کرونا ....
کرونا مثنوی
دادوبیداد چرا، این همه فریاد ز چیست؟
زیر تیغیم ، دگر ترس ز جلاد ز چیست ؟
شهر دیریست که آلوده بصد ویروس است
کرونا زین سبب از ملت ما مأیوس است
کرونا گشته بهانه ، همگی در خوابیم
همه وسواس وعجولیم ، همگی بی تابیم
این همه بار گرانی ، کرونا ....شرمنده
زنده ایم لیک بوَد،مُرده ،بِه از این زنده
روی دست کرونا ،دست بسی بسیار است
جاده ها بیشتر ازین، واقعه خفت بار است
اعتیاد آن طرف از هر مرضی ، مزمن تر
مفتخوران سوی دگر، از همه کس مؤمن تر
فحشا سوی دگر ، صد کرونا در دامش
نیست ترسی بجهان از عمل و از نامش
اختلاس از کرونا صد درجه ، افزونتر
ملت و خواب گران ، از همه چیز افیونتر
قیمت خودرو ومسکن، کرونا روت سپید
فقر و تگدستی مردم ، همه ترس و تهدید
بدتر از صد کرونا ، واژه ی.... آقازاده
مال مردم خور و درخارج ومستِ باده
کرونا گشته خجل ،!.. والی ما را دیده
نگران زان که چرا ، شهر زهم پاشیده
مملکت ، آه ، دگر فارغِ هر قانون است
نظم در وادی ما چهره ی دیگرگون است
کرونا، بَهرِ تو هر مجلس و محفل تعطیل
و بنام تو شده ، درس و محصل تعطیل
عید را زمزمه ای هست ، ملاقاتی نیست
مِی فراوان بوَد و، کنجِ خراباتی نیست
چه شده جان دل اینگونه دگر محزونی
بی خیال کرونا ، حیف چرا دل خونی
چو مراقب شوی و گرم خوری مایحتاج
خود شوی حاذق و گیری بشفا راه علاج
کم کم آید ز صفا ، باد بهارانی خوش
غرق شادی بشود ، چهره ی یارانی خوش
5 /11 /98