوسا در عیش مدام ما را با شخصیت و زندگی فلوبر و دیدگاه‏ های ادبی و اجتماعی او آشنا می‏کند و گام به گام پنج سال تلاش توان ‏فرسا و پرشکوه این نویسنده را در آفرینش مادام بوواری، مهم ‏ترین رمان او، پی ‏می ‏گیرد و آنگاه با تحلیلی موی شکافانه ابعاد گوناگون این رمان را که خود نخستین رمان مدرن می‏ خواندش برای خواننده روشن می ‏کند.
3.طوطی فلوبر، یکی از مهم‌ترین آثار جولین بارنز، تلفیقی است از رمان، زندگی‌نامه، تحلیل و نقد ادبی. قهرمان کتاب، مردی فرهیخته که شیفته‌ی فلوبر است، در پی گشودن رازی به‌ظاهر پیش‌پاافتاده، نقبی می‌زند به دل شخصیت، زندگی و آثار خالق “مادام بوواری” و در این میان حقایقی از زندگی خود وی نیز با رازهای جهان فلوبر در هم می‌آمیزد.
پ ن: سه ترجمه خوب از مادام بوواری: مشفق همدانی، محمد قاضی، مهدی سحابی



:: مرتبط با: کتاب ,
مرغ دریایی
پنجشنبه 23 مرداد 1399 ساعت 23:48 | نوشته ‌شده به دست حسن محمدی | ( نظرات )

Антона Чехова(آنتون چخوف، مادر، همسر و خواهر)
 مرغ دریایی، نمایشنامه ای نوشته ی آنتون چخوف است که نخستین بار در سال 1896 انتشار یافت. این نمایشنامه ی کلاسیک و فوق العاده پرطرفدار، برشی از زندگی در مناطق روستایی روسیه در اواخر سده ی نوزدهم است. شخصیت های به یاد ماندنی این داستان، هرکدام به نوعی از زندگی خود ناراضی هستند؛ برخی در طلب عشق هستند، برخی در طلب موفقیت و بعضی از آن ها هم آرزوی رسیدن به نبوغ هنری و خلق آثاری جاودان را در سر می پرورانند. با این وجود، به نظر می رسد که هیچ کدام به رضایت و خوشبختی دست نخواهند یافت. بسیاری از منتقدین عقیده دارند که نمایشنامه های چخوف، داستان-محور نیستند و در عوض، پژوهشی درباره ی شخصیت ها هستند که برای ایجاد حالتی به خصوص در خواننده طراحی شده اند. برخی از منتقدین بر این عقیده اند که کتاب مرغ دریایی، نمایشنامه ای تراژیک درباره ی انسان هایی است که خوشبختی را لمس نخواهند کرد و بعضی دیگر نیز، آن را هجویه ای تاریک می دانند که نادانی بشر را به سخره می گیرد.






:: مرتبط با: کتاب ,
سبكی تحمل ناپذیر هستی
جمعه 17 مرداد 1399 ساعت 16:55 | نوشته ‌شده به دست حسن محمدی | ( نظرات )
رمان بار هستی(سبكی تحمل ناپذیر هستی)، رمانی فلسفی-اجتماعی نوشته ی میلان کوندرا است که نخستین بار در سال 1984 به انتشار رسید. بخش عمده ی داستان این رمان در شهر پراگ و در اواخر دهه ی 1960 و اوایل دهه ی 1970 اتفاق می افتد و به ماجرای زندگی دو زن، دو مرد و یک سگ می پردازد. شخصیت های جذابی در این رمان حضور دارند: توما، جراح برجسته ای است که روابط پنهانی زیادی دارد و همسرش، ترزا، عکاسی است که خونش از بی وفایی های همسرش به جوش آمده است. سابینا، معشوقه ی توما و هنرمندی آزاداندیش است و فرانز، پروفسوری سوییسی و معشوق سابینا است؛ و درنهایت سیمون، پسر توما از ازدواج قبلی اوست که رابطه ی چندان گرمی با پدر ندارد. کوندرا در این اثر ارزشمند به اساسی ترین سؤال بشر پرداخته است: «انسان چگونه بار هستی را به دوش می کشد؟»



:: مرتبط با: کتاب ,
 

 


شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات