من خدا را دارم
خدایا
دستم به آسمانت نمی رسد
اما تو که دستت به زمین می رسد
نطر یادتون نره
آخرین ویرایش: پنجشنبه 1 بهمن 1394 06:17 ب.ظ
خدایا
دستم به آسمانت نمی رسد
اما تو که دستت به زمین می رسد
نطر یادتون نره
بهار را باور کن
باز کن پنجره هارا که نسیم
روز میلاد اقا قی هارا
جشن می گیرد
و بهار
روی هر شاخه کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همه چلچله ها برگشتند
وطراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه اواز شده است
ودرخت گیلاس
هدیه جشن اقا قی ها را
گل به دامن کرده است
بازکن پنجره ها را ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد
هیچ یادت هست
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد
با سروسینه گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد
هالیا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی
تو چرا اینهمه دلتنگ شدی
باز کن پنجره ها را
وبهاران را
باور کن ….
فریدون مشیری
زمستان را ببین
چه محکم و استوار بساط خود را
بر دامن طبیعت گسترانده
و قامت گلها را خم کرده است!!!
زمستان ، سرد و بی روح است
مهربانی و احساس را نمی داند
از گرمای عشق بی خبر است …
ولی بیشتر نگاه کن
زمستان ماندنی نیست
خورشید دوباره جان خواهد گرفت
و گرمای عشق دوباره خواهد تابید
آری …
بهار در راه است …
گیسوانت
زیر باران، عطــر گندمزار… فکــرش را بکن!
با
تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار… فکرش را بکن!
در
تراس خانه رویارو شوی با عشق بعـد از سالها
بوسه
و گریه، شکوه لحظهی دیدار… فکرش را بکن!
سایهها
در هم گــره، نور ملایـــم، استکان مشترک
خنده
خنده پر شود خالی شود هربار… فکرش را بکن!
ابـــر
باشم تا کـــه ماه نقـــرهای را در تنــم پنهــان کنم
دوست
دارد دورِ هر گنجی بچرخد مار… فکرش را بکن!
خانهی
خشتی، قدیمی، قل قل قلیان، گرامافون، قمر
تکیـه
بر پشتــی زده یار و صدای تار… فکرش را بکن!
از
سمــاور دستهایت چای و از ایوان لبانت قند را…
بعد
هم سیگار و هی سیگار و هی سیگار… فکرش را بکن!
اضطراب
زنگ، رفتم وا کنم در را، کـــه پرتم میکنند
سایهها
در تونلی باریک و سرد و تار… فکرش را بکن!
ناگهان
دیوانهخانه… ــ وَ پرستاری که شکل تو نبود
قرصها
گفتند: دست از خاطرش بردار! فکرش را نکن
فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛
فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛
فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛
فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛
فقر اینه که به زنت بگی کار نکن و تنها دلیلت این باشه که ما احتیاج مالی نداریم؛
فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب افراد خانواده ات بهتر باشه؛
فقر اینه که بچه ات تا حالا یک هتل ۵ ستاره رو تجربه نکرده باشه و تو فکر می کنی که حتی دور و بر خط فقر هم نیستی؛
فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما ماجرای مبارزات رو ندونی؛
فقر اینه که از مولوی چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛
فقر اینه که سفرهای خارج از کشورت خلاصه بشه به رفتن به خونه فک و فامیلهای ساکن در اونور آب؛
فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه، اما وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش نظر داشته باشی؛
فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛
فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛
فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان بدی اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛
فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیونی سوار بشی و خودت رو ملزم به رعایت قوانین رانندگی ندونی؛
فقر اینه که بری تو خیابون و شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛
فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛
فقر اینه که تولستوی و داستایوفسکی برات چیزی بیش از یک اسم نباشند اما تلویزیون خونه ات صبح تا شب روشن باشه؛
فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی و علاقه مندیهای تو چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛
فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛
فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه؛
فقر اینه که دم دکه روزنامه فروشی بایستی و همونطور سر پا صفحه اول همه روزنامه ها رو بخونی و بعد یک نخ سیگار بخری و راهتو بگیری و بری؛
فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛
و بقولی؛ فقـــر بزرگترین آلاینده است، آلاینده ای که تنها با دریافت حقوق ناچیز آخر هر ماه آلودگی و اثرات مخرب آن از بین نمی رود !
زندگی، مزه طعم شکلات
به مذاق طفل است، به، که چقدر شیـــرین است
زندگی، خاطره یک شب خوش، زیر نور مهتاب،
روی یک نیمکت چوبی سبز، ثبت در سینه است
زندگی، خانه تکانی است. هر از چندگاهی از غبار اندوه
زندگی، گـوش سپردن به اذان صبح است که نوید صبـح است
زندگی، گاه شده است خوش نیاید به مذاق
زندگی، هر چه که هست، طعـــم خوبی دارد، رنگ خوبــــی دارد