آیا جلوییم؟ چگونه جلو هستیم؟ آیا عقبیم؟ چرا عقبیم؟ چیکار می تونیم بکنیم ؟؟؟

برنامه نویسی به شیوه ی خاص

نویسنده : خانم یوسفی | تاریخ : 09:30 ب.ظ - سه شنبه 5 خرداد 1394

سلام، سلام، سلامهمگی سلام

امروز به دلیل ی جابجایی کوچولوی وسایلام، کتاب درسی دوسال پیشمو دیدماوموقع اصن با این کتابم میونه ی خوبی نداشتیم، یا جای من بود توو اتاق یا جای اون،

اما ب لطف جناب گرجی  از اول ترم و متعاقباٌ روز امتحان نظرم راجب درس شیرینتر از عسل برنامه نویسی عوض شد!.از زحماتشون متشکرم حالا ب نتیجش کاری ندارم.متاسفم ک نشد زحمتشون جبران بشه.
جالبی این درس واسم این قسمتش بود که میشه برنامه ایی بنویسی ک اجرا بشه و حتی بعدش پاکش کنی اگ خوشت نیومد!
کاش بشه ما هم اخلاقمون رو خودمون برنامه نویسی کنیم و اخلاقیاته بدمونو پاک کنیم، فک میکنم اینطوری لطف بزرگی به خودمون کردیم.

کتابمو حالا دارم میخونم بااینکه هیچ احتیاجی بهش ندارم.اما خوندش واسم جذاب شده! اینم درس اخلاقی ای که من از درس چند ترم پیش گرفتم.دیر بود اما ب دردم خورد


 

وقت وداع بهآر

نویسنده : خانم یوسفی | تاریخ : 02:34 ب.ظ - یکشنبه 20 اردیبهشت 1394

سلام به خواننده های وبلاگ جون

چهل روز مونده تموم شه فصل پربرکت بهار

به کارای عقب موندتون برسید:) ی سروسامون حسابی بدین و امسالو با بهار نکوی اش شروع کنید

ی پیشنهادم من واستون دارم! از نوع پزشکی هستش. اونم حجامته، خیلی مفیده هرنوع سوالم راجبش داشتین جویا بشین حالا توو سایت هس یا ی پزشک آگاه،اما چشم بسته رد نکنین(آخه من ب خیلیا گفتم،میگن بجاش میریم خون اهدا میکنیم!نیدونم چرا مسایل رو قاطی میکنن؟دوتا بحث کاملاً مجزاس اینا...برید آگاهیتون راجبش ببرید بالا)

باور ندارید حکمتشو خودتون بخونید....ایناهاش این زیر جزیی ازشو گداشتم





 

داستانی جالب از خودم و عبارتی که یاد گرفتم

نویسنده : امیر گرجی: | تاریخ : 10:56 ق.ظ - یکشنبه 20 اردیبهشت 1394

سلام دوستان ، تازگی ها تصمیم گرفتم که یه خورده از تجربیات اجتماعی (و البته جالب) خودم بگم. اسم این مجموعه رو میخوام خاطرات جالب بگذارم. این داستان واقعیست.
رفته بودم تهران تو مغازه پسر خالم بودم ، کارشون تعمیر گوشی همراه هست. اونجا نشسته بودم پای سیستم خودم و حواسم هم به کسی نبود ولی خب صداها رو می شنیدم. پسر خالم داشت با یکی از دوستاش (که طرز حرف زدن اون دوستش لوتی مانند بود) صحبت میکرد و می گفت که آره قیمت گوشیت خیلی پایین اومده و این ها بعد
یه دفعه دوستش برگشت و با تعجب گفت: ناموساً؟
من تعجّب کردم ، راستش رو بخواید خیلی تعجب کردم ، گفتم آخه چه ربطی داره؟ ناموس ، قیمت گوشی موبایل !!؟
با خودم گفتم فرض مثال شاید برای خواهرش میخواد گوشی چیزی بخره ولی از اونجایی که عبارت تنوین داشت احتمال این موضوع پایین می اومد.
بعدش به پسر خالم گفتم این کلمه یعنی چی؟ -گفت: این یه نوع عبارت شبیه به قسم خوردنه. ما رو باش!


 

داستان سفر میان ترم

نویسنده : امیر گرجی: | تاریخ : 09:21 ق.ظ - شنبه 19 اردیبهشت 1394

سلام دوستان
در نظر داشتم که یه داستان کوتاهی در مورد سفر میانترمم بنویسم ولی وقت نمی شد، خوشبختانه الان وقتش رو دارم و می نویسم.

پنج شنبه شب بود و من می خواستم برم تهران که شنبه صبح امتحانم رو بدم. از روستای کوچیکمون چاهملک عازم شدم ، سوار که شدم ته اتوبوس جا بود، کنار چندتا سرباز وظیفه از ارتش ، همشون خواب بودن ، یه نفر هم که لباس بلوچ ها پوشیده بود پاهاش رو انداخته بود بین دو تا صندلی طرفین و راه رو بسته بود ، از اونجایی که ما کاراته باز بودیم تونستم یه جوری رد بشم که بیدار هم نشه ولی به سختی! (چه کنیم دیگه قلب رئوفــــ )
همینجوری هوس کردم اون شب بیابون و آسمون پر از ستارش رو تماشا کنم ، یه اتفاق خیلی عجیبی که افتاد این بود که یه ماهواره دیدم تو آسمون واای خیلی قشنگ بود چشمک میزد و می دیدم که داره عرض آسمون رو طی می کنه. ساعت حدوداً 11 شب بود و اون ماهواره از شمال شرق به سمت جنوب حرکت می کرد ، خیلی سرعت بالایی نداشت (نسبت به اون یکی که دو سال پیش تو حیاط خونمون تو تابستون های کویر به ندرت دیده بودم).
خلاصه رفتم امتحانات رو بدم ، دیگه بچه های هم ترمی ـه من کم بودن دیگه تو این واحدهای جدیدی که برداشتم کمتر بچه های هم ترمیم هستن(هنوز برنداشتن).
وقتی میرفتم امتحان بدم وضع بقیه بچه ها رو که می دیدم به خودم امیدوار می شدم واقعاً بعضی بچه ها اصلاً درس نمیخونن منو یاد گذشته خودم میندازن ، (گذشته ناامید کننده خودم). خلاصه امتحاناتم رو دادم و برگشتم ، تو راه برگشت دیگه ماهواره ندیدم ولی عوضش شیرموز خریدم و خوردم (چه ربطی داشت!؟)
بگذریم. چیزی که واسم جالب بود این بود که درست تو چند روزی که فکر میکردم با اینکه کارهای جدیدی میکنم اما زندگیم دچار روزمرگی شده ، دیدن یه ماهواره کوچیک و چشمک زن تو آسمون بهم چیز دیگه ای میگفت.



 

مدینه فاضله فارابی

نویسنده : خانم یوسفی | تاریخ : 02:31 ب.ظ - دوشنبه 7 اردیبهشت 1394

دوستای خوبم سلام

میخوام راجع به آرمان شهر یا همون مدینه فاضله حرف بزنم...
ابونصر فارابی پژهش هایی در این زمینه دارن که جالبه دونستنش تووی یک مقاله علمی خوندم که...

فارابی نظرات اجتماعی خود را در دو کتاب –آراء اهل مدینه فاضله-و-السیاسات المدنیه- به رشته تحریر در آورده است. وی در ارائه مدینه فاضله خود تحت تاثیر نا کجا آباد افلاطون بوده و مانند او به مقایسه جامعه با بدن انسان پرداخته است.
فارابی مدینه فاضله را تشبیه کرده است به:-بدن تام الاعضاء نه هر بدنی ، زیرا مدینه های جاهلیه نیز به مانند کالبدند و اعضاء آن به یکدیگر وا بسته اند ، یعنی بدنی که هر عضوی در جهت بقاء و دوام بدن ، وظیفه خود را انجام دهد همانطور که اعضاء بدن مختلف است و هر یک باید عهده دار وظیفه شود بعضی بالطبع برتر از بعضی دیگرند و یک عضو است که فرمانده همه و رئیس اول است که قلب باشد و اعضاء دیگر از لحاظ مراتب متفاوتند. اعضاء دیگر نیز به اعضائ رئیسه و غیر رئیسه تقسیم می شود که البته رؤسای درجه دوم به حساب می آیند که هر یک جنود و اعوان و انصاری دارند ولکن همه این رؤساء باید فرمانبردار قلب باشند و هدف او را دنبال کنند و سپس رؤسای درجه سوم. عضو رئیسه یعنی رئیس اول بدن که قلب است کاملترین و هوشیارترین اعضاء تن است و نخستین امری که در کالبد تکوین می آ ید همان است.
در مدینه فاضله نیز رئیس اول و فرمانفرمای اولی لازم است که زمام همه جامعه و رؤسای درجه اول و دوم و سوم تا افراد عادی بدست اوست و همه باید از فرمان او اطاعت کنند و همانطور که قلب افضل اعضاء است رئیس اول مدینه باید افضل افراد باشد.
در اینجا مجدداً فارابی نظامات را یعنی نظام افضل را تطابق کرده است. از یک طرف نظام تن انسانی را با نظام جامعه ، و از طرف دیگر هر دو نظام را با نظام آفرینش که علت العلل و مبدأ المبادی فرمانده کل و مفیض به همه عقول و اجرام علوی و سر انجام اجسام طبیعی است ، هماهنگ کرده است.
بنابراین رئیس اول مدینه نمی تواند هر فردی از افراد باشد بلکه باید واجد خصائل و صفاتی چند باشد که او را از سایر افراد جدا و ممتاز گرداند و بتواند به منزله قلب باشددر کالبد انسانی، و یا بمنزله عقل اول باشد و یا بمنزله عقل فعال باشدکه ناظر و مشرف بر کل علم طبیعت است . در اینجا، فارابی شرط اساسی ریاست اول مدینه فاضله را حکمت دانسته و اینجا وجه مشترک بین ارسطو و افلاطون است .
فارابی در مقابل مدینه فاضله ، مدینه جاهلیه یا جاهله را نهاده است که خود شامل مدینه های متعددی مثل مدینه فاسقه، مدینه مبتذله و مدینه ضاله می شود. این مدینه ها هر کدام به نوعی بی نظمی دچارند و تنها مدینه فاضله است که که منطبق با نظامات طبیعی و نظام آفرینش انسان است.

مطالعه اش خالی از لطف نیس سعی کنید ی وقت کوچیک واسش بذارید! کاش هر کسی واسه ی داشتن یک جامعه ی خوب تلاش کنه، اونوخته که دنیا گلستون میشه. حالا گلستونه گلستونم نشد عب ندارهفقط  روو به بهبودیم بره خوبه


 

عید اومد....بهار اومد:)

نویسنده : خانم یوسفی | تاریخ : 07:19 ب.ظ - یکشنبه 6 اردیبهشت 1394

سلام

سلام دوستان خوبم! سلام جناب مدیر:)

تنور دلتون گرم


نوروزتون مبارکشرمندتونم ک دیر  پیام تبریک عید رو میگم......


امید دارم سال خوبی رو شروع کرده باشیدانواع عکس سفره هفت سین,تزیین سفره هفت سین,هفت سین,7 سین





[http://www.aparat.com/v/cjyt0]




 

ای مردم ایران همگی تند زبانید، خوش نطق و بیانید

نویسنده : امیر گرجی: | تاریخ : 10:47 ب.ظ - چهارشنبه 26 فروردین 1394





((ملک الشّعرای بهار))

ای مردم ایران همگی تند زبانید            خوش‌نطق و بیانید

هنگام سخن گفتن برنده سنانید            بگسسته عنانید

                              در وقت عمل کند و دگر هیچ ندانید

                              از بس که جفنگید از بس که جبانید

                              گفتن بلدید اماکردن نتوانید

هنگام سخن پادشه چین و ختایید          ارباب عقولید

در فلسفه اهل کره را راهنمایید             با رد وقبولید

..... ادامه در ادامه مطلب





 

سال خوبی داشته باشید

نویسنده : امیر گرجی: | تاریخ : 10:23 ق.ظ - جمعه 14 فروردین 1394

سلام  دوستان امیدوارم تعطیلات روز عید بهتون خوش گذشته باشه ، خواستم چند ساعت قبل از تحویل سال نو مطلب بگذارم ولی نمیشد فکر کنم سیستم مشکل داشت وقت هم نبود پس الان پیغام تبریک می فرستم

امیدوارم در این سال نو که واقعاً بهاری شروع شد برای همه شما عزیزان هم بهاری شروع شده باشه و در این سال تجریه هایی بهتر، موفقیت هایی بیشتر و لحظاتی خوش تر داشته باشید.
اگر خاطره های ناخوشایندی هم گذشته اون ها رو به سال قبل تحویل بدید و حقا که در سال نو اینگونه آدم نو می شود.





 

مورچه عاشق!

نویسنده : امیر گرجی: | تاریخ : 02:08 ب.ظ - چهارشنبه 6 اسفند 1393


روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جا به جا کردن خاک های پایین کوه بود.
از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمّل می شوی؟
مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم.
سلیمان گفت: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی!
مورچه گفت: "تمام سعی ام را می کنم... !"

حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق پیامبری را به خدمت موری در می آورد ...

چه بهتر که هرگز نومیدی را در حریم خود راه ندهیم و در هر تلاشی تمام سعی مان را بکنیم

چون پیامبری همیشه در همین نزدیکیست ...



 

کوزه گران زندگی

نویسنده : امیر گرجی: | تاریخ : 01:07 ب.ظ - جمعه 14 آذر 1393


زندگی انسان در دنیا از کودکی آغاز می شود و پس از آن مشخّص نیست که چه زمانی به پایان می رسد ولی غالباً تا زمان پیری ادامه دارد.
زندگی انسان ها ، فرایند یادگیری آموزش و تربیت آن ها شبیه به یک کوزه است ، کوزه در ابتدا گِل نرمی در دستان کوزه گر است ، حال اگر آن کوزه گر ، کوزه گر ماهری باشد کوزه ای زیبا ، حساب شده و با ارزش می سازد و اگر کوزه گر خوبی نباشد کوزه خوبی درست نمی کند مگر اینکه یک یا دو بار خوش شانسی بیاورد که احتمال آن 1 در 1000 است ، البته می توان از آن گِل چیز دیگری ساخت مانند قوری ، لیوان و غیره که خود شما نیز می دانید. پس از آن، وقتی که سفال درون کوره جای گرفت و کوره روشن شد دیگر نسبت به اول کار جای تغییری باقی نمی ماند مگر تغییرات اندک.

در تحقیقی که انجام دادم متوجّه شدم دلیل بسیاری از (و در بعضی جاها تمام) اختلالات و مشکلات رفتاری و روحی افراد و یا اینکه طایفه خاصّی مشکلات اجتماعی به خصوصی دارند و آن را برای فرزندان خود به ارث می گذارند دلیل آن ها رفتار آن ها در زمانی که فرزندانشان چیز یاد می گیرند است و یا طرز برخورد با فرزند در سنین کودکی تا مستقل شدن آن هاست.

اینکه فامیلیِ خاصّی دارای اخلاقیات عجیبی هستند و یا طرز برخورد و رفتار اجتماعی خاصی دارند که بعضی اوقات با رفتار آن ها می توان حدس زد که از چه فامیلی هستند دقیقاً مانند کوزه ایست که قبل از گذاشته شدن در کوره شکل به خود گرفته و دارای مشخصه های به خصوصی شده که این مشخصه ها نتیجه کار کوزه گر است، بیایید کوزه گران خوبی برای آینده فرزندانمان باشیم تا هم خودمان داری اسم و رسم و آوازه شویم و هم نسل بهتری بسازیم بزنیم و چی از این بهتر؟



دسته بندی : حرف هایی که باید گفت و باید شنید ,
 

ی پرس مطالعه

نویسنده : خانم یوسفی | تاریخ : 05:44 ب.ظ - شنبه 1 آذر 1393

اما این دعوتی با بقیه ی دعوتیآ فرق میکنه :بله

اینجا همه دعوت ب مطالعه هستند:)


نوش جان 
Image result for ‫عکس از کتاب‬‎Image result for ‫عکس از کتاب‬‎Image result for ‫عکس از کتاب‬‎Image result for ‫عکس از کودک درس خوان‬‎Image result for ‫عکس از کودک درس خوان‬‎

ی دوست نظر گذاشتن که منظور؟
من عذر میخوام  که متنمو کامل ننوشتم
خواستم پیشنهاد بدم اگه هر فردی به ازای خوردن ی پرس غذا که نیاز جسمش هس،بتونه  ی پرس مطالعه که نیاز روحش هس رو داشته باشه  به آگاهیهای بالایی دست پیدا میکنه:)
و اگه به اون مقدار که غذا میل میکنه، کتاب مطالعه کنه ی توازن و تعادل بین جسم و روحش ایجاد میشهو این برای سلامت جسم و بهداشت روان بهتره:)
این نظره منه.... مشتاق  نظرات سازندتون هستم



 

ی پرس غذای خومشزه........ :)

نویسنده : خانم یوسفی | تاریخ : 05:34 ب.ظ - شنبه 1 آذر 1393

درود بر دوستان خوب و همراههان عزیز این وبلاگ


امروز میخوام دعوت کنم شما رو ب صرف غذاهای خوشمزه
:)



 

شهر سوخته - شهری در آتش و عبرت

نویسنده : خانم یوسفی | تاریخ : 12:44 ب.ظ - چهارشنبه 11 تیر 1393

پیشرفتش واسم خیلی چشم گیر بود.... و همینطور مایه ی عبرت شدن برای نسلهای آینده!

میخوام نظرتون رو راجع به پیشرفت چشمگیر شهر سوخته بدونم و اینکه به من بگید چی باعث شد همچین اتفاقی ناگواری برای این سرزمین درخشان بیوفته؟

و از همه مهتر اینکه چطور میشه ما هم اکنون جامعه ی خودمونو اینقدر پیشرفته کنیم؟


شهر سوخته کجاست؟

شهر سوخته در ۵۶ کیلومتری زابل در استان سیستان و بلوچستان و در حاشیه جاده زابل ـ زاهدان واقع شده است. این شهر در ۳۲۰۰ سال قبل از میلاد پایه گذاری شده و مردم این شهر در چهار دوره بین سال های ۳۲۰۰ تا ۱۸۰۰ قبل از میلاد در آن سکونت داشته اند. محوطه باستانی شهر سوخته در هزاره دوم و سوم قبل از میلاد، توسط مهاجرانی که از چهار گوشه به آن مهاجرت کرده اند، بنا شده است. سند یا کتیبه ای که نام واقعی و قدیمی این شهر را مشخص کند هنوز به دست نیامده و به دلیل آتش سوزی در دو دوره زمانی بین سال های 3200 تا 2750 قبل از میلاد «شهر سوخته» نامیده می شود. «کلنل بیت» یکی از ماموران نظامی بریتانیا از نخستین کسانی است که در دوره قاجار و پس از بازدید از سیستان به این محوطه اشاره کرده و نخستین کسی است که در خاطراتش این محوطه را شهر سوخته نامیده و آثار باقیمانده از آتش سوزی را دیده است. پس از او «سر اورل ـ اشتین» با بازدید از این محوطه در اوایل سده حاضر، اطلاعات مفیدی درخصوص این محوطه ارائه کرده است. پس از او شهر سوخته از سوی باستان شناسان ایتالیایی به سرپرستی«مارتیسو توزی» از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۷ مورد بررسی و کاوش قرار گرفت.


 در ادامه مطلب شگفت زده خواهید شد!


 

هدیه های آسمانی 2

نویسنده : خانم یوسفی | تاریخ : 04:57 ب.ظ - شنبه 3 اسفند 1392

استغفار مث ی پاکن تمام زشتیای کارنامه تو پاک میکنه باعث میشه تمومه گناهو از یاد ببری
خداوند کمک میکنه تا جبران کنی و به بهترین شکل جاشو پر کنی
و مهمترینش اونه ک حالت خسران زدگی بعد از اشتباه (یکی از نشانه های نفس لوامه است) رو از انسان پاک میکنه
کمک میکنه راهه اصلی رو پیدا کنی و با موفقیت پیش بری
               ........ ادامه مطلب ........



 

دختر.....

نویسنده : خانم یوسفی | تاریخ : 08:56 ق.ظ - سه شنبه 29 بهمن 1392

این داستان رو هدیه میکنم ب اون دوست عزیزی ک توو نظرات گفته بود ب مادرشون خیلی ارادت دارن...


درِ مطب دکتر به شدت به صدا درآمد. دکتر گفت در را شکستی! بیا تو.
 در باز شد و دختر کوچولوی نه ساله ای که خیلی پریشان بود به طرف دکتر دوید و گفت : آقای دکتر! مادرم! مادرم! و در حالی که نفس نفس میزد ادامه داد : التماس میکنم با من بیایید، مادرم خیلی مریض است. دکتر گفت : باید مادرت را اینجا بیاوری، من برای ویزیت به خانه کسی نمیروم. دختر گفت : ولی دکتر، من نمیتوانم، اگر شما نیایید او میمیرد! و اشک از چشمانش سرازیر شد.
دل دکتر به رحم آمد و تصمیم گرفت همراه او برود. دختر، دکتر را به طرف خانه راهنمایی کرد، جایی که مادر بیمارش در رختخواب افتاده بود. دکتر شروع کرد به معاینه و توانست با آمپول و قرص، تب او را پایین بیاورد و نجاتش دهد. او تمام شب را بر بالین زن ماند، تا صبح که علایم بهبودی در او دیده شد. زن به سختی چشمانش را باز کرد و از دکتر به خاطر کاری که کرده بود تشکر کرد. دکتر به او گفت : باید از دخترت تشکر کنی، اگر او نبود حتماً میمردی! مادر با تعجب گفت : ولی دکتر، دختر من سه سال است که از دنیا رفته! و به عکس بالای تختش اشاره کرد. پاهای دکتر از دیدن عکس روی دیوار سست شد. این همان دختر بود! یک فرشته کوچک و زیبا ..



 

آخرین مطالب

» برنامه نویسی به شیوه ی خاص ( سه شنبه 5 خرداد 1394 )
» وقت وداع بهآر ( یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 )
» داستانی جالب از خودم و عبارتی که یاد گرفتم ( یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 )
» داستان سفر میان ترم ( شنبه 19 اردیبهشت 1394 )
» مدینه فاضله فارابی ( دوشنبه 7 اردیبهشت 1394 )
» عید اومد....بهار اومد:) ( یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 )
» ای مردم ایران همگی تند زبانید، خوش نطق و بیانید ( چهارشنبه 26 فروردین 1394 )
» سال خوبی داشته باشید ( جمعه 14 فروردین 1394 )
» مورچه عاشق! ( چهارشنبه 6 اسفند 1393 )
» کوزه گران زندگی ( جمعه 14 آذر 1393 )
» ی پرس مطالعه ( شنبه 1 آذر 1393 )
» ی پرس غذای خومشزه........ :) ( شنبه 1 آذر 1393 )
» شهر سوخته - شهری در آتش و عبرت ( چهارشنبه 11 تیر 1393 )
» هدیه های آسمانی 2 ( شنبه 3 اسفند 1392 )
» دختر..... ( سه شنبه 29 بهمن 1392 )
 
صفحات سایت: [ 1 ] [ 2 ] [ 3 ] [ 4 ] [ 5 ] [ 6 ] [ 7 ]
 
 

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات