مطالب جالب و خواندنی درباره وبلاگ مطالب اخیر آرشیو وبلاگ نویسندگان بعضی وقتا... ﺗَﻪ ﺍُﺗُﻮﺑﻮﺱ... اون ﺻَﻨﺪَﻟﯽ ﺁﺧَﺮ... ﮐِﻨﺎﺭِ ﺷﯿﺸﻪ... ﺑِﻬﺘَﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼِ ﺩُﻧﯿﺎﺳﺖ ﺑَﺮﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﻣُﭽﺎﻟﻪ ﺷَﻮﯼ ﺩَﺭ ﺧُﻮﺩَﺕ ﺳَﺮَﺕ ﺭﺍ ﺑِﭽَﺴﺒﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﻭ ﺯُﻝ ﺑِﺰَﻧﯽ ﺑﻪ ﯾِﮏ ﺟﺎﯼِ ﺩﻭﺭ ﻭ ﻓِﮑﺮ ﮐُﻨﯽ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ... ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺭَﺕ ﻣﯿﺪَﻫَﺪ ... ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﭼِﺸﻤﻬﺎﯾَﺖ ﺧﯿﺲ ﺷَﻮﺩ، ﺍَﺯﺣُﻀُﻮﺭِ ﭘُﺮ ﺭَﻧﮓِ ﯾِﮏ ﺧﯿﺎﻝ ﻭ ﯾﺎﺩَﺕ بِرَوَﺩ ﻣَﻘﺼَﺪَﺕ ﮐُﺠﺎﺳﺖ ﻭ ﺩِﻟَﺖ ﺑِﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﺩُﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﮤ ﻫَﻤﯿﻦ ﮔﻮﺷﻪ ی ﺍُﺗﻮﺑﻮﺱ ﮐُﻮﭼَﮏ ﺷَﻮَﺩ ... ﻭَ ﺩِﻧﺞ ﻭ ﺗَﻨﻬﺎ ... ﻭ ﺁﻩ ﺑِﮑِﺸﯽ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﺁﻭَﺭﯼ ﺣِﻤﺎﻗَﺖ ﻫﺎﯼِ ﻋﺎﺷِﻘﺎﻧﻪ ﺍﺕ ... ﺷﯿﺸﻪ ﺑُﺨﺎﺭ ﺑِﮕﯿﺮَﺩ ﻭَ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍَﻧﮕُﺸﺖ ﺑِﻨِﻮﯾﺴﯽ " ﺁﯾَﻨﺪﻩ " ﻭ ﺩِﻟَﺖ ﺑِﮕﯿﺮَﺩ ﺍَﺯ ﺗَﺼَﻮﺭَﺵ ... و دیگر ﭼِﺸﻤﻬﺎﯾَﺖ ﺭﺍ ﺑِﺒَﻨﺪﯼ ﻭ ﺗﺎ ﺁﺧَﺮﯾﻦ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﺩَﺭﺧُﻮﺩَﺕ ﮔِﺮﯾﻪ کنی
نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : ولادت آقا امام زمان رو خدمت همگی تبریک میگم نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : ﺳﻼﻡ ﻋﺸﻘﻢ ﺧﻮﺑﯽ ؟؟ ﻣﺮﺳﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭﻣﺪﯼ ﺩﯾﺪﻧﻢ ... ﻋﺸﻘﻢ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻩ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﺯﻭﺩ ﺑﯿﺎﯼ ﺩﯾﺪﻧﻢ ﺑﺎﺷﻪ ؟؟ ﻭﺍﯾﺴﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﺮﺍ ﭼﺸﻤﺎﺕ ﺧﯿﺴﻪ ! ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ ؟؟ ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮔﺮﯾﺖ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ .. ﻋﺸﻘﻢ ﻧﮑﻨﻪ ﺩﻟﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﻧﻪ ؟؟ ﺭﺍﺳﺘﺶ ... ﻣﻨﻢ ﺩﻟﻢ ﻭﺍﺳﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ .. ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺑﺲ ﮐﻦ ﺩﯾﮕﻪ .. ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﮐﻢ ﻣﺤﻠﯽ ﻫﺎﺕ ، ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﺪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﻫﺎﺕ ، ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﯽ ﻣﺮﺍﻣﯽ ﻫﺎﺕ .. ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﻗﺒﻞ ﻣﺮﮔﻢ ﺑﺨﺸﯿﺪﻣﺖ ﻭﻟﯽ ﻫﺮﭼﯽ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﺗﻮ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﯼ ﻭ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯼ .. ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮﻡ ﻗﺸﻨﮕﻪ ؟؟ بغل كن قبرمو بذار آروم شم یكم ، من دستم دیگه از این دنیـا كوتـاهه ﺩﺳﺘﺖ ﺭﻭ ﺑﮑﺶ ﺭﻭ ﺳﻨﮒ ﻗﺒﺮﻡ ﺗﺎ ﺁﺭﻭﻡ ﺷﻢ ... ﻋﺸﻘﻢ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﺗﻮﺭﻭ ﺑﺨﺸﯿﺪﻡ ************************************************ این پست توسط دختری به اسم سیما خانم برامون فرستاده که نامزدشو در تصادف از دست دادن برای شادی روح نامزدشون دعای خیر بکنید با تشکر منبع :http://www.story-short.blogfa.com/ نوع مطلب : برچسب ها : پند آموز، جملات زیبا، عکس های قشنگ، مطالب جالب و خواندنی، لینک های مرتبط : پسر پرسید: بستنی شکلاتی چند است؟ خدمتکار گفت 50 سنت. پسرک پول خردهایش را شمرد، بعد پرسید بستنی معمولی چند است؟ خدمتکار با توجه به اینکه تمامی میزها پرشده بود و عده ای نیز بیرون کافی شاپ منتظر بودند، با بی حوصلگی گفت: 35 سنت. پسرک همان بستنی معمولی را سفارش داد. خدمتکار بستنی را آورد و صورت حساب را به پسرک داد و رفت..! پسرک بستنی اش را تمام کرد، صورت حساب را به صندوق پرداخت کرد و رفت... هنگامی که خدمتکار برای تمیز کردن میز رفت گریه اش گرفت..! پسر بچه روی میز کنار بشقاب خالی 15 سنت انعام گذاشته بود؛ در صورتی که می توانست بستنی شکلاتی بخرد. شکسپیر چه زیبا می گوید: بعضی بزرگ زاده می شوند، برخی بزرگی را به دست می آورند، و بعضی بزرگی را بدون اینکه بخواهند با خود دارند..! نوع مطلب : برچسب ها : مطالب زیبا، مطالب جالب و خواندنی، انواع آموزش ها، عکس های جدید، لینک های مرتبط : کی اشکاتو پاک میکنه شبا که غصه داری دست رو موهات کی میکشه وقتی منو نداری شونه ی کی مرهم هق هقت میشه دوباره از کی بهونه میگیری شبای بی ستاره برگ ریزونای پاییز کی چشم برات نشسته از جلو پات جمع میکنه برگای زرد و خسته کی منتظر میمونه حتی شبای یلدا تا خنده رو لبات بیاد شب برسه به فردا نوع مطلب : برچسب ها : مطالب زیبا، زیبا و خواندنی، متن قشنگ، عکس، آموزش، لینک های مرتبط : همه چیز را یاد گرفته ام ! . یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم . یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم . تو نگرانم نشو !! . همه چیز را یاد گرفته ام ! . یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی ! . یاد گرفته ام ….نفس بکشم بدون تو……و به یاد تو ! . یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن… . و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم ! . تو نگرانم نشو !! . همه چیز را یاد گرفته ام ! . یاد گرفته ام که بی تو بخندم….. . یاد گرفته ام بی تو گریه کنم…و بدون شانه هایت….! . یاد گرفته ام …که دیگر عاشق نشوم به غیر تو ! . یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم …. . و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم ! . اما هنوز یک چیز هست …که یاد نگر فته ام … . که چگونه…..! . برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم … نوع مطلب : برچسب ها : مطالب زیبا، جالب و خواندنی، عکس جدید، لینک های مرتبط : گفتم:میری؟ گفت:آره گفتم:منم بیام؟ گفت:جایی که من میرم جای 2 نفره نه 3 نفر گفتم:برمی گردی؟ فقط خندید اشک توی چشمام حلقه زد سرمو پایین انداختم دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد گفت:میری؟ گفتم:آره گفت:منم بیام؟ گفتم:جایی که من میرم جای 1 نفره نه 2 نفر گفت:برمی گردی؟ گفتم:جایی که میرم راه برگشت نداره من رفتم اونم رفت ولی اون مدتهاست که برگشته و با اشک چشماش خاک مزارمو شستشو میده نوع مطلب : برچسب ها : مطالب جدید، متن زیبا و خواندنی، عکس های جدید وآموزنده، انواع آموزش ها، لینک های مرتبط : من یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد. می توانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد. هر آن چه گفتم باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت. هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد.
