سایونارا
چهارشنبه 8 مرداد 1399 12:16 ق.ظ
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
Hi (:
شنبه 28 تیر 1399 07:46 ب.ظ
ارسال شده در: مطلب ,
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: شنبه 28 تیر 1399 08:00 ب.ظ
~فرشته ی بدون بال~
شنبه 20 اردیبهشت 1399 01:30 ق.ظ
دوست دارم دقیقه ها
در تنهایی خود غرق شوم میخواهم جواب سوال های توی ذهنم را پیدا کنم وگرنه دیوونه میشم...
با توان بیشتری رکاب
میزنم میخواهم به جایی بروم که کسی نباشد...فقط خودم باشم و خودم.
رفتن به پارک بهترین
جا برای تنها بودن است،اونم وقتی نزدیک ساعتای 1 شب باشه.
از دوچرخه ی مشکی
رنگم پیاده شدم و به سمت نیمکت خالی در پارک رفتم.
نشستم و گوشیمو بیرون
آوردم هندزفری رو که بهش وصل بود گذاشتم داخل گوشم آهنگ رو پلی کردم.
نسیم خنکی وزید که
حالمو کمی بهتر کرد،به آسمون پرستاره چشم دوختم،نفس عمیقی کشیدم.
با تموم وجودم آهنگی
که داشت پلی میشد رو حس میکردم،حس آهنگ داشت بهم منتقل میشد.
بازم اون افکار اومدن
و ذهنم بازم بهم ریخته شد...افکاری از جمله اینکه من دقیقا کیم؟اصلا برای چی زندگی
میکنم ؟ چرا از مرگ میترسم درحالیکه آخر بالاخره میمیرم؟جواب این همه سوال رو از
کجا باید پیدا کنم؟
کمی با خودم فکر
کردم...من کیم؟جواب این سوال رو خودم باید بدم.
من یه دختر دبیرستانی
هستم که دوست دارم درآینده دکتر بشم و خانوادم بهم افتخار کنن عاشق هله هوله و
موسیقی هستم دوست دارم لحظاتی زیادی در کنار دوستم باشم و...
این تنها جوابی هست
که برای اولین سوال تو ذهن آشفتم دارم.
برای چی زندگی
میکنم؟که به درد جامعه بخورم...دوستامو بخندونم...باعث افتخار و دلخوشی خانوادم
بشم....
این سوال هم نمیتونم
جواب درست و حسابی بهش بدم.
اما بهتره به همین
جواب اکتفا کنم،چون کار دیگه ای هم نمیتونم انجام بدم.
چرا از مرگ میترسم
درحالیکه آخر بالاخره میمیرم؟
بخاطر اینه که
آمادگیشو ندارم...یا خیلی چیزها هست که میخوام تجربشون کنم.... یا شایدم بخاطر
اینه که نمیخوام اطرافیانم بخاطر مردنم ناراحت بشن.
جواب دقیق این سوال
هارو باید از کجا پیدا کنم؟کاش کتابی بود که جواب این سوالات داخلش بود یا معلمی
که میتونست جواب این سوالات رو بهم بگه.
نفس عمیقی
کشیدم،هنوزم نسیم درحال وزیدن بود.
صدای آهنگ رو بلندتر
کردم و چشمامو بستم،همراه آهنگ میخوندم با صدای نسبتا بلند،حس میکردم آهنگ داره
حسمو بیان میکنه.
اشکهام بدون اراده ام
درحال ریختن بودن،از گریه کردن متنفر بودم اما متاسفانه ریختنش دست خودم نبود.
دیگه صدای آهنگ
نمیومد وقتی چشمامو باز کردم،دیدم هندزفری داخل گوشم نیست.
تا فکرم به این سمت
رفت که چرا هندزفری داخل گوشم نیست،وجودم پر از گرما شده بود.
دستی درحال نوازش
موهام بود،یکی منو تو آغوشش کشیده بود.
وقتی بوی عطرش رو استشمام
کردم درجا فهمیدم این بغل کیه،محکم دستمو دورش حلقه کردم و داخل آغوش گرمش اشک
میریختم اونم فقط منو نوازش میکرد.
از آغوشش خودمو بیرون
کشیدم و اشکهام رو پاک کردم،خیلی احساس بهتری داشتم.
به چشمهای قهوه ایش
نگاه کردم،اونم لبخندی تحویلم داد و شروع کرد به صبحت کردن.
-دیوونه این وقت شب
این بیرون چیکار میکنی؟نمیدونی خانوادت الان نگرانتن،خب میخوای بیای بیرون قبلش یه
خبر بده.
یدونه به بازوم زد.اون
در تمام لحظات همیشه کنارمه اون بهترین دوستی هستش که یه نفر میتونه داشته باشه حس
میکردم از همه نزدیکتر بهم اونه،سعی میکنه همیشه درکم کنه.
اون واقعا از یه
فرشته غیر از بال هیچی کمتر نداره.
لبخندی تحولیش دادم و
شروع کردم به توضیح دادن حسی که داشتم،سوالهایی که توی ذهنم بود و...
اونم بعد از شنیدنم
حرفام کمی فکر کرد و...
+میدونی این سوالاتی
که تو ذهنت هست هیچوقت این سوالات رو از خودم نپرسیدم چون اصلا اهمیتی نداره
برام....میدونی فکر کردن به این سوالات فقط وقت هدر دادنه چون جواب این سوالات نباید
زیاد برای ادم مهم باشه...تو همینی که هستی هستی یه دختر خوش قلبی،یه دختر شوخ
طبع،شیطون و رو مخ و یه دوست محشر و خیلی صفات خوب دیگه هم داری ولی این جواب منه
هرکسی برای این سوالت یه جوابی داره،جواب ها اشتباه نیستن ولی باهم فرق دارن.
برای این زندگی میکنی
که هرروز منو حرص بدی و دردسز جدید بسازی این جواب بهتره تا جواب خودت...اینو من
خودمم جوابشو نمیدونم اما فک کنم جواب ها بازم با بقیه فرق داره.
ما بیشترمون دوست
نداریم بمیریم چون هدفی،امیدی،دلیلی و...داریم که ما رو وادار میکنه که زنده
بمونیم.
هیچکدوم از سوالات
توی ذهنت جواب قطعی ندارن پس بهتره دیگه این سوالات رو از ذهنت بیرون کنی چون الکی
ذهنتو فقط آشفته میکنی،بجای این چیزا بیا بریم یه بستنی بگیریم بعدش باید بری خونه
چون مامان بابات نگرانتن من بهشون خبر دادم که پیدات کردم،اگه یکم دیرتر بهشون خبر
میدادم میخواستن به پلیس بگن،آخه من از دست تو چیکار کنم دیوونه یه خبر حدقل
میدادی،پاشو بریم دیوونه ی من.
لبخندی رو لبم
نشست،واقعا چه خوبه که اونو دارم،دیگه ذهنم آشفته نبود،اگه اون نبود نمیدونستم
باید چیکار کنم،خدایا شکرت که همچین فرشته ای رو بهم دادی.
+واقعا ازت ممنونم که
هستی
نظرتون چیه؟*^*
دیدگاه ها : نظرات*-*
آخرین ویرایش: - -
×~Lasting Dialogue~×
چهارشنبه 6 فروردین 1399 02:20 ب.ظ
ارسال شده در: مطلب ,
You see madness, as you know, is like gravity. All it takes is a little PUSH
میدونی دیوونگی مثل جاذبه میمونه. تنها چیزی که میخواد، یه هل کوچیکه!
The only sensible way to live in this world is without rules
تنها راه منطقی برای زنده موندن توی این دنیا، بدون قانون بودنه …!
Smile, because it confuses people. Smile, because it’s easier than explaining what is killing you inside
بخند برای اینکه این کار مردم رو گیج میکنه. بخند برای اینکه این کار آسونتر از توضیح دادن درباره اون چیزیه که از درون داره تورو میکشه.
I hope my death makes more sense cents than my life
امیدوارم مرگ من بیشتر از زندگی من باعث افزایش احساسات در بین مردم بشه.
I used to think that my life was a tragedy, but now I realize, it’s a comedy
من قبلا فکر میکردم زندگی من یک تراژدیه، اما حالا میفهمم که همش یک کمدی بوده!
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: یکشنبه 17 فروردین 1399 11:33 ب.ظ
~Happy New Year~
جمعه 1 فروردین 1399 04:56 ب.ظ
ارسال شده در: مطلب ,
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: جمعه 1 فروردین 1399 05:41 ب.ظ
~My Paintings~
چهارشنبه 28 اسفند 1398 05:28 ب.ظ
ارسال شده در: مطلب ,
بیا اینجا(:
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: جمعه 1 فروردین 1399 04:56 ب.ظ
@~@
سه شنبه 27 اسفند 1398 05:20 ب.ظ
ارسال شده در: مطلب ,
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: سه شنبه 27 اسفند 1398 06:32 ب.ظ
معرفی انیمه ی خادم سیاه
دوشنبه 5 اسفند 1398 08:49 ب.ظ
ارسال شده در: معرفى انیمه ,
ادامه مطلب
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: سه شنبه 6 اسفند 1398 04:41 ب.ظ
~Save Me.......From Myself~
شنبه 3 اسفند 1398 12:49 ق.ظ
ارسال شده در: مطلب ,
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: شنبه 3 اسفند 1398 12:59 ق.ظ
~Lost In Music~
جمعه 25 بهمن 1398 02:59 ب.ظ
ارسال شده در: مطلب ,
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: جمعه 25 بهمن 1398 03:03 ب.ظ
~Happy Birthday To Me~
پنجشنبه 24 بهمن 1398 05:06 ب.ظ
ارسال شده در: مطلب ,
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: پنجشنبه 24 بهمن 1398 05:11 ب.ظ
~L . I . F . E~
چهارشنبه 23 بهمن 1398 09:02 ب.ظ
ارسال شده در: مطلب ,
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: چهارشنبه 23 بهمن 1398 09:04 ب.ظ
T^T
یکشنبه 13 بهمن 1398 09:14 ب.ظ
ارسال شده در: مطلب ,
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
~Two Welcome Kawaii~
شنبه 12 بهمن 1398 10:33 ب.ظ
ارسال شده در: ساخت خودم , كد , انیمه ,
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: دوشنبه 14 بهمن 1398 08:49 ب.ظ
~معرفی کتاب:قبل از فراموشی~
پنجشنبه 10 بهمن 1398 03:19 ب.ظ
ارسال شده در: معرفى كتاب ,
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: جمعه 1 فروردین 1399 04:55 ب.ظ
تعداد کل صفحات : 2 1 2