منوی اصلی
سرباز وطن
روی خاکم بنویسید سرباز
  • آقا مهدی: دوشنبه 22 تیر 1394 03:23 ب.ظ نظرات ()

    بسم.png
    من شاخه گلی میکاشتم و آنها گلستانی از شکوفه و گل
    امیدوارم  رایحه ی دلنشین و دلنوازی داشته باشد

    میشه بهترین گل رو برداشت و بهترین زندگی رو داشت
    میشه جلوی شکستن دل رو گرفت اگه اونو جای خوبی گذاشت


    باید جای چاه و راه رو بدونی تا راه رو بری و تو چاه نمونی


    اینم آدرس سه تا گلستانمون:
    امیدوارم که زیباترین گل ها رو جمع کنید و هر روز عطرش رو بشنوید
    حواستون باشه که گلبرگ های این گلها رو آروم ورق بزنید
    و به کسایی که دوستشون دارید هدیه بدید


    عکسهای بسیار زیبا از گل سرخ
    http://s1.picofile.com/file/7112168602/Download.png  دریافت آخرین نسخه ی مقاله ی رویین دژ

    شناخت ویژگی مردان که کمتر به آن پرداخته شده
    و راه مانع شدن از هوس بازی او

    http://s1.picofile.com/file/7112168602/Download.pngدریافت آخرین نسخه ی مقاله ی خــــــــــــــــــــط قرمز با موضوعاتی از قبیل:

        حدود الهی

             اسلام،آیین حد وسط

                           وطن پرستی و انحرافات آن(+پاسخ به شبهات)

       و . . .


                http://s1.picofile.com/file/7112168602/Download.png  دریافت مقاله ویژه ی موضوع:         

       ✖روابط دختر و پسر✖

    با موضوعات:

    دوستی دختر و پسر از دیدگاه قرآن

    عشق یا هوس؟؟
    آخرین ویرایش: چهارشنبه 14 مرداد 1394 04:21 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • آقا مهدی: دوشنبه 14 مهر 1399 05:12 ب.ظ نظرات ()
    سلام داشتم فکر میکردم که چقدر سو استفاده از بعضی موارد زیاد شده و چرا میرزاهای شیرازی تجدید نظری پیرامون آن انجام نمی دهند
    یادش بخیر اون زمان گفت «بسم‌الله الرحمن الرحیم الیوم استعمال تنباکو و توتون بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان علیه‌السلام است.
     بهتره جهت اطلاع بیشتر از جزئیات فراموش شده صیغه یا ازدواج موقت  این مقاله رو مطالعه نمایید:
    آخرین ویرایش: دوشنبه 14 مهر 1399 05:17 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • آقا مهدی: سه شنبه 8 مهر 1399 02:01 ب.ظ نظرات ()
    سلام عصر شش ماه دوم سالتون بخیر و خوشی باشه
    امروز روز بزرگداشت مولوی و به همین مناسبت, چقدر خوبه که یکی از شعرهاش رو مرور کنیم:
    داستان یک گاوی ست که صبح ها روزیشو از دشت بدست میاورد و اونقدر با حرص و طمع به چرا میرفت که عصر نشده, چاق و فربه می شد
    اما شب که میرسید و چشم هاش قادر به دیدن علف ها و وسعت دشت نبودن,
    اینقدر غصه میخورد که تماما لاغر و نحیف می شد.
    حرص و طمعش که از دید شخص سوم خنده داره, به خاطر همین بود که می ترسید
    و ایمان نداشت به خدایی که سالیان سال داره روزیشو میده
    آخرین ویرایش: سه شنبه 8 مهر 1399 02:20 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • آقا مهدی: پنجشنبه 16 مرداد 1399 10:35 ب.ظ نظرات ()
    سلام خوبید عیدتون مبارک

    حس میکنم ارتباط وب دچار مشکل شده نظر شما چیه؟
    میشه کامنت گذاشت و گفت تا الان چه خبرا؟
    آخرین ویرایش: پنجشنبه 16 مرداد 1399 10:37 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • آقا مهدی: جمعه 9 خرداد 1399 11:53 ق.ظ نظرات ()
    داشتم فکر میکردم واسه مردمی که فقط نتیجه واسشون مهمه(نتیجه مهمه ولی همه چیز نیست‌و راه رسیدن به نتجه، مسیر رسیدن به مقصد هم اهمیت داره) بهتره یا دروا ه بود یا مهاجم، یا گل زد یا گل گرفت.
    آخرین ویرایش: جمعه 9 خرداد 1399 11:55 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • آقا مهدی: چهارشنبه 27 فروردین 1399 08:22 ب.ظ نظرات ()

    سعدی در باب اول گلستان داستانی آورده که میگوید: آقایی با غلامش به کشتی نشست، غلام که دریا ندیده بود وحشت کرد و بیقراری می‌نمود، بطوری که اضطراب او ساکنین کشتی را ناراحت ساخت، حکیمی در آن جا بود گفت چاره ی این را من می‌دانم ، دستور داد غلام را به دریا افکندند ، غلام که خود را در میان امواج خروشان و بیرحم دریا مواجه با مرگ میدید سخت تلاش می‌کرد که خود را به کشتی رساند و از غرق شدن نجات دهد پس از مقداری تلاش بیفایده همینکه نزدیک شد غرق شود حکیم دستور داد که نجاتش دهند غلام پس از این ماجرا آرام گرفت و دیگر دم نزد، رمز آن جویا شدند، حکیم گفت لازم بود در دریا بیفتد تا قدر کشتی را بداند.

    امیل روسو معتقد است بدبخترین کودکان, انهایی هستند که در ناز و نعمتند و گرسنگی را نچشیده اند تا مزه غذا را بفهمند, بی‌خوابی نچشیده اند تا خواب راحت را درک کنند و به بیانی کوچکترین نسیمی آنها را آزرده می‌کند.

    منم میگم: چالش ها و مشکلات باعث میشن شما با توانایی هاتون آشنا بشین، و به چیزی که توانایی شو دارید تبدیل بشین(شکوفایی واقعی اون موقع اتفاق می افته)



    آخرین ویرایش: چهارشنبه 27 فروردین 1399 08:41 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • آقا مهدی: چهارشنبه 20 فروردین 1399 06:59 ب.ظ نظرات ()
    آخرین ویرایش: چهارشنبه 20 فروردین 1399 07:00 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • آقا مهدی: یکشنبه 17 فروردین 1399 04:48 ب.ظ نظرات ()

    ما عصر های پنج شنبه پادگان فوتبال بازی میکردیم؛ اول بازی میگفتیم که یک دوره پانزده تایی بازی کنیم، بعدش که یک تیم به 15 تا میرسید، بچها میگفتن پنج تای دیگه ام بازی کنیم، دوباره میگفتن این پنج تای آخره و اینقدر بازی میکردیم که خورشید میرفت و شب می اومد.

    با اینکه تمام تلاشمون رو میکردیم که گل بزنیم شاید حتی یک نفر نباشه که نتیجه فوتبال هامون رو یادش باشه، یادش باشه چندبار زمین خوردیم و چندتا گل زدیم.

    چون برنده شدین یا بازنده شدین هدف نبود، توی اون زندگی ما، هدف همین دور هم بودنا، همین جنب و جوش و تفنن ها بود، خیلی ها به خاطر دوتا گل خوردن، باهم دعوا میکردن، انگار هدفشون از اومدن به فوتبال رو فراموش میکردن، و دائما به فکر برنده موندن بودن، در حالی که اینجا دنیاس و هیچیش موندگار نیست، امروز شاهی و فردا گداهی، خلاصه بازی ها نوبتیه نمی ارزه به خاطر یکبار باختن، تا آخر عمرتون بازنده باشین.

    اگه فرهانمون یکبار که از دوچرخه افتاد دیگه پا نمیشد و دوچرخه بازی نمیکرد، تا آخر عمرش از لذت دوچرخه بازی محروم میموند.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • آقا مهدی: جمعه 8 فروردین 1399 06:15 ب.ظ نظرات ()

    در چشم آنان که حیات را نمی‌فهمند هر چه زنده تر باشی در رنج تری

    هر چه در جنبش و تکاپو باشی در زجرتری

    در سال های پیش او را یک نویسنده خوب می‌شناختم و البته توان نوشتن دارد اما گمان نمی‌کردم این حجم از تهوع و تنفر در یک نفر جمع شود, آنقدر که خودش را در قالب یک سگ ولگرد توصیف کند و وقتی قلاده اش را باز می‌کنند اسیرتر گردد و به جای آزاد شدن ولگرد شود, یک روز از تولد خواهر زاده‌ام می‌گذرد او توانایی نوشتن ندارد اما از خیلی ها که ادعای نویسندگی می‌کنند بیشتر می‌تواند زیبایی‌های دنیا را ببیند و بگوید.

    آخرین ویرایش: جمعه 8 فروردین 1399 06:21 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • آقا مهدی: سه شنبه 5 فروردین 1399 07:42 ب.ظ نظرات ()

    خداوند به موسی گفت:

    ای پسر عمران! هر گاه بنده ای مرا بخواند، آن چنان به سخن او گوش می سپرم که گویی بنده ای جز او ندارم اما شگفتا که بنده ام همه را چنان میخواند که گویی همه خدای اویند جز من!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • آقا مهدی: دوشنبه 4 فروردین 1399 07:04 ب.ظ نظرات ()
    اگر امروز یک نفر عقیده داشته باشند که کرونا روی او تاثیری ندارند و به خاطر این عقیده بیرون برود محکوم است اینجا جامعه جهانی به او رحم نخواهد کرد و به اجبار قرنطینه خواهد شد زیرا غیر از اینکه قبح بیرون نرفتن را خواهد شکست و مردم را تشویق به بیرون رفتن می‌کند, جان و سعادت خودش را نیز تهدید خواهد کرد.
    خرافه یعنی عقیده‌ای که بر اساس احساسات و دلبستگی ها ماندگار شده( نه بر اساس فکر و منطق و دلیل و برهان), به بیان دیگر ستمگران جهان, پدران و مادران را مجبور به انجام یک سری کارها می‌کردند و سپس فرزندان آن ها به تقلید از پدر و مادرشان همان کارها را انجام داده و زمانی که این اعمال به نوادگان آن ها می‌رسد به صورت یک سنت و فرهنگ در می‌آید‌‌, (همان کاری که در کتاب قلعه حیوانات, خوک ها برعلیه حیوانات اجرا کردند) بعد از آن زمان همان ظالمان برای مردم معابد می‌سازند و به بت های آن‌ها احترام میگذارند زیرا به قول استاد شهید: اگر کسی بخواهد ملتی را به زنجیر بکشد باید تکیه گاه اعتقادی او را هم محترم بشمارد( البته به نظر من اگر بخواهیم فردی را هم به زنجیر بکشیم چنین روشی موثر است)
     ستمگران بعد از آنی که فهمیدند این خرافات مثل زنجیری که مانع حرکت دست و پا میشود مانع تفکر انسان میشود فریاد آزادی عقیده می‌زنند تا کسی به این زنجیرها دست نزند مبادا مردم از بند خرافات آزاد شوند و آزادانه فکر کنند.
    آخرین ویرایش: دوشنبه 4 فروردین 1399 07:36 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • آقا مهدی: دوشنبه 4 فروردین 1399 10:44 ق.ظ نظرات ()
    در سال جدید مرحله جدیدی از زندگی رو تجربه میکنم که اگر نبود آن مرحله, هیچ وقت قادر نبودم بعضی از زیبایی های زندگی رو درک کنم
    در حقیقت اگر بی خوابی نبود, اگر گشنگی نبود, اگر تنهایی نبود, هرگز نمیتوانستیم لذت یک خواب راحت و یک غذای لذیذ در کنار همدیگر رو درک کنیم
    سربازی یک مرحله جالبیه که در عین ضعف ها و سختی هاش, از زیبایی هایی برخورداره که شاید خارج پادگان نتونی اونا رو ببینی
    مثلا توی آموزشیش همه سربازا یک رنگ و یک لباس و با یک دغدغه دور هم جمع میشن و هیچ برتری ای یک سرباز به دیگری نداره, اولش روزا سخت میگذره ولی بعدش راه و روش زندگی در این شرایط رو یادمیگیری, نگهبانی مساوی بود با نخوردن و ننشستن و نخوابیدن و بعد از نگهبانی دوست داشتی بشینی و از نشستن خودت هم لدت ببری, البته آخرای آموزشی داوطلبانه نگهبان میشدی تا بتونی در اون شرایط و آرامش شب, کتاب بخونی.( چون در حین نگهبانی هیچ کس به تو هیچ کاری نداره و ز غوغای جهان فارغی)
    حالا هم با این کرونا, قدر رفت و آمد های بی استرس, بوسیدن ها دوتا یا سه تا و خیلی از نعمت های دیگه ای که داشتیم و فراموششون کردیم رو خواهیم دونست
    در هر نفسی که میرود دو شکر است و بر هر شکری, شکری واجب!
    اینکه آدم بتونه بفهمه چیا داره و بفهمه چقدر داشتنشون مهمه واقعا ارزشمنده واسه همینه که میگن اگه شکر کردید, به خاطر اینکه تونستید این شرایط رو درک کنید و روحیه سپاس گذاری داشته باشید نیز شکر کنید و شکر کنید که این روحیه رو هر لحظه حفظ خواهید کرد.
    عید همگی بخیر و امیدوارم سال خوبی داشته باشین.

    آخرین ویرایش: دوشنبه 4 فروردین 1399 10:48 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • آقا مهدی: پنجشنبه 16 آبان 1398 05:12 ب.ظ نظرات ()

    و رسیدیم به لحظه سرباز شدن

    لحظه ای که هر لحظه میتواند غیرقابل پیش بینی باشد و همین امر هیجان دارد

    توکل میخواهد

    توسل میخواهد

    کمیل میطلبد

    و میفهمی الهی و ربی من لی غیرک

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 39 1 2 3 4 5 6 7 ...
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات