به نام خدا

عشق او باز اندر آوردم به بند کوشش بسیار نامد سودمند
عشق دریایی کرانه ناپدید کی توان کردن شنا ای هوشمند
عشق را خواهی که تا پایان بری بس بباید ساخت با هر ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب زهر باید خورد و انگارید قند


[ از اشعار رابعه بلخی]

به این وب خیلی خوش اومدین.اینجا خونه ی خودتونه[وب خودتونه].
اینجا مطالبی در زمینه ی ایران باستان،آقای تالین و هابیت،نقد کتاب ویه کوچولو جونور شناسی و عکس های مختلف و حتی مطالب خنده دار هم پیدا میشه.
لطفا حتما نظر بدید و توهین نکنیدو انتقاد خودتون رو محترمانه بیان کنید.
یه دنیا تشکر!
اینجا همه ازادن منتها به شرط ادب!


خسته مشو ای خِرَد؛
تن درمده‌ای عشق.
بیا گِرد آییم؛
و او را دریابیم؛
که پنهان از دیده‌هاست؛
که خموش است و سخن می‌گوید.
دو گوهر کز آغاز بوده‌اند؛
آنِ مَغاک؛
و او کز بلندا،
درخشنده است.
تاریکی فراز رفته؛
روشنی اما هبوط کرده است.
خسته مشو ای خِرَد؛
تن درمده‌ای عشق.
مرگ چشندهٔ زندگی‌ست؛
زندگی چشندهٔ مرگ.
آوردگاهِ وحشت گسترده است.
خسته مشو ای خِرَد؛
تن درمده‌ای عشق.
چه بِشکوه این عشق؛
چه بِشکوه این خِرَد.
عشق آواره شد؛
خِرَد در جست‌وجویش.
[ اشعار مانوی]