★ ღ دل خسته ღ ★

ღ♥ღ به نام کسی که نامش مرهمی است برای درد این دل خسته ی ما ღ♥ღ

hello.welcome to our weblog.
we hope you like passage.
if you have suggtion recomed them to use.
thank you very much

یه سلام عاشقونه با یه بغض بی بهونه

                                                          مینویسم تا بدونی یاد تو تو دل میمونه



نوشته شده در شنبه 19 آذر 1390 ساعت 04:44 ب.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

♥نه!نرو!... صبرکن قرارمان این نبود باید سکه بیندازیم... اگر شیر آمد:تردید نکن که دوستت دارم...

 اگر خط آمد:مطمئن باش دوستدارت هستم ..... صبر کن سکه بیندازیم اگر دوستت نداشتم.....

آن وقت برو....




نوشته شده در یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 11:15 ق.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

آنگاه که غرور کسی را له می کنی،

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،

آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،

می خواهم بدانم،

دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی

تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟






نوشته شده در دوشنبه 12 تیر 1391 ساعت 06:53 ب.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

گاهی برای محبت کردن، لازم نیست “چیزی بدهی”….

کافی است ” گوش بدهی”…


عکس عاشقانه


نوشته شده در جمعه 7 بهمن 1390 ساعت 07:49 ق.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

آنگاه که غرور کسی را له می کنی،

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،

آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،

می خواهم بدانم،

دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی

تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟


عکس عاشقانه


نوشته شده در جمعه 7 بهمن 1390 ساعت 07:47 ق.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

هر وقت تو زندگی به یه در بزرگ ،که یه قفل بزرگ روش بود رسیدی

نترس

و نا امید نشو

چون اگه قرار بود در باز نشه جاش دیوار می گذاشتن….


عکس طبیعت...آسمان




نوشته شده در پنجشنبه 6 بهمن 1390 ساعت 08:08 ق.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

سخت آشفته و غمگین بودم.

به خودم می گفتم:

بچه ها تنبل و بد اخلاقند

دست کم میگیرند

درس و مشق خود را.

باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم

و نخندم اصلا

تا بترسند از من

و حسابی ببرند.

خط کشی آوردم،

در هوا چرخاندم.

چشم ها در پی چوب ، هر طرف می غلطید

مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

………………..

اولی کامل بود،

خوب، دومی بدخط بود

بر سرش داد زدم.

سومی می لرزید.

خوب، گیر آوردم !!!

صید در دام افتاد

و به چنگ آمد زود.

دفتر مشق حسن گم شده بود

این طرف،

آنطرف، نیمکتش را می گشت

تو کجایی بچه؟؟؟

بله آقا، اینجا

همچنان می لرزید.

” پاک تنبل شده ای بچه بد ”

” به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند”

” ما نوشتیم آقا ”

بازکن دستت را.

خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم

او تقلا می کرد

چون نگاهش کردم

ناله سختی کرد.

گوشه ی صورت او قرمز شد

هق هقی کرد

و سپس ساکت شد.

اما همچنان می گریید.

مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد

زیر یک میز،

کنار دیوار ، دفتری پیدا کرد .

گفت : آقا ایناهاش، دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود

غرق در شرم و خجالت گشتم

جای آن چوب ستم، بر دلم آتش زد

سرخی گونه او، به کبودی گروید .

صبح فردا دیدم

که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر

سوی من می آیند.

خجل و دل نگران، منتظر ماندم من

تا که حرفی بزنند

شکوه ای یا گله ای، یا که دعوا شاید

سخت در اندیشه ی آنان بودم

پدرش بعدِ سلام، گفت : لطفی بکنید، و حسن را بسپارید به ما ”

گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟

گفت : این خنگ خدا

وقتی از مدرسه برمی گشته

به زمین افتاده بچه ی سر به هوا، یا که دعوا کرده

قصه ای ساخته است

زیر ابرو و کنار چشمش، متورم شده است

درد سختی دارد، می بریمش دکتر با اجازه آقا.

چشمم افتاد به چشم کودک.

غرق اندوه و تاثر گشتم

منِ شرمنده معلم بودم

لیک آن کودک خرد و کوچک

این چنین درس بزرگی می داد

بی کتاب و دفتر.

من چه کوچک بودم

او چه اندازه بزرگ

به پدر نیز نگفت

آنچه من از سر خشم، به سرش آوردم

عیب کار از خود من بود و نمی دانستم

من از آن روز معلم شده ام.

او به من به یاد آورد این کلام را.

که به هنگامه ی خشم

نه به فکر تصمیم

نه به لب دستوری

نه کنم تنبیهی.

یا چرا اصلا من عصبانی باشم

با محبت شاید، گره ای بگشایم

با خشونت هرگز….


عکس عاشقانه


نوشته شده در سه شنبه 4 بهمن 1390 ساعت 10:16 ب.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

♥نه!نرو!... صبرکن قرارمان این نبود باید سکه بیندازیم... اگر شیر آمد:تردید نکن که دوستت دارم... اگر خط آمد:مطمئن باش دوستدارت هستم ..... صبر کن سکه بیندازیم اگر دوستت نداشتم.....آن وقت برو....

 


نوشته شده در شنبه 10 دی 1390 ساعت 05:59 ب.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

شلووووووووووووووووووووووووم

                   شلووووووووووووووووووووووووووووووووم

   

من اوووووووووووووووووووووووووووووووومدم ( منظورم اینه که علی اووووووووووووووومد )

  

امروز یه روز توپه ...

 

اگه گفتین چه روزیه ؟؟؟!!!!

بپرین تو ادامه مطلب تا بگم چه روزیه ..

 


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 9 دی 1390 ساعت 12:20 ب.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

 

رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟

فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟

مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟

مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟

تو که اینک مرا تنها گذاشتی ، تو که بر روی قلبم پا گذاشتی

چه زود فراموشم کردی ، مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها کردی

مگر نمیدانستی بعد از تو دلم را به کسی نمیدهم؟

مگر نگفته بودم عاشق شدن یک بار هست و دیگر عاشق کسی نمیشوم؟

مگر نگفته بودم اگر عاشقی هیچگاه مرا تنها نمیگذاری

پس تو عاشقم نبودی ، همه حرفهایت دروغ بود ،

عشقی در دلت نبود ، سهم من از با تو بودن همین بود!

باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای

دلم به تو خوش بود ، چه آرزوهایی با تو داشتم ،  

نمیدانی که شبها یک لحظه هم خواب نداشتم

رفتی و من چشمهایم خیس شد روزهای زندگی ام نفسگیر شد

رفتی ؟ بدون یک کلام حرف گفتنی!

کاش میگفتی که دیگر مرا نمیخواهی و بعد میرفتی ،

کاش میگفتی از من متنفری و بعد مرا تنها میگذاشتی ،

کاش میگفتی عاشقم نیستی و جایی در قلبم نداری و بعد میرفتی !

چرا بی خبر رفتی؟

 

 


نوشته شده در جمعه 9 دی 1390 ساعت 08:33 ق.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

 بازم شادی و بوسه،گلای سرخ و میخک
میگن کهنه نمیشه،تولدت مبارک

تو این روز طلایی،توآمدی به دنیا                                                                         تو تقویما نوشتیم تو این ماه وتو این روز
وجود پاکت اومد،تو جمع خلوت ما                                                                        از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا


بازم شادی وبوسه،گلای سرخ و میخک
میگن کهنه نمیشه،تولدت مبارک

یه کیک خیلی خوش طعم،با چندتا شمع روشن                                                   الهی که هزار سال همین جشنو بگیریم
یکی یه نیت تو،یکی از طرف من                                                                          به خاطر وجودت به افتخار بودن

بازم شادی و بوسه،گلای سرخ و میخک
میگن کهنه نمیشه،تولدت مبارک

تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی                                                         الهی تا همیشه عزیز همه باشی
با یه گریه ساده به دنیا بله گفتی                                                                از اون چشمی که میخوای الهی که بیفتی

بازم شادی و بوسه،گلای سرخ و میخک
میگن کهنه نمیشه،تولدت مبارک

ببین تو آسمونا پر از نور وپر نوش                                                          تا تو هستی و چشمات بهونه س واسه خوندن
تو قلبا پر عشقه رو لبها پر خندس                                                       همین شعر وترانه تو دنیا ما زندس

بازم شادی و بوسه،گلای سرخ ومیخک
میگن کهنه نمیشه،تولدت مبارک

واسه تولد تو باید دنیا رو آورد                                                              اینا به یاد گاری توی خاطره هاته
ستاره رو سرت ریخت تو رو تا آسمون برد                                           ولی به شوق امروز میشه کلی قسم خورد

بازم شادی و بوسه،گلای سرخ ومیخک
میگن کهنه نمیشه،تولدت مبارک

تولدت عزیزم پر از ستاره بارون                                                            الهی که همیشه واسه تبریک امروز
پراز بادکنک و شوق،پر از آینه و شمعدون                                          بیان یه عالم عاشق،بیان هزارتا مهمون





مهناز جون تولدت مبارک

ازطرف مرضیه


نوشته شده در جمعه 9 دی 1390 ساعت 07:40 ق.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

 

به نام کلام دروغین عشق

چند وقتی بود که میخواستم برای تو درد این فلبی را که شکستی و رفتی بنویسم اما تا میخواستم بنویسم قطره

های اشکم بر روی کاغذ میریخت و نمی توانستم آنچه را که میخواهم بر روی صفحه کاغذ خیس بنویسم.حالا دیگر یک

قطره اشک نیز در چشمانم نمانده و همان قلب شکسته ام تنها یادگار از عشقت به جا مانده.قلبی که یک عالمه درد

دارد ، دردی که مدتهاست دامنگیرش شده است.

از آن لحظه ای که رفتی در غم عشقت سوختم و با لحظه های تنهایی ساختم.

نمی توانستم از او که مدتها همدلم و همزبانم بود جدا شوم ، اما تو رفتی و تنها یک قلب شکسته سهم من از این

بازی عشق بود.یک بازی تلخ که ای کاش آغاز نمیکردم تا اینگونه در غم پایانش بنشینم.تو که میخواستی روزی رهایم

کنی و چشمان بی گناهم را خیس کنی چرا با من آغاز کردی!

مگر این قلب بی طاقت و معصوم چه گناهی کرده بود!گناهش این بود که عاشق شد و تو را بیشتر از هر کسی ، از ته

دل دوست داشت.اینک که برای تو از بی وفایی هایت مینویسم انگار آسمانم چشمانم دوباره ابری شده و در قحطی

اشک دوباره میخواهد ببارد!اما من مینویسم.مینویسم که یک قلب را شکستی ، و زندگی ام را تباه کردی.کاش می

دانستی چقدر دوستت داشتم ، کاش می دانستی شب و روز به یادت بودم و از غم دوری ات با چشمان خیس به

خواب عاشقی می رفتم.نمی دانی چه آرزوها و رویاهایی را با تو در دل داشتم.می خواستم عاشقترین باشم ، برای

تو بهترین باشم ، یکرنگ بمانم و یکدل نیز از عشقت بمیرم.آن زمان که با تو بودم کسی نام مرا صدا نمیکردم ، همه به

من میگفتند ((دیوانه)).آری من دیوانه بودم ، یک دیوانه ساده دل.دیوانه ای که اینک تنهای تنهاست و از غم جدایی ات

روانی شده است.این را بدان نه تو را نفرین کردم ، و نه آرزوی خوشبختی برایت کردم.این روزها خیلی احساس تنهایی

میکنم ، راستش را بخواهی هنوز دوستت دارم اما دیگر دلم نمیخواهد حتی یک لحظه نیز با تو باشم.خیلی دلم

میخواهد فراموشت کنم اما نمی دانم چرا نمی توانم.دلم برای لحظه های با تو بودن تنگ شده و یاد آن لحظه ها قلب

شکسته ام را میسوزاند.

و این بود سرنوشت من و تو! چه بگویم که هر چه بگویم دلم بیشتر می سوزد .

نیستی که ببینی اینجا زندگی ام بدون تو بی عطر و بوست ، بی رنگ و روست.

هر چه نوشتم درد این قلب دیوانه من بود ، نمیخواستم بنویسم از تو ، اما قلبم نمیگذاشت.

بهانه میگرفت ، گریه می کرد ، میگفت بنویس تا بداند چه دردی دارم.

انگار دوباره کاغذم از قطره های اشکم خیس شده ، دیگر قلمم برای روی کاغذ خیس نمی نویسد.

خواستم بنویسم که خیلی بی وفایی.

 

 



نوشته شده در پنجشنبه 8 دی 1390 ساعت 04:34 ب.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

در آن هنگام که دستهای نسیمی سرد از روی سنگفرش

هرخیابان می برد پوسیده برگی زرد...

در این اندیشه می مانم:

اگر روزی بیفتم از دو چشمانت کدامین باد خواهد برد

تن زرد فرو پاشیده ی من را ...


تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری دوم www.pichak.net كلیك كنید



نوشته شده در پنجشنبه 8 دی 1390 ساعت 03:44 ب.ظ توسط مهناز-علی نظرات |


سکوت نکردم که فراموشت کنم

نمی خواهم از یادم بروی....

اشک نمی ریزم

تا.......

لحظه های نبودنت را ابری کنم

تنها...تنها...

لحظه های با تو بودن را مرور می کنم

و...به تو می اندیشم در ابدیت لحظه ها

نمی دانی چه غمگینم

در این تاریکی شبها

چه بی تابانه دلگیرم

نمی دانی که گاهی عاشقانه

در تب رویای تو آرام می گیرم.


 


نوشته شده در چهارشنبه 7 دی 1390 ساعت 07:39 ق.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

عشق یعنی پاک ماندن در فساد
آب ماندن در دمای انجماد
در حقیقت عشق یعنی سادگی
در کمال برتری افتادگی

نوشته شده در چهارشنبه 7 دی 1390 ساعت 07:31 ق.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

اخر زنگ دنیا کی میخورد

خدا می داند،ولی........................
آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه
می شود تقلب کرد ونه می شود سرکسی
را کلاه گذاشت.
آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش
از جلسه امتحان هم کوچکتر بود.

آنروز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال
سختی بود ،سوالی که بیش از یک بار
نمی توان به آن پاسخ داد.

خدا کند آنروز که آخرین زنگ دنیا می خورد،
روی تخته سیاه قیامت اسم ما را جزء خوبها
بنویسند.

خدا کند حواسمان بوده باشد وزنگهای تفریح
آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات
یادمان رفته باشد.

خدا کند که دفتر زندگیمان را جلد کرده باشیم
وبدانیم دنیا چرک نویسی بیش نیست.

نوشته شده در چهارشنبه 7 دی 1390 ساعت 07:26 ق.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

دل می گیرد و میمیرد و هیچ کس سراغی ز آن نمی گیرد.
ادعای خدا پرستیمان دنیا راسیاه کرده ولی یاد نداریم چرا خلق شدیم.
غرورمان را بیش از ایمان باور داریم.
حتی بیش از عشق


نوشته شده در چهارشنبه 7 دی 1390 ساعت 07:23 ق.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

امروز فهمیدم که زندگی خراب است آروز سراب است امروز فهمیدم که گل ها هم می توانند سنگدل باشند وشمع ها هم می توانند بال و پر پروانه ها را در خود بسوزانند اره همه میتونند اینطوری باشن حتی عزیز ترین ................


نوشته شده در چهارشنبه 7 دی 1390 ساعت 07:18 ق.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

روزی عشق از دوستی پرسید: تفاوت من و تو در چیست؟
دوستی گفت:
من دیگران را با سلام آشنا میکنم تو با نگاه . . . .
من آنان را با دروغ جدا میکنم تو با مرگ

نوشته شده در سه شنبه 6 دی 1390 ساعت 05:12 ب.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

زندگی یعنی همین لبخند تو   عشق یعنی یک نفر مانند تو
مرحبا بر عشق تفسیرش تویی   آفرین بر آسمان ماهش تویی

نوشته شده در سه شنبه 6 دی 1390 ساعت 05:09 ب.ظ توسط مهناز-علی نظرات |



ای که می پرسی نشان عشق چیست   عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
  عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست   عشق یعنی جان من قربان اوست

نوشته شده در سه شنبه 6 دی 1390 ساعت 05:08 ب.ظ توسط مهناز-علی نظرات |


دلم با عشق تو عاشق ترین شد
 تمام لحظه هایم بهترین شد
 ولی بی مهریت كار دلم ساخت
 دل تنهای من تنها ترین شد...


