وب اسپید شاپ
- وب وکیلکمتر از آهو که نیستم میشه ضامنم بشی؟
این روزا بین دو راهی سختی موندم
یه دل میگه برم یه دل میگه بمون
نمیدونم چه کاری درسته چه کاری غلط
دلم اندازه ی دنیا گرفته
دلم مشهد میخواد
همیشه توی تصمیم گیری های سخت زندگیم اقا کمکم کرده
این یکی از همشون سخت تره
کاش یبار دیگ چشمم بیفته به گنبد طلاش ، اون وقته که دلم اروم میشه
روبه روت بی اختیار دوباره زانو بزنم
میون گریه بگم غریب و دربه در منم
تو رو شاهد بگیرم که با خدا حرف بزنی
میدونم دست رد به سینه ام نمیزنی
امروز هوا ابری بود
وقتی به آسمون نگاه میکردی با خودت میگفتی آخ جون چقد بارون تو راهه
ولی بازم مثل همیشه دریغ از یه قطره
بعدازظهر بعد از امتحان که داشتم برمیگشتم توی مسیر همش به این فکر میکردم که عشق چه رنگیه؟؟
وقتی به آسمون نگاه میکردی با خودت میگفتی آخ جون چقد بارون تو راهه

ولی بازم مثل همیشه دریغ از یه قطره

بعدازظهر بعد از امتحان که داشتم برمیگشتم توی مسیر همش به این فکر میکردم که عشق چه رنگیه؟؟

اگه بچه تر بودم مسلما میگفتم صورتی

ولی حالا خوب که فکر میکنم بنظر من عشق با اینکه هزاران رنگ میتونه داشته باشه ولی فقط وفقط به رنگ چشم مردیه که تو آینده را با او تقسیم خواهی کرد...

پ ن:برای دختر آزاد اندیشی مثل من تقسیم کردن آینده با یه مرد اوج عشقه
پ پ ن: فضا زیاد احساسی شد تقصیر هواست و صد البته امتحانات

پ پ ن: فضا زیاد احساسی شد تقصیر هواست و صد البته امتحانات

توی اتاق دورهم داشتیم چایی می خوردیم
که فاطمه گفت : بچه هااا یه اهنگ میخوام براتون بذارم غر غر نکنیدا ( با توجه به سابقه خرابی که ما نسبت به اهنگ داریم، و اینکه هرچی پلی بشه تو اتاق مورد نقد و بررسی تخصصی قرار میگیره
)
ما هم گفتیم : باشه حالا بذار
منکه به شخصه ازش توقع یه اهنگ عروسی داشتم
ولی یکی از اجرایهای secret garden بود که من فوق العاده دوستش داشتم
این اجرا جوریه که ادمو توی خودش غرق میکنه
(همین الانم دارم گوشش میدم)
اسمش song from a secret garden هست
بی اختیار اشک آدمو در میاره از بس که فوق العاده س و غم عجیبی درونش نهفته س، روایت غمی فراتر از آنچه که توی زمینه
وقتی اینارو به بچه ها گفتم با چشمای گرد و دهن باز بهم نگاه میکردن
باورشون نمیشد چنین آدم عمیقی باشم
راستش یه وقتایی از بس خل و چل بازی در میارم خودمم یادم میره درونم یه دریای عمیق نهفته دارم

ما هم گفتیم : باشه حالا بذار
منکه به شخصه ازش توقع یه اهنگ عروسی داشتم

ولی یکی از اجرایهای secret garden بود که من فوق العاده دوستش داشتم
این اجرا جوریه که ادمو توی خودش غرق میکنه
(همین الانم دارم گوشش میدم)
اسمش song from a secret garden هست
بی اختیار اشک آدمو در میاره از بس که فوق العاده س و غم عجیبی درونش نهفته س، روایت غمی فراتر از آنچه که توی زمینه
وقتی اینارو به بچه ها گفتم با چشمای گرد و دهن باز بهم نگاه میکردن
باورشون نمیشد چنین آدم عمیقی باشم
راستش یه وقتایی از بس خل و چل بازی در میارم خودمم یادم میره درونم یه دریای عمیق نهفته دارم


پ ن: این اهنگو حتما گوش بدید
پ پ ن: آدمارو از رو ظاهر قضاوت نکنیم، دلیل نمیشه هر کی شلوغه و همش میخنده عمیق نباشه
پ پ ن: آدمارو از رو ظاهر قضاوت نکنیم، دلیل نمیشه هر کی شلوغه و همش میخنده عمیق نباشه

دیشب داشتم با گوشیم کار میکردم که یهو صفحه اش رفت و خاموش شد و دیگه تا این لحظه هم روشن نشده
قشنگ شدم یه متفکر واقعی
بدون تلگرام و اینستا و گوشی
خانواده هم که 500 کیلومتر فاصله دارن
منم و کتابام و فیلمای توی لپ تابم
قشنگ شدم یه متفکر واقعی
بدون تلگرام و اینستا و گوشی
خانواده هم که 500 کیلومتر فاصله دارن
منم و کتابام و فیلمای توی لپ تابم

بیخیال درس و امتحان
زندگی بهتر از این نمیشه
دیشب فیلم the maze runner رو دیدم

زندگی بهتر از این نمیشه

دیشب فیلم the maze runner رو دیدم
یه فیلم اکشن علمی تخیلی سال2014
منکه خوشم اومد ازش
ماجرای یک گروهه که توی هزارتو گیر افتادن و سه ساله دارن تلاش میکنن راه خروج رو پیدا کنند...
بقیشو خودتون ببینید
منکه خوشم اومد ازش
ماجرای یک گروهه که توی هزارتو گیر افتادن و سه ساله دارن تلاش میکنن راه خروج رو پیدا کنند...
بقیشو خودتون ببینید

یه وقتایی توی زندگی یچیزایی پیش میاد که مغزت قفل میکنه
که ذهنت توان پردازش این حجم از اطلاعاتو نداره
اونموقعس که بی حرکت زل زدی به یه گوشه ولی توی ذهنت غوغاست
امشب دقیقا از همون موقع هاست
از سر شب زل زدم روی صفحه لپ تاپ اما دریغ از یک جمله که بنویسم واسه پروپوزال
امان از درس و پایان نامه که چه وقت نشناسن...

که ذهنت توان پردازش این حجم از اطلاعاتو نداره
اونموقعس که بی حرکت زل زدی به یه گوشه ولی توی ذهنت غوغاست
امشب دقیقا از همون موقع هاست
از سر شب زل زدم روی صفحه لپ تاپ اما دریغ از یک جمله که بنویسم واسه پروپوزال
امان از درس و پایان نامه که چه وقت نشناسن...

با ما به از این بمان
ای هستی خلق جهان...
پ ن: خدایاااا بارونتو ازمون دریغ نکن

این روزا یاد گرفتم آدم باید برای خودش ینفرو تو زندگیش داشته باشه
ینفر که واقعی باشه...
که حتی وقتی تلگرام فیلتر شد هم بهش دسترسی داشته باشی
که بدون قضاوت به حرفات گوش کنه و اخرشم پشیمون نشی
ینفر که واقعی باشه...
که حتی وقتی تلگرام فیلتر شد هم بهش دسترسی داشته باشی
که بدون قضاوت به حرفات گوش کنه و اخرشم پشیمون نشی
ینفر که واقعا بشه بهش بگی دوست...
وگرنه احوال پرسی ها و چت کردنای توی تلگرامو که همه بلدن...

فردا ساعت 1 ظهر بلیط دارم برای یزد، بعد یک ماه دوری از دانشگاه و کلی خوش گذرونی !!!!
حس خفگی هی بهم دست میده من بهش دست نمیدم....
نمیتونم حسمو توصیف کنم هم خوشحالم که دارم میرم یزد هم ناراحتم که از خانواده ام دور میشم هم استرس دارم(این یکی واسه چیه دیگ اخعههه)
خیلی زود داره میگذره روزام
فرقی نمیکنه کجای این دنیا توی کدوم یکی از این شهرا باشم همش مثل برق و باد میگذره...
میترسم از روزی که وقت رفتن از این دنیا باشه و هیچ کوله باری همراه خودم نداشته باشم، اللهم الجعل عواقب امورنا خیرا... واقعا خدا عاقبتمو بخیر کنه...
کارم داره به جنون میرسه با این ذهن مالیخولیایی که دارم...

اگر برای ابد هوای دیدن تو نیفتد از سر من چه کنم؟
واقعا چه کنم؟
حس خفگی هی بهم دست میده من بهش دست نمیدم....
نمیتونم حسمو توصیف کنم هم خوشحالم که دارم میرم یزد هم ناراحتم که از خانواده ام دور میشم هم استرس دارم(این یکی واسه چیه دیگ اخعههه)
خیلی زود داره میگذره روزام
فرقی نمیکنه کجای این دنیا توی کدوم یکی از این شهرا باشم همش مثل برق و باد میگذره...
میترسم از روزی که وقت رفتن از این دنیا باشه و هیچ کوله باری همراه خودم نداشته باشم، اللهم الجعل عواقب امورنا خیرا... واقعا خدا عاقبتمو بخیر کنه...
کارم داره به جنون میرسه با این ذهن مالیخولیایی که دارم...

اگر برای ابد هوای دیدن تو نیفتد از سر من چه کنم؟
واقعا چه کنم؟
دفترچه یادداشتمو با بی حوصلگی باز کردم ببینم بعد یک ماه فاصله از دانشگاه و درس چقدر کار عقب مونده دارم
یه صفحه سفید باز شد که بالاش فقط نوشته بودم:
اهدافتو بنویس...
هرچی فکر کردم هیچ هدفی به ذهنم نرسید
یه سوال خانمان برانداز گوشه ذهنم جا خوش کرد که،
اصلا برای چی به دنیا اومدم؟
خیلی وقته یادم رفته برای چی دارم زندگی میکنم
همش دویدم و دویدم تا به اینجایی که الان هستم رسیدم ، خب که چی؟ آخرش قراره چی بشه؟
شما چی ؟ واسه زندگیتون هدف دارین؟ یه هدف واقعی؟ که بشه بخاطرش زندگی کرد؟ حتی بخاطرش جنگید؟
یا نه شما هم توی روزمرگی هاتون لا به لای دغدغه های بیهوده و پوچ گم شدین؟

یه صفحه سفید باز شد که بالاش فقط نوشته بودم:
اهدافتو بنویس...
هرچی فکر کردم هیچ هدفی به ذهنم نرسید
یه سوال خانمان برانداز گوشه ذهنم جا خوش کرد که،
اصلا برای چی به دنیا اومدم؟
خیلی وقته یادم رفته برای چی دارم زندگی میکنم
همش دویدم و دویدم تا به اینجایی که الان هستم رسیدم ، خب که چی؟ آخرش قراره چی بشه؟
شما چی ؟ واسه زندگیتون هدف دارین؟ یه هدف واقعی؟ که بشه بخاطرش زندگی کرد؟ حتی بخاطرش جنگید؟
یا نه شما هم توی روزمرگی هاتون لا به لای دغدغه های بیهوده و پوچ گم شدین؟
