عاشقانه های یک پسر دیوانه! درباره وبلاگ تابحال یک وزغ را زیر پاهایت لِــه کرده ای ؟ چقدر نرم.. چقدر لزج.. چقدر کثیف.. چقدر انزجار آور ! و یا چقدر دردناک وقتیکه تنها دلیل مرگ آن وزغ.. ناشی از حالت حیوانی یک انسان است! حال تو به من بگو.. تابحال زیر پا لِــه شده ای ؟!! برای ترحم آمده ای ؟ گورت را گم کن!! مدیر وبلاگ : سام! مطالب اخیر آرشیو وبلاگ نویسندگان برچسبها پیوندهای روزانه آمار وبلاگ
عشق من " آوااااااااااااااااااا"
نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : وقتی که تفاوت در رنگ و
نژاد برتری می آورد! یک زن تقریباً پنجاه ساله ی سفید پوست به صندلی اش رسید و دید مسافر کنارش یک مرد ساهپوست است با لحن عصبانی مهماندار پرواز را صدا کرد مهماندار از او پرسید "مشکل چیه خانوم؟" زن سفید پوست گفت: "نمی توانی ببینی؟ به من صندلی ای داده شده که کنار یک مرد سیاهپوست است، من نمی توانم کنارش بنشینم، شما باید صندلی مرا عوض کنید!" مهماندار گفت: "خانوم لطفاً آروم باشید، متاسفانه تمامی صندلی ها پر هستند، اما من دوباره چک می کنم ببینم صندلی خالی پیدا می شود یا نه" مهماندار رفت و چند دقیقه بعد برگشت و گفت: "خانوم، همانطور که گفتم تمامی صندلی ها در این قسمت اقتصادی پر هستند، من با کاپیتان هم صحبت کردم و او تایید کرد که تمامی صندلی ها در دسته اقتصادی پر هستند، ما تنها صندلی خالی در قسمت درجه یک داریم" و قبل از اینکه زن سفید پوست چیزی بگویید مهماندار ادامه داد: "ببینید، خیلی معمول نیست که یک شرکت هواپیمایی به مسافر قسمت اقتصادی اجازه بدهد در صندلی قسمت درجه یک بنشیند، با اینحال، با توجه به شرایط، کاپیتان فکر می کند اینکه یک مسافر کنار یک مسافر افتضاح بنشیند ناخوشایند هست." و سپس مهماندار رو به مرد سیاهپوست کرد و گفت: "قربان این به ای معنی است که شما
می توانید کیف اتان را بردارید و به صندلی قسمت درجه یک که برای شما رزرو
نموده ایم تشریف بیاورید..."
تمامی مسافران اطراف که این صحنه را دیدند شوکه شدند و در حالی که کف می زدند از جای خود قیام کردند* وقتی که تفاوت در رنگ و
نژاد برتری می آورد!*
* یک زن تقریباً پنجاه ساله ی سفید پوست به صندلی اش رسید و دید مسافر کنارش یک مرد ساهپوست است با لحن عصبانی مهماندار پرواز را صدا کرد مهماندار از او پرسید "مشکل چیه خانوم؟" زن سفید پوست گفت: "نمی توانی ببینی؟ به من صندلی ای داده شده که کنار یک مرد سیاهپوست است، من نمی توانم کنارش بنشینم، شما باید صندلی مرا عوض کنید!" مهماندار گفت: "خانوم لطفاً آروم باشید، متاسفانه تمامی صندلی ها پر هستند، اما من دوباره چک می کنم ببینم صندلی خالی پیدا می شود یا نه" مهماندار رفت و چند دقیقه بعد برگشت و گفت: "خانوم، همانطور که گفتم تمامی صندلی ها در این قسمت اقتصادی پر هستند، من با کاپیتان هم صحبت کردم و او تایید کرد که تمامی صندلی ها در دسته اقتصادی پر هستند، ما تنها صندلی خالی در قسمت درجه یک داریم" و قبل از اینکه زن سفید پوست چیزی بگویید مهماندار ادامه داد: "ببینید، خیلی معمول نیست که یک شرکت هواپیمایی به مسافر قسمت اقتصادی اجازه بدهد در صندلی قسمت درجه یک بنشیند، با اینحال، با توجه به شرایط، کاپیتان فکر می کند اینکه یک مسافر کنار یک مسافر افتضاح بنشیند ناخوشایند هست." و سپس مهماندار رو به مرد سیاهپوست کرد و گفت: "قربان این به ای معنی است که شما
می توانید کیف اتان را بردارید و به صندلی قسمت درجه یک که برای شما رزرو
نموده ایم تشریف بیاورید..."
تمامی مسافران اطراف که این صحنه را دیدند شوکه شدند و در حالی که کف می زدند از جای خود قیام کردند..! واقعا باید واسه بعضی ها احساس تاسف کرد! نوع مطلب : جفنگیات، برچسب ها : لینک های مرتبط : و این نیز برای توست..! آهنگ جدید و بسیار زیبای رضا صادقی به نام معجزه لبخند تو معجزه س معجزه کن دوباره بزار دوباره مهتاب رو خاک شب بباره بزار که خاک تشنه نگاهتو بنوشه شب با طلوع چشمات رخت سحر بپوشه معجزه کن دوباره وقتی که بی قرارم وقتی که بی حضورت آرامشی ندارم تو لحظه های تردید اسم منو صدا کن از این سکوت دلگیر قلب منو رها کن با من بمون که فردا سهم منو تو باشه اندوه لحظه هامون با بودنت فنا شه لبخند تو صدامو می بره تا ستاره دوباره شعله ور شو معجزه کن دوباره تا انتهای قصه همیار باش و همپا ای هم صدای دیروز با من بیا به فردا یک لحظه یک ترانه با من بمونو سر کن این لحظه های تلخو باخنده بی اثر کن با من بمون که فردا سهم منو تو باشه اندوه لحظه هامون با موندنت فنا شه لبخند تو صدامو میبره تا ستاره دوباره شعله ور شو معجزه کن دوباره دانلود مستقیم نوع مطلب : برای تو ..، جفنگیات، برچسب ها : آهنگ جدید رضا صادقی، معجزه، برای تو، مالیخولیا، رضا، صادقی، آهنگ، دانلود آهنگ، آهنگ رایگان، لینک های مرتبط : نگفتمت! به روح
سرد و ساکت و همیشه در تلاطم نگاه عشق بازان این برزنو گوی و کوی شبیه مرده با
استعارات دلواپسی، یی کسی، غم... قسم که تا
لحظه ی مرگ از بیخ و بن بی کسم..! نگفتمت
مرا قاچ قاچ کن میان همان سفره ی پرامید دل ساده ی بی وفایت بچین.. نگفتمت
بیاو در عبور لحظه لحظه ته کشیده در عبور پرغرور بی سرور از تو دور عمر فانیم
بشین.. بشین و با
تمام نفرتی که در دل خودت ز سامی یادگاریت نموده اشکها و شعرهایت بچین.. نگفتمت که
زین پس غم دوری آوای خودت را با اشکها، شعر و شیب و شبنم و شم و شریفی بسنج... نگفتمت که
راز دل خویش را با صدای سرد و مستعد میان فحش و مشت و حیله از درون خیلــَک دونزمانه
برَنج! نگفتمت نرو نرو .. نگفتمت نرو نرو .. نگفتمت.. نگفتمت... نگفتمت.. نگفتمت...! نگفتمت نرو نرو.. نگفتمت نرو نرو.. نگفتمت..
نگفتمت... نگفتمت.. نگفتمت...! نگفتمت هر
آنچه گفتی و نوشته ای کشک بود.. نگفتمت
نرو! که رفتنت نتیجتا اشک بود! نگفتمت تو
هم ز یاد عشق مهربان و پاکت برو.. برو ولی
اگر که گریه کرد، زیر بارش نرو.. که خر شو،
که کر شو، که کور شو.. دهان را ببند.. دهان را
ببند...دهان را ببند.. دهان را ببند...! ولی تو خر
نمی شوی ، ولی تو کر نمی شوی... که سامی،
تو منظور و مقصود این ترانه ای اینچنین
دلم گرفته هر که سوی خویش باد دم نزن!
سکوت کن، که گفتن تو نیش باد. . نوع مطلب : برای تو ..، برچسب ها : نگفتمت ... نگفتمت ... نگفتمت .... نگفتم!، لینک های مرتبط :
به کجا رسیدیم از این همه ی دیوانگی .. آوای من! دست بالای دست بسیار بود.. ما اسیر بندهایی بودیم که به سادگی کنترلمان میکردند.. وقتی بند امید من مانند بند ناف کودکی کثیف! جیغ زنان.. ترسان.. از ورود به دنیای ناپاکی ها .. از خروج از پاکی رحم.. هورت کشیدن های مزخرف چای توسط پیرمرد آشغالی.. یا فریادهای از سر شهوتِ فاحشه ای زیر حرکت پاندول مانند آلتی کریه... بند افکارم پاره شد.. از تو متنفر بودم! امروز هم تو را می خواهم ... هم نمی خواهم! عاشقی از من گذشته است.. تو هم به فکر آن عاشقی باش.. که من و تورا از هم جدا کرد.. که مال او باشی.. دوستش داشته باش.. شاید واقعا لیاقت پاکی اشکهایت را داشته باشد.. من .. تنها... رفت ... رفت .... رفت .....! مُــــرد! نوع مطلب : سیاه، برای تو ..، برچسب ها : لینک های مرتبط : هر اندک ساعت .. .. شعر قی می کنم! او گفت مرا از ته قلبش می خواست او گفت مرا ناجیِ اشکش می خواست شاهزاده آمد و عهد دلش باطل شد.. احتمالا دلکم را به سپورش می خواست! نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط :
نشسته ام .. در سلول خاکستریَم .. و سلول سلول سلول... مغزم را میشمارم .. گَردِ خاکسترِ خاکستری رنگ .. از سقف سلول بر سلول سلول سلول... خاکستریَم می نشیند.. خسته ام .. تجربه های تلخی از گوشه گوشه .. چارگوشه ی دنیا سلول سلول.. سلولم را پر کرده ست .. حال اما .. حوّایی پرخاشگر .. که احساساتِ آدمِ زندگیَم را آزرده ستـــ.. بیقرار .. بدون محدودیت زمانی ... بدون دلیل .. وقتیکه تِیکــآفِ ناگهانی تورا از خوابِ سهمگین عشق می پراند و تازه میفهمی که ....! مقصر خودِ تو هستی .. تو که از هیچ چیز خبر نداری .. تو که مهرِ اعتماد را به لبهای کسی زدی که آوای صدایش هنوز به گوشَت نرسیده..! نمی دانم ... شاید تو درست می گفتی ... نباید دردها را بدون ابهام نوشت .. نباید ساده آپــس اَند دَونز هایش را درک کرد .. من.. نیست .. او .. هست / نیست ..رفت..مُرد.. من .. هیچ..! نوع مطلب : یخی!، سیاه، برای تو ..، برچسب ها : لینک های مرتبط : |
||