نوشته شده در سه شنبه 6 دی 1390 ساعت 05:00 ب.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

شرط دل دادن ٬ دل گرفتنه وگرنه یکی بی دل میشه و یکی دو دل !عاشقانه
نوشته شده در سه شنبه 6 دی 1390 ساعت 04:48 ب.ظ توسط مهناز-علی نظرات |


گر محبت ثمرش سوختن و ساختن است

یا به دنبال محبت سر خود باختن است

من به میدان رفاقت گذرم از سر خویش

تا بدانی که این حاصل دوست داشتن است .


نوشته شده در سه شنبه 6 دی 1390 ساعت 12:05 ب.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

سوختن با تو به بروانه شدن می ارزد
عشق این بار به دیوانه شدن می ارزد
گر چه خاکسترم و هم سفر باد ولی
جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد


نوشته شده در سه شنبه 6 دی 1390 ساعت 12:00 ب.ظ توسط مهناز-علی نظرات |


چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی!
چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !
چه كودكانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یك كلمه مرا ترك كردی !
 چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!
 چه بیرحمانه! من سوختم

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری دوم www.pichak.net كلیك كنید


نوشته شده در سه شنبه 6 دی 1390 ساعت 11:54 ق.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

یه دختر كوری تو این دنیای نامرد زندگی میكرد .این دختره یه دوست پسری داشت كه عاشقه اون بود.دختره همیشه می گفت اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون می موندم یه روز یكی پیدا شد كه به اون دختر چشماشو بده. وقتی كه دختره بینا شد دید كه دوست پسرش كوره. بهش گفت من دیگه تو رو نمی خوام برو. پسره با ناراحتی رفت و یه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشمای من باش تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری دوم www.pichak.net كلیك كنید


نوشته شده در سه شنبه 6 دی 1390 ساعت 11:32 ق.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

ای عشق مدد کن که به سامان برسیم

چون مزرعه ی تشنه به باران برسیم

یامن برسم به یارو یا یار به من

یا هر دو بمیریم و به آخر برسیم

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری دوم www.pichak.net كلیك كنید


نوشته شده در دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 07:09 ق.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

من تورا به دلم قول دادم نگذار بیش دلم بدقول شوم...............
نوشته شده در جمعه 2 دی 1390 ساعت 05:13 ب.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

زندگی زیباست با عشق عشقی که خانه اش قلب است ومن تورا دوست دارم که تنها عشق منی وبی تو زندگیم چون مرداب راکد است وچون مرگ غم انگیز....امروز قلبم تماما به تسخیر مهرتو درآمده ودر قلبم وجود هیچ عشقی جزتو نیست.هنگامی که دل از غوغای زمان به تنگ می آید خلوتی می خواهد که در آن موجی از لطف باشد معنایی از ذوق و شوق و عشق در آن باشد هرخسته دلی که چنین عالمی می طلبد با عشق وکاروان عشق بگریزد و همسفر عشق شود


تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری دوم www.pichak.net كلیك كنید.....


نوشته شده در جمعه 2 دی 1390 ساعت 09:17 ق.ظ توسط مهناز-علی نظرات |

مرا صد بار از خود برانی دوستت دارم

به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم

چه سود از مهر ورزیدن

چه حاصل از وفا کردن

مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم

علیرضا دوستت دارم

شنبه ها را با نام تو آغاز میکنم

یکشنبه ها را با نام تو میگذرانم

دوشنبه ها را با بوی تو میگذرانم

سه شنبه ها را با خاطرات تو میگذرانم

چهارشنبه ها را با مهر تو میگذرانم

پنجشنبه ها را با عشق تو میگذرانم

جمعه ها را با فکر کردن به تو میگذرانم

هفته ها را به عشق تو به پایان میرسانم

علیرضا منا رها نکن.عاشقتم

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری دوم www.pichak.net كلیك كنید


نوشته شده در پنجشنبه 1 دی 1390 ساعت 04:53 ب.ظ توسط مهناز-علی نظرات |


(تعداد کل صفحات:[cb:pages_total]) [cb:pages_no]
Template By : Pichak