من خدا را دارم

جمعه 27 تیر 1393 11:11 ق.ظنویسنده : Fatemeh|فاطمه

 

خدایا

دستم به آسمانت نمی رسد

اما تو که دستت به زمین می رسد

“بلندم کن “ 
 
 



نطر یادتون نره



آخرین ویرایش: پنجشنبه 1 بهمن 1394 06:17 ب.ظ

 

سال نو

شنبه 7 فروردین 1395 07:52 ب.ظنویسنده : Fatemeh|فاطمه

 

لبتون خندون
دلتون شاد
عشقتون پایدار




یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند
یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد
یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم
چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد
مهربانی را به هم هدیه دهیم



برچسب ها: بهار ، بهارانه ، سال نو ، عید ، نوروز ،
آخرین ویرایش: شنبه 7 فروردین 1395 07:57 ب.ظ

 

بهار را باور کن

شنبه 7 فروردین 1395 07:44 ب.ظنویسنده : Fatemeh|فاطمه

 

 بهار را باور کن

باز کن پنجره هارا که نسیم

روز میلاد اقا قی هارا

جشن می گیرد

و بهار

روی هر شاخه کنار هر برگ

شمع روشن کرده است

همه چلچله ها برگشتند

وطراوت را فریاد زدند

کوچه یکپارچه اواز شده است

ودرخت گیلاس

هدیه جشن اقا قی ها را

گل به دامن کرده است

بازکن پنجره ها را ای دوست

هیچ یادت هست

که زمین را عطشی وحشی سوخت

برگها پژمردند

تشنگی با جگر خاک چه کرد

هیچ یادت هست

توی تاریکی شبهای بلند

سیلی سرما با تاک چه کرد

با سروسینه گلهای سپید

نیمه شب باد غضبناک چه کرد

هالیا معجزه باران را باور کن

و سخاوت را در چشم چمنزار ببین

و محبت را در روح نسیم

که در این کوچه تنگ

با همین دست تهی

روز میلاد اقاقی ها را

جشن میگیرد

خاک جان یافته است

تو چرا سنگ شدی

تو چرا اینهمه دلتنگ شدی

باز کن پنجره ها را

وبهاران را

باور کن ….

فریدون مشیری


برچسب ها: بهار ، بهاران ، بهاری ، زمستان ،
آخرین ویرایش: شنبه 7 فروردین 1395 07:58 ب.ظ

 

شیشه نازك تنهایی

چهارشنبه 21 بهمن 1394 03:36 ب.ظنویسنده : Fatemeh|فاطمه

 

در زمستان گرمم از گرمای تو


در بهاران شادم از آوای تو


فصل گرما گرمیش از قلب من


در خزان برگم و می میرم به پیش پای تو


کاش فصل پنجمی در راه بود


کاش نامش فصل وصل ماه بود


کاش برگ برگ درختان خزان


برگ ریزان زرد و سرخ و نغمه خوان


می سرودند این نوا با بخت تو




آخرین ویرایش: چهارشنبه 21 بهمن 1394 03:37 ب.ظ

 

بهارانه

پنجشنبه 1 بهمن 1394 06:11 ب.ظنویسنده : Fatemeh|فاطمه

 

زمستان را ببین

چه محکم و استوار بساط خود را

بر دامن طبیعت گسترانده

و قامت گلها را خم کرده است!!!

زمستان ، سرد و بی روح است

مهربانی و احساس را نمی داند

از گرمای عشق بی خبر است …

ولی بیشتر نگاه کن

زمستان ماندنی نیست

خورشید دوباره جان خواهد گرفت

و گرمای عشق دوباره خواهد تابید

آری …

بهار در راه است …


آخرین ویرایش: شنبه 7 فروردین 1395 07:44 ب.ظ

 

شاد باشید

پنجشنبه 1 بهمن 1394 05:54 ب.ظنویسنده : Fatemeh|فاطمه

 
نه تو می مانی و نه اندوه
 
 
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
 
 
به حباب نگران لب یک رود قسم،
 
 
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
 
 
غصه هم می گذرد،
 
 
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
 
 
لحظه ها عریانند.
 
 
 
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.


آخرین ویرایش: پنجشنبه 1 بهمن 1394 06:18 ب.ظ

 

فکرش را بکن

پنجشنبه 1 بهمن 1394 05:44 ب.ظنویسنده : Fatemeh|فاطمه

 

گیسوانت زیر باران، عطــر گندم‌زار… فکــرش را بکن!

با تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار… فکرش را بکن!


در تراس خانه رویارو شوی با عشق بعـد از سال‌ها

بوسه و گریه، شکوه لحظه‌ی دیدار… فکرش را بکن!

 

سایه‌ها در هم گــره، نور ملایـــم، استکان مشترک

خنده خنده پر شود خالی شود هربار… فکرش را بکن!

 

ابـــر باشم تا کـــه ماه نقـــره‌ای را در تنــم پنهــان کنم

دوست دارد دورِ هر گنجی بچرخد مار… فکرش را بکن!

 

خانه‌ی خشتی، قدیمی، قل قل قلیان، گرامافون، قمر

تکیـه بر پشتــی زده یار و صدای تار… فکرش را بکن!

 

از سمــاور دست‌هایت چای و از ایوان لبانت قند را…

بعد هم سیگار و هی سیگار و هی سیگار… فکرش را بکن!