اما من! هرگز حرف خدا را باور نکردم، وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم. چشم هایم را بستم تا خدا را نبینم و گوش هایم را نیز، تا صدای خدا را نشنوم. من از خدا گریختم بی خبر از آن که خدا با من و در من بود. نوع مطلب : برچسب ها : مطالب جالب، جملات زیبا، عکس های جدید، لینک های مرتبط : نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : یک جایی میرسد که آدم دست به خودکشی میزند نه اینکه تیغ بردارد رگش را بزند ،نه! قید احساسش را میزند نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : خدایا من که غصه هایم را سر وقت میخورم . . . . . . پس چرا خوب نمیشود دردهایم؟ نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : زندگی نه عشق ،نه زیبایی و نه سیب زمینی با سس کچاپ زندگی یعنی دستانِ لرزانِ پدرم نوع مطلب : برچسب ها : مطالب زیبا، متن قشنگ، جملات آموزنده، عکس، لینک های مرتبط : بی پنجره ای ،غریبه ای ،در وهمی عشق است اگر از آن نداری سهمی فهمیدن عشق عاشقی می خواهد یک روز بزرگ میشوی میفهمی نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : یک روز، آخرای ساعت کاری بانک، پسر بچه ای با یک قبض در دست نزد تحویل دار بانک رفت و گفت: لطفا این قبضو پرداخت کن. تحویل دار گفت: پسر جان وقتش گذشته و سایت هارو بستیم، فردا صبح بیار انجام میدم. پسر بچه گفت میدونی من پسر کیم؟! بابام هم بیاد همینو میگی؟! تحویل دار گفت پسر هر کیم که باشی ساعت کاری بانک تموم شده و سایتو بستیم! پنج دقیقه بعد پسر بچه با یه مردی که لباسهای کهنه و چهره رنجیده داشت اومد. تحویل دار فهمید که باباشه. بلند شد و به قصد احترام تحویلش گرفت! قبض و پولشو گرفت و گفت چشم کار شمارو انجام میدم، ته قبضو مهر کرد و تحویل داد؛ البته قبض رو داخل کشو گذاشت تا فردا صبح پرداخت کنه. پسر بچه گفت دیدی بابامو بیارم نمیتونی نه بهش بگی و بعدش خندید. پدر به پسرش گفت برو بیرون و منتظر بمون تا منم بیام، وقتی پسر بچه رفت باباش اومد و به تحویل دار گفت ممنون بابت اینکه جلوی بچه ام بزرگم کردی! تحویل دار گفت: این کارو به خاطر بچه ات انجام دادم! از دیدگاه بچه، پدر، بزرگ ترین فرد تو دنیاست که حلال تموم مشکلاته، خوب نبود ذهنیتش تغییر می کرد. پدر که باشی در کتاب ها جایی نداری و هیچ چیز زیر پایت نیست! بی منت از این غریبگی هایت می گذری تا پدر باشی، پشت خنده هایت فقط سکوت می کنی...
نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : پیوند روزانه پیوندها
آمار وبلاگ
امکانات جانبی |