 

اضطراب زنگ، رفتم وا کنم در را، کـــه پرتم می‌کنند

سایه‌ها در تونلی باریک و سرد و تار… فکرش را بکن!

 

ناگهان دیوانه‌خانه… ــ وَ پرستاری که شکل تو نبود

قرص‌ها گفتند: دست از خاطرش بردار! فکرش را نکن


آخرین ویرایش: پنجشنبه 1 بهمن 1394 06:18 ب.ظ

 

فقر!!!!!

دوشنبه 28 اردیبهشت 1394 04:31 ب.ظنویسنده : Fatemeh|فاطمه

 

فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛

فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛

فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛

فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛

فقر اینه که به زنت بگی کار نکن و تنها دلیلت این باشه که ما احتیاج مالی نداریم؛

فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب افراد خانواده ات بهتر باشه؛

فقر اینه که بچه ات تا حالا یک هتل ۵ ستاره رو تجربه نکرده باشه و تو فکر می کنی که حتی دور و بر خط فقر هم نیستی؛

فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما ماجرای مبارزات  رو ندونی؛

فقر اینه که از  مولوی  چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛

فقر اینه که سفرهای خارج از کشورت خلاصه بشه به رفتن به خونه فک و فامیلهای ساکن در اونور آب؛

فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه، اما وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش نظر داشته باشی؛

فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛

فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛

فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان بدی اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛

فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیونی سوار بشی و خودت رو ملزم به رعایت قوانین رانندگی ندونی؛

فقر اینه که بری تو خیابون و شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛

فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛

فقر اینه که تولستوی و داستایوفسکی  برات چیزی بیش از یک اسم نباشند اما تلویزیون خونه ات صبح تا شب روشن باشه؛

فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی و علاقه مندیهای تو چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛

فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛

فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه؛

فقر اینه که دم دکه روزنامه فروشی بایستی و همونطور سر پا صفحه اول همه روزنامه ها رو بخونی و بعد یک نخ سیگار بخری و راهتو بگیری و بری؛

فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛

و بقولی؛ فقـــر بزرگترین آلاینده است، آلاینده ای که تنها با دریافت حقوق ناچیز آخر هر ماه آلودگی و اثرات مخرب آن از بین نمی رود !


آخرین ویرایش: پنجشنبه 1 بهمن 1394 06:15 ب.ظ

 

زندگـــــی شیرین استـــ.....

سه شنبه 11 فروردین 1394 05:01 ب.ظنویسنده : Fatemeh|فاطمه

 

 

زندگی، مزه طعم شکلات به مذاق طفل است، به، که چقدر شیـــرین است
زندگی، خاطره یک شب خوش، زیر نور مهتاب،
روی یک نیمکت چوبی سبز، ثبت در سینه است
زندگی، خانه تکانی است. هر از چندگاهی از غبار اندوه
زندگی، گـوش سپردن به اذان صبح است که نوید صبـح است

زندگی، گاه شده است خوش نیاید به مذاق



زندگی، هر چه که هست، طعـــم خوبی دارد، رنگ خوبــــی دارد


آخرین ویرایش: پنجشنبه 1 بهمن 1394 06:15 ب.ظ

 

حتما بخون.....

سه شنبه 11 فروردین 1394 03:49 ب.ظنویسنده : Fatemeh|فاطمه

 



کجاها نبایدخندید !!!!

به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب ، نخند !
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری ، نخند !
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند ، نخند !

به دبیری که دست و عینکش گچی ست و یقه ی پیراهنش جمع شده ، نخند !

به دستان پدرت...
به جارو کردن مادرت...
به راننده ی چاق اتوبوس...
به رفتگری که در گرمای تیر ماه کلاه پشمی به سردارد...
به راننده ی آژانسی که چرت می زند
به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی...
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان...
نخند ...

نخند که دنیا ارزشش را ندارد ...

آدم هایی که هر کدام برای خود و خانواده ای، همه چیز و همه کسند.
آدم هایی که برای زندگی تقلا می کنند...
بار می برند...
بی خوابی می کشند...
کهنه می پوشند...
جار می زنند...
سرما و گرما را تحمل می کنند...
و گاهی خجالت هم می کشند

خیلی ساده 
هرگز به آدم هایی که تنها پشتیبانشان "خدا"ست، نخند !


آخرین ویرایش: پنجشنبه 1 بهمن 1394 06:17 ب.ظ

 

خوشبختی!!!!

سه شنبه 14 مرداد 1393 04:51 ب.ظنویسنده : Fatemeh|فاطمه

 


غمگینم... همانند جوانی که لحظه ی اعدام...
به گریه ی مادرش میخندید...
بخاطرش آمد بچگی اش گفته بود...
خنده ات آرامم میکند پسرم..




وقتی گرسنه ای یه لقمه نون خوشبختیه
وقتی تشنه ای یه قطره آب خوشبختیه
وقتی خوابت میاد یه چرت کوچیک خوشبختیه
خوشبختی یه مشتی از لحظاته … یه مشت از نقطه های ریز که وقتی کنار هم قرار می گیرن یه خط رو می سازن به اسم زندگی !
قدر خوشبختی هاتونو بدونید !


آخرین ویرایش: پنجشنبه 1 بهمن 1394 05:45 ب.ظ

 

 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات